امروزه بن بست ما این است که اقتصاد به نفت وابسته شده و نفت هم به جنگ گره خورده است. یک مقدار هم درآمد نفتی که بدست میآید ناچار هستیم صرف دفاع کنیم و چاره ای هم نداریم. بن بستی درست شده که نمیتوانیم از آن رها شویم.
به گزارش جماران مهندس لطف الله میثمی که در موسسه دین و اقتصاد و با عنوان نگاه تاریخی به نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران سخن می گفت در آغاز به اهمیت شفافیت اقتصاد اشاره کرد و گفت: در دورهی دکتر مصدق، اعضای دربار که میخواستند سفر خارجی داشته باشند؛ دکتر مصدق میگفت: برای شما و ملّت ارز نداریم. عدالت برای اعضای ملّت و دربار یکی بود. دکتر مصدق بر نفس خود خیلی حاکم بودند و تمام هزینههای هدیههایی که به امریکا میبردند از پول خودشان بود. تقوا و عرفانی که داشتند در بین اطرافیان تأثیر گذاشت و تاکنون هنوز هیچ کسی نتوانسته بگوید وزرای مصدق دزد بودند، اختلاس کردند. این خیلی مهم هست که در سطح کابینه همه شفاف باشند.
مهندس میثمی ادامه داد: برخی اشاره می کنند که اگر FATF را بپذیریم نمیتوانیم به نهضت های مقاومت کمک کنیم، یادم هست انقلاب الجزایر هفت سال طول کشید و یک میلیون شهید داد و زمانی که عبدالکریم قاسم زمامدار عراق میخواست بودجه را تنظیم کند رقم بالای بودجه، حمایت از انقلاب الجزایر بود. چه اشکالی دارد ما به یک ملّتی کمک کنیم با نیّتی که اگر انقلابهای مختلف پیروز شوند ارادهی ملّت بر دنیا حاکم میشود، اما این موضوع در پارلمان تصویب شود. اگر ما پارلمان و قانونی داریم، ملت باید تصویب کند و کمک کند تا همه چیز شفاف باشد. چرا شفاف نباشد؟
وی با انتقاد از غیرشفاف بودن تخصیص ارز، گفت: یادم هست زمانی که ارز چهارهزار و دویستی مطرح شد، ابتدا شفاف سازی میشد، و لیست آن در فضای مجازی منتشر می شد؛ بعد ساختار نظام جلوی این کار را گرفت.
مهندس میثمی آغاز اختلاف میان مصدق و سایر رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت را برآمده از شفافیت دانست و گفت: امریههای زیادی نوشته میشدند که پستها را معلوم میکرد ولی ضابطه نداشت و مصدق هم برخی از آنها برنمیتافت و کدورتی به وجود آمد. امروز هم همین مشکل را داریم. بانک مرکزی نمیتواند جلوی امریهها بگیرد و متأسفانه دولت هم نمیتواند شفاف سازی کند.
وی گفت: ما برای مقابله با ترانزیت مواد مخدر چهار هزار شهید دادیم. بعد از مدتی مسئولین به این نتیجه رسیدند که اگر چه ما باید تلاش کنیم و شهید هم میدهیم تا مواد مخدر به ترکیه و اروپا نرسد، و جوانهای آن ها را معتاد نکند اما خود آنها هم باید اراده و حمایت لازم نسبت به این مبارزه داشته باشند.
این صاحب نظر توسعه با اشاره به آن که زمان ملی کردن صنعت نفت، شدیدترین تحریم ها روی دولت مصدق انجام گرفت، گفت: آن زمان اقتصاد متوازنی وجود داشت و صادرات بر واردات فزونی گرفت. تولید اشتغال محور به شدت ادامه داشت، کارخانهها سه شفیت کار میکردند و روستاها فعال بودند. آن زمان فعل و انفعالات خیلی زیاد بود. آقای عالی نسب به جای سماورهای ذغالی، سماور نفتی درست کرد. در پرتوی بالایی تولید، اشتغال محوری وجود داشت. من از مهندس بازرگان پرسیدم و گفتم: آقای مهندس، شما صبغه مذهبی دارید و وقت نماز لباس سفید میپوشید با خلوص نماز میخوانید؛ برای چه تا این حد از رهبری مصدق حمایت میکنید؟ پاسخ داد: آن زمان که من در کشورهای غربی بودم آنها مالیات میدادند. مملکت از طریق مالیات اداره میشد. زمان مصدق بازاری که مالیات گریز بود صف میکشیدند تا مالیات بدهد و اعتباری بین مردم و دولت برقرار بود. در سایه این اعتماد بود که آنها توانستند همبستگی ایجاد کنند و در برابر تحریمهای بیسابقه مقاومت کنند. اکنون حتی نهادهای ما مالیات گریز هستند. آقای طیب نیا عدد چهل درصد را میگفت و آقای بهزاد نبوی می گفت پنجاه درصد اقتصاد ما به دست نهادهایی هست که مالیات نمیدهند.
به گزارش جماران مهندس میثمی ادامه داد: مصدق سر دو چیز نفت ایران را ملّی کرد. اینکه انگلیسیها حساب و کتاب و مالیات پس نمیدادند. آیا ما شرکت و مؤسساتی نداریم که حساب و کتاب و مالیات پس نمیدهند؟ به همین دلیل است که ما امروز از عهده کار بر نمی آییم. باید در برابر تحریمها جبههی داخلی را منسجم کنیم و فعال شویم. درسهای آن دوره خیلی زیاد است.
وی افزود: درباره اینکه چرا علیه دولت مصدق کودتا شد چند نظریه وجود دارد. برخی مدعی می شوند دولت مصدق حزب توده را آزاد کرد و با اختیارات تامی که گرفت رادیکالیزمی به سمت سوسیالیزیم ایجاد کرد. البته اقدامات اجتماعی و اقتصادی که مصدق در اوج تحریمها برقرار کرده بود واقعاً خواندنی است. طوری که علیرغم فشارهای خارجی، لایههای زیرین اجتماع را بسیج کردند تا بتواند جلوی آن را بگیرند و از این راه موفق شدند. اگر فاز نظامی نبود و کودتا شکل نظامی پیدا نمیکرد، نمیتوانستند. اما همهی کتابهایی که دربارهی کودتا نوشته شده طبق مستنداتی توضیح می دهند که انگلیس و آمریکا روی حزب توده و کمونیسم حساسیتی نداشتند بلکه برای کودتا آن را بهانه گرفتند. برخی از عناصر آنها در حزب توده بودند و علیه روحانیت تبلیغات میکردند و بالأخره کودتایی شکل گرفت.
وی افزود: عدهای مانند آبراهامیان و امثالهم میگویند این کودتا دعوای شمال و جنوب، و دعوای شرکتهای فراملیتی نفتی با جهان سوم بود. منافع آنها ضربه خورده بود. به قدر کافی در این باره کد و استناد هست. مسأله این بود که درآمد سرشاری که انگلیس و آمریکا از نفت ایران میبرد نمی بایست ضربه بخورد. نیکسون در کتاب جنگ حقیقی میگوید: اگر حملههایی که به آمریکا میشد بسان یک درخت باشد ریشهی این درخت اقدام مصدق بود که منافع ما را به خطر انداخت. زمانی که در شرکت نفت بودم و نقشههای نفت را میدیدم، مخازن نفت را با خط قرمز پر رنگ کشیده بودند و مرزهای مملکت ما را با نقطه چین کم رنگ علامت زده بودند. آنچه برای آنها مهم است مرز مملکت نیست، آنها فرا ملی هستند. انگلیس با آمریکا متحد شد.
به گزارش جماران میثمی افزود: سه جریان جهانی علیه کشور و جریان ملّی دست به دست هم دادند. مارکسیستها جهان وطنی بودند و هر چه برادر بزرگتر میگفت انجام میدادند. برخی از روحانیت غیر مکتبی اصالت به سرمایه میداد و مالکیت نامحدود را حکم اولیه میدانست. آنها کاری به ملیت نداشتند. شرکت های فراملی نفت هم همین طور، این سه جریان فرا ملّی دست به دست هم دادند و جریان ملّی ایران را زیر منگنه گذاشتند و کودتا شکل گرفت.
وی با اشاره به این که عوارضی که کودتای 28 مرداد داشت از حملهی مغول بیشتر بود، گفت: نباید ساده بگیریم که چرا کودتا به ارزانی انجام شد. نظریهی سوم که خیلی قویتر هست این است که ابرقدرتها و فرا ملیتهای نفتی به این نتیجه رسیدند که مصدق با اقتصاد بدون نفت توانسته است ارکان ملّی را حفظ کند. در این مدت 28 ماهه مصدق ارتش را نداشت، روحانیت کلان با او نبودند و دربار هم با او همکاری نمیکرد. زمانی که درآمد نفت قطع شده بود تجار بزرگ نمیتوانستند جنس وارد و توزیع کنند و بنا به مخالفت گذاشتند. علیرغم این، مملکت ما در اوج آزادی، عدالت و استقلال بود و تمام روزنامهها آزاد بودند. در هیچ جا ما خبری از اینکه اقوام شورش کنند نداشتیم. تودههای اقوام به نفع مصدق بسیج شده بودند. ما بدون ارتش در اوج آزادی بودیم. رسماً مصدق گفت هر کسی به من توهین کرد پلیس حق ندارد او را بازداشت کند. زمانی که من در شیراز با افسران حزب توده بودم از آقای عمویی میپرسیدم زندانهای مصدق در مورد اعضای توده چه کاری انجام میدادند؟ میگفت: زمانی که تظاهرات میکردند ؛ بالأخره دستگیر میشدند ولی در زندانها شکنجه نبود. مصدق توانست اقتصاد بدون نفت را در اوج، آزادی و استقلال تأمین کند. زمانی که یک ملّت جهان سومی بدون نفت بتواند خودش را خودکفا اداره کند تبدیل به یک الگو برای دیگر کشورهای جهان سوم میشود. با دست خالی و با استفاده از استراتژی موج انسانی توانستیم موفق شویم. این الگو به جنوب لبنان رفت و بزرگترین شکست را به لشکریان اسرائیل داد. اسرائیل تا بیروت آمده و آنجا را اشغال کرده بود و با این الگو آنها اسرائیل را عقب راندند. آباآبان وزیر خارجه اسرائیل گفت: در طول تاریخ قوممان چنین شکستی نخوردیم آن هم با دست خالی! پروفسور یونگ به جنوب لبنان و مناطق اشغال شدهی فلسطین رفت و در آنجا دید مردم فلسطین میگویند برادرهای جنوب لبنان با دست خالی حماسه آفریدند. چندی بعد انتفاضهی فلسطین به وجود آمد. در حالی که دو ماه قبل، سران عرب میگفتند دشمن اصلی، ایران است و صحبت سه جزیره را مطرح کردند.
وی گفت: استراتژی پیشتاز، خودش حرکت میکند؛ مثل عطری که اگر درب آن را بردارید بوی آن همه جا را میگیرد. این الگو در حال فراگیر شدن بود. اینها متوجه شدند به منافعشان خیلی ضرر میزند. آقای پرکینز کتاب «اعترافات قاتل اقتصادی» را چاپ کرد و من آن را ترجمه کردم. از کرومیت روزولت اسم میبرد و میگوید: او یکی از کادرهای کودتاساز بود. آمریکا به این نتیجه رسیده بود که با الگوی ایران نمیتواند کنار بیاید و باید بجنگد و آن را سرنگون کند. اما به دلیل اینکه استالین در شوروی توانسته بود در سال 1949 به بمب اتمی دست یابد، اگر با ایران جنگ درمیگرفت با واکنش او روبرو میشد. بنابر جنگ را به صورت کودتا انجام دادند. کودتای 28 مرداد در واقع یک جنگ بود. هم برخی از متفکرین ما میگویند کودتا نبود، جنگ بود و هم خودشان اعتراف میکنند کودتای 28 مرداد یک جنگ بود. باید به این نکته بیاندیشیم که این حرکت، چقدر عظمت داشت که حاضر بودند جنگ کنند ولی به دلیل بعضی از موانع، کودتا رخ داد.
مهندس میثمی با اشاره به این که وضعیت جاری ما ناشی از اقتصاد نفتی است، گفت: یادم هست شانزدهم بهمن سال 57 خدمت مرحوم امام رسیدم و یک ساعت با ایشان ملاقات داشتم. در طول ملاقاتم چهار محور مطرح کردم. نظریهای هست که میگوید درب چاههای نفت را ببندید. نظریهای هم هست که باید تولید بیرویه کنیم؛ همان گونه که شاه انجام میداد و تولید تا شش و حتی هشت میلیون بشکه در روز در برنامه داشتند که چیزی از ذخایر ما باقی نمیماند. من گفتم به جای پول هر بشکه نفتی که به هر کسی میدهید طلا یا کارخانه بگیرید.
وی افزود: در سال 52 من زندان شیراز بودم که قرارداد ورتن وود لغو شده بود. اینکه طلا پشتوانهی دلار بود از بین رفت. آن زمان یک انس طلا 32 دلار بود. زمانی که پشتوانهی طلای دلار از بین رفت، دلار کاغذی شد. به تدریج ارزش واقعی دلار کم شد، تا اینکه یک انس طلا به دو هزار دلار هم رسید. به مرحوم امام گفتم به تدریج دلار نفتی تورم خودش را با خود به ایران میآورد. اگر ما کارخانه و طلا میگرفتیم ایران معدن طلا میشد و اگر اون موقع کارخانه ای خریده بودیم اکنون قیمتش 200 برابر شده بود. یکی از مشکلات انقلاب این بود که از همان اول به درآمد نفت متکی شد و به هر استانی یک روز درآمد نفت اعطا شد. استاندارها متوجه شدند هر مشکلی را میتوانند با پول نفت حل کنند. یادم هست مرحوم امام گفتند: آب و برق مجانی باشد. مرحوم مهندس سحابی خدمت ایشان رفت و گفت: از کدام رقم بودجه ؟ امام فرمود: از نفت. آقای سحابی گفت: مهاجرت از تمام روستاها به تهران شروع میشود و تولید روستایی میخوابد. امام خیلی صداقت داشتند و وقتی این منطق را شنیدند به هر حال آن را تغییر دادند و اجرا نشد.
وی افزود: حتی بعد از 28 مرداد که ما دانشگاه بودیم، سازمان برنامه ترتیبی داده بود که طی سالها تکیهی بودجه به نفت کمتر شود، اما بعد از انقلاب این روند بیشتر شد. من بارها نوشتم و گفتم درآمد و صادرات نفت ما باید از خلیج فارس بگذرد. آیا ما در خلیج فارس برتری دریایی و هوایی داریم؟ اگر ما اف چهارده و اف پنج داریم آن طرف اف سی و پنج هم دارد. تازه اگر ما به اف سی و پنج دست یابیم آن طرف اف سی و هشت دارد. به هر حال اگر تمام درآمد نفت را برای حفاظت نفت صرف میلیتاریزم کنیم باز هم کفاف نمیدهد که به معنای خسران است. وقتی شما یخی را در مرداد ماه می فروشید اگر مشتری نباشد؛ یخ آب می شود و اصل سرمایه از میان میرود، این را می گویند خسران. خارج از اینکه صرف هزینهی نفت میکنیم، هزینهی نفت این نیست که در خلیج فارس هر بشکه نفت چهار دلار خرج دارد، در خشکی دو دلار خرج دارد، در عمان دوازده دلار خرج دارد، این بخش کمی از هزینه است. شاه ارتش و ساواک داشت، هر چه درآمد نفت بیشتر می شد، تورم هم بیشتر میشد و قیمتها بالاتر میرفت و مالیات هم بیشتر می شد.
وی گفت: در سال 48 مرحوم دکتر عربزاده در سازمان برنامه بود. من به او گفتم: بازاریها میگویند وقتی درآمد نفت زیاد میشود مالیات از ما بیشتر میگیرید و تورم بیشتر میشود. او گفت: درست است؛ سه منحی موازی هستند. علت این است که درآمد نفت برای حفاظت نفت بیشتر صرف خرید اسلحه میشود. اگر ما به مثلث نفت، اسلحه، جنگ توجه کنیم، متوجه می شویم که بیش از صد سال است که ما در این مثلت زندان هستیم.
مهندس میثمی گفت: آقای هاشمی گفتند جنگ هشت ساله هزار میلیارد دلار به ما خسارت وارد کرد. تا آن زمان کل درآمد نفت هزار میلیارد تومان نمیشد. ما دچار خسران شدیم. واقعیت این است که که ما باید نفت را از خلیج فارس صادر کنیم. در خلیج فارس برتری دریایی و هوایی نداشتیم. گفته شد اگر اجازه ندهند نفت را از خلیج فارس صادر کنیم ما هم اجازه نمیدهیم آنها صادر کنند. آقای شریعتمدار سه بار گفت باید تنگهی هرمز را ببندیم. تیمسار ظهیر نژاد اوایل جنگ گفت باید تنگهی هرمز را ببندیم. من زمانی که شهید رجایی در ساختمان وزارت آموزش و پرورش بودند، خدمت ایشان رفتم. به ایشان گفتم: صهیونیستها و امپریالیستها چهار استان ما را اشغال کردند، اگر شما تنگه را هم ببندید جناح تجاری دنیا با ما دشمن میشود و اینها به بندرعباس هم حمله می کنند و فضا را میلیتاریزه میکنند. گفت: چه اشکالی دارد؟ تازه معلوم میشود انقلاب ما اصیل است. به ایشان گفتم: مگر در اصالت انقلاب شک داریم که دشمن تراشی کنیم؟ دشمن تراشی ملاک اصالت نمیشود. من در اخلاص ایشان شکی نداشتم. بلافاصله اولین اطلاعیهای که دولت رجایی داد، فردای آن روز بود که اعلام کرد تنگهی هرمز بر روی همهی کشتیها باز است. اینکه گفته می شود؛ اگر اجازه ندهد نفت صادر کنیم ما هم اجازه نمیدهیم که این روزها گفته می شود؛ هیچ قرائتی غیر از جنگ ندارد.
میثمی گفت: آنها گفتند ما کاری میکنیم که اصلاً نفت را نخرند. در بحرانی هستیم که نفت را نمیخرند و ما در معادلاتی افتادهایم که حتی مواد اولیه دارویی را نتوانیم وارد کنیم. چرا اقتصادمان را به نفت گره بزنیم و نفت را به جنگ گره بزنیم؟ آیا از روز اول انقلاب این معلوم نبود؟ در خلیج فارس ائتلافی بین اعراب و آمریکا به وجود آمده که نفت ما خریداری نشود. چرا؟ برای اینکه وقتی اقتصاد را به نفت پیوند بزنیم باید در آن جنگ باشد؟ انسانها در این اقتصاد در حال از بین رفتن هستند. ما یک میلیون مجروح و 260 هزار شهید دادیم. اکنون به بحرانی رسیدهایم. انگار بجای پدافند میخواهیم آفند کنیم. اگر از موضع آفندی به جنگ الکترونیک تن دهیم، از موضع مظلومیت هم خارج میشویم. من خیلی نگران هستم و حتیها شبها خوابم نمیبرد.
این صاحب نظر توسعه افزود: صد روز که ریاست جمهوری آقای خاتمی گذشت، یک سخنرانی داشت و گفت: مشکل اقتصاد ما مرض مزمن اعتیاد به درآمد نفت است. البته این درآمد هم درآمد نیست. آن ثمن بخسی که از نفت میگیریم، بر اساس حسابی که فرا ملیتها کردند خرج بروکراسی نظام است که دریافت می کنیم. آن ها ماندگاری این بوروکراسی را به نفع خودشان می دانند. اگر این بروکراسی نباشد منافع آنها به خطر میافتد. این تحلیلی هست که خودشان میکنند. زمانی که نفت در دورهی آقای خاتمی 6 دلار شد فرا ملیتها به این نتیجه رسیدند که نفت را 12 دلار کنیم تا هزینهی بوروکراسی نظام تأمین شود. بوروکراسی به نفع آن ها هست و اگر از بین برود ضرر میکنند. ما ثروتهای زیر زمینی داریم که تجدید ناپذیر هستند و هر چه بگذرد ارزش آن ها بیشتر میشود. ما باید با این ثروت، روی انرژی خورشیدی و بادی و انرژیهای مختلف کار میکردیم و ثروت را حفظ میکردیم. از یک بشکه نفت دویست فرآورده درست میشود. به طور مثال میتوانیم تیر آهن پلیمری درست کنیم. برخی از قطعات هواپیما را از پلیمر درست میکنند. دانش پلیمر بعد از انقلاب در دانشکدههای پلی تکنیک یا امیر کبیر و دانشکدهی علوم باب شده ولی ما از این مقوله خبر نداریم. من با خانم خلعتبری در بانک مرکزی صحبت کردم و گفتم هنوز ما در مقابل آن ثروت نفتی که رفته است، یک حسابداری صنعتی نداریم. این ثروت در حسابداری ما کجا نشان داده میشود! اگر بستانکار و بدهکار را در نظر بگیریم متوجه میشویم چندان سودی نداریم. امروزه بن بست ما این است که اقتصاد به نفت وابسته شده و نفت هم به جنگ گره خورده است. یک مقدار هم درآمد نفتی که بدست میآید ناچار هستیم صرف دفاع کنیم و چاره ای هم نداریم. بن بستی درست شده که نمیتوانیم از آن رها شویم.
در ادامه این مراسم شرکت کنندگان پرسش هایی را طرح کردند که مهندس میثمی و دکتر فرشاد مؤمنی پاسخگوی آنان بودند.
پرسش: نظر شما درباره پیشنهاد بانک جهانی چیست؟
میثمی: دکتر مصطفی علم که رئیس برنامه ریزی سازمان برنامه بود. در فوق لیسانس بازرگانی استاد ما بود. او کتاب «نفت، قدرت و اصول» را نوشته است. در این کتاب استادانه و کارشناسانه قضیهی پیشنهاد بانک بینالملل را مطرح کرد. او اولاً نوشت رئیس بانک بینالملل بدون اجازهی چرچیل آب نمیخورد. جالب است وقتی این پیشنهاد به دکتر مصدق رسید، او بی آنکه از این موضوع اطلاع داشته باشد؛ خیلی شفاف گفته بود این پیشنهاد بوی انگلیس را میدهد. مهندس حسیبی مشاور دکتر مصدق بود. ما مصاحبهای با ایشان کردیم که در نشریهی راه مجاهد منتشر شد. او اسامی سه نفر آمریکایی که گفتگو کرده بودند را هم به من گفت. یکی از اختلافات این بود که ما میگفتیم صنعت نفت باید ملّی باشد ولی آمریکاییها ملّی بودن را قبول نداشتند. زمانی که نوشته شد آمریکا از جانب ایران صنعت نفت را اداره کند، آن ها به شدت برافروخته شدند و گفتند ما on de hals را قبول نداریم. آمریکا از اول نفت ملّی را قبول نداشت. آقای مک گی روز 27 اسفند به ایران آمد و مستقیم نزد شاه رفت و گفت ملّی شدن صنعت نفت را امضاء نکنید. یک روز قبل در مجلس شورا ملی شدن تصویب شده بود و شاه گفت: من جلوی ناسیونالیزم ایران نمیتوانم بایستم. روز 29 اسفند سنا ملی شدن را امضاء کرد و بلافاصله شاه هم امضا کرد جشن مضاعفی رخ داد هم ملی شدن و هم عید نوروز. آمریکا از اول با ملّی شدن در صنعت نفت مخالف بود. تنصیف منافع را قبول داشت. جناحهای بقایی و مکی میخواستند وارد خط آمریکا شوند تا تنصیف منافع باشد ولی با قانون 9 مادهای ملّی شدن صنعت نفت که مجلس تصویب کرده بود و تصویب ملّی ملت ایران را به دنبال داشت، نتوانستند. حمایتی که از این قانون شد، حتی از انقلاب مشروطیت هم عظیمتر بود. بانک بین الملل نتوانست با ایران به توافق برسد. کتاب دکتر علم در این باره کتاب خیلی خوب است و در چشمانداز هم مقالهی ایشان چاپ شد. مصدق قبول کرده بود همهی کارمندهای انگلیسی بیایند تا مناطق نفت خیز و پالایشگاه را اداره کنند. مخازن نفت جزو سرزمین ایران است. در سال 1328 سازمان ملل این را قبول کرده بود. مالکیت ایران روی مخازن نفت تأیید شده بود. ملّی شدن، یک نوع انقلاب مالکیتی بود که ما مالک نفت، ارباب، مشاور، و ناظر هستیم و انگلیسیها مقاطع کار باشند ولی قبول نکردند. آمریکاییها حاضر نشدند در بانک بینالملل این موضوع را قبول کنند. غرامت مسئلهای حساب شده بود که تا پنج سال چند تن نفت به انگلیسیها داده شود. جالب اینکه در اوایل سال 32 آن گونه که دکتر محمد علی موحد در خواب آشفتهی نفت مینویسد انگلیس و آمریکا پیشنهادی به ایران دادند، مصدق هم موافق بود. هنگامی که آیت الله کاشانی و جناح مکی و خائری زاده ممتوجه شدند مسئلهی نفت حل میشود مخالفت کردند. آن ها گفتند این قرارداد حتی از قراداد دارسی هم بدتر است. آقای حائری زاده مسائلی را مطرح کردند که کاملاً نشان میداد کارشناسی شده و در خط براندازی مصدق هست. وقتی که جکسون و هریمن برای مذاکره به ایران آمدند؛ جکسون هنگام خروج از ایران در فرودگاه مهرآباد گفت ما با مصدق نمیتوانیم قرارداد ببندیم و تا زمانی که مصدق ساقط نشود هیچ قراردادی نخواهد بود. زمانی که او به فرودگاه هیتروی لندن رسید دوباره این جمله را تکرار کرد. کدهای زیادی وجود دارند که انگلیس از اول قصد براندازی داشت. آن زمان که توافق کردند؛ گزارشهای مستقلی از شرکت نفت تگزاس آمریکا داده شد که انگلیس، ایران را استثمار کرده و ایران در مدتی که نفت را ملّی کرد از تمام مناطق و پالایشگاهها خوب حفاظت کرده است. با این حساب کمی انعطاف نشان دادند. پیشنهاد آمریکا و انگلیس با مخالفت عیادی داخل مواجه شدو مخالفتها هم کارشکنانه بود.
پرسش: تحلیلگران به این نتیجه رسیده اند که رابطهی نزدیکی هست بین طول دورهای که تحریم بر علیه یک اقتصاد شکل میگیرد و شدت فساد. آنچه که قابل ملاحظه و تأمل هست این است که در دورهی دولت مرحوم مصدق با وجود اینکه تحریم گستردهای بر علیه جامعهی ایران در آن زمان وجود دارد، عملاً در این دوره شواهدی از اینکه فساد گستردهای برای جامعه شکل گرفته باشد، دیده نمیشود. چه عواملی باعث شد تحریم 28 ماهه در ایران منتهی به تشدید فساد در آن زمان نشود؟
میثمی: ما در قانون اساسی اصل 44 را داریم. همه چیز حتی انتخاب رهبری بایستی از طریق قانون انجام شود. یک فرد اصل 44 را به بخش خصوصی تبدیل میکند و در همان زمان آن یک فرد میگوید در جامعه تبعیض و فساد هست. زمانی که صنایع دولتی خصوصی می شود؛ زمانی است که جامعه پر از تبعیض و فساد هست، طبیعی است که نتیجه اش خصولتی شدن است. اتفاقاً در نشریه چشم انداز هنگامی که این موضوع مطرح شد گفتیم اولاً تغییر قانون به لحاظ قانونی بایستی به رفراندوم گذاشته شود و از مجلس و تشخیص مصلحت عبور کند. یک نفر نمیتواند قانون را تغییر دهد ولی بعضیها خوشحال شدند. در چشم انداز نوشتیم که بلافاصله فردای آن روز، آقای احمدینژاد به مقام رهبری گفت: اجازه دهید 50 درصد به نفع مردم باشد. مردم چه کسانی هستند؟ همان کسانی که به او رأی دادند. اما مشاهده میکنیم هفت تپه را به دست جوانهای بیتجربه میدهند. هپکو و هفت تپه بهترین زمینها را دارند، آنجا را میفروشند. چگونه این فساد سیستماتیک به وجود آمد؟ آقای احمد توکلی میگوید فساد سیستماتیک هست که ما را از پای درمیآورد، نه جنگ خارجی و یا انقلاب رنگی. باید دقت کرد که چرا فساد به وجود آمده است؟ از سال 55 که ما در زندان بودیم زنگها به خطر درآمد. جریانی بود که عقیده داشت هر کسی خدا را قبول ندارد نجس است. قطب بندی کاذبی بین افراد زندان به وجود آمد و حتی یک نفر از آنها میگفت اگر من اسلحه داشتم بیخداها را میکشتم. مسئلهی بیخدایی، بیدینی، بیایمانی به وجود آمد و همه را حذف کردند. حذف نیروها کم ضربه نزد. آدمها را حذف کردند، از کجا معلوم کارخانههای دولتی نتوانند به کار خود ادامه دهند؟ در انگستان از فاشیستترین نخست وزیران خانم تاچر بود. خانم تاچر روی صنایع برنامهریزی کرد. بعد هیئتی روی صنایع کار کردند و تصمیم گرفتند بخشی از صنایع را به مهندسها و طراحهای کارخانه بدهند تا آن ها را اراده کنند. بخشی را به کارگرها واگذار کنند؛ بخشی را خصوصی کنند و بخشی را دولت را اداره کند. ملاک او مالکیت نبود، بلکه راندمان کارخانه و مدیریت علمی بود. در دنیا مدیران طبقهای جدا از سرمایهداران هستند. زمانی که من در آمریکا بودم و در کنگرههای مدیریت شرکت میکردم متوجه شدم اگر یک سرمایهدار به یک مدیر بگوید این کار را انجام بده استعفا میدهد و میگوید با ملاک مدیریت نمیخواند. مدیرها برای خودشان جامعهای جداگانه هستند. در کشور انگلیس این گونه رخ داد. در مملکت ما از اول انقلاب گفتند دولت مجازی هست، مالکیت فردی حقیقی است. این صد درصد در آموزشهای جاری وجود دارد. آقای صافی میگفت دولت حق ندارد یک گلوله تهیه کند؛ دولت حق ندارد پول نفت وارد کند، دولت مجازی است. آقای میرحسین موسوی گفت: ما از مرحوم امام استفتاء کردیم آیا پول نفت میتواند در جیب دولت برود؟ ایشان پاسخ مثبت دادند. ما مدیران خوبی داشتیم. من یادم هست زمانی که کفش ملّی ضرر رسانی داشت یک مدیر دولتی به آنجا رفت و آنجا را متحول کرد. بیشتر نیروها و آدمهای کیفی را حذف می کنند؛ بعد می گویند کارخانههای دولتی سود نمیدهد.
با ملاک مالکیت کارخانههای دولت خصوصی شد، نه با ملاک مدیریت . این خیلی مهم است. اگر کارخانهای سود نمیدهد باید تحقیق کنند که چرا سود نمیدهد. امریههای مختلف از همه جا میآید و کارخانهای که باید با دویست نفر کارگر اداره شود با هشتصد نفر کارگر اداره میشود و به همین دلیل سود نمیدهد. حداقل باید خصوصی شدن را از تاچر بیاموزیم. حضرت علی(ع) میفرماید: عدهای در عمل به قرآن از ما پیشی میگیرند.
ما با تجربهی های بشری مواجه هستیم. ملاک، مدیریت و راندمان است نه مالکیت که دست دولت یا بخش خصوصی باشد. زمانی که جامعه دچار فساد است حتماً خصوصی سازی منجر به پیدایی خصولتی ها میشود. اصلاً نباید خصوصی سازی در چنین شرایطی آغاز میکردند، باید ابتدا یک انقلاب مدیریتی انجام می دادیم تا نیروهای که صلاحیت دارند کارخانهها را اداره می کردند و ملاکهای علمی برقرار می شد. به کسی که هیچ تجربهی صنعتی ندارد بزرگترین کارخانهی هپکو را دادهاند و او همهی زمینها را فروخته است. دولت اکنون باید حقوق کارگرها را از ذخیرهی ارزی بدهد. با فساد سیستماتیک همه چیز منفعل میشود. چند وقت پیش فردی به من گفت چشمانداز نشریهی مستقلی است، بیا و چیزی دربارهی پتروشیمی بنویس. گفتم: چه چیزی بنویسم؟ گفت: دولت خواسته ارز ناشی از صادرات پتروشیمی ها به ایران برگرداند و در این زمینه پیگیری هایی داشته است، بگو این کار را انجام ندهد. من فهمیدم حفظ نظام برای دولت مهم هست، پول ندارد و پیگیری میکند پولها کجا میرود. عدهای هم افشا شدند.
پرسش: برای اینکه درسی بگیریم لطفاً کمی دربارهی اشتباهات دولت مصدق هم توضیح بفرمایید.
میثمی: راهبرد ملّی شدن مصدق خیلی عالی بود و من خیلی آن را تحسین میکنم. مصدق از گاندی الهام گرفته بود. گاندی میگفت من سی سال با نفس خودم مبارزه کردم تا کینهی انگلیس را از درون خودم بزدایم و بتوانم یک مبارزهی روالمند و مرحلهمند با انگلیس داشته باشم و در آخر پیروز شد. مصدق از انگلیس خیلی کینه داشت ولی با نفس خود مبارزه کرد و گفت دعوای ما با انگلیس، دعوای دو مملکت، دو ملت، دو غرور و ناسیونالیزم نیست، بلکه دعوای ملّت ایران با شرکت سابق نفت ایران و انگلیس است. شعار را خیلی محدود و مقاومت را نامحدود کرد. حتی وقتی آقای دکتر علائی به ایشان پیشنهاد داد با قطار سلطنتی برو. گفت مایل هستم سلطنت هم پشت ملّی شدن باشد. ما نمیخواهیم شاه را ساقط کنیم، ما با استعمار درگیر هستیم. او اختیارات تامی گرفت و لایههای زیرین جامعه را بسیج کرد. زمانی که مردم ماشین مکی را در آبادان روی دوش حمل کردند، او ظرفیت نداشت و غرور پیدا کرد، گفت من نفت را ملّی کردم. به قدری علیه انگلیس سخنرانیهای تند میکرد که باز دعوای دو ملّت و دولت شد. از اینجا به بعد کار خراب شد. مصدق نامههای زیادی به مکی نوشت که این کارها را انجام نده. در دانشکدهی فنی دکتر عرفانی استاد اقتصاد نفت بود. او گفت: به نظرم اختلاف مصدق، و بقایی و مکی این بود که آنها خط در خط تنصیف منافع و آمریکا بودند و مصدق به قانون نه مادهای ملی شدن صنعت نفت وفادار بود.
من البته یک انتقاد به مصدق دارم که کارشناسی هست و معلوم نیست که درست باشد تا کنون در جمعی مطرح نکردم تا ارزیابی شود. اینکه او وقت خود را گذاشت و به آمریکا رفت. البته تلاش او این بود که آمریکا را از انگلیس جدا کند. او میدانست آمریکا ملّی شدن نفت را قبول ندارد. اما اگر اصلاحات عمیقش را در ایران انجام میداد بهتر بود. به دلیل اینکه وقتی از آمریکا برگشت عیادی داخلی فهمیدند او موفق نبوده و تشویق شدند و علیه او سازماندهی کردند. برخی میگویند از اشتباهات مصدق این است که در برابر کودتا منفعل بود. مصدق کدهای زیادی داشت. انگلیس و آمریکا متحد شدند و خط براندازی مصدق را داشتند. کودتاچیان داخلی رئیس پلیس، تیمسار افشار دوست را ترور کردند و 9 اسفند را ایجاد کردند. مصدق در خاطرات خود نوشته اگر استالین زنده بود به دلیل حساسیت ضد امپریالیستی ای که داشت جلو کودتا میایستاد و کودتا موفق نمیشد. اما جانشینان استالین به گونه دیگری فکر می کردند و حزب توده هم که تابع شوروی بود چون از برادر بزرگ الهام می گرفت این حساسیت را نداشت. اینکه حزب توده میگفت ما به مصدق گفتیم که به مردم اسلحه بدهد اصلاً زمینه ای نداشت. مصدق میگفت: حزب توده بعد از شهریور 20 بوجود آمد و یک جبههی ضد فاشیزیم است. در جبههی ضد فاشیزم، آمریکا، انگلیس و روس طبعا نفوذ دارند. کسی با اشغال ایران مخالفتی نکرد. احزاب ایرانی باید با اشغال مخالفت میکردند ولی هیچ مخالفتی با اشغال نداشتند با این که حزب توده نفوذ زیادی داشت.
برخی می گویند که ایشان تحت تأثیر سفیر آمریکا قرار گرفت ولی خسرو شاکری مذاکرات مصدق را با سفیر آمریکا به قرائت دیگری منتشر کرد. اینکه مصدق جلوی سفیر آمریکا موضع نرمی داشت، این گونه نبود. زمانی که شاه فرار کرد آقای فاطمی به مصدق گفت: از خانوادههای سلطنتی اعدامهایی داشته باشیم. مصدق بلند گفت: با کدام قانون؟ فاطمی پاسخ داد: با قانون انقلاب. بعدها فاطمی گفت: این پیرمرد همهی ما را به کشتن میدهد. مصدق به دکتر صدیقی وزیر کشور آن زمان گفت: بررسی کنید که آیا از طریق قانون میتوان کاری کرد؟ شورای سلطنت تشکیل شد.
در فیلم بینوایان هم ژاور رویکرد قانونی داشت و ژان والژان رویکرد اخلاقی داشت، تصمیم گرفتن در اینجا سخت است. بحث در این جا باز است.
مؤمنی: سه سال پیش انتشارات نهادگرا کتابی تحت عنوان «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی» منتشر کرد. این کتاب یک کار تحقیقی بود که من و آقای بهرام نقش تبریزی انجام داده بودیم. در این کتاب پرسش ما دقیقاً این بود، آیا دستاوردهایی که دولت دکتر مصدق از جنبهی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی بدست آورده بود به تصادف و به صورت انفعالی و بدون برنامه حاصل شده یا اینکه ایدههای بنیادی راهگشا مبنای عمل و قاعدهگذاری و ادارهی کشور در آن دوره بوده است؟ بدون اینکه وارد جزئیات شوم اجمالاً عرض میکنم در این پژوهش به پاسخی که رسیدیم اینکه مصدق و مشاوران اصلی ایشان خیلی شدید تحت تأثیر مکتب تاریخی آلمان بودند. شاید برای شما جالب باشد که تقریباً عموم متفکران توسعه میگویند از سالهای میانی قرن نوزدهم تا به امروز هیچ کشوری به توسعه دست پیدا نکرده الا اینکه اصول و مبانی برنامههایش در چارچوبی قرار داشته که مکتب تاریخی آلمان مطرح کرده است. ما این را با جزئیات در آن کتاب مطرح کردیم. پارسال در انتشارات نهادگرا کتابی دیگری را دوستان زحمت کشیدند با همّت آقای دکتر حسنتاش و آقای دکتر مکائیل عظیمی دربارهی کنسرسیوم اجرا دادند. در آنجا ایدهی محوری این است که کاری که در اثر ملّی شدن نفت انجام گرفت به اندازهای قدرتمند بود که حتی پس از کودتا باوجود آنکه اینها هر کاری دلشان میخواست میتوانستند انجام دهند، اصلاً این ریسک را نپذیرفتند که از قاعدهی پنجاه پنجاه کمتر بیایند. تا مدتها سایهی سنگین ملّی شدن بر تمام تصمیمگیریهایی که در سراسر دنیا اتخاذ میکردند سیطره داشت. بنابراین من فکر نمیکنم حتی اگر ما اینها نمیدانستیم هم بتوانیم تصوّر کنیم که دستاوردهای خارق العادهای به صورت تصادفی و خود به خودی حاصل شود. یک اندیشهی بزرگ پشت آن بود.
پرسش: شنیدهام زمان مصدق از وزیر اقتصاد آلمان که پس از هیتلر اقتصاد را بازسازی کرد دعوتی به عمل آوردند تا برای ایران یک اقتصاد بدون نفت را طراحی کند ولی ظاهراً به کودتا برخورد کرد و موفق نشدند.
میثمی: دکتر شاخ به اینجا آمد و پشت اقتصادی که کار هست را تأیید کرد. حتی ما شنیدیم که گفته بود چاپ اسکناس هم اشکالی ندارد به دلیل اینکه کار در مملکت وجود دارد.
مؤمنی: اتفاقاً ادامهی چیزی هست که در کتاب اقتصاد ایران در دولت ملّی اشاره کردهایم و مشاورههای از دکتر شاخ گفته شد. تفسیر جهتگیریها و توسعهی هماهنگ را توانستند سامان دهند در آن کتاب با مستندات توضیح داده شده است. زمانی که ما این کار را انجام دادیم هنوز کتاب اقتصاد ملّی و اقتصاد جهانی فردریک لیست به فارسی بیرون نیامده بود ولی اکنون اگر آن کتاب را ملاحظه بفرمایید واقعاً کتاب بسیار ارزندهای هست و آقای ناصر معتمدی آن را ترجمه کردند. در آنجا فردریک لیست به هیئت حاکمهی وقت آلمان میگوید: باید همهی اساس کار را روی بنیهی تولید ملّی قرار داد. آقای مهندس آن را تحت عنوان راهبرد توسعهی اشتغال محور مطرح کردند که میتواند برای مواجهه مؤثر با تحریمها نجات بخش باشد. فردریک در استدلالهای خود نکتهی خیلی خارق العادهای را میگوید که ما به اعتبار شرایط رانتی حاکم بر اقتصاد ایران اکنون آن را خیلی خوب درک میکنیم. به نحوی به نکتهای که آقای ذاکری فرمودند هم برمیگردیم. در آنجا فردریک لیست میگوید: اگر تو برای مردم خود اخلاق متعالی میخواهی، باید تولید برای تو اصل باشد و تولید را به مثابه یک نظام حیات جمعی ببینی. انسانهای مولد انسانهایی هستند که انتظارات به قاعده و متناسب با تلاشی که میکنند خواهند داشت. اگر مناسبات رانتی شود تمام عناصر به هم میریزند. فردریک لیست صد و هفتاد پیش این حرفها را زد. او میگوید: حتی اگر دوست داری جنگ افروزی کنی، برای جنگ افروزی هیچ چیز به اندازهی بنیهی تولیدی سرنوشت ساز نیست. دولتی که بنیهی تولیدی نداشته باشد قادر به مقاومت در برابر جنگ نیست. ماجراهای بسیار گستردهای در تجربهی ایران میتواند داشته باشد که انشاءالله در بزرگداشت هفتهی دفاع مقدس در ادامهی بحثهای قبلی آنها هم خواهیم پرداخت.
مؤمنی: هفتهی پیش به مناسبت دیگری من از قول جهانگیر آموزگار عرض کردم که در دورهی برنامهی ششم که از سال 1357 شروع میشد استراتژی آنها حداکثر سازی درآمد نفتی بود. اما چیزی که به نظرم خیلی قابل اعتنا هست و نمیدانم چرا کمتر مورد توجه قرار گرفته این است که یکی از شگفت انگیزترین تصمیمات بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب این بود که رهبران انقلاب و به طور مشخص شورای انقلاب تصمیمی گرفتند مبنی بر اینکه نفت خام صادراتی که تا پایان 1356 روزانه چهار میلیون بشکه بود روی سقف هشتصد هزار بشکه در روز قرار بگیرد. تا سالهای میانی جنگ هم جمهوری اسلامی به این وفادار بود. من سال 74 کتابی تحت عنوان «علم اقتصاد و بحران در اقتصاد ایران» منتشر کردم. در یکی از مقالهها به مطالعهای استناد کردم که در سازمان برنامه انجام شده بود و نشان داد این تصمیم به تنهایی یک شوک منفی 30 درصدی به تولید ناخالص داخلی ایران در سال 1358 وارد کرده بود. اما در این گزارش میگویند در ایران سال 1358 افت تولید ناخالص داخلی حدود 6 درصد بوده است. با انرژی انسانی که بعد از پیروزی انقلاب آزاد شد تقریباً چیزی حدود چهار پنجم افت تولید از طریق رشد بخش حقیقی جبران شده است. این نکته بسیار مهمی است ولی نمیدانم چرا کسانی که بررسی میکنند به این نکته توجه ندارد. اکنون حتی عدهای میگویند رشد منفی 6 درصدی نشان دهندهی این است که عدهای جوان خام بودند و باعث افت تولید شدند. جالب است که تاکنون ما نشنیده بودیم کسی به کابینهی مهندس بازرگان نسبت جوانی دهد. اما این گفته میشود و متأسفانه در کشور ما حافظهی تاریخی ضعف هست. من سال 88 مقالهی در فصل نامهی اقتصاد و جامعه نوشتم. سه تجربهی شوک بزرگ قیمت نفت بررسی کردم: 1. شوکی که در سال 53 اتفاق افتاد. 2. شوکی که در سال 58 اتفاق افتاد. 3. شوکی در سال 1384 اتفاق افتاد. آن چه که قابل اعتناء هست و کلاً نادیده گرفته شده این است که فقط در شوک سال 1358 هست که با اینکه قیمت نفت در بازارهای جهانی دوباره چند برابر شد هیچ یک از آثار نفرین منابع یا بیماری هلندی در اقتصاد ایران ظاهر نشده است. در حالی که در شوک سالهای 1353 و 1384 تقریباً تمام آثار نفرین منابع وجود دارد.