گروه اقتصاد و درآمد، جماران: بسیاری از کارشناسان« گسترش اختاپوسی فساد در رژیم پهلوی» را یکی از مهمترین دلایل انقلاب و فروپاشی از درون میدانند. عاملی که موجب شد تا بسیاری از انقلابیون در حذف عوامل و بسترهای فساد در کشور به یک نقطه مشترک برسند. دخالت گسترده دربار در امور اقتصادی و زد و بند خاندان پهلوی موجب شد تا فساد هر روز بیش از روز گذشته در کشور ریشه بداوند.
درست در چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در حالیکه روایت تکرار فساد در جامعه به «غصه مشترک» دلسوزان کشور تبدیل شده است و بسیاری خواستار برخورد قاطع و نه برخورد گزینشی با موضوع فساد هستند، موسسه مطالعات دین و اقتصاد در هفتمین تجدید چاپ کتاب «روایت یک فروپاشی» به نویسندگی رسول رئیسجعفری تلاش کرد تا «بنبست نظام سلطنتی از نگاه کارگزاران اقتصادی آن» را مورد واکاوی قرار دهد تا بهتر بتواند«گستردگی فساد در نظام پهلوی و چگونگی مقابله» را تحلیل کند.
به کارگیری آدم فاسد مصداق مار در آستین پرورش دادن
در ابتدای این جلسه، رسول رئیسجعفری نویسنده کتاب "روایت یک فروپاشی" گفت: سوال بسیار مهم این است که چرا یک جامعه به سمت فساد میرود و این فساد چه اثری در کارهای تولیدی و انگیزشی سطح جامعه و بین مردم گذاشته و چه هزینه سنگینی را به جامعه تحمیل میکند? برای شروع بحث، لازم است تا سه اشاره تاریخی داشته باشم تا مشخص شود که مواضع بزرگان در مورد فساد چه بوده است. فردوسی حکیم گفته که اگر شما انسان های ناشایست و نالایق و فاسد را در امور خود دخالت دهید، مصداق مار پروردن است. فردوسی گفته
سر ناکسان را بر افراشتن/ وز ایشان امید بهی داشتن
/سر رشته خویش گم کردن است/ به جیب اندرون مار پروردن است.
فردوسی به صراحت گفته است که به کارگیری این افراد مصداق «مار در آستین پرورش دادن» است.
انتخاب آدم فاسد در حکم انتحار
وی در ادامه افزود: از طرف دیگر تحقیقی در مورد مرحوم مصدق نشان داد که ایشان در سال ۱۳۰۴ وقتی در کابینه مستوفی الممالک، وثوق الدوله را به عنوان وزیر پیشنهاد دادند، به نقش وثوق الدوله در قرارداد ۱۹۱۹و فساد و رشوه ای که مطرح و در نهایت برملا و رسانه ای شد، اشاره کرد. مرحوم مصدق، این استدلال مطرح میکند که وثوق الدوله آدم شایسته ای نیست در نهایت خطاب به مستوفی الممالک میگوید که شما آدم وطن پرستی هستید و برای یک آدم وطنپرست انتخاب یک آدم فاسد در حکم انتحار است.
وقتی سیستم خودکشی میکند!
رئیسجعفری تصریح کرد: من اطمینان دارم که علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد پهلوی، مذاکرات مجلس را نخوانده است. عالیخانی وقتی در مورد هژبر یزدانی صحبت میکند، به این نکته اشاره دارد که هژبر یزدانی مصداق فساد در ابعاد بزرگ است نمونه اینکه چگونه یک سیستمی با دست خودش دارد خودکشی میکند. برای من جالب بود که چطور همه این آدمها حرف مشترکی در مورد فساد دارند. شما به این نکته توجه کنید که فردوسی نثری را به نظم درآورده است که برگرفته از مستندات تاریخی ایران است. تمام بزرگان تاکید دارند که فساد به دست حکومت، یعنی اینکه خودش را نابود میکند. من برای اینکه استنادهای تاریخی در مورد اشاره شاه به فساد داشته باشم لازم دانستم که به دو متن اشاره کنم.
سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی
نویسنده کتاب روایت یک فروپاشی اظهار کرد: شاه یک نطق معروف به نام صدای انقلاب در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ دارد که کلا چهار پاراگراف است، که چهار بار از تعبیر فساد استفاده میکند. تعبیرهایی به کار میبرد که میتوان در مورد آن ملاحظاتی کرد. اول اینکه شاه میگوید شما مردم علیه ظلم و فساد به پا خواستید. یک پاراگراف بعد شاه میگوید که من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود. یعنی شاه سازش را نامقدس میداند و فساد سیاسی و فساد مالی را در کنار هم قرار میدهد. در واقع این دو را مکمل هم و تقویت کننده هم میداند. به همین دلیل از عبارت سازش نامقدس استفاده میکند. در پاراگراف بعد شاه میگوید که تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده به صدای انقلاب پاسخ دهد و حکومت ایران بر اساس قانون اساسی و عدالت اجتماعی و اراده ملی دور از استبداد، ظلم و فساد خواهد بود. بازهم استبداد و ظلم و فساد را در کنار هم میآورد. در آخر به این نکته اشاره دارد که بدانید در راه انقلاب ملت ایران علیه استبداد ،ظلم و فساد من کنار شما هستم .
وی در ادامه افزود: تعبیرها و همنشینی کلمات با هم بسیار جالب است، همان زمان گفته شد که رضا قطبی این متن را تهیه کرده بود. البته این سوال مطرح شد که مگر بقیه نطقها را خودش تهیه میکرد، همه نطق ها را بقیه افراد مینوشتند. به هر حال در آن فضا شاه به صورت مستقیم به فساد اشاره کرد و قول رفع آن را داد.
*پول نفت را آتش نمیزنیم!
نویسنده روایت یک فروپاشی گفت: متن دیگری وجود دارد که به مراتب جذابتر است و برچسبهای این متن به آن متن نمیچسبد. در مورد آن متن نمیتوان گفت که این متن را دیگران تهیه کردند و در فضای دو ماه مانده به انتخابات آن را رسانهای کرد یا اینکه هدفش طرح چیزی بود که همگامی خود را با انقلاب نشان دهد. روزنامه اطلاعات سوم آبان به تاریخ ثبت شده در روزنامه ۲۵۳۵ یعنی ۱۳۵۵ مصاحبه ای دارد که به مناسبت تولد شاه در چهارمین روز آبان ماه منتشر شده است. در این مصاحبه وقتی در مورد درآمد نفتی صحبت میکند، به این نکته اشاره دارد که اگر پول اضافه ای بیاید آن را دیگر آتش نمیزنیم. لازم به ذکر است که تا سال ۱۳۵۲ کل درآمد نفتی ایران از زمان مظفرالدین شاه حدود ۲۲ میلیارد دلار بوده است که از ۵۲ تا ۵۷ حدود ۱۲۰ میلیارد دلار بوده است که اگر قرار شود که آن را به روز کنیم کمی بیشتر از ۱۰۰۰ میلیارد دلار امروز میشود. در فاصله چهار پنج ساله ۱۰۰۰ میلیارد پول به کشور تزریق شد. با توجه به اینکه بارها مطرح شده که ساخت ورزشگاه آزادی ۵۰۰ میلیون دلار هزینه به دنبال داشته است، اما این نکته را به یاد داشته باشید که در آن پنج سال، پولی که نصیب ایران شد به قدری زیاد بود که میتوانست با آن دو هزار ورزشگاه در حد متوسط در تهران با ظرفیت پنجاه هزار نفری بسازد. این پول وحشتناک در سال ۵۲ وارد ایران شد .
* نگذارید لاشخورها جمع شوند !
وی به موضع شاه در برابر کارشناسان اشاره و تصریح کرد:غلامرضا مقدم( معاون وزیر بازرگانی پهلوی) هنگام بستن بودجه برنامه میگوید که ظرفیت جذب ما مشکل دارد و نمیتوان با پول همه مشکلات را حل کرد و نیاز به زیرساخت دارد . شاه این جلسه را ترک میکند. سوم آبان ماه ۱۳۵۵ تقریبا چهار سال پس از آن اتفاق و وفور درآمد نفتی شاه به این نکته اشاره دارد که اگر پول اضافه بیاید دیگر آن را آتش نخواهیم زد و کسری بودجه کشور سه میلیارد دلار است که باید جبران شود. در نهایت گفته میشود که اگر این پول بیاید دوباره میتوان رونق اقتصادی را ایجاد کرد. شاه همان زمان پاسخ میدهد که فقط در حدی ! از الان شکم امان را صابون نزنیم و نگذاریم که باز لاشخورها جمع بشوند.از عبارت لاشخور استفاده میکند. لاشخورهایی که طرح بدهند که با درآمد اضافی نفت فلان کار و بهمان کار را میتوان کرد. در حالیکه نه سیمان داریم نه آجر نه ظرفیت بندری نه کارگر نه جاده کافی و نه قدرت جذب اقتصادی. اشتباهات گذشته را مسلما تکرار نخواهیم کرد. دوره کوتاهی بود که تمام شد و رفت.
رئیسجعفری افزود: .به خدا قسم اگر الان یه سلطنتطلبان بگویید که این جمله متعلق به چه فردی است هر فردی را نام میبرند به جز شاه. هیچ فردی باور ندارد که گوینده این مطالب، پنج سال قبل این سخنان را از کارشناسان شنیده و آن را نادیده گرفته باشد. این سخنان را مقدم به شاه گفته بود اما او به سخنان اقتصاددانان اعتنایی نکرد و جلسه را ترک کرد.
*خلاف نظر اقتصاددانان عمل کنید !
نویسنده روایت یک فروپاشی تاکید کرد: من خاطرات امیراسدالله علم را خوانده ام، او در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۳ (یادداشتهای امیر اسدالله علم جلد چهارم انتشارات معین صفحه ۸۶) نوشت "شاهنشاه همیشه میفرمایند «به متخصصان بگویید که باید مطالعات خودشان را انجام دهند. وقتی نظر دادند باید درست خلاف آن عمل کنید . مخصوصا در امور اقتصادی.» از اردیبهشت ۵۳ تا آبان ۵۵ حدود سی ماه گذشته است آنوقت ایشان میگوید که نگذارید باز همان لاشخورها جمع شوند."
من از این مطلب ایشان وام گرفتم و قصد دارم نا نمونه ای از این لاشخورها را مثال بزنم. آیا ایشان واقعا نمیدانست که این افراد لاشخور هستند و چه کار میکنند.
وی در ادامه افزود: یک نمونه را از خاطرات علم عنوان میکنم ، در ۲۱ دی ۱۳۴۶ میگوید "خیلی از مسائل داخلی و خارجی گفتگو شد منجمله میفرمودند فکر میکنم دونفر از وزرا دزد هستند همچنین یکی دو نفر استاندار را اسم بردند . به نظرم همه را درست و صحیح می فرمودند.( آن زمان خط لوله ای کشیده میشود به نام اسکندرون در سال ۱۳۴۸) گزارش خط لوله اهواز اسکندرون که ۶۰۰ میلیون دلار است را عرض کردم شاهنشاه استعجاب فرمودند و فرمودند یا این دروغ است یا در لوله گازی که نصف این لوله طول دارد و ۶۵۰ تا ۷۰۰ میلیون دلار در آن خرج شده کلاه بزرگی سرمان رفته است !"
کنتراتی چهارصد درصد گرانتر
وی در ادامه افزود: در ۱۶ بهمن ۵۴ در خاطرات علم آمده است که "این پدر سوخته نجم الهدی رئیس اداره مهندسی نیروی دریایی که گرفتهایم میگوید در کنترات های چابهار ما قصد داشتیم ۸۰۰ میلیون دلار سواستفاده بکنیم که نشد! عرض کردم چندین مرتبه به عرض رسانده بودم که این کنتراتی که با انگلیسیها قرار است منعقد کنند چهارصد درصد از قیمت معقول گرانتر است. فرمودند واقعا نمی توانستم باور بکنم. فکر میکردم همین اغراقهای مردم است."
رئیس جعفری تصریح کرد: در ۲۸ دی ۵۴ علم مینویسد، "قدری در مورد سوءاستفاده هایی که در نیروی دریایی و هوایی شده مذاکره کرده و فرمودند تعجب میکنم با اینکه اینها همه چیز دارند بازهم دنبال این کثافت کاری میروند و فرمودند اصولا پول که از یک مقدار معینی گذشت جز دردسر چه فایده دارد."
وقتی عمله فیلیپینی روزانه یک کیلو گوشت می خورد!
.وی در ادامه افزود: علم در خاطراتش در ۱۶ آبان ۵۴ نوشت، "شاه فرمودند که به سفیر آمریکا بگو شما شش عدد ناوشکن که قرار بود به ما بدهید اول گفتید هر عدد ۱۲۰ میلیون دلار می ارزد، بعد گفتید ۲۶۰ میلیون دلار و حالا میگویید ۳۳۸ میلیون دلار . مگر در سه سال تورم چقدر بوده است. (به قیمت امروز دو میلیارد و 500 میلیون دلار میشود. )"
رئیسجعفری تصریح کرد: علم در شش شهریور ۵۵ نوشت، "بعد مرخص شدن سفیر انگلیس را پذیرفتم قدری کارهای تجارتی منجمله ساخت کارخانه اسلحهسازی اصفهان که هزینه اش سر به جهنم خواهد زد با من مذاکره کرد. به او گفتم در مورد کار اصفهان باید مطمئن شویم که شما کلاه سر ما نمی گذارید.این صورت مخارجی که میدهید وحشتناک است چطور یک عمله فیلیپینی که آورده اید در روز یک کیلو گوشت میخورد .این کار ۸۰۰ میلیون پوند خرج برمیدارد.چطور ممکن است اینقدر بی محابا خرج کرد ."
میخواهند ته حساب پولهای نفت را بکشند بالا!
نویسنده روایت یک فروپاشی گفت: علم در در ۱۵ شهریور ۵۵ نوشت، "بعد عرض کردم یک خبر خیلی محرمانه از منابع انگلیسی شنیدم که به عرض می رسانم آن ابن است که منابع پنتاگون به کمپانی جنرال داینامیک سازنده هواپیمای اف شانزده فشار آوردند که باید قیمتها را دوبرابر برای ایران حساب کنید و بگویید که حساب سابق ما اشتباه بوده و به علاوه تورم در قیمتها تاثیر گذاشته چون ایران خیلی علاقمند به این هواپیما است با هر قیمتی بدهید آن را میخرند. شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند و بعد فرمودند که در دل خود چنین شکی پیدا کرده بودند که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس که قیمت جمعی که برای هواپیما به کنگره گفتند برای ۱۶۰ عدد است یا ۳۰۰ عدد اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را 6.5 میلیون دلار گفتند چطور الان زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما 18 میلیون دلار. عرض کردم همین است که در مورد ناوشکنها کردند که قیمت از ۲۸۰ میلیون دلار برای شش عدد به ۶۰۰ میلیون دلار رسید و ما هم خریدیم.قطعا در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بکشد بالا!"
در خریدهای نظامی حساب و کتاب نبود
وی در ادامه افزود: عالیخانی در مورد همین خریدها نکاتی را مطرح کرده و گفته که "خرید تجهیزات نظامی از خارج پر از سوء استفادههای هنگفت بود. در یک مورد به خاطر دارم که یکی از دوستانم تعریف کرد که با یک آمریکایی آشنا میشوند که کالایی را برای صنایع نظامی آمریکا میساخت و خودش هم آن را میفروخت. این شخص متوجه میشود که ایران هم همین کالا را خریده است. گفت من این محصول را به یک چهارم این قیمت به همه میفروشم، چرا چهار برابر خریدید حتما آن شخص سرتان کلاه گذاشته است اینکه آن شخص میخواسته ادب به خرج بدهد اما مساله این بود که دلالهایی که واسطه بودند آنقدر قیمت را بالا بردند که آن فروشنده نهایی ، میگفت اگر اینها دارند میخورند چرا خودم سود نبرم ؟ او هم میخورد. این است که در مورد تسلیحات بینهایت سواستفاده میشد. من در این مورد هیچ تردیدی ندارم ."
رئیس جعفری تصریح کرد: عالیخانی میگوید "در ایران در خریدهای نظامی، حساب و کتاب نبود سودی که این کار برای دلالها داشت آنقدر زیاد بود که آنها دنبالش بودند.در یادداشت های علم هست که یک بار خاتم (ارتشبد محمد خاتم فرمانده نیروی هوایی پهلوی) میگوید من نمیتوانم این همه هلیکوپتر را اینجا نگه دارم. ولی چون فروشنده اینها پسر امانوئل بود آن هم از خاندان سلطنتی فبلی ایتالیا بود و از آنها خوششان میآمد پس باید از اینها میخرید. یعنی یک حالت سفارشی خریدهای نظامی پیدا کرده بود.آن مقدارخریدی که انجام میشد متاسفانه مقدار زیادی سواستفاده در آن انجام میشد."
توقع نابجای اصلاحات واقعی از شاه
رئیسجعفری اظهار کرد: این رفتارها واقعا اثر بدی در بین مردم داشت. ابوالحسن ابتهاج( مدیر سازمان برنامه و بودجه پهلوی) در خاطرات شفاهی هاروارد می گوید، "آنچه که در ایران تشدید شد تمام صفات رذل و پست بود. همه بر علیه هم جاسوسی میکردند همه نسبت به هم حسود بودند. و دروغ می گفتند. ابنها راههای ترقی و پیشرفت بود نتیجه آن چه شد ؟ یک کبریت که روشن شد منفجر شد. آن فضا برای اینکه ایمان نبود چیزی نبود که مردم به آن اعتقاد پیدا کنند، تمام آنها ظاهری بود. کمتر فردی در ایران باور میکند که یک فرد در صدر شغلی باشد که استفاده مادی بکند و نکند و آدم درستی باشد. بیشتر مردم ایران معتقد بودند که چنین چیزی امکانپذیر نیست."
وی در ادامه افزود: ابوالحسن ابتهاج در جای دیگری میگوید "شما از شاه توقع داشتید که اصلاحات واقعی انجام دهد. این آدم را من بهش میگفتم که وزیر تو دزد است. میگفت دزد! این جاسوس سفارت آمریکا و انگلیس است. بهش میگفتم شما که این را می فرمایید چرا این را نگه داشتید؟ آنوقت من را نگاه می کرد تو صورت من نگاه می کرد و هیچی نمیگفت!"
زد و بند والاحضرت اشرف !
نویسنده روایت یک فروپاشی گفت: یکی از کسانی که خیلی به دربار نزدیک بوده محمد باهری است. باهری دو دوره وزیر دادگستری کابینه علم و کابینه شریف امامی بود. در فاصله این دو دوره وزیر دربار و رئیس حزب رستاخیز هم هست او می گوید:."بعد از کودتای ۲۸ مرداد به اشرف گفته بودند که در کارهای سیاسی دخالت نکن اما راهنمایی اش کرده بودند که برود و کارهای اقتصادی انجام دهد. عملا در تمام معاملات وارد شده بود. البته آن موقع معامله زیاد نبود اما وارد شده بود باید سریعا میرفتم و به شاه میگفتم که به والاحضرت اشرف بگویید در کارها دخالت نکند و ایشان حق ندارد معامله بکند چون شرکتهای مختلف و متعدد به نام خودش و شوهرش و فرزندانش زد. در معاملات اعمال نفوذ میکرد. چون به طور جدی باهاش مقابله نکردند یک محیط مشوش و فاسدی ایجاد شده بود، ابتدا محدود بود ولی در سالهای اخیر زیاد شد. البته کالجر (فرهنگ ) جامعه ضد فساد بود اما همه رفتند دنبال پول و دنبال قدرت و عیش و استفاده از قدرت خیلی به همه مزه کرد."
منزل دولو تبدیل شده بود به مرکز زدو بند پست و مقام
وی در ادامه افزود : باهری نوشته است "هر شخصی که دارای مقام و قدرت نبود به وزیر و وکیل متشبث میشد. می رفتند پیش والاحضرتان و آنها را به یک شکلی شریک سواستفاده های خودشان میکردند. باید جلوی اینها را می گرفتند مبارزه با فساد یعنی جلوی اینها را گرفتن . من سراغ دارم که یک فردی از والاحضرت اشرف وکالت میگرفت برای معاملهای کل زمین ها را معامله میکرد بعد سهمی را به والاحضرت اشرف میداد."
خسرو اقبال برادر منوچهر اقبال(نخست وزیر دوره پهلوی) گفته است که نزدیکی به شاه مترادف با این بود که به رانت و فساد دسترسی داشته باشی. مثال می زند از امیر هوشنگ دولو (رییس شرکت خاویار ایران در دوره پهلوی) که او با شاه خیلی همراه و رفیق بود و انیس شاه بود.ابن شخص نفوذ فوق العاده ای در شاه داشت به شاه تریاک می داد کار به جایی رسید که منع کشت تریاک را همین آقا لغو کرد و اجازه کشت تریاک را با قانون گرفت .وقتی در سوئیس گرفتار شد شاه این آدم را در هواپیمای خودش گذاشت و با مصونیت سیاسی به ایران بازگرداند . وقتی فرح اعتراض میکرد که تو مردم را به خاطر دو مثقال تریاک اعدام میکنی اما چرا دولو را با هواپیمای خودت برمیگرداندی؟ شاه گفت که در آمور خصوصی من دخالت نکنید .
منزل دولو تبدیل شده بود به مرکز زدو بند پست و مقام . سه میلیون میگرفتند که سفیر کنند دو میلیون می گرفتند که معاون وزیر کنند. اقبال می گوید که خود خانواده سلطنتی از اشرف تا محمودرضا و شمس تمام مملکت را تقسیم کرده بودند بین خودشان. هیچ کار و معاملهای بدون دخالت اینها به هیچ وجه انجام نمی شد، راس اینها اشرف بود و شهرام پهلوی."
وقتی شاه دوست داشت اطرافیانش در رفاه باشند
وی در ادامه افزود: اقبال اشاره جالبی دارد که" کسی جرات نمی کرد دخالت کند.برای اینکه مامورین دولتی شامه تیزی داشتند. همه دنبال این بودند که شاه چه کاری را میخواهد انجام دهد و چه حرفی را میزند اصولا حرفهایی را میزدند که شاه خوشش بیاید. یا کارهایی را میکردند که شاه میخواست انجام دهد."
رئیسجعفری تصریح کرد: باهری اشاره دارد که "نه تنها شاه از این موضوع بیخبر نبود بلکه شاه گاهی سوال می کرد که این کاری که برایش واسطه شدی چقدر برایت دارد؟ شاه یک بار از امیر هوشنگ دولو پرسیده بود که در این کار چقدر به تو می رسد که او پاسخ داده بود 5 هزار دلار میرسد. و شاه هم خوشش می آمد که اطرافیانش در رفاه باشند.علم در جایی اشاره دارد که از بزرگ منشی شاه است که دوست دارد که همه اطرافیانش در رفاه باشند."
بنیاد پهلوی بسترساز فساد
نویسنده روایت یک فروپاشی گفت: اقبال در نهایت می گوید "این وضعیت مادی که در فرادستان ایجاد شده بو د.به طبقات پایین تر هم اشاعه یافته بود . شاه گفته بود من هرکسی را دلم بخواهد وزیر میکنم. برای همین در دستگاه اداری ایران همه ناراضی بودند و دنبال این بودند که وقتی صبح که بلند می شوند، دنبال پارتی باشند و این موجب شد که مردم ایران مادی بشوند. همه چیز را گذاشتند کنار و مادی شدند. حتی پزشکان ما دلال شده بودند مرتب گوشی تلفن دستشان بود که این زمین چهار نبش را بخرند. طبقه ممتاز ایران همه دنبال کسب منابع مادی بودند . اقبال اشاره دارد که به این بسنده نشد و خود دربار هم وارد شد. بعد از کودتای 28 مرداد علم به شاه گفته بود که چقدر در مورد کودتا با مشکل مالی مواجه شده بودیم و چون بودجه بسته شده بود وضعیت ما وخیم بود.همان زمان شاه را راضی کردند که بنیاد پهلوی را راه بیاندازد."
وی در ادامه افزود: به نظر من بنیاد پهلوی یکی از مراکز فساد مملکت شده بود. در درون بنیاد پهلوی که سرمایه اش مال شاه و از محل املاک شاه بود. این بنیاد وار د کارهای کارخانه داری خرید زمین و ساختمان و هتل شده بود و با زد و بند با وام هایی که با نرخ پایین وام میگرفتند در کارهای مختلف سرمایه کذاری می کردند . شاه یک عده ایادی داشت که در بنیاد پهلوی بودند و یک سهمی به شاه می دادند و مقاطعه کاریها را انجام می دادند و پروژه ها را به اسم بنیاد پهلوی میگرفتند و خودشان انجام می دهند .به هر حال این لاشخورها که شاه از آنها نام میبرد وقتی ردشان گرفته میشود همه وابسته به دربار، خانواده سلطنتی و وزارتخانه ها هستند.
نادیده گرفتن قانون توسط شاه
رئیس جعفری تصریح کرد: الموتی که معاون نخست وزیر و عضو هیات رئیسه حزب رستاخیز بود، در مصاحبههای خود میگوید "فلان والاحضرت تریاک کاری داشت. فلان والاحضرت از بودجه مملکت فلان خریدها را انجام میداد، هیچ کس نبود که بگوید فلان والاحضرت چه حقی دارد که سفیر انتخاب کند. به صورت مستقیم یا غیر مستقیم و ابایی هم از کارهایی که میکردند، نداشتند. او میگوید من شاهد بودم که یکی از والاحضرتها زمینی خریده بود در شمال و دعوای حقوقی داشت و صاحبش زمین را پس گرفت اما با اعمال نفوذ پس گرفتند. شاه هم هیچ پافشاری در اعمال قانون نداشت و اینها هر وقت کاری میخواستند میکردند و هیچ فعالیت اقتصادی بدون حضور اینها انجام نمیشد اما با وجود این فساد فراگیر کاهی مشاهده میشد که یک ژستهایی برای مبارزه با فساد گرفته میشد.اما با کمی تحقیق میتوان متوجه شد که صورت واقعی نداشت. این موضوع اهمیت زیادی دارد که مکانیسم ژستهای فسادستیزی چگونه انجام میشود و چطور شکست میخورد."
وی در ادامه افزود: باهری در خاطراتش در مورد شاه میگوید "شاه دلش میخواست که قوانین قشنگ زیاد داشته باشد. اما هر وقت که میدیدید قانون سد راه است برای اجرای مقلصدش. به قانون اهمیت نمیداد و حتی در صدد برمیآمد که قانون را اصلاح کند و حتی مامورین حکومتی که میخواستند قانون را اجرا کنند با نظر خوبی بهشان نگاه نمیکرد. در حالیکه آنها گناهی نداشتند و میخواستند فانون را اجرا کنند. قضات دادگستری مامور اجرای قانون بودند. با وجود اینکه دلش میخواست قوانین خوشکل داشته باشد اما هر وقت می توانست از اجرای آن فرار میکرد و قوانین را اجرا نمیکرد."
شوی مبارزه با فساد
رئیسجعفری تصریح کرد: باهری(وزیر دربار پهلوی) در مورد فساد ستیزی میگوید "مساله مبارزه با فساد به دادن امتیازات نابجا به افراد بر میگردد ولی برخلاف این رویه یک دفعه شروع کردند به گرفتن یک فردی. قضات دادگستری اینها را نمی گرفت بلکه ساواک می گرفت. حدود پنجاه نفر را به اسم مبارزه با فساد بازداشت کردند . اقداماتی که تحت عنوان مبارزه با فساد انجام شد ، بی پایه و سست بود."
وی در ادامه افزود: اقبال در مورد رفتارهای فساد ستیزانه گفته است که "شاه هر وقت گرفتار میشد، یک کسی را فدا می کرد و دستگاه جدیدی را ایجاد میکرد چون دستگاه شاهنشاهی درست شده بود اما شاه این دستگاه را که به شکایت رسیدگی کند را آزاد نمی گذاشت، مرحوم یزدان پناه رئیس دستگاه شاهنشاهی فرد درستی بود. شکایتی که آنجا میآمد همه را بررسی میکردند آنچه را که دوست داشتند به ان ترتیب اثر میدادند و آنچه را که دلشان نمیخواست ترتیب اثر نمی دادند. یک مثال می زند که جالب است . این را یزدان پناه برای خود من تعریف کرد که یک بار شکایتی شده بود از آقای عصار رئیس سازمان اوقاف . عصار یکی از رفقا و دوستان نزدیک هویدا بود. از او شکایتی شده بود که پرونده را شش ماه بررسی کردند و شصت پرونده تخلف و سواستفاده ایجاد شد. آن را بردم پیش شاه و گقتم که این پرونده تخلفات عصار است. اجازه بدهید که اینها را بفرستم برای رسیدگی به عدلیه . شاه به من گفت باشد من با نخست وزیر صحبت میکنم. وقتی نخست وزیر رفته بود پیش شاه . شاه گفته بود که این پرونده تخلفات عصار است که باید رسیدگی کنید و بفرستید عدلیه ".
نویسنده روایت یک فروپاشی اظهار کرد: هویدا(نخست وزیر دوره پهلوی) در جواب میگوید "قربان ما اوقاف را از دست آخوندها گرفتیم اگر الان این کار را بکنیم آخوندها ما را «هو» خواهند کرد که اوقاف افتاد دست این فوکلی ها و ببینید چه کثافت کاری شده ! اجازه بدهید این پرونده ساکت بماند و من عصار را از این کار بر میدارم. اقبال می گوید البته پرونده ساکت ماند اما هیچ وقت به آن رسیدگی نشد. عصار را از آن شغل برداشتند اما شغل بالاتری به نام دبیر کل سنتو به او دادند و او را فرستادند به خارج که شغل بسیار خوب و نان و آب داری بود. به عبارتی هم مبارزه با فساد الکی بود هم مصلحت سنجی می کردند و جنس مبارزه با فساد اینگونه بود که از رئیس اوقاف برداشتند و دبیر کل سنتو کردند و به خارج رفت."
دندانهای مجلس و مطبوعات را کشیده بودند
وی در ادامه افزود: الموتی جای دیگری در خاطرات خود می نویسد "ما آدمهایی داشتیم که در دستگاه بودند و وابسته بودند و تندروی میکردند . کسی جلوی آنها را نمیتوانست بگیرد، قرارداد می بستند. اگر مجلس و مطبوعات قدرت داشتند، میتوانستند مانع شوند و آنها را استیضاح کنند یا مقاله بنویسند. اصلا چرا قرارداد شیلات را یک نفر سالیان سال ببندد و وابسته به یک دستکاه خاص باشد. وقتی مجلس این قدرت را داشت یک نفر میتوانست آن را مطرح کند و کارش به ثمر میرسید. اکر وزیری تخلف کرد اگر شاه بخواهد اگر نخستوزیر بخواهد باید آن را عزل کنند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. به همین دلیل اینها گفتند فایده ندارد باید حساب مجلس را داشته باشیم ، حساب مطبوعات را داشته باشیم. ولی این قدرتها را همه دندانهایشان را کشیده بودند."
هوچیگری مبارزه با فساد و دراز کردن آدمها
وی در ادامه افزود: ابتهاج راجع به مبارزه با فساد نوشته است، "درد اساسی این بود که مردم این احساس را بکنند که اگر بخواهند در ایران ترقی کنند در دستگاه های مملکتی باید درستکار باشند برای همین شروع کردند به مبارزه با فساد. مبارزه با فساد چه بود؟ یک مقدار هوچی گری در روزنامه و یک سری آدم را دراز کردند. با اینها کار درست نمیشود. شما صحنههای ننگینی را که در تلویزیون نشان میدادند و معینیان رئیس این دستگاه بود و وزرا را می آورد آنجا. منقلب میشدم که اینها را میدیدم که اگر میخواهند اصلاح کند این مسخره بازی چیست. یک سن احمقانه درست کرده بودند که هیچ کس را گول نمیزد ، می آمدند آنجا از فلان شخص گزارش میدادند که یک فرد جارویی خریده و اینقدر فساد کرده است. پشت سر اینها در دربار پر از دزدی و دلالی بزرگ بود و یک نفر جرات این را نداشت که آقا اول خودت را درست کن وگرنه مردم با این چیزها گول نمیخورند."
عوام فریبی مبارزه با فساد
نویسنده روایت یک فروپاشی گفت:عالیخانی میگوید هژبر یزدانی(بانکدار پهلوی) نمونه فساد دستگاه بود. این شخص صرفا به کمک ایادی وارد کار شد و سالیان دراز بود که برخلاف دستورات دولت و تمام برنامه های منابع طبیعی که سعی میکرد مراتع کشور را درست کند و خیلی هم در این کار دلسوزی میکردند، کار خودش را میکرد.
وزیر منابع طبیعی گلسرخی مرتب این مساله را تکرار میکرد که باید به داد منابع طبیعی رسید. کارهای خوبی هم انجام داده بود و بسیاری از جاها سنگچین شده بود و چرا ممنوع بود. درست وسط این همه کارهای خوب هرجایی که هژبر یزدانی مایل بود و به هر میزان که میخواستند. در اختیارش میگذاشتند تا «چرای بیرویه» انجام دهد
در حالیکه از نظر منابع طبیعی کسی حق نداشتند آنجا «چرا» انجام دهد در نتیجه این فرد به پول رسید و یک مقدار را نمیدانم از کجا آورد در نهایت شروع کرد به خریدن بانک .هژبر یزدانی نمونه کامل فساد در مقیاس بزرگ بود و اینکه چگونه یک سیستم دارد با دست خودش خودکشی میکند. درست زمانی که شاه از عبارت لاشخورها لستفاده میکند همه جلوی چشمش در دربار بودند. منطور شاه از مبارزه با فساد چیزی ظاهری برای عوام فریبی بود.