شرح حال سهراب به قلم خودش، همراه با آثاری منتشر نشده از او در کتابی با نام «...هنوز در سفرم» چاپ شده است.
خاطرات سفر ژاپن، نامه ها، غزل ها، اشعار و یادداشتهایی درباره اطاق آبی، تفکرات زیر درخت، حسرت پرواز، مرگ پدر و ...همگی نشان از روح لطیف، حساس و دید تیزبین و ظریف او دارند و بیگمان برای شناخت او بهترین راهنما هستند.
اشعار، نوشتهها و نامههای کتاب به کوشش «پریدخت سپهری» جمعآوری و نگارش شده و در پیشگفتار آمده است: آنچه مرا به گردآوری بخشهایی از یادداشت های پراکنده سهراب و گزینش مطالبی از لابلای چند نوشته او واداشت، حس خوشایندی است که بعد از مرور آنها مرا در بر میگیرد و وادارم میکند بارها و بارها خواندن آنها را از سر بگیرم.
همچنین میافزاید: تعداد غزلها اندک و تاریخ سرودن آنها نامعلومند. در خلال این نوشته گاه با مشکلات و درگیریهای روحی او آشنا می شویم، به احساس تنهاییش به دل نگرانیها، به غم غربت و دوری از اصل و از دیار و سرزمینش...
شعر اول این دفتر: اهل کاشانم اما/ شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است/ من با تاب، من با تب/ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
معرفی سهراب از زبان خودش: من کاشی ام اما در قم متولد شده ام. شناسنامه ام درست نیست. مادرم می داند که من «چهاردهم مهر» به دنیا آمده ام درست سر ساعت ۱۲. مادر صدای اذان را می شنیده است. در قم زیاد نمانده ایم و به خوانسار و گلپایگان رفته ایم و بعد از آن به سرزمین پدری.
شاعر اهل کاشان ۱۰ ساله بوده که اولین شعرش در یک بیت را می سراید: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان/ نکردم هیچ یادی از دبستان. او تا ۱۸ سالگی دیگر چیزی نمی نویسد و می گوید بچه بوده و دیر بزرگ شده است.
در سالی که ملخ ها به کاشان هجوم می آورند مامور مبارزه با این آفت می شود اما می نویسد: حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم و پا روی ملخی نگذاشتم. اگر محصولی را می خوردند پیدا بود که گرسنه اند. منطق من ساده و هموار بود. روزها زیر یک درخت دراز می کشیدم و پرواز ملخ ها را دنبال می کردم. اداره کشاورزی هم مزدم را می پرداخت!
سهراب و دوستانش انجمن ادبی راه می اندازند و غزل می سرایند اما آنچه می سرایند گویا شعر نبوده است. همان زمان دو دفتر از این نوشتارها را به آتش می کشد. گاهی خیالاتی می شود، کمتر کتاب می خواند و بیشتر نگاه می کند و میان خطوط تنهایی در جذبه فرو می رود.
به قمصر می رود و همانجا با «منوچهر شیبانی» آشنا می شود و همین برخورد او را دگرگون می کند.
من و دلتنگ و این شیشه خیس/ می نویسم و فضا/ می نویسم و دو دیوار و چندین گنجشک
در بخش یادداشت ها گاهی در تهران و گاهی در آبادان است و شعرهای والت ویتمن و روزنامه آروسپک سیستم می خواند و اینکه: ای عبور ظریف/ بال را معنی کن/ تا پر هوش من از حسادت بسوزد.
در اردیبهشتی زیبا تم پرنده با اوست و می گوید: ریتم گمشده ای با وقت من همپاست. این روزها به موسیقی شکل و رنگ فکر می کنم. می خواهم نقاشی من هیچ نباشد جز صدا و ریتم. یعنی با رنگ آهنگ بسازم...
مدتی برای آموزش حکاکی چوب به ژاپن سفر می کند(ژانویه ۱۹۶۰) و در شهر توکیو چندم سپتامبر می نویسد: امروز، همه اش این شعر را زمزمه کردم/ تُرا من چشم در راهم/ به یاد بهمن بودم و کوچه های رُم.
روزی از همان روزهای حضور در ژاپن می نویسد: افزارهایم را برچیدم و به استاد گفتم ناگزیرم از پی کاری بروم. دم رفتن یک بشقاب قلم زده مسی، کار اصفهان به استاد دادم. هدیه ای ناچیز و میان سپاسگزاری استاد و دست به دست گشتن بشقاب بود که، در آمدم. چه آفتابی و هوایی خوش، کوچه خلوت و پاک، نسیمی و غبار اندیشه برفت.
در فصل نامه های دوستان کتاب، نامه هایی به تهران، ژاپن، نیویورک، هند، لندن و پاریس جا دارد و در نامه ۱۶ فروردین ۱۳۳۹ از ناهمواری های بسیاری که در ایران با آن برخورد کرده سخن می گوید و می نویسد: دلم می خواهد در شرق بگردم. مدتی است نگاهم را از غرب برگردانده ام...
در نوشته ای به خط خودش می نگارد که در هنر چه چیزها که سنگ نمی شود. من همیشه در تُهی نقاشی هایم پنهانم، صدای من از آنجا رساتر به گوش می رسد. در تهی ها نگاه از پرواز خود باز نمی ماند اما پُری ها جزیره های روی آب اند؛ نگاه آنجا می نشیند و نیز انگار در تهی، هنوز چیزها شکل نگرفته اند.
برگ های پایانی کتاب حاوی تک جمله هایی است که گویا به پیش نویس کتاب ها و نوشت های سهراب می ماند اما خواندن و مرورشان اگر دلنشین نباشند به یقین نکته دار و نکته بین هستند.
شاهد عارف را به آسمان می برد.
سرخ پوستان چندین روز رقصیدند تا جسم آنها سبک شود و بتوانند به آسمان پرواز کنند.
برای انسان مدرن، معنی مذهبی مرگ از میان رفته است. به همین جهت مرگ را نیستی می پندارند.
زن حامله جعفری بچیند، بچه اش می میرد!
آدم ها هم مثل بناها فرو می ریزند و خرد می شوند(خانه ما در کاشان)
مهمترین های سالشمار زندگی سهراب: ۱۵ مهر ۱۳۰۷ تولد در کاشان، استخدام در اداره فرهنگ سال ۱۳۲۵، انتشار اولین مجموعه اشعار به نام مرگ رنگ، سال ۱۳۸۵ هشت کتاب او تجدید چاپ می شوند و همان سال برای درمان سرطان خون به انگلستان می رود. سال ۱۳۵۹ به وطن باز می گردد اما در بیمارستان پارس تهران جان می سپارد و در صحن امامزاده سلطان علی در قریه مشهد اردهال کاشان می آرامد.
نشر و پژوهش فروزان روز، کتاب «هنوز در سفرم» را در 126 صفحه منتشر کرده است.