پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در آیین رونمایی از کتاب اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم مطرح شد:

چرا جامعه توسعه یافته جامعه ای دین دار است؟

به طور نسبی در جریان توسعه یافتگی، در همه‌ی وجوه زندگی دینی بیشتر خود را ظاهر می‌کند. از این رو کمال توسعه، کمال جلوه‌ی عدالت هم هست.

به گزارش جماران در آیین رونمایی از کتاب «اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم» که در مؤسسه دین و اقتصاد برگزار شد؛ دکتر سبحانی نویسنده این اثر با برشمردن دیدگاه های مختلف درباره اقتصاد اسلامی به نسبت میان توسعه و دین داری پرداخت.

وی با بیان اینکه جامعه‌ای که مراحل توسعه را طی می‌کند در تمام وجوه تغییر پیدا می‌کند، گفت: این تغییرات منطقاً امور را سر جای خود قرار می‌دهد، چیزی که تعریف آن عدالت است.

دکتر سبحانی نتیجه گرفت به طور نسبی در جریان توسعه یافتگی، در همه‌ی وجوه زندگی دینی بیشتر خود را ظاهر می‌کند. از این رو کمال توسعه، کمال جلوه‌ی عدالت هم هست.

دکتر فرشاد مؤمنی با اشاره به دیدگاه های اقتصاددانان بزرگ جهان درباره وجه هنجاری اقتصاد، باورهای و فرهنگ دینی را در این زمینه از جمله مهم ترین مباحث اقتصاد در مسیر توسعه یافتگی خواند  و در ادامه به بحث درباره تأثیر قرائت های مختلف از دین در مسیر توسعه یافتگی پرداخت.

دکتر مؤمنی به کتاب «نظریه‌ی تمدن» فوکوتساوا یوکیشی، تاریخ طبیعی دین اثر دیوید هیوم و روانکاوری و دین اثر اریک فروم اشاره کرد و توضیح داد که در هماهنگی دین با مقتضیات جدید محدودیت اساسی خرد مردمانی است.

وی افزود: به نظر من در قله‌ی این مباحث ما می‌توانیم به خطبه‌ی 125 نهج البلاغه‌ی علی ابن ابی طالب (ع) ارجاع دهیم. در آن ایشان تصریح می‌فرمایند «قرآنی خطی است نوشته شده میان دو پاره جلد که زبان سخن نمی‌گوید و به ناچار مترجمی برای آن لازم است که عبارت‌هایش را تعبیر کند و این مردمانند که از جانب آن سخن می‌گویند.

وی سپس به دیدگاه های شهید بهشتی در کتاب مبانی نظری قانون اساسی اشاره کرد و گفت: وی در مقام توضیح اینکه قانون اساسی هم یک محصول بشری هست و به صورت منطقی تحت شرایطی می‌توان آن را تغییر داد دو نکته‌ی روش شناختی بسیار خارق العاده مطرح می‌کنند. نکته‌ی اول اینکه  قانون اساسی بر اساس فهمی از اسلام است که ما تا به امروز بدست آورده‌ایم. نکته‌ی دوم اینکه قانون اساسی برای درکی از بایسته‌های اداره‌ی ایران حاصل شده که متعلق به 1358 است. بنابراین اگر شرایط ایران از نظر اقتصادی- اجتماعی تغییر کرد یا دانسته‌های ما درباره‌ی طول و عرض مسائل ایران ارتقاء پیدا کرد بر اساس آن تغییرات می‌توانیم متقاضی و مطالبه‌گر تغییرات متناسب در قانون اساسی باشیم. 

دکتر مؤمنی با اظهار تأسف از این که ما شاهد هستیم  بعد از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی تازه به ذهن کسانی می‌رسد که اسلام و جمهوری اسلامی هیچ تعهدی در زمینه‌ی توسعه یا فقرزدایی و برپا کردن عدالت اجتماعی و از این قبیل ندارند، به مغایرت این دیدگاه با دیدگاه های شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید سید محمد باقر صدر اشاره کرد.

وی اثر دکتر سبحانی را از این جهت که به اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم می پردازد؛ مورد ستایش قرار داد و گفت: امتیاز بزرگ دیگری که در این کتاب وجود دارد این است که وقتی به اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم می‌پردازد؛ مسئله‌ی فقرزدایی و عدالت اجتماعی را به عنوان هدف غایی این نظام معرفی کردند. این تقریباً با همه‌ی آنچه که در طول تاریخ به نام اسلام خوانده و شنیده بودیم تطابق دارد.

دکتر مؤمنی توجه این کتاب به توسعه به مثابه یک تلاش آگاهانه برای ارتقای کیفیت زندگی همچون دیدگاه شهید بهشتی در نگرش به توسعه به مثابه  یک تلاش آگاهانه برای ارتقاء کیفیت زندگی انسان‌ها به عنوان یک امر عقلانی و عقلایی دانست  و با استناد به اعتبار دینی امور عقلایی برجسته شدن توجه به مسأله فناوری در اثر دکتر سبحانی را همچون مباحثی که شهید مطهری در همین باره مطرح می کند؛ شایان توجه دانست.

به گزارش جماران دکتر مؤمنی با اشاره به دهه فجر گفت؛ بعد از گذشت چهار دهه، این مناسبت در عین حالی که یادآور مجاهدت‌ها و شهادت‌ها و ایثارهای گسترده‌ی مردم ایران به امید دست پیدا کردن به وضعیت مناسب‌تر هست، همچنین زمان بسیار مناسبی است برای بازنگری‌های بنیادی درباره‌ی آنچه می‌خواسته‌ایم و آنچه محقق شده و  نیاز شدید ما  به واکاوی ریشه‌های اندیشه‌ای و عملی این شکاف بین آنچه می‌خواسته‌ایم و آنچه شده‌ است، را یادآوری می کند.

وی افزود: همیشه زمانی که کارنامه‌ی مدعیان اتکاء به یک بنیان عقیدتی در اداره‌ی هر جامعه مورد بحث قرار می‌گیرد یک سؤال بسیار اساسی  باید منصفانه و عالمانه درباره‌ی آن پاسخ داده شود؛ اینکه این شکاف بین آنچه می‌خواسته‌ایم و آنچه تحقق یافته ناشی از پایبندی عملی ما به موازین نظام عقیدتی بود یا به دلیل آن بود که ما از موازین عقیدتی فاصله گرفته‌ایم و بجای عمل کردن به آن‌ها بیشتر به ادعا کردن و شعار دادن بسنده کرده‌ایم؟ ورود منطقی و منصفانه و کارشناسانه به این بحث می‌تواند سرآغازی برای اصلاح خطاها و سهل انگاری‌ها و کج اندیشی‌ها باشد. قبل از اینکه به این مسئله پرداخته شود، یک مسئله‌ی مهم دیگری هم وجود دارد و آن اینکه آیا اساساً عقاید دینی و ادیان توحیدی می‌توانند ادعا کنند جهت‌گیری‌های اقتصادی- اجتماعی مشخصی دارند که از دل آن بتوان یک نظم برپا کرد؟ درباره‌ی این مسئله به شیوه‌های مختلف پاسخ‌های بسیار متنوعی داده شده است.

وی گفت: آیت الله شهید دکتر بهشتی بر این باور هستند که از دل قرآن به وضوح و به کرّات می‌توان استنتاج کرد که مخاطب پیام قرآن فقط مسلمانان نیستند و همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها مخاطب پیام قرآن هستند. این مسئله را البته تقریباً همه‌ی اسلام شناسان مطرح کردند اما وجه تمایز استثنائی و منحصر به فرد شهید بهشتی در مراجعه به قرآن و مقایسه‌ی با بقیه‌ی عالمان دینی این است که وقتی ایشان به پیامی از قرآن واقف می‌شوند بلافاصله این پرسش را مطرح می‌کنند که دلالت‌های روش شناختی این مسئله چیست؟ به همین خاطر هست که در چارچوب آن اسلوب روش شناختی می‌توان خیلی جامع‌تر به اقتصاد اسلامی هم به مثابه یک سیستم نگاه کرد.

وی گفت: دلالت روش شناختی ای که آیت الله شهید دکتر بهشتی از این مسئله استنتاج می‌کنند این است که چون در همه‌ی طول تاریخ از زمان بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) تا کنون همواره تعداد غیر مسلمان‌ها از مسلمان‌ها بسیار بیشتر است، پس شیوه‌ی اصولی فهم و عرضه‌ی منطق اسلام باید شیوه‌ای باشد که در آن عقل بر نقل تقدم دارد. از نظر ایشان استنتاج‌های نقلی در بهترین حالت اعتبار و حجیّت می‌آورد و در حالی که اکثریت قاطع مخاطبان غیر مسلمان هستند حتماً باید هم فهم ما از دین، بر اساس آنچه قرآن مطرح می‌کند و هم شیوه‌ی عرضه‌ی آن فهم،  عقل محور باشد. بر این اساس من پاسخ به این پرسش که آیا ادیان می‌توانند در این زمینه حرف مشخصی داشته باشند یا نه را از شیوه‌ی استنتاج و استدلالی که کینز کرده خیلی می‌پسندم و فکر می‌کنم عقل محور و به ویژه زمانی که می‌خواهیم از منظر اسلامی به مسئله نگاه کنیم بی‌طرفانه است.

وی گفت: حتماً می‌دانید که جان نویل کینز پدر جان مینارد کینز بود که انقلاب کینزی را به وجود آورد. اگر در تاریخ اندیشه‌ی اقتصادی مقام علمی پدر بیش از پسر نباشد کمتر از آن هم نیست. جان نویل کینز تعبیری به این مضمون دارد که بخش بزرگی از کج فهمی‌ها در عرصه‌ی اداره‌ی اقتصاد ملّی به این برمی‌گردد که درک درستی از ارکان شکل دهنده‌ی علم اقتصاد در میان اقتصاد خوانده‌ها وجود ندارد. او می‌گوید پیکره‌ی علم اقتصاد از سه رکن تشکیل شده که این سه رکن عبارتند از: جزء اثباتی- جزء هنجاری- جزء هنری. او اشاره می‌کند معمولاً در دانشگاه‌ها، در جایی که دانش‌ اقتصاد درون زا نیست فقط به جزء اول علم اقتصاد پرداخته می‌شود و از اجزا و ارکان کلیدی بعدی که مأموریت آن‌ها مرتبط کردن وجه اثباتی به وجوه هنجاری و اجرایی هست غافل می‌مانند. بنابراین او می‌گوید آن‌ها این اشتباه را مرتکب شدند و این اشتباه ربطی به عالمان اقتصاد ندارد.

وی ادامه داد: شاید برای شما جالب باشد که در فصل نامه‌ی اقتصاد سیاسی تحول همه جانبه، حدود پانزده سال پیش مقاله‌ای را از یک اقتصادشناس بزرگ معاصر به نام دیوید کولندر منتشر کردیم که عنوان مقاله «هنر علم اقتصاد در حیطه‌ی فراموشی» بود. این مقاله حدود سال 2002 نوشته شده بود. او در این مقاله پیش‌بینی کرده بود که چون جزء هنر در نظام آموزش علم اقتصاد در آمریکا به حیطه‌ی فراموشی سپرده شده و به آن اهمیت بایسته داده نمی‌شود، به زودی اقتصاد آمریکا با بحران روبرو خواهد شد. شما دیدید در دوره‌ی زمانی کمتر از ده سال تقریباً یکی از بزرگترین بحران‌های تاریخ اقتصادی بشر از آمریکا شروع شد و به بقیه‌ی نقاط دنیا هم سرایت پیدا کرد.

دکتر مؤمنی نتیجه گرفت که گرچه باید جزء اثباتی را با اسلوب روش شناختی خاص خود گرامی بداریم اما اگر این گرامی داشتن به سمت مطلق انگاری برود و به دو رکن دیگر توجه بایسته نشود آن سیستم اقتصادی قطعاً با بحران روبرو خواهد شد. باید به  نظام باورها توجه کنیم و اینکه چگونه می توان از دل جزء اثباتی، سازگاری و هم راستایی با شرایط و بایسته‌های محیط طبیعی و انسانی پدید اوریم که اقتصاد می‌خواهد در آن تبدیل به سیستم شود. در غیر این صورت نمی‌توانیم درک بایسته‌ای از مسئله‌ی اقتصادی داشته باشیم به گونه‌ای که راهگشایی کند و ما را به سمت هدف ببرد.

به گزارش جماران وی افزود: از این منظر در برابر این پرسش که آیا ادیان جایگاهی در پیکره‌ی علم اقتصاد در هر شرایط زمانی و مکانی خاص دارند یا نه؟ پاسخ من این است که از زاویه‌ای که کینز مطرح کرده جز اقتصاددان‌های اندکی در جهان قاطعانه پاسخ می‌دهند آری، نظام باورها نقشی تعیین کننده و بلکه نقش و رکن محوری دارد، به گونه ای که اگر بایسته‌های آن رعایت نشود می‌توان بحران آفرینی کند. طبیعتاً انتظار از رعایت این موازین توسط نظام‌های اقتصادی- اجتماعی که ادعای باور به نظام عقیدتی هم دارند خیلی بیشتر خواهد بود و این به هیچ وجه نفی کننده‌ی اعتبار علمی پژوهش‌هایی که در این حیطه صورت می‌گیرد، نیست. استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: دلالت‌هایی که آقای بهشتی دارند در میان اسلام شناسان واقعاً منحصر به فرد است. از این زاویه اگر به کتاب مبانی نظری قانون اساسی مراجعه کنید بعد از اینکه ایشان از قانون اساسی به مثابه یک نظام حیات جمعی دفاع می‌کند در مقام توضیح اینکه حواسمان باشد که بالأخره قانون اساسی هم یک محصول بشری هست و به صورت منطقی تحت شرایطی می‌توان آن را تغییر داد دو نکته‌ی روش شناختی بسیار خارق العاده مطرح می‌کنند. نکته‌ی اول اینکه  قانون اساسی بر اساس فهمی از اسلام است که ما تا به امروز بدست آورده‌ایم. بنابراین اگر در آینده سطوح بالاتری از فهم اسلامی حاصل شود طبیعتاً قابل تغییر خواهد بود؛ چیزی که جزء هنجاری در عبارت پردازی کینز پوشش می‌دهد. نکته‌ی دوم اینکه قانون اساسی برای درکی از بایسته‌های اداره‌ی ایران حاصل شده که متعلق به 1358 است. بنابراین اگر شرایط ایران از نظر اقتصادی- اجتماعی تغییر کرد یا دانسته‌های ما درباره‌ی طول و عرض مسائل ایران ارتقاء پیدا کرد بر اساس آن تغییرات می‌توانیم متقاضی و مطالبه‌گر تغییرات متناسب در قانون اساسی باشیم. بدین ترتیب شهید بهشتی یک اسلوب ضابطه محور و نه احساس محور برای هر نوع تغییر در قانون اساسی مطرح کردند و سازوکارهای اجرایی عملیاتی آن را هم در خود قانون اساسی گنجانده‌اند.

وی افزود: بنابراین زمانی که می‌خواهیم درباره‌ی اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم صحبت کنیم یکی از حیاتی‌ترین مسائل این است که بگوییم منظور از اقتصاد اسلامی کدام اقتصاد اسلامی است؟ این در دانش توسعه یک موضوع بسیار جذاب و مهمی است؛ چون بخش قابل اعتنائی از دانش توسعه به پرسش درباره‌ی رابطه‌ی دین و توسعه اختصاص دارد. این خیلی جالب و فوق العاده است که تقریباً عموم متفکران بزرگ در عرصه‌ی علوم انسانی روی این مسئله اتفاق نظر دارند که دین به خودی خود مانعی برای توسعه نیست اما در عین حال بلافاصله تصریح می‌کنند مهم است بدانیم به نام دین کدام قرائت در دستور کار است؟ پس ما در ایران و در کادر قانون اساسی و با قرائت امثال آیت الله شهید دکتر بهشتی در حال صحبت کردن هستیم ولی می‌دانیم قرائت‌های دیگری هم وجود دارد.

وی گفت: وقتی کتاب «نظریه‌ی تمدن» از فوکوتساوا یوکیشی که یکی از بزرگترین معماران اندیشه‌ای توسعه‌ای ژاپن در دوران نیجی بوده نگاه می‌کنیم، می‌گوید آیین شینتو مثل مذهب بودایی و هر دوی آن‌ها مثل آیین کنفسیوس و هر سه آن‌ها مثل مسیحیت می‌توانند با اقتضائات جدید هماهنگ شوند. محدودیت اساسی در این زمینه خرد مردمانی است که آن آیین باور دارند. بدین معنا آن مردمان یا رهبران فکری آن‌ها می‌توانند دیدگاه‌های متصلبی از آن آیین و دیدگاه‌های را ارائه کنند. در کتاب «تاریخ طبیعی دین» دیوید هیوم عیناً همین مسئله مطرح شده است. در این کتاب می‌گوید یک دین هر اندازه معقول و منطقی باشد در شرایطی که اذهان مردم ناآگاه و بی‌دانش کانون قضاوت درباره‌ی آن دین باشد ناگزیر مسخ می‌شود و این مسخ، زیان‌های اجتماعی بزرگ به بار می‌آورد. عیناً شبیه به این بحث را اریک فروم در کتاب مشهور «روانکاوی و دین» خود انجام داده و در آنجا به صراحت می‌گوید مسئله‌ مسئله‌ی دین در برابر غیر دین نیست بلکه مسئله این است که چه نوع استنباط دینی را انتخاب می‌کنیم. دینی که به توسعه و پیشرفت انسان و آزادسازی انسان و نیروهای ویژه‌ی آن مدد می‌رساند یا آن‌ها را عقیم می‌کند. از این منظر به نظر می‌رسد همین گونه می‌توانیم بحث را ادامه دهیم و مصداق‌های دیگری بیاوریم ولی من به این‌ها بسنده می‌کنم و فقط اشاره می‌کنم به اینکه یکی از برجسته‌ترین متفکران کنونی توسعه هاجون چانگ که کره‌ای و استاد کرسی اقتصاد توسعه در دانشگاه کمبریج هست؛ مطالعه‌ای تاریخی کرده و می‌گوید تمام کتاب‌هایی که درباره‌ی ریشه‌های توسعه نیافتگی کره‌ی جنوبی تا سال 1960 نوشته شده عموماً یکی از ریشه‌های توسعه نیافتگی کره‌ای‌ها را نظام باورهای آن‌ها معرفی می‌کند. بدین معنا آیین کنفسیوسی با توسعه سازگاری ندارد. از سال 1980 به بعد هر کتابی درباره‌ی توسعه‌ی کره جنوبی نوشته شده، یک رکن توضیح دهنده‌ی این توسعه آیین کنفسیوس است. این یک مسئله‌ی بسیار حیاتی هست و به نظر من در قله‌ی این مباحث ما می‌توانیم به خطبه‌ی 125 نهج البلاغه‌ی علی ابن ابی طالب (ع) ارجاع دهیم. در آن ایشان تصریح می‌فرمایند «قرآنی خطی است نوشته شده میان دو پاره جلد که زبان سخن نمی‌گوید و به ناچار مترجمی برای آن لازم است که عبارت‌هایش را تعبیر کند و این مردمانند که از جانب آن سخن می‌گویند. پس در اینجا یک مسئله‌ی بسیار حیاتی نوع قرائتی است که ما از دین در این زمینه داریم.

به گزارش جماران دکتر مؤمنی  گفت: فرض بفرمایید در هفته‌ی گذشته از ناحیه‌ی یک اسلام شناس محترم تعابیر بسیار شگفت انگیزی درباره‌ی فلسفه‌ی انقلاب اسلامی مطرح شد که مضمون آن عبارت‌ها این بود که انقلاب اسلامی هیچ تعهدی به مسئله‌ی رفع فقر و نابرابری‌های ناموجه و از این قبیل ندارد. اگر با این قرائت جامعه‌ای اداره شود طبیعتاً یک سرنوشت پیدا می‌کند و اگر با قرائتی در استاندارد امثال شهید بهشتی، شهید مطهری، سید محمد باقر صدر و از این قبیل جامعه‌ی اسلامی اداره شود طبیعتاً ماجرای دیگری مشاهده خواهد شد.

دکتر مؤمنی با اشاره به پژوهش های دکتر حسن سبحانی در اقتصاد اسلامی گفت:  آن چیزی که به نظرم بسیار حیاتی هست و من تلاش ارجمند جناب آقای دکتر سبحانی را از این زاویه‌ یک نقطه‌ی عطف در مطالعات اقتصاد اسلامی در ایران می‌دانم این است که مطالعات اقتصاد اسلامی با کمال تأسف کمترین تلاش را طی چهار دهه‌ی گذشته برای مواجهه‌ی روشمند با مسائل مبتلا به ایران از خودشان نشان داده است. تعبیری از فردریک لیست بنیان‌ گذار مکتب تاریخی آلمان مطرح هست که در آنجا می‌گوید اگر رابطه‌ی بین نظر و عمل در هر ساحتی از پژوهش‌های عینی قطع شود هر دو ضرر می‌کنند. هم کسانی که متفکر این حیطه هستند و هم کسانی که داعیه‌دار اجرای آن اندیشه هستند. به نظرم آموزه‌ی اقتصاد اسلامی در این زمینه یکی از آن مصداق‌ها است که چون پیوندش تا حدود زیاد با عمل قطع شد بخاطر وجه قالب انتزاعی اصول روش شناختی که تعدادی از متفکران آن انتخاب کرده بودند ما شاهد هستیم که بعد از چهار دهه تازه به ذهن کسانی می‌رسد که اسلام و جمهوری اسلامی هیچ تعهدی در زمینه‌ی توسعه یا فقرزدایی و برپا کردن عدالت اجتماعی و از این قبیل ندارند.

وی گفت: تقریباً این در میان مسلمان‌ها یک فهم، در طی قرون و اعصار هویت جمعی یافته است و آن اینکه رهبران بزرگ دینی به صراحت اظهار کرده‌اند که بین فقر و کفر یک تلازم و در هم تنیدگی تمام عیار وجود دارد. بنابراین برداشتم این است که اهتمامی که استاد ارجمند جناب آقای دکتر سبحانی در این زمینه کردند یک گام بزرگ رو به جلو است من کتاب ایشان را که انتشارات دانشگاه تهران تحت عنوان «اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم» منتشر کرده، از جهات متعددی نسبت به موارد مشابه به خودش ممتاز و متمایز می‌دانم. یک جنبه‌اش چیزی است که هرشمن به عنوان زیر بنای اندیشه‌ای تحولات بزرگ در علم اقتصاد مطرح کرده و اسم آن را نفی یک علمی پنداشتن یا یک تفسیری پنداشتن علم اقتصاد داشته‌ است.

وی افزود: آقای دکتر سبحانی در این کتاب قرائت‌های متفاوتی که از اقتصاد اسلامی وجود را معرفی کردند و ارزیابی خودشان را درباره‌ی قرائت‌ها هم ارائه کردند. امتیاز بزرگ دیگری که در این کتاب وجود دارد این است که وقتی به اقتصاد اسلامی به مثابه یک سیستم می‌پردازد؛ مسئله‌ی فقرزدایی و عدالت اجتماعی را به عنوان هدف غایی این نظام معرفی کردند. این تقریباً با همه‌ی آنچه که در طول تاریخ به نام اسلام خوانده و شنیده بودیم تطابق دارد و با ادعاهای مسئولیت گریزانه‌ و انحطاط آور نسبت به دین که می‌گوید وقتی دین می‌خواهد اداره‌ی کشور را به عهده بگیرد مسئولیتی ندارد در تعارض است.

دکتر مؤمنی گفت: یکی از بزرگترین امتیازات دیگر این کتاب توجه بایسته‌ای است که به مسئله‌ی توسعه کرده‌اند. اسلوبی که ایشان مورد استفاده قرار دادند خیلی به اسلوبی که شهید بهشتی در این زمینه مطرح کردند شباهت دارد که می‌گویند مسئله‌ی توسعه به مثابه یک تلاش آگاهانه برای ارتقاء کیفیت زندگی انسان‌ها یک امر عقلانی و عقلایی است. بنابراین حتی اگر استنادها و استنتاج‌های صریح‌تری در این زمینه وجود نداشته باشد ما می‌توانیم این را به عنوان یک امر دینی در نظر بگیریم و چون این را به رسمیت شناختند ضرورت توجه به مسئله‌ی فناوری را هم برجسته کردند که کار خیلی ارزنده و بزرگی است. تا جایی که من می‌دانم شاید برجسته‌ترین متفکر پیشگام در این زمینه استاد شهید مرحوم مرتضی مطهری است. من حدود بیست سال پیش مقاله‌ای تحت عنوان «سه تنگنای شناختی برای نیل به توسعه‌ی اسلامی از دیدگاه شهید مطهری» نوشتم و در آنجا به آثار ایشان استناد کردم. البته ایشان در کتاب اقتصاد اسلامی لفظ تکنولوژی را به کار نمی‌برند و از لفظ ماشین استفاده می‌کنند ولی به لحاظ مضمونی منظور ایشان همین است. آقای مطهری می‌گویند جامعه‌‌های اسلامی نمی‌توانند به توسعه دست پیدا کنند چون تکلیف خودشان را با مسئله‌ی فناوری روشن نکردند. البته در آن کتاب آقای مطهری مسئله‌ی عدالت اجتماعی را حیاتی‌ترین عرصه‌ی غفلت می‌دانند و می‌گویند باید تکلیف آن روشن شود. مسئله‌ی سومی که ایشان مطرح کرده‌اند مسئله‌ی سرمایه‌داری است. ایشان در آنجا با جزئیات توضیح می‌دهند اسلوبی که فقیهان ما در مواجهه‌ی با پدیده‌ی فراگیر سرمایه‌داری انتخاب کرده‌اند یک اسلوب انفعالی جزئی‌نگر است. در آنجا پیشنهاد می‌کنند مسئله‌ی سرمایه‌داری به مثابه یک سیستم و به عنوان یک مسئله‌ی مستحدثه باید مورد شناخت عالمانه قرار گیرد؛ چون تا زمانی که ما نسبت خود را با آن مشخص نکنیم نمی‌توانیم خودمان را با اقتضائات زمانه هم راستا کنیم. در هر حال در این زمینه یک کتاب بسیار خواندنی و فوق العاده است.

در ادامه این نشست دکتر حسن سبحانی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با اشاره به کتاب وکالت ایرانی گفت: درباره‌ی اقتصاد اسلامی مطالب زیادی گفته و شنیده می‌شود. از چند سال گذشته تاکنون مطالعاتی در مرکز تحقیقات اقتصاد اسلامی دانشگاه شهید بهشتی انجام گرفته است.  بیش از 12 هزار و ششصد سند، کتاب، مقاله، پایان نامه در زمینه‌ی اقتصاد اسلامی به زبان‌های عربی، انگلیسی و فارسی شناسایی کردند.

وی افزود:  این مفهوم بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای اسلامی پر رنگ شد، اما نه به نیّت تأسیس اقتصاد، بلکه در معرکه‌ی هجوم ادعاهای عدالت طلبی سوسیالیست و آزادی‌خواهی‌های لیبرالیسم علمای اسلام به فکر دفاع از اسلام افتاده بودند تا بگویند در اسلام عدالت و آزادی هست. لذا برای اینکه اسلام را معرفی کنند و از آن دفاع کنند جنبه‌هایی از اقتصاد آن را مطرح و از آن دفاع می کردند. اما آن‌ها مقدماً به فکر تأسیس اقتصاد اسلامی نبودند. کما اینکه در کتاب اقتصادنا شهید صدر ملاحظه می‌کنید بخش‌های عمده‌ای از این کتاب به رد مارکسیسم و ارزیابی کمتری به سرمایه‌داری اختصاص دارد. در مورد بقیه‌ی بزرگان هم همین گونه است؛ به طور مثال مرحوم شهید مطهری بخش‌های عمده‌ای از کتب خود را به رد ارزش اضافی مارکس نسبت می‌دهد. البته در این ردیه‌ها کمی گفته می‌شود ما در اسلام دنبال چه هستیم؟ در فاصله‌ی بعد از جنگ جهانی دوم تا به حال با میراث 12 هزار و ششصد کتابی که آن‌ها شناسایی کردند حکایت از این می‌کند که حرکتی وجود دارد. البته بخاطر مشکلاتی آنگونه که انتظار می‌رود این حرکت رشد نکرده است.

وی افزود: مشکلاتی باعث می شود که آن حرکت نوپا رشد نکند؛ کسانی آن را برنمی‌تابیدند و مخالف‌های مؤثری کردند که حداقل حرکت را کند کرد. متأسفانه حاکمیت سیاسی در ایران هم یک عامل کم توجهی به اقتصاد اسلامی شد. شاید توجه کنید از اینکه چطور من حاکمیت سیاسی را عامل کم توجهی به این موضوع می‌دانم اما این کم توجهی از آن حیث هست که عمده‌ی مشکلات اقتصادی کشور از طرف خیلی‌ها به اقتصاد اسلامی نسبت داده شد و این در حالی است که نسبتی بین آنچه در ایران چهل سال گذشته در عرصه‌ی اقتصاد اجرا شده و آنچه به نام اقتصاد اسلامی نامیده می‌شود وجود ندارد.

به گزارش جماران، دکتر سبحانی افزود: علی رغم این مشکلات ما با شرایطی مواجه هستیم تحقیقات اقتصاد اسلامی انجام می گیرد؛ دانشجویانی تحت همین عناوین تربیت می‌شوند؛ تحقیقات رساله‌ای و پایان نامه‌ای صورت می‌گیرد و امیدوارم که این حرکت رو به رشد ثمرات خود را بدهد.

وی افزود: کتابی که به بهانه‌ی آن این جلسه تشکیل شد؛ اقتصاد اسلامی را به مثابه یک سیستم معرفی کرده است. پیش نیاز این کتاب، کتاب دیگری تحت عنوان «اسلام و اقتصاد» هست که دانشگاه تهران منتشر کرد. اگر به نام گذاری‌ها بخواهیم توجه کنیم می‌توان گفت کتاب اسلام و اقتصاد، مکتب اقتصادی اسلام و کتاب اقتصاد اسلامی سیستم اقتصادی آن را معرفی کرده است. من این سیستم را از زاویه‌ی توسعه در این جلسه  مورد بررسی قرار می‌‌دهم.

دکتر سبحانی مطالعات اقتصاد اسلامی در چهار گروه طبقه بندی کرد و گفت: گروه نخست کسانی هستند که رویکرد فقهی به اقتصاد اسلامی داشتند. عمده‌ی اسلام شناسان در این طبقه قرار می‌گیرند. آن‌ها اقتصاد اسلامی را در قالب فقه معاملات معرفی کردند. یک نظام اقتصادی اجتماعی متبلور در مطالبی مثل کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری که جلوه‌ی اصلی این رویکرد هست. تعداد آن ها زیاد است و من بعضی از آن‌ها را به اسم و رسم آورده ام. مجموعه‌ی دوم اقتصاددانانی بودند که ادعای اسلام شناسی نداشتند اما به این حوزه مطالعاتی و به اسلام علاقمند بودند. آن‌ها در چارچوب روش فعلی که عمدتاً نئوکلاسیکی هست با همین دستگاه تحلیلی و روش شناسی اقتصاد برخی از مفاهیم اسلامی را تحلیل اقتصادی کردند. به عنوان مثال احتکار را در چارچوب سیستم فکری اقتصاد متعارف به صورت به بالا و سمت چپ منتقل شدن منحنی عرضه تحلیل کردند یا انفاق را در همین چاچوب تحلیل کردند. من اسم این را رویکرد نئوکلاسیکی به اقتصاد اسلامی گذاشتم. فکر می‌کنم می‌توان به آن اقتصاد اسلام گفت. البته اقتصاد بدین معنا که ما اقتصاد آموزش، بهداشت، مسکن، انرژی، منابع و محیط زیست داریم و در اینجا دستگاه تحلیل خود اقتصاد هست. در این زمینه رویکرد به اقتصاد مسیحیت و یهودیت هم می‌توانیم داشته باشیم.

سبحانی رویکرد سوم ، مطالعاتی دانست که زمینه‌های آن بعد از انقلاب مطرح شد چنانکه کسانی که در حوزه‌های علمیه دروس خارج فقه را خوانده بودند در اقتصاد به آموزش رسمی شروع کردند و دکتری گرفتند و تمام مراحل تحصیلی را طی کردند و لذا مجتهد و اقتصاد خوانده بودند. این‌ها در همان دستگاه تحلیلی نئوکلاسیکی ولی با تغییر مفروضات آن اقتصاد اسلام را تحلیل کردند. به عنوان مثال گفتند مصرف کننده که در اقتصاد متعارف افزون طلب هست، در اقتصاد اسلامی افزون طلب نیست. من به رویکرد این‌ها می‌گویم رویکرد تلفیقی.

وی دسته‌ی چهارم را مطالعاتی دانست که اقتصاد را به روش سیستمی با اندکی مسامحه، مکتبی یا آنگونه که مرحوم شهید صدر گفت همچون «مذهب» مطالعه کردند و گفتند اسلام یک سیستم و نظام اقتصادی دارد. هر یک از افرادی به سراغ یکی از این رویکردها رفته و ادله‌ای برای خود داشته اند، در این کتاب رویکرد چهارم انتخاب شده و گفته شده لااقل امروز ما باید به عنوان یک سیستم به اقتصاد اسلامی نگاه کنیم. بنابراین بعد از شصت صفحه‌ی اول این کتاب که بررسی رویکردهای چهارگانه هست، رویکرد چهارم را توضیح می‌دهم.

سبحانی در ادامه به ذکر نکاتی درباره این رویکرد پرداخت و گفت: اولین نکته این است که توسعه و پیشرفت و یا هر واژه‌ی دیگری که استفاده کنیم در ذهنیتی که این کتاب را ارائه کرده عبارتست از شکوفا کردن و به فعلیت رساندن استعدادهایی که در یک فرد و جامعه وجود دارد. جامعه‌ای که تلاش می‌کند داشته‌ها و امکانات و استعدادهای خود را رشد دهد تا به فعلیت برساند و البته آنچه نباید باشد را پیرایش می‌کند. در این ارتباط عقل حکم می‌کند از هر تجربه‌ای که به او در این پیراستن یا برآمدن کمک می‌کند استفاده کند. بنابراین توسعه تغییراتی در افراد و جوامع آن‌ها متکی بر سرمایه‌ و ثروت و داشته‌های آحاد آن ملّت است. من به توسعه اینگونه نگاه می‌کنم. همان گونه استحضار دارید توسعه کند و بطیء هست و در گذر زمان اتفاق می‌افتد. اصولاً تغییرات بلند مدت رخ می‌دهند. اگر روشی که انتخاب کردیم بتواند به تغییر بینجامد بلند مدت است. لااقل در مورد اروپا به عنوان مهد توسعه با اشتراک لفظی که استفاده می‌کنیم اگر ادعا این باشد که سال 1870 تجلّی تمدن اروپایی بوده حداقل از سال 1650 تغییرات پیامد آن شروع شده است. البته خیلی‌ها موضوع را به عقب‌تر هم می‌برند. نکته‌ی سوم این است که توسعه یافتگی یک امر نسبی هست و وقتی به تدریج رخ می‌دهد بدین معناست که به یکباره همه چیز آن حاصل نمی‌شود؛ ولی چون نسبی هست باید بپذیریم که به نسبت وجوه زندگی انسان را متحول می‌کند. معمولاً توسعه یافتگی می‌تواند به مثابه از کالی تا رسیده شدن یک میوه باشد. بعد از گرده افشانی در گلبرگ چیزی به اندازه‌ی یک عدس مشاهده می‌کنید و بعد از طی سه ماه تبدیل به سیب رسیده می‌شود. در گذر زمان اگر محیط و همه چیز همراهی کنند یک سیب رسیده‌ی آبدار زیبا می‌شود. هر کسی بخواهد در مرحله‌ای از زمان در این سه ماه سیبی داشته باشد که حجم آن به اندازه‌ی روز دهم باشد و زیبایی پوست آن به اندازه‌ی روز هشتادم باشد و نرمی آن به اندازه‌ی روز چهلم باشد خودش و دیگران می‌گویند چنین چیزی امکان ندارد؛ چون تحولات بیرونی و درونی سیب هست که به تدریج همه چیز را در تقابل های چند جانبه به روزهای آخر می‌رساند و امکان ندارد اختلاف فاز خیلی شدیدی باشد. توسعه یافتگی چنین است. بنابراین روایت‌های توسعه‌ی اقتصادی اول، دوم، سوم و چهارم... روایت‌های غیر واقعه بینانه‌ای است. جامعه‌ای که در حال توسعه یافتن باشد وجوه مختلف آن متناسب با هم مراحل توسعه یافتگی را در گذر طولانی زمان طی می‌کند تا رسیده شود.

وی افزود: از سوی دیگر همان گونه که به ما گفته شده برای بشریت رستگاری و کمال را آرزو می‌کند پیامبران آمده‌اند تا انسان را به رستگاری برسانند اما عجیب است اصولاً ادیان در دوران جاهلیت انسان‌ها مطرح شده اند. ادیان در جاهلیت‌ها ظهور می‌کنند و بنا دارند آدم‌های گرفتار جاهلیت را به کمال و رستگاری برسانند. لذا خیلی منطقی است که بگویم ادیان ضمن اینکه از باید‌های رستگار کننده صحبت می‌کنند اما چون بر مردمانی عرضه می شوند که گرفتار جاهلیت‌های متفاوت در دوره‌های مختلف زمان هستند؛ به طور منطقی و نسبی و تدریجی قابلیت پیاده شدن پیدا می‌کنند. در این صورت آنچه را که ما از دین می‌فهمیم، نمی‌توانیم ادعا کنیم همانی هست که نظر شارع مقدس است. حتی در اجتهاد ادعا نمی‌کنند که این است و جز این نیست بلکه مدعی هستند فهم ما از دین بدین صورت است و در شرایطی که انسان دچار انواع گرفتاری‌ها هست اجرای احکام دین حتماً تدریجی و نسبی و رو به تکامل است. استنثاء هست اگر در جاهلیت یک الگوی بزرگ دینی پدید آید. الگوی بزرگ دینی پدید می آید ولی استثناء هست. جامعه را در برنمی‌گیرد و حالت اکثریتی در جامعه ندارد. اگر خوب لحاظ نشود می‌تواند مشمول قهقرا هم شود. البته ما به سنن الهی و از جمله‌ی آن اتفاق افتادن پدیده‌ها بر اساس روابط علت و معلولی هم باور داریم. بنابراین خروج تدریجی از جاهلیت انسان و بردن او به سمت کمال آنگونه که ادیان اراده می‌کنند هم تدریجی است و باید علل مختلفی فراهم شود تا معلول رخ دهد؛ چیزی که در واقع سنت الهی است. اگر اسم تغییرات این چنینی را در بلند مدت پیشرفت یا هر امر دیگری بگذاریم بدیهی است که وامدار رشد اقتصادی است. بدین معنا وامدار شرایطی است که انسان باید کار، کوشش، تولید ثروت کند و مولد باشد تا امکان گریز از فقر و نداری و همه‌ی گرفتاری‌های ناشی از فقر و فلاکت فراهم شود.

وی افزود: بدیهی است زمانی که جامعه در فقر و عقب افتادگی هست همه‌ی مصادق جاهلیت هم وجود دارد. بسیاری از مناهی ای که در اسلام مطرح است و آنچه که اسلام می‌گوید این کارها را انجام ندهید، در دوران گرفتاری‌ها وجود دارد کما اینکه امروز هم وجود دارد. لذا طبیعی است زمانی که شما در فقر هستید، جامعه گرفتاری دارد، جاهلیت فکری حاکم هست و مظاهر بسیاری از جنبه‌های دین اصولاً امکان تجلّی پیدا نمی کند اینکه فرمود «کاد الفقر ان یکون کفرا» تأیید همین قضیه هست. در فقر به کفر انجامیدن بسیار نزدیک است. به همین دلیل پیامبر بزرگوار اسلام (ص) یادآوری می‌کند که مردمان را به فقر گرفتار نکنید که به کفر مبتلایشان می‌کند. بنابراین برای تغییرات به رشد اقتصادی و کار و تلاش فراوان احتیاج هست. زمانی که این شرط لازم را پدید آوردیم در جریان تغییرات مناسب و تدریجی در گذر زمان به مثابه همان سیب، تغییرات دیگری رخ می‌دهد از جمله‌ی آن، تغییرات فهم و درک عموم مردم هست. آگاه شدن نسبی مردم بر استعداد‌ها و علوم و فنون و از جمله دین هست.

وی افزود: تغییرات در عین و ذهن جامعه، هم محصول مراحل توسعه است و هم خود بر تکامل بعدی توسعه اثر می‌گذارد. چنین جامعه‌ای زمانی که مراحل توسعه را طی می‌کند در تمام وجوه تغییر پیدا می‌کند این تغییرات منطقاً امور را سر جای خود قرار می‌دهد، چیزی که تعریف عدالت است. بدین معنا چون رشد و تغییر کردن و رسیدگی میوه و همه چیز را از جمله فرهنگ را در برمی‌گیرد و دین از عناصر عمده‌ی آن فرهنگ هست لذا به طور نسبی در جریان توسعه یافتگی، در همه‌ی وجوه زندگی دین بیشتر خود را ظاهر می‌کند. لذا توسعه‌ای که حاصل می‌شود با عدالت عجین است؛ چون امور سر جای خود قرار گرفته‌اند. از این رو کمال توسعه، کمال جلوه‌ی عدالت هم هست. بدین معنا که تا زمانی که تغییرات حاصل نشوند صحبت از عدالت آرزویی بیش نیست؛ چون ابزار آن فراهم نیست. بدیهی است که در این مسیر ما به گونه‌ای نسبی نگاه می‌کنیم و صبر نمی‌کنیم تا به نقطه‌ی آخر برسیم بعد به عدالت بپردازیم. به مثابه همان تغییرات تدریجی همه چیز با هم ظهور و بروز پیدا می‌کند. کمال عدالت در کمال توسعه می‌تواند خود را نشان دهد.

وی افزود: در سوره‌ی حدید آیه‌ی 25 اهداف رسالت انبیاء کمک به مردم برای برپا خاستن مردم به اقامه‌ی قسط هست. «لَقَد أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَ المِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» انبیاء کمک می‌کنند تا مردم به برپایی عدالت اهتمام کنند. اهتمام به برپایی عدالت حتماً وامدار امکانات و ابزار و شرایط است. تلقی من این بوده که مردمانی موفق می‌شوند به عدالت قیام کنند و آن را به فرجام برسانند و تحت تعلیمات انبیاء از خودشان اثری بجا بگذارند که رشد و تغییرات تدریجی توسعه‌ای را به سبک و سیاقی که عرض کردم عملیاتی کرده باشند. بدین معنا اهتمام مردم برای برپایی عدالت در پایان دوره‌ی رشد و توسعه معنای خود را پیدا می‌کند.

وی افزود: در جامعه‌ی جاهلی نمی‌توان انتظار داشت تا مردم برای اهتمام به قسط اقدام و عدالت را برپا کنند. این با سنن الهی نمی‌خواند. آیه‌ی 56 از سوره‌ی ذاریات فرمود «وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلاَّ لِیَعبُدُونِ» من جنّ و انس را نیافریدم الا اینکه من را عبادت کنند. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان حتی کلمه‌ی انحصار را آورد. او می‌گوید قرض منحصراً عبادت الهی است. و آن قطعاً در زمانی محقق می‌شود که جامعه به عدالت رسیده باشد. از انسان گرسنه، گرفتار، دچار استعمار، تحمیق و گرفتار انتظار عبادت نمی‌توان داشت. عبادت به مفهومی که در ادبیات دینی می‌فهمیم نه ظاهرسازی‌هایی که دارند. وی گفت: عبادتی که خشیت الهی می‌آورد؛ ویژه‌ی عالمان هست. به تعبیر قرآن «إِنَّمَا یَخشَی اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ» این دانشمند است که خشیت خدا را دارد نه از ترس جهنم یا امید به بهشت که به لحاظ فهمی که از عظمت هستی کرده است. آن عبادت در فضایی قابلیت اعمال پیدا می‌کند تا همه چیز سر جای خود قرار گرفته باشد. این در کمال توسعه یافتگی امکان تحقق دارد.

به گزارش جماران دکتر سبحانی در یک جمع بندی کلی گفت: با تأکید بر اینکه ما همیشه دچار یک شکاف ایدئولوژیک بین کمال چیزی است که ادیان خواستند و آنچه ما مسلمان‌ها درگیر آن هستیم، قرار داریم، باید گفت: در برداشت‌های فردی و در این چهل سال در یک حاکمیت سیاسی مدام از آنچه باید باشد صحبت کردیم، اما هم اسباب و مسببات را فراهم نکردیم و هم از حیثیت ارزشی آنچه که دین می‌خواهد را بعضاً در معرض خدشه‌دار شدن قرار داریم؛ باید به مطلق بودن برخی از اصول ولی نسبی بودن اجرای احکام عنایت کرد و متناسب با آنچه در جامعه با رشد و توسعه و در مسیر عدالت می‌انجامد از دین و آرمان‌های آن صحبت کرد. ما در مسیر شدن هستیم و این چیز کمی نیست. آنچه در مورد احوالات دوران امام غایب گفته می‌شود مؤید همین قضیه هست که در آن روزگار که انسان شرایط را فراهم می‌کند اجرای احکام ممکن می‌شود.

دکتر سبحانی تصریح کرد: با ابزار توسعه‌ی بر مدار عدالت هست که می‌توانیم دین را در جامعه پیاده کنیم. اجرای احکام دین در جامعه‌ی عادله ممکن هست. من از جامعه صحبت می‌کنم والا شما می‌توانید در جامعه چهار نفر را نشان دهید که خیلی عبادت می‌کنند و آدم متقی هستند، آن ها استثناء هست ولی ما از قاعده می‌خواهیم صحبت کنیم. چنانکه امام علی (ع) در غرر الحکم فرمود «العدل حیات الأحکام» عدل مایه‌ی زنده ماندن احکام الهی است. بنابراین زمانی احکام الهی فهم می‌شود و در زندگی ما تجلّی پیدا می‌کند که بستر، بستر عدالت باشد. هر چه از عدالت دورتر باشیم منطقاً اجرای احکام با درجات کمتری می‌تواند وقوع پیدا کند. اینکه فرمود «عدالت سبب قرب به خداست.» باز هم به همین معناست. قرب به خدا با همه‌ی لوازم کار سختی است کما اینکه ما نمی‌توانیم آن را درک کنیم ولی شرط لازم آن عدالت است. از قول امام علی (ع) در غرر الحکم هست «عدالت سبب صیانت از دین می‌شود.» من همیشه به این روایت از ایشان فکر می‌کردم و نمی‌توانستم بفهمم به چه معناست. اینکه در بحار الأنوار فرمود «عدل ساعهٍ خیرٌ من عبادهٍ سبعین سنه؛ یک ساعت عدالت ورزی از هفتاد سال عبادت افضل است. آن هم چه عبادتی «قیام الیلها و صیامٍ نهارها؛ همه‌ی شب‌هایش به نماز و همه‌ی روزهایش به روزه است. انصافاً فکر می‌کردم این چه مقوله‌ای هست که از هفتاد سال عبادت حتی اگر هفتاد نشانه‌ی کثرت باشد، برتری دارد. بعدها با خودم مسئله را اینگونه حل کردم که اصولاً یک ساعت عدالت از این جهت بهتر است که تا عدالت نباشد آن عبادت معنا نمی‌کند. آن عبادت در بستر عدالت، عبادت است و می‌تواند به فلسفه‌ی اصلی آفرینش که در آیه‌ی 56 سوره‌ی ذاریات هست جنبه‌ی عمل ببخشد.

وی در پایان نتیجه گرفت: نظام اقتصادی دین ظرف توسعه هست. هدف مقدماتی این نظام توسعه و البته بلافاصله هدف غایی آن عدالت هست. بنابراین اگر نظام اقتصادی نتواند جامعه را به تغییراتی که آن تغییرات به فعلیت رساندن استعداد آن جامعه هست برساند، از مسیر خود منحرف شده است. نظام اقتصادی که توسعه یافتگی توأم با عدالت را به ارمغان جامعه نیاورد، در مسیر متدین کردن یا به وجود آوردن جامعه‌ی دینی نیست حتی اگر نظام سیاسی دلش بخواهد یا ادعا کند.

وی افزود: نظام سیاسی طراحی نظامی از اقتصاد را به منظور متدین کردن مردم باید انجام دهد که مقدماً از مراحل نسبتاً بطیء و کند توسعه یافتگی عدالت قوام بگذرد. امکان تدین ورزی در آن جامعه فراهم می شود.  جامعه می‌تواند عیارهای مختلفی داشته باشد. ممکن است جامعه‌ی پانزده درصدی به لحاظ دینی داشته باشیم. این بدین معناست که رشد، توسعه، عدالت و اجرای احکام در همین حد و حدود هست. جامعه‌ی موحدان که وعده‌ی روزگار حاکمیت امام معصوم است با همین مفاهیم قابل فهم هست. در هر حال از کوزه همان برون تراود که در اوست. به هر اندازه که ابزار کار فراهم شود به سمت این جامعه می‌توانیم حرحکت کنیم. فهم چگونگی‌های این مسئله می‌تواند ما را از هدر رفتن منابع، هدر دادن زمان باز دارد و به صورت واقع بینانه گام‌هایی را فرا روی ما قرار دهد تا احساس نکنیم دچار انحطاط هستیم. این مقوله در قالب روش بررسی نظام‌های اقتصادی آنگونه که در ادبیات اقتصادی متعارف مطرح هست بررسی شده است. بنابراین وقتی نظام اقتصادی را می‌گویم سازوکار این نظام همان است که دیگران در جغرافیای دیگر از نظام صحبت می‌کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.