آیت الله حکیم در صحبت های خود به صبر و سلوک امام حسن(ع) اشاره کرده بودند و از ایشان خواسته بودند که در راه و روش خود از ایشان تأسی بگیرند؛ ولیکن امام خمینی از قیام امام حسین یاد کرده بودند و از آیت الله حکیم خواسته بودند که در برابر رژیم طاغوت موضع گیری کنند.

جماران- 23 مهرماه یادآور ورود امام خمینی(س) به شهر نجف و استقبال پرشور از ایشان است.

آنچه در پی می‌آید بخشی از کتاب «خاطرات سال‌های نجف» است که زندگی و حضور امام در نجف را از زبان حجت‌الاسلام والمسلمین محمد حسن اختری نقل می‌کند.

وی در بخشی از خاطرات خود نقل می‌کند: خانه‌ای که برای امام اجاره کرده بودند کوچک و بیرونی آن هم کوچک بود و امام حاضر نبود خانه را تغییر دهد و خانه وسیع‌تری بگیرد. خانه امام پله های تیز و بدی داشت، راهروها تنگ و پله‌ها بلند و بزرگ بود. امام مرتب از پله‌ها بالا و پایین می‌رفتند و روزی چند مرتبه آن را طی می کردند؛ ولی هرگز از سختی بالا رفتن از پله و تغییر خانه صحبت نمی‌کردند.

ممکن است در مورد سفر خود به نجف توضیح دهید و اینکه چطور در جریان ورود امام به نجف قرار گرفتید؟

من به محض ورود به نجف در ساعت 10 صبح به مدرسه آیت الله العظمی بروجردی نزد یکی از دوستانم که در آنجا تحصیل می کردند رفتم و در حجره ایشان مهمان شدم. همان طور که نشسته بودم دیدم که بیرون از حجره یکی عده ای از آقایان و طلبه ها نشستند و در مورد ورود امام به نجف صحبت می کنند. تعجب کردم که این صحبت ها چیست؟ آمدم بیرون همان آقایی که داشت صحبت می کرد رو به من کرد و گفت شما از قم آمدید؟ در قم چه خبر بود؟ من اخبار قم و شایعاتی که آنجا بود را به ایشان گفتم.

اما او گفت که الان از بغداد به منزل آقای خویی تلفن شده مبنی بر اینکه، من حاج آقا مصطفی هستم و به اتفاق پدرم وارد بغداد شدیم. همان جا یکی از اساتید حدود ساعت 4 یا 4 و نیم بعد از ظهر منزل آقای خویی زنگ زد و آنها هم گفتند بله آقای خویی فرمودند من خودم جواب تلفن را دادم و ایشان اظهار داشت من حاج آقا مصطفی خمینی هستم و اکنون با پدرم وارد بغداد شدیم.

متولی مدرسه بروجردی مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی که در آن روز در بغداد بود، به ایشان خبر دادند که چنین است و در کاظمین و بغداد به جستجوی امام بگردید و ما را از سرنوشت ایشان مطلع سازید.

پس از یکی دو ساعت، تقریبا نزدیک غروب بود که خبر تأیید شد و آقای خلخالی متوجه شدند که امام خمینی کجا هستند. همان شب پس از نماز یک مینی بوس از طلاب مدرسه آقای بروجردی به سمت کاظمین حرکت کردند و یک مینی بوس دیگر هم آماده بود تا پس از پر شدن به کاظمین برود. من به دوست خودم گفتم که اجازه بده من هم بیایم. آنها گفتند تو تازه و قاچاقی آمده ای، هنوز کارت عبور و مرور هم نداری. تو را در راه می گیرند. من آن شب نرفتم و در مدرسه ماندم. اما فردا صبح دیدم نمی شود و طاقت ندارم در مدرسه بنشینم و ببینم چه می شود. وقتی متوجه شدم یک اتوبوس دیگر در مدرسه در حال جمع کردن گروهی دیگر از طلاب برای رفتن پیش امام است، من هم سوار مینی بوس شدم. پیش خودم گفتم اگر گرفتند که گرفتند و اگر نگرفتند که چه بهتر. الحمدالله نگرفتند و مینی بوس وارد کاظمین شد و ما همان روز ظهر نزد امام مشرف شدیم.

امام در منزل آقای شیخ محمد حسین موید نجفی بودند. گویا ابتدا به مسافرخانه ایشان می‌روند. یعنی آقای نجفی خودشان مسافرخانه داشتند، اما وقتی امام و حاج آقا مصطفی به آنجه می روند می بیند این شخصیت شخصیتی که در مسافرخانه باشد نیست. بنابراین از امام و حاج آقا مصطفی خواهش می کند که به خانه او بروند و امام مدتی را که در کاظمین بود در آن خانه ساکن شدند. خودشان هم در خدمت امام بودند. وقتی مهمانان امام برای دیدن ایشان با آنجا می رفتند از آنها پذیرایی می کردند. البته ایشان با آیت الله خلخالی دوست بودند و خود آیت الله خلخالی با ایشان همراه شده و در آنجه مستقر گشتند. خلاصه در چند روزی که حضرت برای زیارت سامرا حرکت کردند ما هم با ایشان حرکت کردیم. بنابراین اولین زیارت من از کاظمین، امام حسن عسگری(ع)، امام هادی(ع) و امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) در کربلا در رکاب امام انجام شد و من در خدمت ایشان وارد حرم شدم و همراه امام به زیارت نائل گشتم.

آیا نحوه زیارت اهل قبور امام را الان به یاد دارید؟

نقریبا من الان بیشتر زیارت حرم حضرت علی در نجف را به یاد دارم. ایشان وارد حیاط حرم می شدند و اذن دخول می خواندند و پس از آن وارد حرم می شدند و در جایگاه زیارت قرار می گرفتند و زیارت را می خواندند. بعد ضریح را می گرفتند و می بوسیدند و بعد نماز زیارت را می خواندند. معمولا زیارت جامع را در حرم ها می خواندن و بعد زیارت می کردند و از حرم خارج می شدند. یادم هست که پشت به قبله و رو به ضریح می ایستادند و زیارت می خواندند و از آنجا از پایین پا به سمت سر حرکت می کردند و برمی گشتند. بالای سر، نماز و دعا می خواندند.

ایشان در حرم همه ائمه همواره از بالای سر حرکت می کردند و حتی در حرم و امام حسین (ع) به خاطر اینکه قبور شهدا در پایین پای و امام حسین (ع) هست ایشان از بالای سر حرکت می کردند و پشت سر رو به روی شهدا می ایستادند و زیارت شهدا را می خواندند، باز برمی‌گشتند و می آمدند بالای سر و دعا و نمازشان را می خواندند.

بدیهی است که امام در زیارت ائمه از خضوع و خشوع بسیاری برخوردار بودند. در زیارت و امام حسین (ع) روزهای بسیار شلوغی بود که من شاید در اکثر ساعت ها همراه ایشان بودم. معمولا حاج شیخ عبدالعلی (قرهی) و یا آقای قربانعلی همراه امام بودند. گاهی اوقات هم حاج احمد آقا در کنار ایشان حضور داشت. امام منع می کردند که کسی جلو برود و به مردم اشاره کند و بگوید که کنار بروند. ما همگی دنبال امام و یواش یواش حرکت می کردیم. البته امام هیچ وقت معطل نمی شدند و مردم خود به خود کنار می رفتند.

یعنی امام همواره با مردم و در کنار آنها زیارت می کردند؟

بله ایشان هرگز اجازه نمی دادند که افراد عادی که در کنارشان هستند بخواهند با مردم برخورد کنند و آنها را کنار بزنند و به اصطلاح کوچه بگیرند. البته باید بگویم که کسی هم جرأت نمی کرد این کار را انجام دهد، چون می دانست امام برخورد تندی با او خواهد کرد. مخصوصا سال های 45، 46 و 47 که زیارت عتبات عالیات آزاد شده بود و به زوار گذرنامه می دادند و حرم ها مملو بود از مردم، باز هم امام به همین گونه عمل می کردند. آرام آرام وارد حرم می شدند و زیارت می کردند.

ممکن است در مورد سفر امام به سامرا توضیحاتی بدهید؟

فکر می کنم امام دو روز و نصفی در کاظمین بودند و از آنجا به سمت سامرا جهت زیارت حرکت کردند و دو، سه شب در سامرا ساکن شدند. در آنجا هم منزلی برای امام گرفتند که سبک و سایق به همانگونه بود. حضرت امام از دوستانی که به دیدن ایشان آمده بودند پذیرایی می کردند. درب منزل امام از صبح تا شب باز بود و همه دوستانی که همراه امام بودند برای شام و نهار خدمت امام بودند و شب به جاهایی که گرفته بودند یا به حسینیه ها و مدارس می رفتند. عده ای از آنها همراه امام به زیارت می رفتند. در حرم سامرا هم همین جور بود. معمولا نماز مغرب و عشا را به صورت جماعت در ایوان سامرا برگزار می کردند و بعد برای استراحت تشریف می آورند. در بازدید از مدرسه مرحوم آیت الله العظمی شیرازی بزرگ صاحب فتوای تنباکو هم ایشان به همان شیوه و سیاق عمل می‌کردند. پس از فاتحه خواندن، می ایستادند و دست ها را بلند کرده و برای ایشان دعا می‌کردند.

آیا خاطره خاصی از کربلا دارید؟

آن زیارت اولی که من در کنار امام از حرمین انجام دادم، بهترین خاطره من از کربلاست. آن زیارت بسیار بسیار خاطره انگیز بود. وقتی امام برای زیارت قصد کردند فکر می کنم نزدیک غروب بود. ایشان طبق عادت همیشگی وارد حرم شدند و مشرف شدند. من هم در خدمت ایشان بودم. چند روز اول ورود ایشان به کربلا به دید و بازدید گذشت. همه علما و طلاب و عده زیادی از مردم کربلا به دیدن ایشان آمدند. بعد از آن امام جهت بازدید و زیارت قبور علمایی که در کربلا دفن شده بودند، رفتند. البته من در این زیارت همراه ایشان نبودم. بعد برای رفتن به نجف آماده شدند. مدت سفر کربلا 10 روز طول کشید.

سفر امام به نجف اشرف چگونه بود؟

در طول مدت اقامت امام در کربلا، مقدمات سفر ایشان به نجف انجام می‌شد. در نجف هم مردم برای استقبال از امام برنامه‌ریزی می‌کردند. تمام برنامه ریزی‌های سفر و استقبال در کربلا و نجف توسط آیت الله نصرالله خلخالی اداره می‌شد. آقای خلخالی مدت 40 سال با امام و خانواده ایشان آشنا بود و امام اعتماد کامل به ایشان داشت و می‌گفتند من به آقای خلخالی اعتماد دارم بنابراین شهریه و کارهای مالی را به ایشان واگذار کردم.

بله نوعی اعتقاد و علاقه قلبی بین امام و آقای خلخالی که با حاج آقا مصطفی هم دوست بود، وجود داشت. البته ایشان هم با تمام علاقه قلبی که به امام داشت خودش را با تمام وجود در اختیار امام و در خدمتگزاری او قرار داده بود.

استقبال از امام در شهر نجف چگونه صورت گرفت؟

عده زیادی از مردم به «خان نص» که یک جایی بین کربلا و نجف و تقریبا در وسط راه است و معمولا ماشین هایی که از کربلا می‌آمدند، آنجا می ایستادند و استراحت می کردند برای استقبال به آنجا آمده بودند. جمعیت زیادی بودن که با ماشین های زیادی به آنجا آمده بودند. امام وقتی به آنجا رسیدند از ماشین پیاده شدند و به حضرت امام خیر مقدم گفتند و شعاری خوانده شد و پس از برگزاری مراسم و پذیرایی معمولی به سوی نجف اشرف حرکت کردند. پس از رسیدن به نجف امام به خانه ای که برایشان در نظر گرفته شده بود رفتند.

خانه امام در نجف چگونه بود؟

امام خمینی هرگز به مظاهر دنیوی علاقه ای نداشت. همین خانه‌ای که در جماران داشت خودش نمایانگر این خصلت امام بود. ایشان زندگی بسیار متواضعانه‌ای داشتند و چه در نجف اشرف و چه در پاریس و چه در ایران به دنبال تجملات دنبودند. سادگی و ساده زیستی از خصوصیات تفکیک ناپذیر امام خمینی بود.

در نجف خانه امام بسیار ساده و محقر بود. دو تا خانه کوچک برای امام اجاره شده بود. این دو خانه در کنار یکدیگر قرار داشت که یکی به عنوان اندرونی و دیگری به عنوان بیرونی استفاده می شد. در ابتدای ورود امام، خانه بیرونی به مدت شش تا هفت روز به طور مرتب پر بود و جمعیت برای دیدن امام به این خانه می آمدند. امام از شهرهای مختلف عراق بازدیدکننده داشتند.

در آن مدت تمام علمای نجف به دیدن امام آمدند. آیات عظام حکیم، شاهرودی، خویی، باقر زنجانی، بجنوردی و خلاص همه علمای بزرگ نجف به دیدن امام آمدند. من در این مدت کارهای خانه را مرتب می‌کردم، چایی و شربت می دادم و تا دیر وقت از مهمانان پذیرایی می کردم.

سفره غذای امام در نجف هم گویای ساده زیستی ایشان بود. من به جرأت می توانم بگویم که هیچ کدام از علمای بزرگ ما در نجف زندگی‌شان مانند زندگی حضرت امام نبود. ایشان اسطوره تواضع و ساده زیستی بودند.

ساده زیستی و پرهیز از تجمل‌گرایی امام

آیا امکان دارد در مورد ساده زیستی و احوالات عرفانی امام بیشتر توضیح دهید؟

ساده زیستی امام از خورشید هم برای همه روشن تر است. همان طور که گفتم زندگی امام در نجف بسیار ساده و محقرانه بود. خانه ای که برای امام اجاره کرده بودند کوچک و بیرونی آن هم کوچک بود و امام حاضر نبود خانه را تغییر دهد و خانه وسیع تری بگیرد. خانه امام پله های تیز و بدی داشت، راهروهای تنگ و پله ها بلند و بزرگ بود. امام مرتب از پله ها بالا و پایین می‌رفتند و روزی چند مرتبه آن را طی می کردند ولی هرگز از سختی بالا رفتن از پله و تغییر خانه صحبت نمی کردند.

خانه امام هیچ گونه تجملاتی نداشت. بیرونی هم همان فرش های اولیه و زیلوهایی بود که در ابتدای ورودشان گرفته بودند. در این خانه اتاقی بود که امام و علما را در آنجا می‌پذیرفتند. در اطراف اتاق چند پتوی ساده انداخته بودند و به همان صورت از همه کس پذیرایی می شد.

در تابستان‌های نجف که حدودا 8 ماه هوا به شدت گرم و طاقت فرساست به طوری که در ساعت 4 -2 بعد از ظهر از آسفالت ها آتش بلند می شود و گرمای آن زیر پای آدم احساس می شود. حتی لوله‌های آب که در زیر زمین است بسیار گرم می باشد به طوری که اگر اول دستت را زیر آب ببری می سوزی، باید صبر کنی تا آب کمی برود تا قابل استفاده شود. گاه حتی شب آن قدر گرم بود که آدم می بایست در سرداب ها به سر برد، باز هم امام حاضر نبودند از خانه خود خارج شوند.

در آن زمان اکثر مراجع حتی مراجع درجه 2 و طلبه های متمول که خانه و ملکی اجاره داشتند که شب ها به کوفه می رفتند. آیت الله شاهرودی و حکیم در آنجا خانه داشتند یا حداقل آخر هفته ها به آنجا می رفتند. اما هرچه به امام اصرار کردند که شما هم برای سلامتتان به کوفه بروید قبول نکردند. حتی آقای نصرالله شاه آبادی یکبار خدمت امام رفتند و اصرار کردند که شما هم دو ساعت بیایید و برویم کوفه کنار آب و شط آن ببینید در بهبود بیماری و ایجاد روحیه و سلامت در جسم شما چه تاثیری خواهد داشت. امام فرمودند من نمی آیم؛ چگونه من به آنجا بیایم در حالی که دوستان ما در ایران در زندان، تبعید و شکنجه هستند. من این کار را نخواهم کرد.

یعنی امام در طول اقامت خود حاضر نشدند از نجف خارج شوند؟

نه. حضرت امام در طول سال هایی که در نجف در تبعید به سر بردند حتی یک ساعت به کوفه برای تفریح و استراحت نرفتند. با وجود اینکه کوفه فقط 9 کیلومتر تا نجف فاصله دارد ولی به دلیل داشتن شط فرات هوای آن بسیار مطبوع تر از نجف است و برای مردم آن خطه در تابستان ها رفتن به کوفه امری طبیعی و عادی بود، ولی امام به آنجا نرفتند و همه 14 سال در نجف بودند و فقط برای زیارت های مخصوص به کربلا، کاظمین و سامرا سفر می کردند.

آیا این سبک و سیاق امام در ساده زیستی پس از انقلاب اسلامی و در دست گرفتن رهبری ادامه یافت؟

بله. مهمترین مرحله ساده زیستی امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری ایشان است. امام در دورانی که حاکم و رهبر جامعه بودند و حکومت اسلامی تشکیل دادند و همه بیت المال در اختیارشان بود و زندگی بسیار متواضعانه ای و ساده ای داشتند به طوری که وقتی برخی شخصیت ها و رهبران سیاسی زندگی امام را می دیدند تحت تاثیر قرار می گرفتند. همه کسانی که به جماران می روند و خانه امام را می بینند یا حسینیه امام را تحت تاثیر قرار می گیرند.

من قبلا هم گفته ام که اگر بخواهیم ابعاد روحیات امام خمینی را مقایسه کنیم می بایست آن را با زندگانی حضرت علی(ع) مقایسه کنیم. امام درست همانگونه که حضرت علی فرمودند تلاش کردند خودشان را با طبقات پایین جامعه تطبیق دادند.

همان طور که می دانید امام بعد از انقلاب، ابتدا به قم رفتند ولی وقتی ناراحتی برایشان پیش آمد به تهران آمدند. در ابتدا منزلی در خیابان نیاوران برای ایشان در نظر گرفته شد. امام مدت دو ماه در آنجا ماند ولی از این قضیه ناراحت بودند و می‌گفتند که جای مناسبی برای من پیدا کنید. می گفتند وقتی این دیوارها را و این سنگ ها و زنگ ها را می بینم مرا رنج می دهد. البته چون اطبا مناطق مرکزی و جنوبی را برای وضعیت مزاجی امام مناسب نمی دانستند، بالاخره دوستان، خانه یکی از بستگان آقای مهدی جمارانی را برای امام گرفتند و ایشان راضی شدند در جماران بمانند.

ارتباط امام با علما

حاج آقا می شود از ملاقات هایی که امام به علما داشتند مطالبی را بفرمایید؟

همان طور که گفتم ما وظیفه پذیرایی از مهمانان را بر عهده داشتیم و هیچ وقت به امام آنقدر نزدیک نبودیم تا از مطالبی که بین آنها رد و بدل می شد باخبر شویم. اما به یاد دارم در ابتدا علمای بزرگ به دیدار امام رسیدند. در این دیدارها صحبت خاصی نبود فقط حال و هوای خوشامدگویی بود. من دائما مشغول چایی و شربت دادن بودم. یکی از این ملاقات ها که الان به یاد دارم ملاقات امام با آیت الله شاهرودی بود. ایشان پیرمرد باتقوا و پاکیزه و با اعتقاد و با خدایی بود، وقتی به مجلس وارد شد امام به ایشان خیلی احترام کردند و تعارف کرده و خود نزد ایشان نشستند. البته رسم بر این بود که امام در بالای مجلس می‌نشستند و بقیه که به دیدن ایشان می آمدند در مکان هایی پایین تر از ایشان قرار می گرفتند؛ اما امام کنار آقای شاهرودی نشستند. یعنی خودشان را مایل به سمت ایشان کردند و حتی چای ایشان را شیرین کردند و هم زدند و جلوی آقای شاهرودی گذاشتند. خلاصه در تمام جلسات، احترام ایشان را نگاه داشتند.

آیا از صحبت های امام با علمای عظام چیزی را به یاد دارید؟

فقط یک چیز از صحبت‌های امام با آیت الله حکیم به یاد دارم. آیت الله حکیم در صحبت های خود به صبر و سلوک امام حسن(ع) اشاره کرده بودند و از ایشان خواسته بودند که در راه و روش خود از ایشان تأسی بگیرند؛ ولیکن امام خمینی از قیام امام حسین یاد کرده بودند و از آیت الله حکیم خواسته بودند که در برابر رژیم طاغوت موضعگیری کنند.

آیت الله حکیم گفتند که خوب امام حسین یار و یاور داشت و با اتکا به همان تعداد کم قیام کرد اما من کسی را ندارم، یار و یاور ندارم امام در جواب ایشان فرمودند: این طور الان به نظر می رسد افراد و مردم بسیاری به خاطر گفته های ما و حرکت های ما قیام و ایستادگی کردند. معلوم است که با ما و با علما هستند. امام فرموده بود شما بیفتید جلو من دنبال شما حرکت می‌کنم. با همه مردم به دنبال شما حرکت می کنم.

یعنی امام از آیت الله حکیم خواستند رهبری قیام را برعهده بگیرند؟

بله. امام هیچ وقت داعیه ای در ایفای نقش رهبری نداشتند و نمی گفتند که می بایست در مبارزه جلو باشند و مردم و علما دنبال ایشان حرکت کنند. امام معتقد بودند که می بایست حرکت کرد حالا اگر کس دیگری می آمد و راه را درست پیش می برد مسئله ای نداش. امام حاضر بود که همگام با او جلو برود. برای همین در آن جلسه از ضرورت مبارزه با آیت الله حکیم صحبت کرد. در ایران هم در خلال سال 1342 امام به علمای شهرستان ها پیام دادند و از آنها خواستند که علیه دستگاه قیام کنند. من خودم از آیت الله العظمی آشیخ محمد صالح مازندرانی که از علمای بزرگ سمنان بود و به علامه سمنانی معروف بود و علاقه خاصی هم به امام داشت شنیدم که امام برای ایشان پیغام داده است که علیه رژیم قیام کنند و حرکت کنند. این پیغام را حاج شیخ محمد تقی نصیری برای ایشان برده بود. این طوری که یادم هست چون ایشن پیرتر از بقیه علما بود می گفت: من شیخ العلما هستم و می بایست سایر علما تابع من باشدن. امام هم به ایشان گفتند: خیلی خوب شما بفرمایید جلو، ما دنبال شما می آییم و حرکت می کنیم. بنابراین امام هیچ گاه داعیه این که خودش جلو باشد نداشتند. داعیه امام حرکت و مقابله با طاغوت و دفاع از اسلام و مسلمانان جهان بود. ایشن همین دیدگاه را در برخورد با علما داشتند و ابراز می کردند.

به نظر شما، اطرافیان امام در نجف چگونه تقسیم بندی می شوند؟

به نظر من می توان اطرافیان امام را به سه دسته تقسیم کرد. مبنای این تقسیم بندی علاقه مندی آنها به امام می باشد. عده اول علاقه مندان و عاشقان امام بودند با رویکرد انقلابی. یعنی خودشان ذاتا انقلابی بودند و با امام جلساتی داشتند و کارهای مهم را انجام می دادند. البته امام نمی خواستند در منزل خودشان کاری را انجام دهند و دفتری به وجود بیاورند که موجب نگرانی بعضی ها شود. حتی نمی خواستند در نجف درس شروع کنند و با اصرار همین حلقه یاران این کار را شروع کردند.

طیف دیگر افرادی بودند که با امام آشنا بودند ولی کم کم گرایش به راه ایشن پیدا کردند و علاقه مند شدند و در امور انقلابی و خط امام فعالیت کردند. اینها در واقع جذب شخصیت امام شدند و در خط ایشان قرار گرفتند.

گروه سوم فقط گروه علاقه‌مندان به امام بودند که کار و فعالیت سیاسی نمی کردند و عملکرد طیف اول را تند می دانستند. البته یک نوع رفابتی بین طیف‌های اطرافیان امام وجود داشت. گرچه همه آنها به امام علاقه‌مند بودند و امام هم به ایشان ایمان و اعتقاد داشتند ولی آنها در مورد جهت‌گیری و عملیات انقلابی با یکدیگر اختلاف داشتند. در اینجا می‌بایست خاطرنشان کنم که امام اگر کاری را قبول نداشتند جلوی آن را می‌گرفتند؛ مثل همان رادیو صدای روحانیت که در بغداد بود. امام مخالفتی نمی کردند. یک عده افرادی بودند که در رده اول نبودند و امام را دوست داشتند. آنها نماز به منزل ایشان می‌آمدند و در روز عید خدمت امام می‌رسیدند اما اعتقادی به انجام امور انقلابی نداشتند.

آیا می شود تعدادی از کسانی که در طیف اول بودند، نام ببرید؟

خیلی ها بودند. بارزترین آنها آیت الله رضوانی بود. آیت الله رضوانی خیلی فعال و قوی بود. آیت الله قدیری هم بعد از ایشان قرار داشت. آقایان دعایی، فاضل فردوسی‌پور، محتشمی، ناصری، حسن کروبی، سید هادی موسوی، طاووسی، قاسم پور، ثقفی، رحمت، قوچانی، کیانی، حلیمی، حیدر میرعبدالعظیمی که جزو فداییان اسلام بود، سید حمید روحانی و ... .

تقریبا 10، 15 یا 20 نفری بودند که کار و بار اصلی مبارزات روی دوش آنها بود. پیاده کردن نوارها، بازنویسی، اصلاح و چاپ و پخش کردن آن را برعهده داشتند.

مثلا من و آقای رحمت جزوه‌های حکومت اسلامی را گونی گونی بسته‌بندی می‌کردیم و به بصره می‌بردیم و در مساجد و محافل مختلف پخش می‌کردیم. یا اطلاعیه امام در باره فلسطین و تشویق برای مقابله با اسرائیل (قبل از جنگ اعراب با اسرائیل) را ما پخش کردیم. امام از مدت‌ها پیش حتی قبل از فوت آیت الله بروجردی در مورد فلسطین و اسرائیل موضع‌گیری داشتند که الان در کتابی به نام فلسطین از دیدگاه امام به چاپ رسیده است. امام در آن علیه دولت اسرائیل و اقدامات آن صحبت کرده است. من با یکی از دوستانم که از طلبه‌های سمنان بود و با من به نجف آمده بود، به بغداد می رفتیم و این اطلاعیه‌ها را به دانشگاه‌ها یا جاهای دیگر می بردیم و پخش می‌کردیم. البته پول هم نمی‌دادند. الان درست یادم نیست کرایه ماشین رفتن به بغداد را به من داده باشد، کرایه را خودم دادم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.