صاحب نظر اقتصاد ایران گفت: در حقیقت مشکل این است که اولویت اصلی بسیاری از دولتهای ما، بیشتر خرید محبوبیت بود و نه برنامهریزی بلندمدت برای اقتصاد است. بیم آن میرود که از علم اقتصاد هم در خوشبینانهترین حالت، خیلی مسائل را متوجه نشدهاند.
به گزارش جماران؛ مهندس سیدمحمد بحرینیان که در نشست اینستاگرامی موسسه دین و اقتصاد و در مراسم رونمایی کتاب «بزرگ زیباست» سخن می گفت به میزان ارزبری واحدهای خوردرویی کشور در سال های اخیر و رسوایی تعدد واحدهای موجود در صنعت خودرو اشاره کرد و توضیح داد که چگونه با واژه «رقابت» در ایران بازی شده است.
این صاحب نظر اقتصاد ایران گفت: موضوع دیگر در کشور ما این است که انحصار را کفر ابلیس دانستهاند وبه نظرم ضعف وناتوانی درنظارت به هردلیلی احتمالا باعث ایجاد چنین دیدگاهی میتواند شده باشد. واژههای دیگر نیز به همین سرنوشت و بیمحتوا شدن گرفتار شدهاند، ازجمله واژه «رقابت». این واژهها را تعریف نکردهایم و جایگاه این واژهها را در مراحل اقتصادی براساس تکامل دانش به پیش نبرده و تعریف نکردهایم. اتفاقی که میافتد، چه خواهد شد؟ در غیاب و نداشتن برنامه بلندمدت توسعه اقتصادی و به ویژه در صنعت کشور، دچار بههمریختگیهای حیرتانگیز ناشی از عدم انسجام شدهایم. برای مثال بر اساس گزارش های رسمی منتشره توسط وزارت صنعت، معدن و تجارت در ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ انواع خودروهای سبک و سنگین ۶۸ واحد تحت عنوان فعال، دارای پروانه بهرهبرداری بودهاند! حیرتآور است! حتی در چین، آمریکا و ژاپن اصلاً و مطمئناً چنین تعدادی قابل مشاهده نیست. بعد مشاهده میکنید که با این همه واحدهای به اصطلاح تولیدکننده خودرو! به هیچوجه شاهد رقابت نیز نیستیم، بلکه هنوز صنعت خودرو در کشور ناکارآمد است! جالب اینکه ۴۳ واحد نیز در دست اجرا داریم!
این فعال حوزه صنعت خودرو در ادامه به آمارهای ارزی بانک مرکزی اشاره کرد و گفت: این روزها بانک مرکزی کار بینظیر و تاریخیای را انجام داده و آن این است که در تاریخ اقتصادی یک قرن اخیر ما بعد از دوران زندهیاد دکتر مصدق، این دومین بار است که چنین دادهها و اطلاعاتی برای شفافیت وضعیت واردات به کشور منتشر میشود. در زمان زندهیاد دکتر مصدق، هم ارزش و هم نوع کالای وارداتی هر فعال وارد کننده با ذکر نام و هم ارزش و هم نوع کالای صادراتی و نام صادرکننده آن کاملاً مشخص بود و عملی آگاهانه برای شفافسازی به شمار میآمد. اما در حال حاضر بانک مرکزی تنها برای واردات، فهرست گیرندگان ارز را منتشر کرده، نوع کالا و سال آن را هم مشخص نکرده است. این اقدام حتی به همین صورت هم بسیار ذی قیمت است و اطلاعات دردآوری از این فهرست بدست میآید. از هر کسی که در بانک مرکزی سبب انتشار این فهرست شده، تشکر و قدردانی میکنم و البته میتواند کاملتر شود. برای نمونه از این آمار که البته قطعی نشده، میتوان متوجه شد که فهرست 63 واحد تحت عنوان فعال خودروساز تولید کننده! حدود یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون ارز گرفتهاند! شما حالا حدیث مفصل بخوان از این مجمل، آن هم در دورانی که ترامپ تحریمها را تشدید کرده و هر یک سنت ارز این کشور باید با حساب و کتاب خارج شود. وای به سالهایی که ارز بیحد و حساب در این کشور از محل صادرات نفت فراهم بوده است.
به گزارش جماران؛ بحرینیان در ادامه آمار دیگری از تولیدکنندگان قطعه اشاره کرد و گفت: که حدود دو میلیارد دلار ارز گرفتهاند. واردکنندگان خودرو و قطعات یدکی نیز هستند که باید آنها را نیز افزود، از این رو آیا انتظار دارید که وضعیت ما غیر از این باشد؟! چه کسی باید تصمیمگیری میکرد؟ ریچارد بندیک، از اعضای گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که سالهای 1337 تا حدود اوایل 1342 در ایران بودند و در کتاب خود به نام «تأمین مالی صنعتی در ایران» که خوشبختانه ترجمه هم شده، با تشریح وضعیت اقتصادی کشورمان در آن زمان نشان می دهد که عیناً وضعیت مشابه امروز را داشتهایم، برای نمونه اعلام میکند که «اشتیاق بیحد و حساب کارآفرینان به "تقلید از پیشگام در فلان صنعت" که به شکل تأسیس مقلدانه و ناسنجیده از "پیشگام" - بدون بررسی ظرفیت بازار- انجام میشود، در برخی صنایع منجر به اضافه ظرفیت حاد در آن مناطق و اشباع بازار شده است حکومت قادر است با صادر نکردن جواز تولید از این وضعیت جلوگیری کند، ولی تا به امروز فقط به تحریک اشتیاق آن کارآفرینان سهلانگار پرداخته است. بحرانهای سرمایه در گردش، از دیگر مصادیق برنامهریزی ناقص است.»
وی به دیدگاه جورج بالدوین، عضو دیگری از گروه مشاوران دانشگاه هاروارد در ایران اشاره کرد و گفت: او در کتاب خود به نام «برنامهریزی و توسعه در ایران» بر اثر درماندگی نظری در ایران با نگاه تیزبینانه خود به همان اشتباهی اشاره می کند که هم اینک با درس نگرفتن از اشتباهات تاریخی خود مرتکب شده و در باتلاقش گیر افتادهایم. او چنین ابراز میدارد: «چون بخش اعظم سرمایهگذاریها مشتمل بر کارآفرینی تقلیدی - در قالب گسترش صنایع موجود – بود مشکل در این زمینه، به جلوگیری از سرمایهگذاریِ بیش از اندازه مربوط میشد که ممکن بود باعث دردسر برای سرمایهگذاران و اتلاف سرمایه کشور و توان کارآفرینان گردد.»
مهندس بحرینیان ادامه داد: هر صاحب خردی، سرگشتگی و بیبرنامگی بسیاری از دولتهای کشورمان را میتواند درک کند. به نظر میرسد تحت لوای شعارهای بیمحتوای «کوچک زیباست»، «ممانعت از انحصار» و یا تحت پوشش واژههای تهی از محتوا شده و بزک شدهای همچون «تشویق رقابت» ضمن گسترش کوتولهپروری، منابع بسیار ارزشمند و کمیاب کشور را طی یک سده گذشته به اتلاف کشاندند. در اینجا این پرسش پیش میآید که مسئولان متولی صنعت در کشورمان چرا تن به چنین اتلاف منابعی دادهاند؟ آیا دستاوردها به قواره منابع مصرف شده بوده است؟ چرا بسیاری از دولتها هیچ راهی به جز فروش نفت را فرا نگرفتهاند؟ چرا این بخش از اقتصاد، یعنی صنعت واقعی مبتنی بر ساخت و فناورانه را به چنین ضعفی دچار کردهاند؟
وی گفت: گزارش منتشره بانک مرکزی نشان میدهد، از یک سو بسیاری از بخشهای صنعتی، ارز را میبلعند. از سوی دیگر این دادههای منتشره نشان میدهد که چه صنعتگران توانمند و با شرافتی نیز در کشور وجود دارند که ضمن وطندوستی خود، حافظ منافع ملی کشور بوده و خوداتکایی و فناوری ارزشمندی را برای کشور کسب کردهاند، گردن این بخش از صنعتگران همیشه زده میشود و متولیان آنها ساکت، فقط نظاره میکنند و تنها صدایی که در حمایت از این حوزه مهم وکلیدی اقتصادبلند میشود، متعلق به رهبری کشور است.
بحرینیان گفت: به منظور پوشش بیمحتوا و نسنجیده «کوچک زیباست»، «فضای کسبوکار» و... و در راستای مصادیق گفتههای شاردن، «برای نه نگفتن و بدون صلاحیت، هر کاری را انجام دادند». همچنین تقلیدهای ذکر شده توسط ریچارد بندیک یا جورج بالدوین ، از میان دادههای ذکرشده و ازبین بیش از صد نمونه تحقیق شده و در دست انتشار، فقط چند نمونه را ذکر میکنم: موتورسیکلت ۱۶۱ واحد دارای پروانه بهرهبرداری تحت طبقه بندی فعال و 58 واحد دردست اجرا، در دینام خودرو 27 واحد دارای پروانه بهرهبرداری فعال و 16 واحد نیز در دست اجرا داریم، در شیشه ساختمانی 15 واحد دارای پروانه بهرهبرداری فعال و 6 واحد نیز در دست اجرا داریم، در شیشه خودرو 22 واحد دارای پروانه بهرهبرداری فعال و 11واحد در دست اجرا داریم. از سوی دیگر، فولاد را به عنوان صنعت استراتژیک میدانیم، در حالیکه به نظر میرسد این ادعا از نیمه دوم دهه 70 میلادی دیگر موضوعیتی ندارد. ببینیم ما چگونه عمل کردهایم: در لولههای فولادی ۱۶۰ واحد دارای پروانه بهرهبرداری تحت طبقه بندی فعال و ۸۲ واحد در دست اجرا، انواع ورق 37 واحد دارای پروانه بهرهبرداری فعال و 41 واحد نیز در دست اجرا، انواع میلگرد ۱۸۳واحد دارای پروانه بهرهبرداری فعال و ۱۶۰ واحد در دست اجراست!
این صنتعگر کشور ادامه داد: در محاسبهای دیگرکه انجام دادیم، با استفاده از آمارهای گمرکی، مشخص شد که از سال 1375 تا پایان سال 1394 حدود 19 میلیارد و400 میلون دلار ارز کشور برای واردات شمش فولاد جهت واحدهای فولادی نوردی و امثالهم از کشور خارج شده است و این جدا از محصولات آماده فولادی همچون ورق وغیره بوده است. اگر بخشهای دیگر مثلاً شیرینی و شکلات، فرآوردههای لنبی، واحدهای تولید روغن نباتی، واحدهای تولید سوسیس وکالباس، واحدهای تولید به اصطلاح داروی انسانی، واحدهای تولید اجاق گاز، واحدهای تولید رب گوجه فرنگی، دستمال کاغذی و محصولات مشابه و قس علیهذا را در نظر بگیریم، درد تمام بدن اندیشهورزان کشور را از این بیبرنامگی و خسرانهای سنگین ناشی از این به قول هانا آرنت «درماندگی نظری» در کتاب بحران جمهوری را درک می کنید. اما دنیا اینگونه عمل نمیکند که ما عمل کردهایم و بعد متعرض میشویم که چرا تولیدات ما کیفیت لازم را ندارد؟ چرا رقابت نیست؟ چرا قیمتها گران است؟ چرا عقبماندهایم؟ چرا کالاهای فناورانه که جهان طالب آن باشد، نداریم؟ با این شرایط، کوچک زیبا یا بزرگ زیبا در کجای دنیا شبیه ما هستند؟ در این قضیه چه کسی باید تصمیم بگیرد؟
بحرینیان گفت: در فضاهای هیجانی ایجاد شده پوپولیستی و بدون هر برنامه تفکر شده متقن و منسجم، واژههایی ساخته و پرداخته شده و سپس برای آن قوانینی ناکارآمد و بدون تعیین جزئیات و شاخصهای لازم نوشته میشود و بعد میبینید که این قوانین با شعارهای متعدد و تحت لفظ زیبای حمایت از تولید قرار میگیرد، اما در آییننامههایی که احاله به جایی دیگر شده، با تغییر درجه و در عمل، پشت آن به تولید میشود و درکمال تعجب روی آن به سمت غیرمولدها میگردد. آیا این نشانی از فقر مفرط نظری و عدم اهلیتهای حرفهای و یا خدای نکرده چیز دیگری نیست؟ نتیجه آن نیز اتلاف منابع میشود و برای نمونه در این شرایط تحریم سخت، وفق دادههای بانک مرکزی مشاهده میشود که از ابتدای سال 1397 تا 21 اسفند 1398 منابعی حدود معادل ۶۶ میلیارد دلار ارز از کشور خارج شده که برخی از کالاهای وارداتی حیرتانگیز است و تعجبآور اینکه چگونه اجازه آن داده شده است؟ درحالیکه کشور ما مهمترین نقطه ژئوپلیتیک جهان است. مشاهده میشود که در همین کوچکها نیز بسیاری ازتصمیمگیران اقتصادی نتوانستند در جهت اهداف انقلاب، عدالتی را که امنیت کشورمان به آن وابسته است، برقرار سازند و حتی به صورت نسبی، اعتدال درآن را رعایت کنند.
وی گفت: برای نمونه، اگر تعداد واحدهای کولر آبی دارای پروانه بهرهبرداری فعال و در دست اجرا که در جمع 186 واحد هستند را روی نقشه ایران قرار دهیم، در کمال حیرت مشاهده میشود که در کدام قسمت تراکم وجود دارد و در کجا برهوت واحدها قرار دارد و در عین حال اعتراض میکنیم چرا کولبر وجود دارد؟! به راستی چرا کولبر وجود دارد؟! برای واحدهای لولههای فولادی نیز همینگونه است. کارخانههای کاشی و سرامیک که در مجموع 432 واحد فعال و در دست اجرا هستند نیز وضع بر همین منوال است. یا یخچال و فریزر خانگی و صنعتی هم به تعداد 472 واحد فعال و در دست اجرا داریم، وضع به همینگونه است.
بحرینیان متذکر شد: باید بگویم که اعداد تعداد واحدها واقعاً تکاندهنده است و به گمانم شاید نتوان کشوری را مشابه عملکرد ما پیدا کرد. واژهها عمداً یا سهواً یا به دلیل اینکه ناآگاهی از علم داریم یا به دلیل وجود ذینفعان، دگردیسی و استحاله مییابند و بلاهای بسیار سنگینی را بر سر ما آورده است. البته نقش تاجرباشیها را هم باید در نظر گرفت. برخی ازتصمیمگیران اقتصادی که اهلیت حرفهای نداشتهاند، به هر دلیلی در پنهان شدن در پس واژههای تقلیدی و خالی از محتوا، منابع نسلهای آتی را نیز تلف کردهاند.
مثلا ًتحت عنوان واژه «تولید»، «اشتغال» و «کارآفرین» و بدون تعریف آنها که برای نمونه به چه چیزی تولید میگوییم، یا چه اشتغالی و با چه کیفیتی را باید تکریم و حمایت کرد یا کارآفرین کیست؟ آیا به تقلید کننده که بندیک و بالدوین ذکر کردند هم باید کارآفرین گفت؟ وقتی این تعاریف انجام نشود، منابع نسلهای آتی را برای لذت بردن و آسایش نسل فعلی و آنهم تنها برای درصد محدودی از این نسل، قطعاً به اتلاف کشیده و فعالیتهایی را ایجاد نمودهایم که بسیاری از آنها به بلعیدن ارز ناشی از دود نمودن منابع طبیعی کشور پرداخته و نه به وجود آوردن و خلق ارز ناشی از خلاقیت و نوآوری و فناوری که باعث عزت این ملت بزرگ باشد. در گزارشهای در دست تهیه به اینگونه موارد خواهیم پرداخت که نتایج تکاندهندهای را در بردارد.
مهندس بحرینیان در بخش دیگری از سخنان خود به دیدگاه های سر آرتور لوئیس نوبلیست شهیر اقتصاد اشاره کرد و گفت: ایشان بحثی را در انجمن اقتصاددانان غنا در سال 1959 داشته که بخشی از آن را میخوانم و به نظرم باید این جمله را با طلا نوشت و هر روز به آن نگاه کرد: «قبول ندارم علم اقتصاد، معیارهایی را پدید آورده باشد که ما را قادر به تصمیمگیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه کند. .... تصمیمگیری درباره مناسب بودن یک برنامه، با توسل به عقل سلیم و تجربه؛ نه با کاربرد آزمونهایی که علم اقتصاد طراحی کرده است، انجام میشود. » متأسفانه ما گرفتار واژهها شدیم و این کوچک زیباست نیز نیاز به عقل سلیم و تجربه دارد و این که بدانیم کوچک و بزرگ را چگونه در کنار هم قرار دهیم و کجا اصلاً باید کوچک باشند. ما میخواهیم فقط از علم روز دنیا تقلید کرده و به سرعت در محیط تجریدی بهکار برده و انتظار داریم از آن بهره ببریم، بدون این که مبتنی بر عقل سلیم و تجربه بررسی عمیق کنیم که ریشههای آن بخش مثلاً از علم اقتصاد در بستر کشورمان فراهم است؟ الزامات تطور آن علم در جامعه ما وجود داشته یا دارد؟ باید بدانیم آیا کشور ما ظرفیت انجام آن را دارد؟ از اینروست که بدون استفاده از عقل سلیم و تجربه، گرفتار مبالغهگوییهای بیریشه و مبتنی بر خودشیفتگی و خودبرتربینی بدون پایه شده و در محیطی که اهلیت حرفهای در تصمیمگیریهای اقتصادی وجود ندارد، گرفتار تندبادها شدهایم. در این باره میخواهم از قصیده «چنار و کدو» ناصرخسرو قبادیانی استفاده کنم که بسیار گویای وضعیت اقتصادی ما میباشد و چنین وضعیتی به قواره قدرت وتوانائی سیاسی و امنیتی کشورمان نیست:
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»
او را چنار گفت که «امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست»
بحرینیان ادامه داد: ما با این نوع رفتارهایمان تصور میکنیم توسعهیافته هستیم، بهویژه در بخش صنعت. در نتیجه با ازدیاد تعداد واحدهای مشابه، تکراری و تقلیدی، فکر میکنیم صنعتی شدیم و با همین نحوه عمل است که امروز گرفتار شدیم! در حال حاضر، امکان برونرفت از این بحرانها و موانع را داریم، چراکه در غیاب عدم اهلیت حرفهای تصمیمگیران کشور در یک سده و اندی که گذشته، به جز چند دوره؛ در رده میانی دولتهای ما، کارشناسانی وطندوست و با شرافت وجود داشته و دارند که گاهی بدون تبعیت صِرف از نگاههای غیرمنطقی برخی از تصمیم گیران در اقتصاد و توسعه، پایههای مفیدی را در کشور گذاشتهاند که هنوز با ذخیره دانش موجود و با اتکا به جوانان تحصیلکرده بسیار ارزشمند و گُل میهنمان قادریم از این تنگنا رو به سوی پیشرفت و خروج از وضعیت کشوری بازی شونده به کشوری بازیگر با اقتصادی مبتنی بر صنعت توسعهگرا تبدیل شده و یکی از معماران جهان آینده ؛نه برترین آنها شویم. اما لازم است که هر روز این حقیقت را که صائب تبریزی در غزل 1234 خود شفاف نموده، آویزه گوش خود قرار دهیم:
روزی بی خون دل کم جو که در بحر وجود
بی کشاکش طعمهای گر هست، در قلاب هست
وی با سپاس از دکتر حمید پاداش و دیگر مترجمان کتاب «بزرگ زیباست»، گفت: این کتاب در زمستان ۲۰۱۸ میلادی به دست من رسید و مشاهده کردم که چه نکات خوبی در آن مطرح شده است. در اینجا میخواهم موضوع بحث را با این نکته شروع کنم که به دلیل ضعفهای بنیادی در عقبماندگی، واژههایی که به ما میرسدرا به نوعی استفاده میکنیم که خواسته یا ناخواسته در جهت مطامع ذینفعان مورد استفاده قرار میگیرد.
به گزارش جماران؛ بحرینیان با اشاره به دیدگاه های ارنست فردریک شوماخر نویسنده کتاب «کوچک زیباست» گفت: در صفحه ۲۰۶ ترجمه فارسی عنوان میکند: «این نکته کاملاً آشکار است که در موضوع مالکیت خصوصی مسئله مقیاس و وسعت بسیار مهم و تعیینکننده است. هنگامی که ما از کوچک مقیاس به میان مقیاس حرکت میکنیم، ارتباط بین مالکیت و کار رفتهرفته سستتر میشود؛ تشکیلات خصوصی مستعد آن میشود که غیرشخصی گردد و به صورت یک عامل مهم اجتماعی در منطقه خود درآید؛ حتی ممکن است اهمیتش از حد منطقهای بودن درگذرد.»
وی با پراهمیت دانستن وجه اجتماعی بنگاه در منطقه، گفت: خود شوماخر نیز این قضیه را قبول داشته که شما باید واحد بزرگ داشته باشید تا واحد کوچک بتواند با در خوشه قرار گرفتن با واحد بزرگ، اقتصاد را بالا بکشد. همانگونه که در مقدمه کتاب مترجمان محترم از نویسندگان کتاب نقل ومقایسه کردهاند: «در برخی از بخشهای خدماتی و تولیدی، از آرایشگاه تا مشاورین املاک و ماهیگیری، بنگاههای کوچک عملکرد بهتری دارند. درواقع شعار بزرگ زیباست، نباید به تمامی بخشهای اقتصاد بهویژه بخشهای غیرمولد تسری یابد. این امر به ویژه در مورد اقتصاد ایران که در آن بخشهای غیرمولدی مانند مگامالها و پاساژها در خلال دو دهه اخیر رشد قارچگونهای را تجربه کردهاند، بسیار دارای اهمیت است. رشد چنین بخشهایی نه تنها زیبا نیست، بلکه بیش از پیش بنیه تولیدی اقتصاد کشور را تحلیل میبرد، چیزی که در حال حاضر کاملاً آن را مشاهده میکنیم. اما در بخشهای مهم فعالیتهای اقتصادی، شرکتها و تولید باید حتماً بزرگ باشند که کوچکها به صورت شبکهای در ارتباط با آنها قرار بگیرند.
این صاحب نظر اقتصاد در ادامه یادآور شد: کشور ما در ناحیه خاورمیانه قرار گرفته که همواره با مسائل و مشکلات خاصی روبهرو بوده و نه تنها هماکنون بلکه از ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال پیش نیز با این مشکلات دست و پنجه نرم میکرده است. بهخصوص با توجه به عقبماندگی مفرط و اثرات شرایط نیمه استعماری حاکم شده در این منطقه، به نظرم قدرتهای سلطهگر به هیچوجه تمایل نداشته و ندارند که در این ناحیه، اقتصاد مبتنی بر تولید صنعتی فناورانه قوام گیرد و این موضوع را در کشورمان میتوان با گوشت و پوست حس کرد.
وی گفت: برای اینکه مطالبم را به کتاب «بزرگ زیباست» ارتباط دهم و گرفتار شدنمان را به واسطه افتادن در تله استفاده نابجا در کاربرد واژه «کوچک زیباست»، شرح دهم، میخواهم از کتاب «استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یک» استفاده کنم که به سفارش وزارت دفاع آمریکا در سال 1998 میلادی تقریباً سال 1377 شمسی، توسط عدهای از زبدهترین سیاستگذاران و صاحبان مسئولیت آمریکا نوشته شده و توسط جلال دهمشکی و دو تن دیگر ترجمه و به همت موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر نشر یافته است. در بخشی از فصل دوم درباره خاور نزدیک بزرگ که ایران نیز در آن قرار دارد، در صفحات 159 تا 181 نکات بسیار حیرتانگیزی را مطرح میکنند که فقط چند فراز بسیار مهم را ذکر میکنم که میتواند به بحثم کمک کند: «صرفنظر از گذشته پر حادثه این منطقه، بیستوپنج سال آینده با تغییرات بیثبات کننده و مصیبتباری روبهرو است.» یا «بسیاری از نخبگان منطقه، همانند گذشته به خاطر وظیفه اجتماعی خویش که در بافت سیاسی این کشورها ریشه دارد، عمل میکنند. یعنی به جای آنکه سازنده باشند، گیرنده و مصرف کننده هستند.» یا نکته قابل تأمل و مهم «این روند، عامل مهمی است که عملاً مانع تلاش نخبگان برای ایجاد اقتصاد مبتنی بر صنعت خواهد شد و نخبگان نیز هیچگونه راهی برای جلوگیری از این روند ندارند.»
بحرینان ادامه داد: استراتژی امنیت ملی آمریکا در جایی نیز با آیندهنگری ماهرانه به این نکته اشاره میکند که ما در خواب غفلت و عدم اهلیت حرفهای تصمیمگیران اقتصادی، سرمستانه منابع خود را عموماً به اتلاف کشاندیم: «اگرچه بعید است، ولی این احتمال نیز وجود دارد که منابع نفت و گاز منطقه، دیگر در بازارهای جهانی جایگاه ویژهای نداشته باشد. ... اگر این اتفاق رخ دهد، این کشورها به شدت فقیرتر شده و ثبات اقتصادها و حکومتهایشان دیگر برای ایالاتمتحده و کشورهای بزرگ توسعه یافته، اهمیت چندانی نخواهد داشت.» آیا شرایط مواجه شده فعلی کشورمان، صحت این طراحی آنان را نشان نمیدهد؟
وی گفت: در جایجای این بخش از استراتژی امنیت ملی آمریکا، گزارههای بسیار تعجبآوری را مطرح میکنند که باید از بسیاری تصمیمگیران اقتصادی که دارای اهلیت حرفهای نبودند، پرسید چرا بدون آیندهنگری اجازه دادید منابع ارزشمند کشور، آنهم در شرایط تحریم از کف کشور برود و نتوانستید یک اقتصاد تابآور را پایهگذاری کنید؟
این صاحب نظر اقتصاد ایران گفت: باید به این نکته اشاره کرد که بهکارگیری نابجای واژههای ترجمهای و بیمحتوا - در بستر ساخته نشده و شرایط اقتصاد ایران - کشورمان را در باتلاق ناشی از بسیاری از طرحهای بیفایده گرفتار کرده و منابع ذیقیمت را که بخش مهمی از آن متعلق به نسلهای آتی بوده، به اتلاف کشاندهاست، حتی در بخش صنعت.
مهندس بحرینیان ادامه داد: در سالگرد درگذشت زندهیاد عالینسب، نکتهای از یک کتاب مکتوب و مستند تاریخی را بیان کردم و هماکنون نیز از آنجا که یکی از ریشههای مؤثر در عقبماندگی و مشکلات جامعه و اقتصاد کشور است و به بحث ما ارتباط دارد، مجدداً آن را تکرار میکنم، زیرا پس از قریب به 340 سال گویی همچنان در همین اشتباه مسیر خود را طی میکنیم و به قول آقای دکتر مومنی عزیز که بارها تذکر دادهاند و هنوز باید مرتب تکرار شود، همچنان وابسته به مسیر طی شده هستیم. نکتههای انتخابیام از سفرنامه شاردن است. وی در جلد دوم ترجمه آقای اقبال یغمایی در صفحات ۸۵۸ تا ۸۵۹ با تیزبینی تحسینبرانگیز میگوید: «هر کس بخواهد در رشتهای به کار بپردازد، همین بس است که پیش رئیس آن صنف برود، پولِ کمی بپردازد، تا نامش در شمار دیگر افراد آن رسته ثبت شود. رئیس صنف به دیگر خصوصیاتِ متقاضی کار ندارد، مثلاً نمیپرسد کجا به دنیا آمده، پیش کدام استاد کارآموزی کرده و مهارتش چقدر است. اصولاً حد و مرز صناعاتِ مختلف معلوم و مشخص نیست، و هر کس که دستش به کاری آشنا باشد، خود را متخصص هر فن میشمارد، مثلاً اگر از یک رویگر بپرسند آیا میتواند یک سینی نقره بسازد نه نمیگوید.» اگر این موضوع را در وضعیت به اصطلاح مدرنتر امروزی هم نگاه کنیم، پی میبریم که چرا پس از این همه مدت، تغییری محتوایی حاصل نشده و ما در این باتلاق گیر کردهایم و منابع کشور را هدر دادهایم.
وی گفت: برای شفافتر شدن این موضوع، میخواهم از یک واژهای که در اقتصاد ما از حدود ۱۲ و ۱۳ سال پیش باب شد، مثالی بیاورم و آن هم واژه «فضای کسب و کار» است. توجه کنید که واژه کسب ابتدا میآید و نه کار، به عبارتی فضای کار و کسب عنوان نمیشود. بسیاری ازدولتهای ما در وجه عام، قادرنگردیدند راه را نشان دهند که ابتدا باید کار و تلاش کرد تا کسب پس از آن بیاید و آسانخوری در حقیقت ترویج نگردد. متأسفانه باید گفت اساس تولید ثروت در کشور، خصوصاً با بیبرنامگی و رها کردن اقتصاد به حال خود، در این چند سال اخیر بر آسانخوری و کسب درآمدهای بیزحمت استوار شده است. در چنین فضایی صحبت از جهش تولید موضوعیت خود را از دست داده و اساساً باید منتظر خروج سرمایه از بخشهای تولیدی نیز بود. تا زمانی که فکری به حال این گونه کسب درآمدها در کشور نشود و این فعالیتهای بیزحمت برای کسب درآمد محدود نشوند، صحبت از جهش و یا رونق تولید، حرفی بلاعمل است.
بحرنیان ادامه داد: به خاطر دارم ریشه این قضیه به گزارشهای Doing Business برمیگردد که بانک جهانی آن را انتشار داده بود و بعد کشورها را با یکدیگر مقایسه میکرد. برای نمونه گرجستان رتبه 6 و 7 را در شاخص کلی و رتبه دوم را در زیر شاخص اول یعنی شروع یک کسب و کار در سالهای 2019 و 2020 کسب کرده بود و برخی هم بدون اشراف بر همه زوایای اقتصاد آن کشور، با الگو قرار دادن این کشور، در بوق و کرنا میدمند و بر اثر فقر نظری نمیخواهند روشن نمایند برای چه این کار را میکنند؟ آمار تراز خارجی کالاها و خدمات در این کشور از سال 1990 تا 2019 بر اساس داده های بانک جهانی نشان میدهد که این کشور به صورت مزمن دارای کسری در تراز پرداخت هاست. علاوه بر این موجودی بدهی خارجی آن نیز سال به سال در همین بازه زمانی افزایشی شده است، حال سئوالی که مطرح است این خواهد بود که آیا مثال این کشور میتواند مثالی مفید و موثر برای مسیر آینده توسعه ما باشد؟ آیا گرجستان کشور موفقی در زمینه توسعه اقتصادی است که باید بر اینگونه شاخصهای کسب و کار آن تأکید کرد؟ با این اوصاف، برخی ترویجکنندگان مرتباً با مستمسک قرار دادن و تکیه بر چنین شاخصهایی تبلیغ کرده و همچنان میکنند که هر کسی باید هر کاری را که میخواهد انجام دهد و هیچ قاعده و اهلیتی را نمیخواهند قائل باشند، همانطور که شاردن خصوصیات اینگونه افراد را وصف کرده بود. نتیجه چنین رویه ای رشد کوتوله پروری خواهد بود.
وی متذکر شد: از سوی دیگر، به روند این شاخصها نگاهی نمیکنند یا نمیخواهند نگاه نمایند که آیا مبتنی بر پرسشهای مشخص، دقیق و متکی به شاخصهای غیر قابل تفسیر است؟ آیا ثبات و پایداری دارد؟ یا به قول استاد مردوخی در دام میانگینها، آنهم از نوع غیر شاخصی گرفتار شدهایم؟ یکی از این شاخصهای کسب و کار و به عنوان نخستین شاخص، شاخص شروع یک کسب و کار است که در ردهبندی اول قرار دارد. ما جداول و نمودارهایی از این شاخص مستند به دادههای بانک جهانی از سال ۲۰۰۷ تا سال 2020 برای کشورهای آلمان، ایران، کرهجنوبی و مالزی را ترسیم کردهایم. با مشاهده نتایج تعجب آور آنها باید پرسید این چگونه شاخصی است که حتی در آلمان به صورت کاملا ً ناپایدار از رتبه 66 تا 125 هم بالا و هم پایین میشود، حتی دو سال پشت سر هم ثابت نبوده است. رتبه ایران هم در همین بازه زمانی از 42 تا 178 متغیر بوده و گاهی از آلمان بالا میزند و گاهی هم پایین میرود. همین وضعیت را در مقایسه کرهجنوبی و مالزی هم در این بازه زمانی میتوان مشاهده کرد. مسلماً تکیه نمودن صرف بر چنین شاخصهایی نمیتواند ما را به توسعهیافتگی رهنمون سازد.
وی ادامه داد: میخواهم به نکته بسیار مهم دیگری بپردازم. شاردن حقایق حیرتانگیز دیگری را بر اثر تیزبینی خود بهکار برده و گویی وضعیت امروز کشورمان را توصیف میکند: «و اگر به نسبتی که خداوند به آنان عقل و استعداد و نیرویِ فراگیری و صبوری داده است ذوق و لطافت طبع برایِ آموختن هنر و صنایع مستظرفه به ایشان عطاء میفرمود، هر آینه پیشرفتهایِ شایانی نصیبشان میشد. ... خیال میکنند بدانچه لازمه یک زندگی راحت و پر آسایش است دسترسی دارند و نباید عمر و نیرویِ خود را در طلبِ زواید به هدر بدهند. همچنین بر این اعتقادند اگر جز آنچه دارند به چیزی نیازمندند باید از کشورهای دیگر بخرند. از وابستگی خود به بیگانگان غمی به دل راه نمیدهند و هرگز این اندیشه در ضمیرشان نمیگذرد که دست و فکرِ خود را بهکار اندازد و آنچه لازم دارند خود بسازند و در طلبِ آن دست به سویِ بیگانگان دراز نکنند. ... و چون ذهن و فکرشان جز پذیرفتن و تکرار کردنِ آنچه متقدمان در آثار خود آوردهاند، آمادگی ندارند ، ناچار حدود معلوماتشان از آنچه بوده، در نمیگذرد.» و این همان نکتهای است که آقای دکتر مومنی آن را مرتب تذکر میدهند. در نتیجه این وضعیت میبینیم که هنوز باوجود مدرن شدن شکلها، مشکل ۳۴۰ ساله همچنان باقی است. این میتواند ناشی از مقهور شدگی در برابر علوم و فنون و علم اقتصاد در بیش از سه سده گذشته ما باشد که از دنیا عقب افتادیم، اما تقلید واژهها را به خوبی فرا گرفته و انجام میدهیم.
به گزارش جماران؛ مهندس بحرینیان در ادامه به نمونه دیگری، از کتاب «استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن21» اشاره کرد که آشکار میکند به جای اینکه سازنده باشیم، گیرنده و مصرف کنندهمان نمودهاند. یعنی همان نکتهای که شاردن و دیگران همچون لرد کرزن به آن دقیقاً توجه کردهاند. یک کار بسیار ارزشمندی را آقای دکتراحمد سیف انجام داده است. ایشان در مقالهای که باعنوان «تجارت آزاد و رقابت و گردن زدن صنعت ایران قرن نوزدهم ارائه دادند البته اعتقاد دارم که گردن صنعت هماکنون هم زده شده و میشود. از قرار بخشی از کتابی است که در دست انتشار دارند، حقایق بسیار ذیقیمتی را از آرشیوها استخراج کردهاند. این حقایق دقیقاً میتواند ریشههای عقبماندگی اقتصادی در کشورمان در دوران نیمه استعماری نشان دهد که ناشی از اقدامات کشورهای سلطهگری که مسلماً حافظ منافع ملی خودشان بودند. اما علت مهم توسعهنیافتگی ما ناشی از بیسوادی یا ناآگاهی یا ذینفع بودن یا احتمالاً خائن بودن حاکمان و رجال کشور بهویژه پس از قرارداد ترکمانچای و بُروز و ظهور تاجرباشیهای عامل اجنبی است. از کتاب «امنیت و استراتژی آمریکا در قرن بیست و یکم» تلویحاً میتوان استنتاج کرد که نمیخواهند این مناطق صنعتی شود.
وی گفت: دکتر احمد سیف مستندات دقیقی از گزارشهای خارج شده از طبقهبندی محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس یا از منابع رسمی دیگر ارائه کرده که نشان میدهد چگونه این کشورها ممانعت از شکلگیری صنعت ملی در کشور ما کردهاند. مثلاً در بخشی از مقاله آمده است:
«مدتی بعد در طول قرن نوزدهم، روسها هم همین سیاست کپی کردن، نه فقط از طرحهای محصولات ایرانی –آنچه که باقی مانده بود - بلکه حتی محصولات انگلیسی را در پیش گرفتند.البته فروش منسوجات خارجی با جوایز متعدد صادراتی و دیگر حمایتهایی که به وسیله دولتهای متبوعشان میشد، هم بیشتر شد. از دهه 1870 به بعد همراه با صنعتی شدن روسیه تزاری، روسها بر میزان جایزهها و حمایتها از پارچههای پنبهای خود افزودند.
برای مثال، جایزه صادراتی به ازای هر پوند صادراتی که در سالهای 1890 تنها 1.5 تا 1.7 روبل بود به 5.75 روبل در سال 1907 - 1906 افزایش یافت.» همچنین ایشان مثالهای متعددی را درمورد انگلیسها و دیگران ارائه کردهاند که چگونه به صنایع خود کمک میکنند و هنوز هم میکنند، اما بسیاری از دولتها و مجالس ما نمیخواهند این واقعیت را ببینند یا قبول کنند. برای مثال: «علاوه بر اشاراتی که تاکنون کردهایم میدانیم که فلاندین که در 1840 در ایران بود، گزارش کرد که واردات محصولات خارجی - عمدتاً محصولات انگلیسی در آن زمان - صنایع محلی کاشان را نابود کرده است. به نظر او، استفاده از سیاست دامپینگ که برای بنگاههای به نسبت بزرگ خارجی امکانپذیر بود که تازه تخفیفهای مالیاتی هم داشتند و عوارض گمرکی کمی هم میپرداختند، باعث نابودی صنایعدستی در ایران شد.» توجه میکنید که در آن زمان هم این عامل بزرگ بودن بسیار مؤثر بوده است.
به گزارش جماران؛ بحرینیان گفت: در حقیقت مشکل این است که اولویت اصلی بسیاری از دولتهای ما، بیشتر خرید محبوبیت بود و نه برنامهریزی بلندمدت برای اقتصاد است. بیم آن میرود که از علم اقتصاد هم در خوشبینانهترین حالت، خیلی مسائل را متوجه نشدهاند، البته به جز در برخی دورههای خاص. در این دوران چند تن بودند که با دارا بودن علم لازم و داشتن توانایی در آیندهنگری، حتی میتوانستند به دلیل داشتن عقل سلیم و تجربه و دارا بودن توانایی، مذاکرات اقتصادی را به صورتی موفقیتآمیز انجام دهند و طرحهایی مبتنی بر منافع ملی را ارائه کنند، اما این دورههای خاص به صورت یک موج در کشور روی میداد و یک فرآیند پایدار و مداوم نبود. به جز دورههایی، مجدداً بیم آن میرود که در بیش از یک سده گذشته، جریانهایی به هر دلیلی نمیخواهند در کشور ما کسانی که اهلیت حرفهای در زمینه تصمیمگیریهای اقتصادی را دارند بر سر کار بیایند، از اینرو با مشکلات متعددی روبهرو هستیم.
بحرینیان گفت: هاجون چانگ در چند کتاب خودش و همچنین تام هیویت در کتاب "صنعتی شدن و توسعه" به علاوه بزرگان دیگری مانند ایرما اَدلمن و... بحث میکنند که باید نقاط شروعی را برای توسعه داشته باشیم و با تمهیدات اندیشمندانه مبتنی بر عقل سلیم و تجربه، از سود بردن مفتخوارگان جلوگیری کرد که این عامل حیاتی، نتیجهاش شده ظهور معجزهگران توسعهیافته در شرق آسیا. برای نمونه زمانی که به ادبیات توسعه کرهجنوبی نگاه میکنیم، میبینیم که یک نقطه شروع اصلی، برای آنها چشمانداز بهشمار میرود و بعد از چشمانداز، استراتژیها میآید و بعد از آن حلقههای دیگر میآیند. این در حالی است که در کشور ما به واسطه فقر نظری ابتدا به سراغ آن حلقههای دیگر رفتهایم و آنها را اصل گرفتهایم، درحالی که آنها باید ابزاری باشند برای یک هدف اصلی که آن هم چشمانداز است. البته چشمانداز باید قابلیت اجرا هم داشته باشد. برای نمونه کرهجنوبی و چین چشمانداز اصلی خود را بر مبنای «تغییر کشور از استخوانبندی کشاورزی عقبمانده به کشوری به استخوانبندی با صنعت مدرن قرار دادند» و کرهجنوبی قریب به ۵۰ سال این چشمانداز را دنبال کرد. در سال ۲۰۱۰ کرهجنوبی این چشمانداز را تغییر داد، برای اینکه به مراحلی از توسعهیافتگی رسیده بود و نیاز بود که آن را تغییر دهد که در مباحث دیگری درباره آن بحث خواهیم کرد.