بانک مرکزی به عنوان سیاستگزار و متولی این موضوع فارغ از اینکه به ایدئولوژی بانک مرکزی قائل هست یا نیست باید فکری کند برای شکافی که میان منافع خصوصی و اجتماعی وجود دارد. به فرض اینکه بانک مرکزی این موضوع را تشخیص داد و به رسمیت شناخت و قبول کرد، آیا ابزاری برای مواجهه دارد یا ندارد؟ پاسخم این است که ابزار دارد و ابزارهای آن خیلی عجیب و غریب نیستند. به طور سنتی، ما ابزار احتیاطی خرد داشتیم. البته تا قبل از 2008 منکوب شد ولی دوباره احیاء شد. سیاستهای احتیاطی کلان را داشتیم که میتوانیم آن را معطوف به توسعهی پایدار کنیم. ابزار دیگر اینکه بانک مرکزی نقش بازارساز را ایفاء کند و توسعهی بازارهای مالی معطوف به توسعه دهد و هدایت اعتبار انجام دهد.
دکتر نصیری اقدم که با موضوع «بنیانهای مفهومی و نهادی شکلگیری رفتار توسعهگرا برای بانک مرکزی» در مؤسسه دین و اقتصاد سخن می گفت، به طرح مفهوم «بانکداری مرکزی توسعهای» پرداخت و درباره راه حل های امروزین آن در دنیا توضیح داد.
وی گفت: شاید در نگاه اول این عنوان برای ما که در معرض تورم برای سالیان متمادی قرار گرفتیم تعجب برانگیز باشد. دوستان میگویند همین که بانک مرکزی کمک میکند ما تورم را کمتر احساس کنیم لطف بزرگی در حق ما انجام داده است و لازم نیست از جهت توسعه بخواهد به موضوع ورود داشته باشد. اما من از زاویهی دیگری به بحث نگاه میکنم و متعقدم یکی از دلایل اینکه نمیتوانیم تورم را کنترل کنیم این هست که بانک مرکزی برای خود نقش توسعهای قائل نیست. این گونه نیست که رابطهی یک به یکی بین ابزار و بانک مرکزی و تورم برقرار باشد.
زمانی که اقتصاد وارد رکود شد همهی داراییهای سیستم بانکی منجمد شد. بنابراین نظام بانکی ما دچار حالتی شد که داراییهای آن زایش نداشت ولی حدود 90 درصد بدهیهای آن زایش داشت. این به یکباره زیان انباشتهای در نظام بانکی ایجاد کرد که تخمینها از میزان این زیان فوق العاده عجیب و غریب است. در این زمان بانک مرکزی گفت به دلیل رکود این اتفاق افتاد. همهی حرف ما در مورد بانک مرکزی توسعه گرا این است که بانک مرکزی حق ندارد بگوید ما بیتقصیر هستیم. اتفاقاً مقصر هست به دلیل اینکه نتوانسته دربارهی این پدیده مواجههی فعال داشته باشد. ما نمیتوانیم ادعا کنیم که ناگهان تورم ایجاد شد.
وی گفت: در ایران عمدهی ابزار بانک مرکزی حجم پول و در بقیهی دنیا نرخ بهره یا نرخ سیاستی میدانند. تصوّری وجود دارد و آن اینکه اگر دولت در این رابطهها دخالتی نکند و اصطلاحاً بانک مرکزی مستقل باشد خود به خود و به راحتی بانک مرکزی با پایین آوردن یا بالا بردن نرخ سیاستی و کنترل حجم پول با سهولت تورم را کنترل میکند. امروزه تردیدهای جدّی دربارهی این رابطهی یک به یک، ایجاد شده و بحثهای بسیار زیادی مطرح است در مورد اینکه آیا اساساً چنین رابطهای وجود دارد؟ اگر وجود دارد آیا یک به یک است؟ آیا سایر عوامل نمیتوانند بر این رابطه سایه بیفکنند؟
در نوزده طبقهی بانک مرکزی همهی تئوریها یکسان هستند. زمانی که پدیده انجماد دارایی رخ داد رئیس کل بانک مرکزی گفت ما قرض میدهیم. به عنوان نظام متولی باید برای این داستان فکر کند و اگر فکر نکند اولین کسی که متضرر است خودش هست. اگر وام را امهال نکند و به ظاهر ترازنامهی بانکها را درست نکند طبیعی است که تبدیل به شکاف بزرگ میشود. مجبور است وام قبلی بعلاوهی سود و یک وام جدید بدهد و بگوید از دو سال بعد پس دهید. بنابراین میفهمیم به شدت از مسئلهی مخاطرههای فیزیکی یک نظام اعتباری میتواند متأثر شود.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: امروز من از این زاویه توضیح میدهم که سایر عوامل به شدت بر این رابطه مؤثر هستند و بانک نمیتواند بدون توجه به سایر عوامل، تورم را کنترل کند و اگر هم بتواند تورم را کنترل کند آسیبهای بسیار جدّی از حیث بیثباتی کلان برای ما ایجاد میکند. متأسفانه از حیث عملکردی که تجربه کردیم و خوشبختانه از اینکه حافظهی تاریخی ما هنوز پاک نشده در برههای به سر میبریم که یکسری از این مفاهیم ملموس هستند. بدین معنا ما میتوانیم با رجوع به شواهد و واقعیتها با آن ها ارتباط برقرار کنیم. من بحثم را در این چارچوب ارائه خواهم داد.
بانکداری مرکزی توسعهای بدین معناست که بانک مرکزی در سیاستگزاری و تنظیمگریهای خود به مسائل و مخاطرههایی که در فرآیند توسعه ایجاد میشود و بر آن تأثیر میگذارد توجه میکند و به طور متقابل سیاستهای خود به گونهای تنظیم میکند تا بتواند کمکی به فرآیند توسعه کند. اگر بانکداری مرکزی سبز میگوید: بانکداری مرکزی در صورتی سبز است که رابطهی متقابل خود با مخاطرههای زیست و تغییرات آب و هوایی را به حساب بیاورند، بانک مرکزی توسعه ای اولاً توجه میکند مسائل توسعه چه از حیث اجتماعی و زیست محیطی چه تأثیری بر نظام اعتباری و بانکی دارد؟ ثانیاً در سیاستگزاریهای خود متوجه آثار این ابزارهای بر آن اهداف هست.
دکتر نصیری اقدام با بیان اینکه تعریف بانکداری مرکزی توسعهای چیست، گفت: در اینجا باید به دو مفهوم بانک مرکزی توسعهای فعال و غیر فعال اشاره میکنم. و اینکه ملاحظات توسعهای به طور عام و مخاطرههای ناشی از محیط زیست به طور خاص چرا باید برای سیستم اعتباری، بانکی و بانکداری مرکزی ما مهم باشد؟ چرا چنین نهادی باید چنین دغدغههایی داشته باشد؟ سوم، این که فرض کنید ملاحظات توسعهای، مخاطرات زیست محیطی و تغییرات آب و هوایی برای سیستم اعتباری ما مهم و تأثیرگذار باشد. اما آیا باید بانک مرکزی مداخله کند یا خود بازار میتواند این مسئله را حل و فصل کند؟ نکتهی چهارمی که اشاره میکنم این است که فرض کنید بانک مرکزی میفهمد که تحت تأثیر مسائل توسعه است؟ آیا میداند نظام اعتباری از مسائل توسعه متأثر خواهد شد؟ و آیا ابزاری برای برخورد با این موضوع دارد یا اساساً یک موجودیت منفعل است که زیر ضربات آسیبها واقع شده ولی توان دفاع و مدیریت ندارد؟ و نکتهی پنجم اینکه آیا تجربهای از بانکداری مرکزی توسعهای وجود داشته یا همه در پارادایم غالبی که دارای یک مثلث هستند فعالیت میکنند تا یک بانک مرکزی مستقل از دولت تورم را هدفگذاری کنند و از چارچوب سیاستگزاری نرخ بهره استفاده کنند. آیا کسی از این عدول کرده است؟
چهار دسته ابزار وجود دارد که کاملاً در اختیار بانک مرکزی است. ما قسمتی از حاکمیت را به عنوان بانک درست کردیم که مستقل است و به صورت انحصاری ابزارها را اختیار دارد. بانک مرکزی این ابزارها را گرفته و به ما نمیدهد و ادعا میکند تحت تملکم است. پاسخگوی نسبت به عدم استفاده از این ابزارها دولت است. بنابراین به طور طبیعی سؤال پیش میآید که چرا دولت باید از چنین ابزار مهمی در فرایند توسعه صرف نظر کند؟ بانک مرکزی باید خود عهده دار این فرایند شود. بانک مرکزی به هیچ وجه نباید مستقل از دولت تلقی شود. غیر عقلانی است دولتی که در امری پاسخگو هست ابزار مربوط به امر پاسخگو بودن را در اختیار کسی بگذارد که هیچ مسئولیت در قبال آن پذیرا نیست. در کشورهای در حال توسعه از این ابزارها استفاده کردند و در کشورهای توسعه یافته بانک مرکزی انگلستان در این زمینه پیشگام بوده است.
این صاحب نظر اقتصادی ابتدا به تعریف مفهوم بانکداری مرکزی توسعهای پرداخت و گفت: بانکداری مرکزی توسعهای بدین معناست که بانک مرکزی در سیاستگزاری و تنظیمگریهای خود به مسائل و مخاطرههایی که در فرآیند توسعه ایجاد میشود و بر آن تأثیر میگذارد توجه میکند و به طور متقابل سیاستهای خود به گونهای تنظیم میکند تا بتواند کمکی به فرآیند توسعه کند. اگر بانکداری مرکزی سبز میگوید: بانکداری مرکزی در صورتی سبز است که رابطهی متقابل خود با مخاطرههای زیست و تغییرات آب و هوایی را به حساب بیاورند، بانک مرکزی توسعه ای اولاً توجه میکند مسائل توسعه چه از حیث اجتماعی و زیست محیطی چه تأثیری بر نظام اعتباری و بانکی دارد؟ ثانیاً در سیاستگزاریهای خود متوجه آثار این ابزارهای بر آن اهداف هست.
آقای ولز میگوید: مخاطرههای زیست محیطی و تغییرات آب و هوایی برای بخش مالی به طور خاص و برای اقتصاد به طور عام ایجاد مخاطرههای سیستمی میکند و به همین دلیل بانک مرکزی باید به این مخاطرهها توجه کند. اما مخاطرهها چه هست؟ آقای مایک کارنر مخاطرهها را به سه دستهی فیزیکی، مسئولیت بدهی و مخاطرههای گذار تقسیم میکند. اکنون آقای مایک کارنر رئیس کل بانک مرکزی انگلستان است. او در هاروارد درس خواند و بعد به انگلستان آمد. از سال 2008 تا 2013 رئیس کل بانک مرکزی کانادا بود. از سال 2013 تا ژانویهی 2020 رئیس کل بانک مرکزی شد. دوازده سال است که در دو بانک مرکزی که ادعا میشود مستقل هستند و ربطی به دولت ندارند کار می کند. او معتقد است به دلیل همین مخاطرهها من به عنوان حکومت باید در تنظیمگری مالی به آن توجه کنم. علاوه بر این از سال 2012 در انگلستان عضو شورای ثبات مالی بود. او مسئولیت ثبات مالی انگلستان را بر عهده داشت. ایشان میگوید: سه نوع مخاطره داریم که میتوانند بر ثبات مالی کشور و بانک مرکزی تأثیر بگذارند و باید توجه کنیم.
وی گفت بانکداری مرکزی منفعل بدین معناست که ناگهان بارانی میآید که از سقف وارد منزل میشود و من شروع به واکنش نشان دادن میکنم. یک آسیب زیست محیطی مانند سیل، زلزله، گرم شدن درجهی هوا رخ میدهد و سپس بانکدار مرکزی به آن واکنش نشان میدهد. در مقابل بانکداری مرکزی توسعه فعال قابل تعریف است که خود بانک مرکزی برنامهی توسعهی پایدار را تعقیب میکند و به طور فعال از ابزارهای خود برای توسعهی سرمایهگذاریهای معطوف به توسعه استفاده میکند. به طور کلی برای خود نقش توسعه پایداری قائل هست نه اینکه منتظر باشم چه اتفاقی رخ میدهد بعد واکنش نشان دهم. از روز اول که سیاست را تنظیم میکنم با هدف توسعهی کشور این کار را انجام میدهم. سؤال اولی که میتوان به عنوان یک سؤال محوری مطرح کرد اینکه
وی گفت در اینجا این پرسش طرح می شود که آیا مخاطرههای زیست محیطی، تغییرات آب و هوایی، بیکاری و رشد، رکود بر بانک مرکزی تأثیری دارد که بخواهد نگران باشد؟ دوم اینکه آیا از ابزارهای لازم برای مواجهه با این پدیدهها به طور فعال و منفعل برخوردار هست یا خیر؟ در قسمتهای بعدی توضیح خواهم داد که چرا پاسخ به این سؤالات مثبت است. برای اینکه بدانیم اهمیت مخاطرههای زیست محیطی یا توسعهای برای بانک مرکزی و سیستم اعتباری چیست باید بررسی کنیم هدف سنتی بانکهای مرکزی چه بوده است و بپرسیم آیا مخاطرهها و ریسکها بر آن اهداف تأثیرگذار بوده یا نبوده است؟ این زاویهی ورود به بحث هست که من انتخاب کردهام. اول از ادعاها شروع میکنم.
وی گفت: آقای ولز میگوید: مخاطرههای زیست محیطی و تغییرات آب و هوایی برای بخش مالی به طور خاص و برای اقتصاد به طور عام ایجاد مخاطرههای سیستمی میکند و به همین دلیل بانک مرکزی باید به این مخاطرهها توجه کند. اما مخاطرهها چه هست؟ آقای مایک کارنر مخاطرهها را به سه دستهی فیزیکی، مسئولیت بدهی و مخاطرههای گذار تقسیم میکند. اکنون آقای مایک کارنر رئیس کل بانک مرکزی انگلستان است. او در هاروارد درس خواند و بعد به انگلستان آمد. از سال 2008 تا 2013 رئیس کل بانک مرکزی کانادا بود. از سال 2013 تا ژانویهی 2020 رئیس کل بانک مرکزی شد. دوازده سال است که در دو بانک مرکزی که ادعا میشود مستقل هستند و ربطی به دولت ندارند کار می کند. او معتقد است به دلیل همین مخاطرهها من به عنوان حکومت باید در تنظیمگری مالی به آن توجه کنم. علاوه بر این از سال 2012 در انگلستان عضو شورای ثبات مالی بود. او مسئولیت ثبات مالی انگلستان را بر عهده داشت. ایشان میگوید: سه نوع مخاطره داریم که میتوانند بر ثبات مالی کشور و بانک مرکزی تأثیر بگذارند و باید توجه کنیم. سالهای 2015، 2018 و 2019 این بحثها را تکرار کرد و در مراجع مختلفی که به مباحث توسعه و مخصوصاً زیست محیطی توجه میشود این مباحث را بیان میکند. این یکی از مهمترین بانکهای مرکزی در دنیای توسعه یافته است که به این مسئله توجه میکند و نقش رهبری را مخصوصاً در قسمت اروپایی دارد.
مهمترین مخاطرهی گذار به اقتصاد پایدار است. به طور مثال ما بتوانیم از سوختهای فسیلی به نیروگاههایی حرکت کنیم که نیاز به سوخت فسیلی نداشته باشند و در نتیجه کربن کمتری مصرف کنند. این گذار میتواند بنا به دلایل مختلف رخ دهد. خواه ناخواه کسانی که قبلا روی تکنولوژی های قدیمی سرمایهگذاری کرده بودند بازدهی آن از بین میرود. محاسبات عجیب و غریبی انجام شده دربارهی اینکه اگر بخواهند چنین گذاری را تأمین مالی کنند سالانه به چند میلیارد دلار سرمایه در دنیا هست. اگر بخواهیم از اساس تکنولوژیها را سرمایهگذاری کنیم روی ترکیب فعالیتهای اقتصادی ما و تکنولوژیهایی که به کار میرود تغییری رخ میدهد. پیشبینیهای تکنولوژیک این است که تا 2030 میتوانیم خودروهای پرندهای داشته باشیم که با سرنشین یا بدون سرنشین حرکت کنند. طبیعی است خودروسازیهایی که داشتیم و سرمایهگذاریهایی که کردیم ولو اینکه بخواهیم با تأخیر به آن تکنولوژی بپیوندیم، کنار خواهد رفت و سرمایههایی که داشتند بلا استفاده خواهد شد.
وی گفت: ما با مخاطرهی فیزیکی به خوبی آشنا هستیم؛ از جمله: سیل، خشکسالی، توفانهای بزرگ. مخاطرهی فیزیکی میگوید زمانی که سیل، آتش سوزی، توفان و زلزلهای رخ میدهد کسانی که مالک و صاحب کسب و کار هستند و زندگی میکنند آسیب میبینند و برای جبران آسیبها نیاز به منابع مالی دارند. به کل وضع مالی آنها تخریب میشود. به طور مثال من واحد مسکونی داشتم و بابت آن دویست میلیون تومان وام گرفتم و با وام تهیه کردم که فردا آن روز واحد سیل یا زلزله ای رخ داده است. در این واکنشها من از قبل برای تمهید دارایی از نظام مالی و اعتباری قرض گرفتم و این قرض دارایی بانک است. بدهی ترازنامهی بانک همان سپردهای هست که به من داده. دارایی بانک اقساطی هست که باید پس بدهم. ولی نمیتوانم. در این صورت پدیدهای به نام انجماد داراییهای سیستم بانکی رخ میدهد. طرف دارایی ترازنامه منجمد شده است.
آقای مایک کارنر از یک تراژدی یاد میکند و آن اینکه اگر شما موفق شوید در اسرع وقت به یک اقتصاد کم کربن گذار پیدا کنید، یک شکست برای نظام اعتباری است؛ به دلیل اینکه نمیتوانند به منابع خود برسند و دوباره داراییهای آنها فریز میشود. هر چه سرعت را زیاد کنید تا به سمت اقتصاد کم کربن بروید و اینکه اجازه ندهید دمای هوا گرم شود بدین معناست که در نظام اعتباری با مخاطرههای بیشتری مواجه هستید.
وی درباره پدیده انجماد دارایی توضیح داد: من دارایی دارم که بازدهی ندارد به دلیل اینکه کسی که پول را از من گرفته نمیتواند پس بدهد. از سوی دیگری بدهی دارم که سر سال 18 و 20 درصد کنتور میاندازد. بلافاصله بعد از اینکه پدیدهی انجماد دارایی رخ میدهد از سوی دیگر شکاف ترازنامهای ایجاد میشود. از یکسو با نرخ 20 درصد بدهکار میکند و از سوی دیگر نه تنها 20 درصد عایدی نمیدهد که بتوانید بدهی را پرداخت کنید بلکه اصل را هم نمی تواند برگرداند. در اینجا بحران زیان ده شدن بانکها هم رخ میدهد. هیچ نظام سیاسی و اعتباری نمیتواند بگوید که من نسبت به این پدیدهها بیتفاوت هستم. بانک مرکزی اصرار دارد مستقل شود. در نوزده طبقهی بانک مرکزی همهی تئوریها یکسان هستند. زمانی که پدیده انجماد دارایی رخ داد رئیس کل بانک مرکزی گفت ما قرض میدهیم. به عنوان نظام متولی باید برای این داستان فکر کند و اگر فکر نکند اولین کسی که متضرر است خودش هست. اگر وام را امهال نکند و به ظاهر ترازنامهی بانکها را درست نکند طبیعی است که تبدیل به شکاف بزرگ میشود. مجبور است وام قبلی بعلاوهی سود و یک وام جدید بدهد و بگوید از دو سال بعد پس دهید. بنابراین میفهمیم به شدت از مسئلهی مخاطرههای فیزیکی یک نظام اعتباری میتواند متأثر شود.
وی گفت: در کسب و کارها همین گونه است. در ایران سرمایهگذاری داشتیم که سرمایهگذار ایتالیایی آورده بود و از سیستم بانکی اعتبار گرفته بود. او به دریاچهی ارومیه رفت و کشتی روی آب گذاشت که در آنجا غذای ایتالیایی سرو میکرد. میدان اسب دوانی در حاشیهی آن درست کرده بود. در چند سال اخیر که دریاچه خشک شد و کشتیها به گل نشستند کسی به آنجا نرفت. این مخاطرهی ناشی از تغییر آب و هوا و مخاطرهی زیست محیطی است. این آدم بر اثر فشار روحی ناشی از این داستان جان سپرد. مثالهای زیادی وجود دارد. به طور مثال کسی در مرزی هتل زده و به دلیل اینکه طرف مقابل گفته من نمیخواهم این مرز باز باشد، مرز بسته شده است. او مانده با هتلی که هیچ وقت مسافر ندارد و قرضهایی که برای ساخت هتل و تجهیز آن متحمل شده است. بنابراین این عوامل مخاطرههای فیزیکی هستند که میتوانند نظام اعتباری ما را تحت تأثیر قرار دهد.
برداشتهایی که بر اساس نظریهی فریدمن میکردیم و میگفتیم که دولت از بانک مرکزی قرض میگیرد و بانک مرکزی پایهی پولی را زیاد میکند و زمانی که پایهی پولی زیاد شد نقدینگی زیاد میشود و بنابراین باید قرضگیری دولت کاهش کند تا پایهی پولی بانک مرکزی بزرگ نشود تا بانکها نقدینگی خلق نکنند، پنجاه سال است که این تئوری نقض شده است ولی همچنان در نوزده طبقهی بانک مرکزی ما دارای اعتبار است و در دانشکدههای اقتصاد ما ملاک ارزیابی و صحبت است. امروز همه فهمیدن آنچه پست کینزینها، گروههایی از نهادگراها دربارهی خلق پول و نقدینگی میگفتند درست است. خلق پول بانکی بر پایهی پولی بانک مرکزی مقدم است. بانکها خلق پول میکنند و بر اساس خلق پول بانک مرکزی پایهی پولی را به طور منفعل بالا و پایین میکنند. مستقل از این است که آیا دولت از بانک مرکزی قرض گرفته یا نگرفته است.
وی گفت: نکتهی بعدی این است که وقتی مخاطرهای رخ میدهد و مسئولیت بار مالی آن بر عهدهی چه کسی است؟ زمانی که مخاطره رخ میدهد من به بانک و بیمه مراجعه میکنم و از آنها پول میخواهم. اگر شرکت بیمهای داشتیم که این افراد را بیمه کرده بود خودش ورشکست میشد. بنابراین باید دنبال مقصری بگردند که عامل این داستان است. اما معلوم نیست مقصر چه کسی هست. بنابراین بیمه مجبور است خسارت دهد ولی از سوی دیگر جای جبران ندارد.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: آخرین و البته مهمترین مخاطرهی گذار به اقتصاد پایدار است. به طور مثال ما بتوانیم از سوختهای فسیلی به نیروگاههایی حرکت کنیم که نیاز به سوخت فسیلی نداشته باشند و در نتیجه کربن کمتری مصرف کنند. این گذار میتواند بنا به دلایل مختلف رخ دهد. یک کسی آن سر دنیا تکنولوژی ابداع میکند و این سر دنیا از آن تکنولوژی استفاده میکنند. بنابراین خواه ناخواه تکنولوژیهای قدیم کنار گذاشته میشود. خواه ناخواه کسانی که آنجا سرمایهگذاری کرده بودند بازدهی آن از بین میرود. محاسبات عجیب و غریبی انجام شده دربارهی اینکه اگر بخواهند چنین گذاری را تأمین مالی کنند سالانه به چند میلیارد دلار سرمایه در دنیا هست. اگر بخواهیم از اساس تکنولوژیها را سرمایهگذاری کنیم روی ترکیب فعالیتهای اقتصادی ما و تکنولوژیهایی که به کار میرود تغییری رخ میدهد. پیشبینیهای تکنولوژیک این است که تا 2030 میتوانیم خودروهای پرندهای داشته باشیم که با سرنشین یا بدون سرنشین حرکت کنند. طبیعی است خودروسازیهایی که داشتیم و سرمایهگذاریهایی که کردیم ولو اینکه بخواهیم با تأخیر به آن تکنولوژی بپیوندیم، کنار خواهد رفت و سرمایههایی که داشتند بلا استفاده خواهد شد. اکنون اگر خودروسازان ما بزرگترین بدهکار بانکی هستند. صنایع نفتی، پتروشیمی و همهی صنایعی که بر اساس تکنولوژیهای پر کربن کار میکردند به تدریج از دور خارج خواهند شد و اگر ما از امروز فکری نکنیم در آینده موضوع منجر به متلاشی شدن نظام اعتباری ما خواهد شد.
مینسکی عقیده دارد بنگاههایی که به جان هم میاندازید تا رقابت کنند برای بقاء به قدری ریسک برمیدارند که ماحصل ریسکهای برآمده در سطح کلان ایجاد بیثباتی میکند. پدیدههای بارز آن را در سال 2007 و 2008 دیدیم. در سالهای قبل 2007 و 2008 به قدری وضع اقتصاد خوب بود که به آن دوران آرامش بزرگ میگفتند. یک روز متوجه شدند به یکباره کل اقتصاد فروپاشید. قبل از آن تورم نداشتیم. بانک به این شکل کنترل کرده بود ولی برون داد آن چه شده بود؟ بانک مرکزی نتوانسته بود ریسک برداریهای بیش از حد را پیشبینی کند و در نتیجه به یکباره اقتصاد آمریکا فرو ریخت و به کمک دلار توانست کنترل کند. بعضی از کسانی که نظام سرمایهداری را رصد میکنند، میگویند فکر نکنید دفعهی بعد چنین بحرانی رخ دهد دولت آمریکایی وجود خواهد داشت که جلوگیری کند. آنگاه باید دولت جهانی داشته باشیم تا بتواند از طریق خلق پول پر قدرت بانکی این کار را انجام دهد.
به گزارش جماران نصیری اقدم گفت: آقای مایک کارنر از یک تراژدی یاد میکند و آن اینکه اگر شما موفق شوید در اسرع وقت به یک اقتصاد کم کربن گذار پیدا کنید، یک شکست برای نظام اعتباری است؛ به دلیل اینکه نمیتوانند به منابع خود برسند و دوباره داراییهای آنها فریز میشود. هر چه سرعت را زیاد کنید تا به سمت اقتصاد کم کربن بروید و اینکه اجازه ندهید دمای هوا گرم شود بدین معناست که در نظام اعتباری با مخاطرههای بیشتری مواجه هستید. بنابراین از یک سو میترسیم که تند نروند تا موفق شوند. باید از امروز فکر آن روز را کنیم. بانک مرکزی باید به واسطهی مخاطرههای فیزیکی، مخاطرههای ناظر بر مسئولیت و مخاطرههای ناظر بر گذار به اقتصاد کم کربن واکنش نشان دهد. اگر به صورت فعال یا غیر فعال واکنش نشان ندهد نظام اعتباری را تحت تأثیر قرار میدهند.
وی با تأکید بر اینکه رابطهی یک به یک بین ابزار بانک مرکزی و تورم وجود ندارد، گفت: در پنج سال اخیر تورم این گونه ایجاد شد که بانکها در دورهی ماقبل آن به هر کسی که دلشان خواسته بود به هر میزان وام دادند. علاوه بر وام خودشان ملک تملک کردند؛ علاوه بر آن به صورت مختار یا غیر مختار شرکت تملک کرده بودند و مجموعهای از داراییها داشتند. به یکباره به هر دلیلی اقتصاد ما وارد رکود شد. زمانی که اقتصاد وارد رکود شد همهی داراییهای سیستم بانکی منجمد شد. بنابراین نظام بانکی ما دچار حالتی شد که داراییهای آن زایش نداشت ولی حدود 90 درصد بدهیهای آن زایش داشت. این به یکباره زیان انباشتهای در نظام بانکی ایجاد کرد که تخمینها از میزان این زیان فوق العاده عجیب و غریب است. در این زمان بانک مرکزی گفت به دلیل رکود این اتفاق افتاد. همهی حرف ما در مورد بانک مرکزی توسعه گرا این است که بانک مرکزی حق ندارد بگوید ما بیتقصیر هستیم. اتفاقاً مقصر هست به دلیل اینکه نتوانسته دربارهی این پدیده مواجههی فعال داشته باشد. ما نمیتوانیم ادعا کنیم که ناگهان تورم ایجاد شد.
وی گفت: برداشتهایی که بر اساس نظریهی فریدمن میکردیم و میگفتیم که دولت از بانک مرکزی قرض میگیرد و بانک مرکزی پایهی پولی را زیاد میکند و زمانی که پایهی پولی زیاد شد نقدینگی زیاد میشود و بنابراین باید قرضگیری دولت کاهش کند تا پایهی پولی بانک مرکزی بزرگ نشود تا بانکها نقدینگی خلق نکنند، پنجاه سال است که این تئوری نقض شده است ولی همچنان در نوزده طبقهی بانک مرکزی ما دارای اعتبار است و در دانشکدههای اقتصاد ما ملاک ارزیابی و صحبت است. امروز همه فهمیدن آنچه پست کینزینها، گروههایی از نهادگراها دربارهی خلق پول و نقدینگی میگفتند درست است. خلق پول بانکی بر پایهی پولی بانک مرکزی مقدم است. بانکها خلق پول میکنند و بر اساس خلق پول بانک مرکزی پایهی پولی را به طور منفعل بالا و پایین میکنند. مستقل از این است که آیا دولت از بانک مرکزی قرض گرفته یا نگرفته است.
بانکی که میتواند خلق اعتبار کند و به فایننس سرمایهگذاری کمک کند، آیا انگیزه دارد وام دهد؟ آیا انگیزه دارد سرمایهگذاریهای کم کربن را تأمین مالی کند؟ آیا انگیزه دارد پول خود را از سرمایهگذاریهای پر کربن خارج کند؟ آیا به طور خود انگیخته تمایلی برای تغییر جهتگیری وجود دارد؟ در اقتصاد ما با یک پاسخ کلاسیک با این داستان مواجه هستیم و آن هم مسئلهی آثار خارجی و شکست بازار است. در اینجا بین منافع کوتاه مدت و خصوصی بانکها و منافع اجتماعی شکاف وجود دارد.
وی گفت: زمانی که داراییها منجمد میشود و بدهیها زایش دارد چه اتفاقی میافتد؟ سالانه 20 درصد بیشتر بدهکار هستید. نقدینگی بدهی سیستم بانکی است. اینکه20 درصد سالانه بیشتر بدهکار میشود چه بانک مرکزی بخواهد یا نخواهد در این چارچوب 20 درصد به نقدینگی کشور اضافه میشود. جدای از بحث توسعه، رشد، بیکاری، ملاحظات زیست محیطی اینکه بنیان ندارد؛ به دلیل اینکه هر کدام از اتفاقات روی داراییهای سیستم بانکی میرود و اثر فریز کننده دارد ولی بدهیهای آن آزاد است و زایش دارد. اگر زایش داشته باشد نقدینگی ایجاد میشود. در این صورت مدام بدهکار میشود و دارایی هم ایجاد نمیکند. بانکها به سمت ورشکستگی میروند و کشور در اقتصاد کلان دچار تلاطمها از نوع مینسکی میشود.
نصیری اقدم گفت: مینسکی عقیده دارد بنگاههایی که به جان هم میاندازید تا رقابت کنند برای بقاء به قدری ریسک برمیدارند که ماحصل ریسکهای برآمده در سطح کلان ایجاد بیثباتی میکند. پدیدههای بارز آن را در سال 2007 و 2008 دیدیم. در سالهای قبل 2007 و 2008 به قدری وضع اقتصاد خوب بود که به آن دوران آرامش بزرگ میگفتند. یک روز متوجه شدند به یکباره کل اقتصاد فروپاشید. قبل از آن تورم نداشتیم. بانک به این شکل کنترل کرده بود ولی برون داد آن چه شده بود؟ بانک مرکزی نتوانسته بود ریسک برداریهای بیش از حد را پیشبینی کند و در نتیجه به یکباره اقتصاد آمریکا فرو ریخت و به کمک دلار توانست کنترل کند. بعضی از کسانی که نظام سرمایهداری را رصد میکنند، میگویند فکر نکنید دفعهی بعد چنین بحرانی رخ دهد دولت آمریکایی وجود خواهد داشت که جلوگیری کند. آنگاه باید دولت جهانی داشته باشیم تا بتواند از طریق خلق پول پر قدرت بانکی این کار را انجام دهد.
آقای مایک کارنر از تراژدی دیگری تحت عنوان «تراژدی افقهای زمانی ناهمسان» یاد میکند. این بدین معناست من تا سر سال را میبینم اما آثار اقدام من را بچهام میبیند که بیست سال بعد به اینجا میرسد. آن روز آسیب فعالیتهای امروزم را میبیند ولی من امروز نمیتوان آن زمان را ببینم. به عبارت دیگر منابع امروزم اقتضاء نمیکند که آن زمان را ببینم. بنابراین در اینجا ما به یک پر کنندهی شکاف نیاز داریم. به ابزاری نیاز داریم تا من تشویق و هدایت کند و وادار کند تا آنجا را ببینم. امروز اگر من آنجا نبینم آن روز رخ خواهد داد بدون اینکه مسئولیتی بر عهده داشته باشم
وی در ادامه به بحث درباره چرایی مداخلهی بانکهای مرکزی پرداخت و گفت: کاملاً روشن است که بانک مرکزی چه بخواهد چه نخواهد تحت تأثیر قرار میگیرد و خودش، کشور و زیر مجموعهی کشور آسیب میبینند بنابراین مجبور است دست و پایی بزند. برای اینکه توضیح دهم چرا بانک مرکزی باید فعال مداخله کند از زاویهی دیگری بحث را مطرح خواهم کرد که به بحث مخاطرهی گزار ربط دارد. موافقت نامهای به نام موافقت نامهی پاریس هست، فارغ از توضیحاتی که دارد و اختلاف نظرهایی که دربارهی استراتژی ایران نسبت به آن وجود دارد، هدفگذاری ای انجام داده و اعلام کرده هدف ما این است که تا آخر قرن حاضر دمای کرهی زمین نسبت به پیش از انقلاب صنعتی بیش از دو درجهی سانتیگراد افزایش پیدا نکند. اگر افزایش پیدا کند خیلی از کشورهایی که امروز در خشکی هستند بعداً زیر آب خواهند بود. سنگاپور نمونهای از این قبیل کشورها است. بخشهایی از جنوب شرق آسیا کلاً زیر آب خواهند رفت. بنابراین هدفگذاری وجود دارد. اگر بخواهد به این هدف برسد مجبور است سرمایهگذاریها را به سمتی ببرد، که عاملی که منجر به ایجاد کربن میشود و به ایجاد گرمایش زمین دامن میزند، کاهش پیدا کند ولی بالعکس سرمایهگذاریهایی توسعه پیدا میکنند که کم کربن هستند. بنابراین به یک رفتار تبعیض آمیز نیاز دارد تا یک طرف را هل دهد و یک طرف را پس بزند. از برآیند این دو انتظار میرود هدف دو درجهی محقق شود.
وی گفت: من فقط بخشی را گفتم که زیر آب میرود. بخش زیادی از اتفاقات که ما نمیتوانیم بفهمیم و شاید کسانی که متخصص هستند بدانند با افزایش دمای هوا و تغییرات آب و هوایی چه نوع سیل آبها، توفان، گرمایشهای شدید ایجاد خواهد شد. بنابراین ناچار هستیم به سمت سرمایهگذاری برویم. من برآورد دقیقی ندارم ولی در بعضی از منابع گفتهاند ما سالانه به 350 تا 500 میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز داریم برای اینکه انرژیها را تجدید استفاده کنیم و ساختمانها سبز شوند و تولید انرژی غیر متمرکز شود و انواعی از سرمایهگذاری که وجود دارد. سرمایهگذاریهایی که ما نیاز داریم خیلی متنوع هستند برای اینکه کربن کمتری مصرف و تولید شوند و از سوی دیگر جلوی سرمایهگذاریهای به روال گذشته گرفته میشود. آن گونه که قبل از این عمل میکردیم نباید بعد از این عمل کنیم و روی اینها سرمایهگذاری کنیم.
در ابزار اول تنظیمگیری احتیاطی خرد و سبز یا توسعهای نیاز است. در فرآیند توسعهی پایدار ما میگوییم به ریسک محیط زیست توجه کنید. اگر بانک به فلان کس در کنار دریاچهی ارومیه وام داد باید در نظر داشته باشد که آیا مخاطرهی زیست محیطی وجود دارد که سبب از کار افتادن شود؟ اگر او از کار بیفتد بانک هم کار میافتد. بنابراین هنگام اعطای تسهیلات باید ریسک محیط زیست، بیکاری، کاهش تولید ناشی از آن را در نظر بگیرد. بانک نمیتواند بگوید در نظر نمیگیرم و بعداً ادعا کند سیاست دولت رکود ایجاد کرد و بیچاره شدم. زمانی که قصد دارد وام خودرو بدهد آیا نباید توجه کند که برای خرید چه نوع خودرویی وام میدهد؟
نصیری اقدم گفت: بانکی که میتواند خلق اعتبار کند و به فایننس سرمایهگذاری کمک کند، آیا انگیزه دارد وام دهد؟ آیا انگیزه دارد سرمایهگذاریهای کم کربن را تأمین مالی کند؟ آیا انگیزه دارد پول خود را از سرمایهگذاریهای پر کربن خارج کند؟ آیا به طور خود انگیخته تمایلی برای تغییر جهتگیری وجود دارد؟ در اقتصاد ما با یک پاسخ کلاسیک با این داستان مواجه هستیم و آن هم مسئلهی آثار خارجی و شکست بازار است. در اینجا بین منافع کوتاه مدت و خصوصی بانکها و منافع اجتماعی شکاف وجود دارد. زمانی که بانک میخواهد تسهیلات دهد دنبال این است که به جاهایی وام دهد که سر سال حداقل 20 درصد برگرداند. کدامیک از پروژههای توسعهای ما چه زیست محیطی و چه غیر زیست محیطی ظرف یک سال به 20 درصد بازدهی میرسد؟ تقریباً هیچکدام. حتی مسکن به سختی به 20 درصد بازدهی میرسد. در این صورت انگیزه ندارد چنین کاری انجام دهد و قیمتی وجود ندارد که در تصمیمات خودش لحاظ کند بلکه خودش باید خیرخواهانه در هیئت مدیرهی یک بانک خصوصی بنشیند و بگوید در راه رضای خدا به عنوان نمایندهی سهامداری که سر سال سود میخواهد در پژوههی زیست محیطی سرمایه گذاری کند. اما این اتفاق رخ نمیدهد.
بانکها مکلّف به افشاء هستند. باید مکلّف به افشاء مخاطرههای زیست محیطی توسعهای ناظر بر رشد، اشتغال هم باشند؛ چرا افشاء صورت نمیگیرد؟ بانک مرکزی ابزاری دارد و آن اینکه متناسب با مخاطره باید ذخیرهگیری صورت گیرد. ذخیرهگیری برای بانک هزینه دارد. هر چه ذخیرهای که باید بگیرد متناسب با ریسک بالاتر برود هزینهی بانک زیادتر میشود و باید به سمت زیان دهی میرود. هر چه ذخیرهاش پایینتر بیاید بانک سودآورتر میشود.
وی گفت: آقای مایک کارنر از تراژدی دیگری تحت عنوان «تراژدی افقهای زمانی ناهمسان» یاد میکند. این بدین معناست من تا سر سال را میبینم اما آثار اقدام من را بچهام میبیند که بیست سال بعد به اینجا میرسد. آن روز آسیب فعالیتهای امروزم را میبیند ولی من امروز نمیتوان آن زمان را ببینم. به عبارت دیگر منابع امروزم اقتضاء نمیکند که آن زمان را ببینم. بنابراین در اینجا ما به یک پر کنندهی شکاف نیاز داریم. به ابزاری نیاز داریم تا من تشویق و هدایت کند و وادار کند تا آنجا را ببینم. امروز اگر من آنجا نبینم آن روز رخ خواهد داد بدون اینکه مسئولیتی بر عهده داشته باشم. ضمن اینکه اگر من آن روز باشم زیان میکنم. در سال 1994 استیگلیتز به این موضوع اشاره میکند. آن زمان هنوز ما خصوصیسازی بانک را شروع نکرده بودیم. او اشاره میکند: بازدهی خصوصی وام دهی بانکهای تجاری لزوماً با بازدهی اجتماعی سازگار نیست و بنابراین میتوانند راه خود را بروند و نیازهای توسعهی کشور هم راه دیگری را برود. از این زاویه به این قسمت ورود کردم که
نصیری اقدم گفت: نظام اعتباری باید سرمایهگذاریهای مقوّم توسعه را فایننس کند ولی انگیزه برای انجام این کار ندارد. سیاستگزار این موضوع بانک مرکزی است. بنابراین بانک مرکزی به عنوان سیاستگزار و متولی این موضوع فارغ از اینکه به ایدئولوژی بانک مرکزی قائل هست یا نیست باید فکری کند برای شکافی که میان منافع خصوصی و اجتماعی وجود دارد. به فرض اینکه بانک مرکزی این موضوع را تشخیص داد و به رسمیت شناخت و قبول کرد، آیا ابزاری برای مواجهه دارد یا ندارد؟ پاسخم این است که ابزار دارد و ابزارهای آن خیلی عجیب و غریب نیستند. به طور سنتی، ما ابزار احتیاطی خرد داشتیم. البته تا قبل از 2008 منکوب شد ولی دوباره احیاء شد. سیاستهای احتیاطی کلان را داشتیم که میتوانیم آن را معطوف به توسعهی پایدار کنیم.
تنظیمگیریهای احتیاطی کلان دستهی دوم از ابزارها است. همیشه ما به طور سنتی فکر میکنیم ابزار بانک مرکزی نرخ سود کف بازار است که دولت تعیین میکند. همیشه اعتراض میکنیم که دولت سرکوب مالی میکند در حالی ابزار بانک مرکزی نیست بلکه آن چیزی هست که به تبع استفادهی مناسب بانک مرکزی از ابزارها در بازار ایجاد میشود. آقای لفر مشاور ترامپ میگوید: معنا ندارد بانک مرکزی مستقل باشد. اگر بانک مرکزی و بانک ها سیاستهایی که در دورهی ترامپ اجرا کرد را اجرا نمیکند اکنون رشد اقتصادی آمریکا به سقف چسبیده بود. کسی که خود ترامپ به عنوان رئیس بانک مرکزی تعیین کرد.
وی گفت: ابزار دیگر اینکه بانک مرکزی نقش بازارساز را ایفاء کند و توسعهی بازارهای مالی معطوف به توسعه دهد و هدایت اعتبار انجام دهد. چهار دسته ابزار وجود دارد که کاملاً در اختیار بانک مرکزی است. ما قسمتی از حاکمیت را به عنوان بانک درست کردیم که مستقل است و به صورت انحصاری ابزارها را اختیار دارد. بانک مرکزی این ابزارها را گرفته و به ما نمیدهد و ادعا میکند تحت تملکم است. پاسخگوی نسبت به عدم استفاده از این ابزارها دولت است. بنابراین به طور طبیعی سؤال پیش میآید که چرا دولت باید از چنین ابزار مهمی در فرایند توسعه صرف نظر کند؟ بانک مرکزی باید خود عهده دار این فرایند شود. بانک مرکزی به هیچ وجه نباید مستقل از دولت تلقی شود. غیر عقلانی است دولتی که در امری پاسخگو هست ابزار مربوط به امر پاسخگو بودن را در اختیار کسی بگذارد که هیچ مسئولیت در قبال آن پذیرا نیست. در کشورهای در حال توسعه از این ابزارها استفاده کردند و در کشورهای توسعه یافته بانک مرکزی انگلستان در این زمینه پیشگام بوده است.
ابزار فقط ابزاری که به طور سنتی و به اشتباه به ما در کتابهای درسی گفتند نیست. ابزارهایی دادند که یکی از آنها ابزار احتیاطی کلان است. نگرانی ما فقط این نیست که یک بانک سر سال سود میدهد یا نمیدهد و بنابراین نگرانی ما این نیست که به او بگوییم ریسک خود را ارزیابی، افشاء کن بلکه نگرانی ما از نوع نگرانی مینسکی است. رقابتهای مخرب بانکها با همدیگر در سطح کلان میتواند بیثباتیهایی ایجاد کند که همه را زمینگیر میکند. این از 2008 متوقف شد و اکنون دوباره میگوید شما متولی بیثباتهای اقتصاد کلان هستید و نمیتوانید بگویید بانک هر کاری انجام داد نسبت به آن بیتوجه هستم بلکه باید ارزیابیهایی داشته باشید تا متوجه شوید زمانی که بانک به این ترتیب اکتساب دارایی و ایجاد بدهی میکنند نتیجهاش در کلان اقتصاد چه خواهد بود. بنابراین رگولیشنهایی در بانک بگذارید تا جلوی بیثباتیهای کلان آینده را بگیرد. چرا اعلام میکنند همه ده درصد کفایت سرمایه داشته باشند؟ مگر همه یک نوع رفتار میکنند؟ زمانی که همه متفاوت رفتار میکنند متفاوت استفاده کنید و بانکهای خوب را تشویق کند و بانکهای بد را تهدید کند نه اینکه با هر بانک با یک ابزار برخورد کنید.
وی گفت: در ابزار اول تنظیمگیری احتیاطی خرد و سبز یا توسعهای نیاز است. هم اکنون به طور سنتی عقیده بر این است برای اینکه بانک کار کند باید مدیریت ریسک داشته باشد. از اصول حکمرانی شرکتی این است که بانک باید کمیتهی ریسک داشته باشد تا بفهمد چه ریسکهایی از چه نواحی در حال اثابت است. هم اکنون مکلّف هستند بحث ریسکها را شناسایی و در اکتساب داراییها به ریسکها توجه و افشاء کنند. مکلّف هستند بگویند ما چقدر ریسک برداشتیم. هم اکنون بانکهای مرکزی متناسب با ریسکی که بانکها برمیدارند برای آنها شرایط مربوط به ذخیرهگیری را تعیین میکند و میگوید من برای کسی که مدیریت ریسک بهتری کرده ذخیرهی کمتری در نظر میگیرم تا به لحاظ اقتصادی برای او مقرون به صرفه شود از این به بعد ترغیب شود به اینکه ریسکها را بهتر مدیریت کند.
وی گفت: در فرآیند توسعهی پایدار ما میگوییم به ریسک محیط زیست توجه کنید. اگر بانک به فلان کس در کنار دریاچهی ارومیه وام داد باید در نظر داشته باشد که آیا مخاطرهی زیست محیطی وجود دارد که سبب از کار افتادن شود؟ اگر او از کار بیفتد بانک هم کار میافتد. بنابراین هنگام اعطای تسهیلات باید ریسک محیط زیست، بیکاری، کاهش تولید ناشی از آن را در نظر بگیرد. بانک نمیتواند بگوید در نظر نمیگیرم و بعداً ادعا کند سیاست دولت رکود ایجاد کرد و بیچاره شدم. زمانی که قصد دارد وام خودرو بدهد آیا نباید توجه کند که برای خرید چه نوع خودرویی وام میدهد؟
نصیری اقدم گفت: بانکها مکلّف به افشاء هستند. باید مکلّف به افشاء مخاطرههای زیست محیطی توسعهای ناظر بر رشد، اشتغال هم باشند؛ چرا افشاء صورت نمیگیرد؟ بانک مرکزی ابزاری دارد و آن اینکه متناسب با مخاطره باید ذخیرهگیری صورت گیرد. ذخیرهگیری برای بانک هزینه دارد. هر چه ذخیرهای که باید بگیرد متناسب با ریسک بالاتر برود هزینهی بانک زیادتر میشود و باید به سمت زیان دهی میرود. هر چه ذخیرهاش پایینتر بیاید بانک سودآورتر میشود. بانک مرکزی از ابزارهایش همین استفاده را میکند و میگوید اگر کسی خوب مدیریت ریسک کرد، ذخیرهاش را پایین میآورم و در نتیجه او را سود آور میکنم. اکنون در بحث بانکداری مرکزی توسعهای مشاهده میکنیم اگر بانکی ملاحظات توسعهای را لحاظ کرد ذخیرهگیریاش را پایین میآورم و برای آن سودی ایجاد میکنم که لذت ببرد.
بحث بعدی توسعهی بازارهای مالی سبز است که ما نداریم ولی میتوان اوراق مالی توسعه چه معطوف محیط زیست و چه معطوف به سایر ابعاد توسعه منتشر کرد. بانک مرکزی دوست داشته باشد یا نداشته باشد متولی بازارسازی است. در چند سال گذشته اعلام کردیم بانک مرکزی و دولت مستقل هستند. خزانه داری دچار کسری شد و اوراق منتشر کرد. در نتیجه به یکباره چهار واحد درصد نرخ سود در بازار بالا رفت. آیا بانک مرکزی نباید واکنش نشان دهد؟ آیا میتواند بگوید من مستقل از دولت هستم؟ چه مستقل باشد چه نباشد دولتی که دچار کسری شده اوراق منتشر میکند و این اوراق روی نرخ بهره تأثیر میگذارد. به همین دلیل اکنون طیفی تحت عنوان نظریه پردازان مدرن پول شکل گرفتهاند. حرف آنها این است که باید بین دولت و بانک مرکزی یکپارچگی داشته باشیم. اینها در عمل در هیچ جای دنیا مستقل از هم نیستند. مگر حسابهای خزانه نزد بانک مرکزی نیست؟ مگر بانک مرکزی به خزانه تنخواه نمیدهد؟ زمانی که دولت اوراق منتشر میکند بازارسازیاش بر عهدهی بانک مرکزی نیست؟ بنابراین باید به صورت متلاطم رفتار کنند نه در جزایر مستقل از هم.
وی گفتـ: تنظیمگیریهای احتیاطی کلان دستهی دوم از ابزارها است. همیشه ما به طور سنتی فکر میکنیم ابزار بانک مرکزی نرخ سود کف بازار است که دولت تعیین میکند. همیشه اعتراض میکنیم که دولت سرکوب مالی میکند در حالی ابزار بانک مرکزی نیست بلکه آن چیزی هست که به تبع استفادهی مناسب بانک مرکزی از ابزارها در بازار ایجاد میشود. آقای لفر مشاور ترامپ میگوید: معنا ندارد بانک مرکزی مستقل باشد. اگر بانک مرکزی و بانک ها سیاستهایی که در دورهی ترامپ اجرا کرد را اجرا نمیکند اکنون رشد اقتصادی آمریکا به سقف چسبیده بود. کسی که خود ترامپ به عنوان رئیس بانک مرکزی تعیین کرد .
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: به لحاظ سیاسی اینکه آیا استقلال بانک مرکزی امر با دوام و قابل دفاعی هست یا نیست بحث دیگری است. اما قصد دارم به این نکته اشاره کنم که ابزار فقط ابزاری که به طور سنتی و به اشتباه به ما در کتابهای درسی گفتند نیست. ابزارهایی دادند که یکی از آنها ابزار احتیاطی کلان است. نگرانی ما فقط این نیست که یک بانک سر سال سود میدهد یا نمیدهد و بنابراین نگرانی ما این نیست که به او بگوییم ریسک خود را ارزیابی، افشاء کن بلکه نگرانی ما از نوع نگرانی مینسکی است. رقابتهای مخرب بانکها با همدیگر در سطح کلان میتواند بیثباتیهایی ایجاد کند که همه را زمینگیر میکند. این از 2008 متوقف شد و اکنون دوباره میگوید شما متولی بیثباتهای اقتصاد کلان هستید و نمیتوانید بگویید بانک هر کاری انجام داد نسبت به آن بیتوجه هستم بلکه باید ارزیابیهایی داشته باشید تا متوجه شوید زمانی که بانک به این ترتیب اکتساب دارایی و ایجاد بدهی میکنند نتیجهاش در کلان اقتصاد چه خواهد بود. بنابراین رگولیشنهایی در بانک بگذارید تا جلوی بیثباتیهای کلان آینده را بگیرد.
یکی از کارهای بانک مرکزی بازارسازی است. رویکرد بانک مرکزی در دنیا این است که یکسری اوراق خریداری میکند و کاری ندارد که به معطوف به توسعه هست یا نیست. رویکرد خنثی دارد. شوین بنکر جزو مدافعان سیستمهای سنتی بانک مرکزی است اما در این زمینه کاری انجام داده است. او میگوید اگر فقط بانک مرکزی در خرید اوراق مربوط به توسعه متمایز رفتار کند به نحوی که هزینهی تأمین مالی اوراق سبز فقط به اندازهی 0.4 درصد نسبت به سایر اوراق کمتر شود. این باعث 44 درصد کاهش انتشار آلایندهها میشود.
وی گفت: چرا اعلام میکنند همه ده درصد کفایت سرمایه داشته باشند؟ مگر همه یک نوع رفتار میکنند؟ زمانی که همه متفاوت رفتار میکنند متفاوت استفاده کنید و بانکهای خوب را تشویق کند و بانکهای بد را تهدید کند نه اینکه با هر بانک با یک ابزار برخورد کنید.
نصیری اقدم گفت: بحث بعدی توسعهی بازارهای مالی سبز است که ما نداریم ولی میتوان اوراق مالی توسعه چه معطوف محیط زیست و چه معطوف به سایر ابعاد توسعه منتشر کرد. بانک مرکزی دوست داشته باشد یا نداشته باشد متولی بازارسازی است. در چند سال گذشته اعلام کردیم بانک مرکزی و دولت مستقل هستند. خزانه داری دچار کسری شد و اوراق منتشر کرد. در نتیجه به یکباره چهار واحد درصد نرخ سود در بازار بالا رفت. آیا بانک مرکزی نباید واکنش نشان دهد؟ آیا میتواند بگوید من مستقل از دولت هستم؟ چه مستقل باشد چه نباشد دولتی که دچار کسری شده اوراق منتشر میکند و این اوراق روی نرخ بهره تأثیر میگذارد. به همین دلیل اکنون طیفی تحت عنوان نظریه پردازان مدرن پول شکل گرفتهاند. حرف آنها این است که باید بین دولت و بانک مرکزی یکپارچگی داشته باشیم. اینها در عمل در هیچ جای دنیا مستقل از هم نیستند. مگر حسابهای خزانه نزد بانک مرکزی نیست؟ مگر بانک مرکزی به خزانه تنخواه نمیدهد؟ زمانی که دولت اوراق منتشر میکند بازارسازیاش بر عهدهی بانک مرکزی نیست؟ بنابراین باید به صورت متلاطم رفتار کنند نه در جزایر مستقل از هم.
دستهی آخر سیاستها بحث هدایت اعتبار است. در حوزهی زیست محیطی و غیر زیست محیطی در وضعیت امروز اقتصاد بر این باور هستیم که چارهای جز هدایت اعتبار نداریم. چه بخواهیم چه نخواهیم بانکها پولها را خلق میکنند ولی منافعشان در جهت تأمین مالی توسعه نیست بلکه در جهت ایجاد سود کوتاه مدت برای سهامداران است. ما باید از طریق درست هدایت اعتبار کنیم نه از طرقی که به صورت سنتی عمل کردهایم مانند وامهای زود بازده و... باید فعالیتهای اقتصادی جاهایی که موتور توسعه هست را به صورت بازار محور ارزان کنیم. امروز چارهای نداریم جز اینکه از این روشها استفاده کنیم برای اینکه توسعه را تقویت کنیم
وی گفت: یکی از کارهای بانک مرکزی بازارسازی است. رویکرد بانک مرکزی در دنیا این است که یکسری اوراق خریداری میکند و کاری ندارد که به معطوف به توسعه هست یا نیست. رویکرد خنثی دارد. شوین بنکر جزو مدافعان سیستمهای سنتی بانک مرکزی است اما در این زمینه کاری انجام داده است. او میگوید اگر فقط بانک مرکزی در خرید اوراق مربوط به توسعه متمایز رفتار کند به نحوی که هزینهی تأمین مالی اوراق سبز فقط به اندازهی 0.4 درصد نسبت به سایر اوراق کمتر شود. این باعث 44 درصد کاهش انتشار آلایندهها میشود. فقط از این طریق که بانک مرکزی اوراق را به گونهای متفاوت خریداری کند تا کسی که لیوان تولید میکند آیا معطوف به توسعه هست یا نیست؟ آیا پسماند آن قابل جمع شدن از محیط زیست هست یا نیست؟ فقط بگوید اگر اوراق مربوط به لیوانی بود که قابل بازیافت بود بیشتر خریداری میکنم. در این صورت خود به خود نرخ اوراق را پایین میآورد و مقرون به صرفهاش میکند و افراد را ترغیب میکند تا در آن سمت سرمایهگذاری کنند. به دلیل اینکه همین کار را انجام دادید یک اثر خیلی بزرگ در جانب کاهش آلایندهها تجربه خواهد کرد.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: دستهی آخر سیاستها بحث هدایت اعتبار است. در حوزهی زیست محیطی و غیر زیست محیطی در وضعیت امروز اقتصاد بر این باور هستیم که چارهای جز هدایت اعتبار نداریم. چه بخواهیم چه نخواهیم بانکها پولها را خلق میکنند ولی منافعشان در جهت تأمین مالی توسعه نیست بلکه در جهت ایجاد سود کوتاه مدت برای سهامداران است. ما باید از طریق درست هدایت اعتبار کنیم نه از طرقی که به صورت سنتی عمل کردهایم مانند وامهای زود بازده و... باید فعالیتهای اقتصادی جاهایی که موتور توسعه هست را به صورت بازار محور ارزان کنیم. امروز چارهای نداریم جز اینکه از این روشها استفاده کنیم برای اینکه توسعه را تقویت کنیم.
وی در ادامه به ابتکارات سیاستی که بانکهای مرکزی در دنیا برای این کار انجام دادند، اشاره کرد و گفت: در برزیل منطقهای به نام آمازون هست که مستعد سیل و بارندگی است و بانکها باید توجه داشته باشند اگر به بنگاه آنجا قرض دادند برخورد متفاوتی انجام میشود. گفته است به بنگاهی که خواست در آمازون سرمایهگذاری کند وام ندهید. بنابراین هم از محیط بکر حمایت میکند و هم از آسیبهایی که پیامد آن خواهد بود جلوگیری میکند ولی ما به خانهای وام میدهیم که در بستر رودخانه ساخته میشود. بعد از اینکه سیل آمد دولت باید راه چاره پیدا کند که چگونه به خانهی خراب وام دهد تا دوباره بسازد. ولی به هیچ وجه از اساس نمیپرسیم که چرا بانک به چنین خانهای وام داد؟ بانک مرکزی به عنوان متولی نظام اعتباری چرا پذیرفت وام در جاهایی داده شود که با ملاحظات زیست محیطی منافات دارد.
وی افزود: گاید لاین دادهاند که تأمین مالی سبز انجام شود و تأمین مالیهای سنتی کنار گذاشته شود، به همین دلیل دستورالعمل داده است. ما کدام دستورالعمل را داریم؟ بانک مرکزی هایی که ادعا میکنند ما مستقل هستیم دستورالعمل دادهاند، ما که ادعا میکنیم مستقل نیستیم نمیدانم چه کاری انجام میدهیم. بانکها را مکلّف کردند تا ریسکهای زیست محیطی را افشاء کنند. در بنگلادش همین کارها انجام شده است. شما باید برای تأمین مالی سبز اهداف اعتباری بگذارید و مکلّف باشید آن را رعایت کنید. در کانادا، هلند مشابه این هست. گل سر سبد آنها چین است که میدانیم بزرگترین آسیبهای زیست محیطی را ایجاد کرده اکنون به سمتی رفته تا برای بانک مرکزی ابتکارات سیاستی متفاوت وضع کند که دستهبندی آن احتیاطی خرد و کلان، هدایت اعتبار و بازارسازی است. به طرق مختلف میگوید پول را معطوف به توسعه کنید. اگر پول را معطوف به توسعه نکنید نتیجهاش تورم، توسعهی سرمایهداری مالی، فعالیتهای غیر مولّد، بیکاری، عدم رشد اقتصادی است. حتی اگر بانک مرکزی مستقل باشد امکان کنترل تورم را نخواهید داشت اگر کنترل کنید هیچگاه نمیدانید که در پس آن بحران بزرگی است که شما و ما را از خواب بیدار خواهد کرد.