پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گفت وگو با آیت‌الله حاج شیخ عبدالله نظری خادم الشریعه

ظالمی رفت و عالمی آمد

در سال 1311 هجری شمسی در خانواده علمی که در منطقه سوادکوه مازندران دارای نفوذ معنوی و خدمات دینی به مردم بود، چشم به جهان گشود. تحصیلات دینی را در بخش مقدمات و سطح در حوزه‌های علمیه ساری و مشهد به پایان برد و در حوزه علمیه قم از محضر علمای بزرگ بهره‌های علمی بیشتری برد و دروس خارج فقه و اصول را به ترتیب در محضر آیت‌الله العظمی بروجردی و امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیهما گذراند. در جریان انقلاب اسلامی، نقش مهمی در حمایت عشایر منطقه سوادکوه از امام خمینی و هم بستگی مردم منطقه با انقلاب اسلامی ایفا کرد و در ایامی که امام خمینی در فرانسه بسر می‌بردند با سفر به فرانسه در نوفل لوشاتو به محضر رهبر بزرگ انقلاب رسید و نامه همبستگی عشایر و مردم منطقه سوادکوه مازندران را تقدیم ایشان کرد و واسطه انتقال قدردانی امام خمینی از مردم در یک مکتوب تاریخی شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بارها به محضر امام شرفیاب شد و با استفاده از رهنمودهای ایشان، به خدمات دینی خود در استان مازندران و حمایت از اصول و آرمان‌های انقلاب اسلامی پرداخت و این رابطه را بعد از رحلت بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب همچنان ادامه داد و اکنون در سن 80 سالگی درحالی که از علمای موجه و ذی نفوذ استان مازندران است با کوله‌باری از خدمات مردمی و تجربیات علمی به پرورش فضلای دینی در ساری اشتغال دارد و همراهی با انقلاب اسلامی و تلاش برای تحکیم نظام جمهوری اسلامی را از پرافتخارترین فرازهای زندگی خود می‌داند.
آیت‌الله حاج شیخ عبدالله نظری خادم الشریعه، مقارن با دهه فجر انقلاب اسلامی و ایام میلاد مسعود پیامبر گرامی اسلام و امام صادق علیه السلام به چند سؤال پاسخ داده است که مشروح آن را در پی می خوانید :


با تشکر از جنابعالی به خاطر فرصتی که قرار داده اید، مشتاق هستیم که از نحوه آشنائی تان با امام خمینی بشنویم.


- بسم‌الله الرحمن الرحیم. بعد از تحصیلات مقدمات و سطح در ساری و مشهد، عازم قم شدم و خارج فقه را در محضر آیت‌الله العظمی بروجردی و خارج اصول را در محضر امام خمینی بودم. یک روز بعد از درس، خدمت امام رسیدم و ایشان پرسیدند اهل کجای مازندران هستید؟ به ایشان عرض کردم: سوادکوه. پرسیدند: وضع مردم چطور است؟ برای بنده خیلی تازگی داشت که یک فقیه و عالم و مدرس از اوضاع اجتماعی و عمومی و رفاهی مردم سؤال کند. عرض کردم تعریفی ندارد و محدودیت وجود دارد. البته این سؤال و جواب مربوط به سال 41 و 42 می‌شود. امام با ناراحتی فرمود: ایران استعداد دارد که یکصد و هشتاد میلیون نفر جمعیت را به وضع روز اداره کند. بعد فرمود آقا شیخ عبدالله وضع روز می‌دانی یعنی چه؟ یعنی کشاورز با بهترین امکانات برود به مزرعه خودش، ولی افسوس که الآن مردم با این وضع بد زندگی می‌کنند. شنیدن این مطالب از امام برای بنده خیلی جالب بود و همین ملاقات باعث شد ارادتم به ایشان زیاد شود و بعدها هم بیشتر شد.
* آیا اقامت شما در مازندران و ورود به خدمات دینی و علمی به مردم در این استان، به دلیل خاصی بود یا بطور طبیعی به وطن خود برگشتید؟
- در دوران تحصیل خارج، افکار تقریبی داشتم و معتقد بودم باید برای نزدیک ساختن پیروان ادیان و مذاهب به یکدیگر به کشورهای مختلف بروم. به همین جهت، قصد داشتم ابتدا به نجف و سپس به مصر و بعد هم به واتیکان بروم و افکار خودم را با علما مطرح کنم و بگویم که خدا انسان‌ها را برای دعوا و اختلاف خلق نکرده بلکه برای الفت و همفکری و همکاری خلق کرده است. بنابر این باید با همدیگر باشیم نه اینکه در مقابل همدیگر باشیم. این فکر را با امام در میان گذاشتم، ایشان فرمودند فعلاً در داخل کشور نیاز بیشتر است و شما به مازندران بروید و مشغول خدمت بشوید.


با افکار انقلابی امام از چه زمانی آشنا شدید و همراهی کردید؟


- همان زمان، افکار انقلابی امام مورد علاقه ما بود و امام به من فرمودند شما باید در این امر مهم همکاری کنید.
امام، روزی بنده را احضار فرمودند که شما باید مازندران بروید و در این حرکت عظیم ما را کمک کنید. حرکتی انقلابی توسط روحانیت در مازندران آغاز شده بود و من می‌توانستم مؤثر باشم. برای همین بازگشتم تا از اینجا به مسائل حوزه‌های علمیه و امور مربوط به استان رسیدگی کنم. هنگام بازگشت مردم و عشایر سوادکوه و قادیکلای بزرگ قائمشهر (علی آباد سابق) و ساری خصوصاً و دیگر شهرهای مازندران عموماً استقبال خوبی داشتند. فعالیت‌هایی هم که در اینجا انجام شد بسیار تأثیرگذار و بی‌نظیر بود. روزی که اعلامیه امضا شده از سوی 9 نفر از مراجع قم را به سوادکوه آوردم در یک مجلس که بزرگان و خوانین و رؤسای عشایر سوادکوه بودند خواندم مردم ابتدا تعجب کردند و گفتند مگر می‌شود چنین کاری کرد؟ برایشان توضیح دادم که روحانیت برای دین احساس خطر می‌کند و همه احساس تکلیف کردند و گفتند هرچه شما بگویید ما تابع هستیم، حتی برخی از خوانین آنجا گفتند ما حاضریم قیام مسلحانه هم بکنیم، من این را با آیت‌الله میلانی در میان گذاشتم ولی ایشان گفتند فعلاً زود است. این نفوذ کلمه، به خاطر علاقه مردم سوادکوه به روحانیت و سابقه‌ای بود که مرحوم والد ما که از علمای بزرگ نجف و شاگرد مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب عروه و مرحوم آخوند بودند در میان مردم داشتند و مردم به این خانواده ارادت داشتند. خوانین سوادکوه به خاطر اینکه رضا شاه از آن منطقه بود، پهلوی‌ها را قبول داشتند ولی اعتقاد آنها به روحانیت باعث شد ما بتوانیم آنها را به امام و انقلاب متمایل کنیم و در مقابل شاه قرار بگیرند و به امام خمینی ابراز وفاداری کنند. در ساری هم مردم استقبال خوبی کردند و در مسائل انقلاب هم همراهی زیادی داشتند.


از جناب آقای دعائی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات شنیدم که می‌گفتند جنابعالی در پاریس هم خدمت امام رسیدید و با ایشان گفتگو داشتید. در این زمینه هم خاطره‌ای بفرمائید.


- وقتی بزرگان سوادکوه اعلام آمادگی کردند که با نهضت همراهی کنند، برای این که همراهی آنها را به اطلاع امام برسانیم نامه‌ای با امضای آنها تهیه کردیم و با حاج آقای مصطفوی که از علمای خدمتگزار در منطقه بود به پاریس رفتم. یازده روز در پاریس خدمت حضرت امام بودیم. ظاهراً از ایران تنها من به همراه حاج آقای مصطفوی از مازندران به پاریس رفته بودیم، در آنجا حاج آقای دعائی و شهید عراقی را دیدیم. شهید عراقی به امام خبر داد و امام ما را به حضور پذیرفتند و وقتی مرا دیدند تبسمی کردند و گفتند ما رفقای خودمان را درحالت جوانی ترک کردیم و در حالت پیری می‌بینیم. محاسن‌مان سفید شده بود. ما هر شب به صورت خصوصی در خدمت حضرت امام درباره مسایل مختلف صحبت می‌کردیم. یک روز ظهر که برای اقامه نماز خدمت ایشان رفتیم، زمانی بود که بختیار فرودگاه‌ها را بسته بود. ما هم در آن روزها راهی برای بازگشت نداشتیم و ماندیم که چه کار کنیم. محل اسکان امام هم طوری نبود که ما بتوانیم بیشتر از این آنجا بمانیم. خوشبختانه دو جوان اهل سوادکوه، ما را در پاریس به منزل خودشان بردند که تا نوفل لوشاتو حدود چهل دقیقه راه بود که هر شب این راه را می‌آمدم و خدمت حضرت امام می‌رسیدیم تا اینکه امام به حاج آقا مهدی عراقی گفتند آشیخ عبدالله هم در پرواز ما باشند، اگر بنا باشد اتفاقی بیفتد همه با هم باشیم. البته بسیاری از آقایان با پرواز روز قبل به ایران بازگشته بودند.


عالم کهنسالی مثل شما که ده‌ها سال قبل از انقلاب و ده‌ها سال بعد از انقلاب را دیده و فعال بوده و تجربیات زیادی دارد، می‌تواند وضعیت جامعه را بهتر از دیگران ترسیم کند. خوب است در این زمینه هم مطلبی از جنابعالی داشته باشیم.


- بعد از پیروزی انقلاب، اولین بار که خدمت امام رسیدم صحبتی کردم که با این جمله شروع شد. عرض کردم: ظالمی رفت و عالمی آمد.
واقعیت اینست که حکومت پهلوی یک حکومت ظالم بود. در آن زمان در یکی از شب‌های قدر که مردم در مسجد جامع ساری بسیار جمع می‌شدند و الآن هم می‌شوند، علیه رژیم شاه صحبت کردم و خطاب به رئیس حکومت گفتم: نمی‌توانی مملکت را نگهداری بگذار پائین.
این صحبت برای ساواک خیلی سنگین بود، لذا تصمیم گرفتند مرا به بهانه مهمانی به خانه یکی از ساواکی‌های ساری ببرند و بازجوئی کنند. در آنجا افرادی را دیدم که معلوم شد از تهران آمده بودند. در بازجوئی، من طلبکار شدم و گفتم در زمان غیبت، حکومت با فقهاست. مأموری که از تهران آمده بود در گزارش خود از این بازجوئی درباره من نوشته بود: "متقی، دانشمند، ناسازگار"
الآن در جهان اسلام، هم در میان اهل سنت و هم در میان شیعیان، آدم‌های تندی وجود دارند که حرمت‌ها را حفظ نمی‌کنند. اسلام، دین احترام و حفظ کرامت است. سفارش اینجانب به جوانان اینست که معتدل باشند و احترام بزرگترها و همدیگر را حفظ کنند و اگر کسانی بی‌حرمتی کردند در مقابل آنها تندی نکنند و با صبر و آرامش و نصیحت، همه چیز را حل کنند. کشور ایران، امروز در پناه اسلام است و دشمنان زیادی هم دارد. همه باید دست به دست هم بدهیم و این کشور و نظام جمهوری اسلامی را حفظ کنیم. این نظام با فداکاری به دست آمده و با گذشت و فداکاری حفظ خواهد شد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.