پایگاه خبری جماران؛ آنچه پیش روست خاطرات مرحوم کیومرث صابری مشهور به گل آقا (طنزنویس معاصر) است که طی گفتگو و نیز در زمان حیات خویش به درخواست مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) تحریر و تحویل داده است.
وقتی در مسأله جاسوسخانه بیرون کردن (پس دادن) اعضای سفارت (گروگانها)، مطرح شد، من در دفتر نشسته بودم. آقای رجایی آمد و آقای بهزاد نبوی.
به آقای رجایی گفتم این چه جور آزاد کردن گروگانهاست، ما این همه بهاء پرداختیم برای اینکه اینجوری آزادشان کنیم؟ تازه چرا دولت، مگر دولت رفته بود گروگان گرفته بود.
آقای رجایی گفت: ببین، من و بهزاد رفتیم پیش امام. خیلی حرفها به امام گفتیم، امام گفت به همین شکل باید آزاد شوند. گفتیم: آقا، این به نظر شما بازگشت از مواضع خودمان نیست؟ اما به خود من که رجایی هستم (این آن شهادت تاریخی من است که گفتم هنوز هیچ جایی ندادهام، من نداده ام دیگران را نمی دانم) امام گفت: ببین، یک انار آبش را گرفتی تفاله اش مانده بیندازید دور، بره.
گفت: ما به امام گفتیم اینجوری خواهند گفت آنجوری خواهند گفت. گفت: هر چه بگویند این حل. [شهید رجایی] گفت: تو میدانی صابری اگر یک روزی بگویند رجایی چه سیاستمداری بود که به جای اینکه خودش فکر کند نگاه میکرد ببیند امام چی میگوید مبادا بیایی دفاع کنی بگویی نه، رجایی سیاستمدار بود. رجایی کسی بود که هر چه امام میگفت عمل میکرد و این را امام گفت و من هم عمل کردم و قبل از این به همین شکل همه را به امام گفتم که اینجوری مسائل منفی هم دارد. امام گفت همین جور تمامش کنید. من به اعتبار حرف امام این را تمامش کردم و شعارش هم معلوم بود که من حیثیتم را برای این مردم و این انقلاب باید بگذارم.
گفتم حیثیت تو در تاریخ چی میشود؟ 200 سال دیگر که نه امام هست نه تو و... گفت: 200 سال دیگر هر چی خواهند گفت 20 روز دیگر هر چی خواهند گفت، امام گفت، من عمل کردم. اما تمام مسئولیتهایش را میپذیرم.
و اما حرف بهزاد نبوی؛ بنده خدا که الآن یک عده ای منافقانه دارند برای او پرونده میسازند سر همین، آمد گفت: صابری این تو، این رجایی، خدا اینجاست کسی دیگر نیست ما آنجور کار کردیم که امام گفت. اما من میدانم در تاریخ به من خواهند گفت بهزاد نبوی وثوق الدوله ایران شد و قرارداد را امضاء کرد.
این را یک ساعت بعد در آن روزی که نخست وزیری منفجر شد و در یکی از اتاق هایش رجایی و باهنر شهید شدند، انگشتش را بهزاد بلند کرد و گفت: صابری شاهد باش. گفت: تکرار میکنم. خائنان به من خواهند گفت که وثوق الدوله ایران شدی ولی من فقط حرف امام را قبول کردم و الا به عنوان یک سیاستمدار من تحلیل داشتم.
اینکه بهزاد میگوید گاهی اوقات من روی مواضع امام حرف داشتم [به علت همین] است که این بی انصافها میگویند تو امام را قبول نداشتی. گفت: من این نظرم با نظر امام در تعارض کامل، ولی به خاطر امام زیر این را امضاء میکنم، دادگاه هم برایش خواهم رفت. ببین چقدر باید انسان سیاسی و بی توجه بوده باشد که حالا بگوید بهزاد نبوی خودش گفته که من گاهی اوقات مواضع امام را نمیپسندیدم یک چیزی شبیه به این.
اینکه به خود امامش گفته است که آقا من این را که شما میگویید نمیپسندم. شما میگویید، میگویم چشم، نوکرت هم هستم، عمل میکنم و عمل کردند. من اگر این شهادت را اینجا ندهم میدانم از این پله بیفتم و بمیرم و این [شهادت] بماند، بعد دستخطها و خاطرات ما را معلوم نیست چه جور تأویل بکنند. شما که قیافه من را موقع حرف زدن دارید میبینید، جوان هستید، چهل سال بعد از مرگ من هم زنده اید، شاید یک روزی تو باید این شهادت تاریخی را بدهی.
خدا میداند قصد دفاع سیاسی از کسی را ندارم فقط میخواهم بگویم که در همین مسأله گروگانها من این چشمه ها را از امام دیده ام. رجایی که من از او دروغ نشنیده ام و هر کس بگوید از او دروغ شنیده است دروغ میگوید خدا ترس تر از این بود که دروغ بگوید.
صابری: امام گفت اینجوری است؛ تفاله انار را چه کارش میکنی؟ هیچ کاری نمیکنی. آقا فقط بایستی بیاندازیش دور، و گروگانها را امام اینجوری دور انداخت. اگر این حرفی که من دارم میزنم سر سوزنی مخالف آن چیزی که بهزاد گفته است باشد، من حاضرم جلوی شما بنشینم به بهزاد بگویم که این را به من گفته است.