سهراب سپهری، شاعر و نقاش کاشانی ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در خانواده‌ای اهل فرهنگ و هنر دیده به جهان گشود و دوران دانشجویی نخستین مجموعه شعر نیمایی با عنوان مرگ رنگ را منتشر کرد و سال ۳۲ با دریافت نشان درجه یک علمی دانش‌آموخته شد و سپس دومین مجموعه با عنوان زندگی خواب‌ها را نیز انتشار داد.

نشانی، صدای پای آب و مسافر از معروف‌ترین سروده‌های این شاعر کاشانی است و از میان آنها صدای پای آب، یکی از بلندترین شعرهای نو به زبان پارسی به شمار می‌رود.

بسیاری بر این باور هستند که سپهری را می‌توان یکی از نمونه‌های بارز هنرمندان معاصر پرورش یافته مکتب ایرانی- اسلامی برشمرد که تکلف و تصنع امروزی چه در قلم نقاشی و چه زبان شعرش جایی نداشت.

شاید این ویژگی برجسته باشد که او را از سایر هنرمندان معاصرش متمایز کرده باشد و شاید همین بی‌تکلفی موجب ایجاد فاصله با مخاطب مجذوب دنیای هزار سودای امروز شده و شرایطی را ایجاد کرده که در مجموع سپهری با وجود مشهور بودن، تا حدودی جان کلام‌اش در میان نسل جوان مهجور بماند. 

سید علی‌اصغر صائم کاشانی متولد ۱۳۳۱ که از سال سوم ابتدایی سرودن را آغاز کرده و تا کنون ۱۵ مجموعه شعر و ۶۵ کتاب تحقیقی و ادبی به چاپ رسانده و جزء معدود شاعران هم دوره سپهری است که در گفت‌وگوی اختصاصی با ایرنا به بیان برخی ویژگی‌های این شاعر کاشانی پرداخت.

وی در پاسخ به پرسشی در مورد خانواده سپهری اظهارداشت: پدرش اسدالله خان سپهری و پدر بزرگش نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگرافخانه کاشان بود و مادرش نوه مالک المورخین، فرزند لسان الملک سپهر بود که بزرگ‌ترین تاریخ نویس در دوره ناصری به شمار می‌رفت و نام خانوادگی سهراب از اینجا می‌آید.

صائم کاشانی افزود: خانه پدری سهراب محدوده درب عطا بود و ما در همسایگی آنها بودیم اما بعدها خانه را فروختند و به تهران رفتند؛ همان زمان سفری به چندین کشور مختلف از جمله ژاپن و هند داشت و در آیین‌های گوناگون تحقیق کرد.

وی بیان کرد: هنگامی که دوباره به کاشان بازگشت ابتدا در مهمان‌سرای شربتی سکونت داشت و پس از چند صباحی یکی از دوستان خانه‌ای در ابتدای خیابان امیرکبیر اختیار کرد؛ سپس در کوچه عوارضی یا حکیمی واقع در خیابان ۲۲ بهمن جایی را اجاره کرده بود و همه دارایی‌اش شامل فرش حصیر اتاق، پرده‌ها گونی و پشتی‌های پر شده از کاه، یک چراغ خوراک پزی سه فتیله‌ای در کنار یک فلاسک و چند استکان بود.

این شاعر کاشانی با تاکید بر اینکه تنها عده‌ای انگشت شمار از دوستان سپهری به دیدارش می‌رفتند، اضافه کرد: البته با وسایل نقاشی‌اش چون سهراب به واقع نقاش زبردستی بود اما خب آن زمان چندان مشهور نبود و بنا بر این برخی ادعاها در مورد او دقیق نیست؛ منزوی بود و از این رو در زمان حیات چندان شناخته نشد.

وی تصریح کرد: عرفان سپهری بود که موجب شد تا شهرتش جهانی شود وگرنه او اهل این شهرت و حتی مصاحبه یا سخنرانی نبود.

صائم کاشانی با اشاره به سبک شعری سپهری تشریح کرد: او پس از حدود ۲۲ یا ۲۳ سالگی بود که به سمت شعر نو رو آورد وگرنه پیش از آن کتاب در کنار چمن را داشت که پس از انتشار به سرعت از بازار جمع‌آوری کرد؛ سروده‌هایی در سبک ایرج میرزا هم داشت اما پس از آن راه خود را  در شعر تغییر داد و آن دوران برای حضور در مجامع ادبی هم صرافت چندانی نداشت.

به گفته وی، بیشتر شاعران نوپرداز البته به نوعی دانسته یا ندانسته پیرو سپهری هستند و دیگر چندان کسی نیما، فروغ و اخوان و شاملو را دنبال نمی‌کند.

این شاعر افزود: جوانان ما به نرمی، زلالی و صافی شعر سهراب تا حدودی پی بردند و برخی دانشجویان و علاقه‌مندان بیشتر هم تلاش دارند مانند او بسرایند که البته توصیه می‌شود با توجه به اینکه پیش‌تر نمونه‌هایی از سوی سهراب سپهری داشتیم، چنین سروده‌هایی مانا نیست و باید به دنبال مضمون‌های جدید رفت.

طنین عرفان در وسعت اندیشه سپهری

وی در مورد تمایز سپهری و مفاهیم نهفته در بین سطورش ادامه داد: عرفان و خداپرستی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شعر سهراب بود که چندان به آن پرداخته نشده است؛ در حالی که انسانی مذهبی بود و اگر شاید چندان مسجد نمی‌رفت اما ۱۰ شبانه‌روز هم با او همنشینی داشتیم، یک غیبت یا تهمت نمی‌شنیدیم و هرگز صحبت دیگران را نمی‌کرد.

این استاد ادبیات گفت: طنین عرفان در وسعت اندیشه سهراب جاری بود؛ هنگامی که شاعر می‌گوید، «من مسلمانم» باور خود را فریاد می‌زند اما برخی سهراب پژوهان به او گرایش‌های دیگری را نسبت می‌دهند.

وی افزود: «قبله‌ام یک گل سرخ» گل سرخ مظهر زیبایی طبیعت و ذات خداوند متعال است و در کنار سایر مصرع‌ها مانند «جانمازم چشمه، مهرم نور، دشت سجاده من» مفاهیمی هستند که ژرفای باور مذهبی شاعر را می‌رسانند.

صائم کاشانی اظهارداشت: زبان سهراب که می‌گوید «من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم» حتی به تاریخ آن روزگار هم اشاره دارد؛ زیرا پنجره بسته علامت سکوت و اختناق و باز بودنش علامت آزادی است و وضو گرفتن به معنی پاک شدن و در واقع شاعر بیان می‌دارد که من هنگامی تطهیر می‌شوم که بتوانم حرف دلم را بزنم و اختناق به پایان برسد اما برخی از تحلیل و درک این پیام‌ها غافل هستند.

وی تاکید کرد: باید اهل فن این بیت‌ها را معنا کنند وگرنه سهراب حتی یک مصراع بدون مفهوم ندارد.

این شاعر کاشانی با بیان خاطره‌ای از سفری کوتاه با سپهری و راز و نیاز او در دل طبیعت تصریح کرد: امروزه برخی به جنگل‌ها رفته، گل‌ها را لگد می‌کنند یا روی درخت یادگاری می‌نویسند که نشان می‌دهد در واقع چنین افرادی بویی از خداشناسی و عرفان نبرده‌اند.

وی تشریح کرد: اینکه سهراب می‌گوید زندگی خالی نیست، به واقع زندگی پر از زیبایی، مفهوم و معناست؛ ما به زندگی بدبین هستیم و با دست خودمان آن را به جهنم تبدیل می‌کنیم. چنان که امام محمد و احمد غزالی در علم اخلاق هم نظر و بر این باور هستند که ما هم می‌توانیم در بهشت زندگی کنیم و هم در جهنم و از این زاویه اگر از پیشرفت دیگران خوشحال شویم در بهشت زندگی می‌کنیم و اگر دچار کینه، حسد و انتقام‌جویی باشیم در جهنم هستیم.

این استاد ادبیات همچنین بیان کرد: «در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح، و چنان بی‌تابم، که دلم می خواهد، بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه، دورها آوایی است، که مرا می‌خواند» این آوایی که سهراب را می‌خواند آوای آسمانی است.

وی نوآوری در شعر، عرفان و خداشناسی سپهری را ستود و افزود: کسی در چندین کشور جهان گشت و گذار داشته و باز می‌گوید «اهل کاشانم، پیشه‌ام نقاشی است، گاه گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما، تا به آواز شقایق که در آن زندانی است، دل تنهایی‌تان تازه شود» این همه حرف تازه با فروتنی که در ذات سهراب است، نشان از ژرفای باورهای او دارد.

صائم کاشانی با اشاره به ۵۰ سال تجربه کار خود در زمینه شعر و ادبیات فارسی اظهارداشت: نیما یوشیج (علی اسفندیاری) پدر شعر نو است اما سهراب نگاهی دیگری دارد و لطافت، ظرافت، عرفان در سخن، بدون تکلف و تصنع سرودن وجه تمایز او به شمار می‌رود و نشان می‌دهد که این شعرها نوعی الهام بوده است.

وی تصریح کرد: برخی شعرهای امروزی به دل نمی‌نشیند که ناشی از تصنع و تکلف است؛ شاید شخصی حتی استاد ادبیات هم باشد اما در واقع آنچه می‌گوید، نظم است و واژه ها و اوزان را در قالب می‌ریزد؛ این سروده‌ها جوششی نیست و بیشتر کوششی است در حالی که شعر سهراب جوشیده از درون بود یا به قول ملک الشعرای بهار «ای بسا شاعر که اندر زندگی نظمی نساخت و ای بسا ناظم که اندر در زندگی شعری نگفت».

سپهری؛ مهجور در موطن

صائم کاشانی در مورد مهجور ماندن سهراب سپهری نیز گفت: شناساندن او باید از زادگاهش آغاز می‌شد که اقدامی صورت نگرفت.

وی افزود: خانه پدری سهراب و محل سپری کردن دوران کودکی و نوجوانی‌اش، نرسیده به میدان درب عطا میدان بونصر شیبانی سابق بود که می‌توانستند با نصب مجسمه‌ای به نام سپهری نام‌گذاری کنند که با تاسف پس از سال‌ها خیابان یا کوچه‌ای را در نقطه‌ای مهجور نام‌گذاری کردند.

این استاد ادبیات با اشاره به تجربه حضور و تدریس خود در چندین دانشگاه از جمله در کشور ژاپن تصریح کرد: استادان و دانشجویان آنجا بیش از ما سهراب را می‌شناختند، در حالی که امروز جوانان ما جز یک نام، آشنایی چندانی با این شخصیت فاخر یا حتی شخصی مانند کمال‌الملک ندارند.

وی همچنین اظهارداشت: با توجه به اینکه نگهداری آثار برجا مانده از سپهری مشکل بود، خانواده او دهه هفتاد در دیدار چند نفر از مسوولان پیشنهاد داد که لوازمش به موزه‌ای در کاشان انتقال یابد اما موضوع پیگیری نشد.

صائم کاشانی اضافه کرد: یک شب حتی خانم پروانه سپهری در تماسی تلفنی گفت که اینها قول پیگیری دادند اما کاری صورت نگرفته و چندتا از تابلوها در حال خوردگی و از بین رفتن است؛ در حالی که مسوولان فرهنگی استان کرمان در این زمینه پیشقدم شده بودند.

وی یادآور شد: چندین ماه پس از آن هم در نهایت وسایل و اثرها به موزه استاد علی‌اکبر صنعتی کرمان انتقال یافت و هر سال که در کرمان کنگره‌ای برگزار می‌شد که تا حد توان در آن شرکت می‌کردیم و از جایی که به آثار سهپری اختصاص دادند، بازدید می‌کردیم که البته همه آثار را شامل نمی‌شود.

این شاعر کاشانی بیان کرد: می‌شد یکی از خانه‌های تاریخی را به موزه تبدیل و این اثرها را نگهداری کرد؛ نزدیک به هشت میلیون ریال آن زمان مجموع تابلوها و وسایل شخصی را می‌شد خریداری کرد، در حالی که چند سال پیش تنها یک تابلوی نقاشی سپهری ۱۸ میلیارد ریال به فروش رفت.

وی گفت: در چنین شرایطی است که برخی حتی از روی دشمنی نسبت‌هایی به سپهری می‌دهند که به هیچ وجه درست نیست؛ یا برخی به بهانه گرامیداشت از جمله در زادروز و درگذشتش بر سر مزارش با پوشش نامناسب ظاهر می‌شوند و برخی کارها می‌کنند که هیچ تناسبی با روحیات و خلقیات این شاعر وارسته نداشت.

مرگ رنگ (۱۳۳۰)، زندگی خواب‌ها (۱۳۳۲)، آوار آفتاب (۱۳۴۰)، شرق اندوه (۱۳۴۰)، صدای پای آب (۱۳۴۴)، مسافر (۱۳۴۵)، حجم سبز (۱۳۴۶)، ما هیچ ما نگاه (۱۳۶۳) و اتاق آبی (۱۳۶۹) از جمله سروده‌های سپهری هستند که بسیاری از آنها به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدند.

سپهری در ‌۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و سرانجام در غروب یکم اردیبهشت‌ ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران درگذشت و در صحن امامزاده علی ابن محمد باقر (ع) در مشهداردهال کاشان آرام گرفت.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.