«ناصر طغرایی» در ابتدای نوشته های خود شعری پر مغز از سعدی شیرازی را آورده است.
«دریغا که بی ما بسی روزگار/ برویَد گل و بشکفد نوبهار/ بسی تیر و دی ماه و اردی بهشت/ برآید که ما خاک باشیم و خشت»
کتاب شامل دو پاس اول( ۷۲ غزل و مسمّط) و پاس دوم( ۱۵ سروده پراکنده) است و در پیش درآمد آن سروده ای بلند قید شده که مسیر سرگذشت و آهنگ زندگی شاعر و نویسنده کتاب را در گذشت زمان سِیر کرده و سروده است.
بخشی از این پیش درآمد بلند:
در آخر خدمت دوساله/ خوش بودم از این که آخر آمد/ روزی که به خانه پانهادم/ از عهد دو ساله بدتر آمد/ مرگ پدرم غمش چو کوهی/ چون پتک فرود بر سر آمد
خوانش شعر مرغ انتظار در صفحه ۱۸ کتاب هم گوش نواز است.
نظر به طرف چمن، موسم بهار خوش است/ کنار جوی روان، نغمه هزار خوش است/ شمیم صبح بهاران و نم نم باران/ به سبزه زار جوانی کنار یار خوش است
به باز دیده و مرکب سوار خواهش دل/ ز صد غزال، یکی را کنی شکار، خوش است/ ز اشک ابر بهاران شکوفه خندان است/ به دامنت گل من، گریه زار زار خوش است
نهال کام جوانی به دشت تشنه دل/ به دور لاله نشیند اگر به بار خوش است/ بگفتمش که تو را گوشه ای نهان خواهم/ بگفت جای نهان بوسه آشکار خوش است
در آن دمی که ز آوای موج چلچله ها/ برون ز لانه مرغ انتظار خوش است/ به راه شام وصال نگار، اگر «طغرا»!/ تمام هستی خود را کند نثار خوش است
طُغرا تخلص شاعر است اما در اشعاری چند هم از تخلص «ناصرا» بهره برده است.
این معلم خوش ذوق سمیرمی در سال ۱۳۷۷ شعری با نام «رهایی» سروده است که بخش هایی از آن را می خوانیم.
پرسی که چه وقت است؟ نمی دانم و دانم/ از مهر در این دور و زمان نیست نشانی/ کوبی سر خود را تو بر این میله، چه حاصل/ هستند خلایق همه در خواب گرانی/ ای مُرغک امیال تو آمال زمینی/ ای طایر اندیشه، تو عنقای زمانی/ گر مصرع خورد آب از آن چشمه نوشین/ بر پیکر بیت غزلم جمله تو جانی/ روباه و شُغالان ز سر شب به کمین اند/ تا مرغ به دندان رسد از راه سگانی/ طُغرا به یقین جستن از این دام محال است/ با آنکه رسد صبح به دنبال شبانی
شاعر شعر نیمه بلند دیگری با عنوان «دنیا گزیده ایم» سروده که در عین داشتن لطافت و اندکی طنازی، با تلخی ملموسانه ای همراه است که خواننده اش را به تفکر وا می دارد.
ما وارثان مردم محنت کشیده ایم/ بیش از نصیب خود به مذلت رسیده ایم/ هر شب به صد عتاب و لبا لب ز رنج و غم/ بر بالش رسیدن فردا لمیده ایم/ از نیش مار گو و مکافات آخرت/ ما را هراس نیست، چو دنیا گزیده ایم
از تند باد وهم و ز طوفان ماجرا/ با موج غم به ساحل حرمان رسیده ایم/ از بیم گرگ و شدن بوران بی حساب/ در لاک بی کسی به کناری خزیده ایم/ ما آن شقایقیم که از آن رود غم/ در دشت خون فشان جهنم دمیده ام
ماییم مرغ رنگ، جهان تا نظر کند/ آنجا که چوب دار شود نخل آدمی/ زین جنگل وحوش تمدن رمیده ایم/ ما ساده را نگر زین شهر کور و کر/ با چشم بسته دیده به راه سپیده ایم/ طغرا اگر زبان غزل کهنه گشته است/ بنگر به چشم دل که سرا پا قصیده ایم
گذر پر شتاب عمر اما سروده ای است که قصه این روزهای ما و شماست.
با این شتاب عمر عجب می دَوانیم/ باور ندارم اینکه به مقصد رسانیم/ با پیچ های تند در این راه پر خطر/ ای زندگی مرا به کجا می کشانیم/ ساده مسافری که در این خط ز بعد من/ گیرد سراغ نقطه ی نام و نشانیم/ گویم کنون و پیش دو صدبار گفته ام/ در بحث کفر دین، نه من اینم، نه آنیم/ می بخشمش سرای بقا را به ابلهان/ عاقل ترم از آنکه بترسم که فانیم...
سروده «قطار زمان» نیز برای پایان بندی معرفی این کتاب مناسب و بلکه خواندنی و شنیدنی است.
بارید ابر زندگانی و از ناودان گذشت/ برقی جهید و پرتوان از آسمان گذشت/ تیر از گلوی اسلحه گرم روزگار/ بیرون پرید و زود و شتابان ز خان گذشت/ گویم که بعد چون شد و آخر چگونه شد؟/ دل ر ا درید از هم و از استخوان گذشت
زد موج صاعقه به در و دشت انتظار/ دود سیاه و تیره اش از کهکشان گذشت/ رنگین کمان بی رمقی از کران غرب/ قدی علم نمود و چه زود از میان گذشت/ خشکیده چاه ما در کاریز ای دریغ/ بیچاره زارعی که ز آب و ز نان گذشت...
فرسوده پای چشم در این راه سنگلاخ/ خار است گواه ما، که چه بر کاروان گذشت/ طُغرا مگر نمی شنوی بوق ایستگاه/ بر بند کوله را که قطار زمان گذشت
فصل پایانی این مجموعه شعر با عنوان یادداشت ها، توضیح و شرحی پیرامون برخی واژگان، اصطلاحات و مصراع های ثقیل را در بر دارد.
رنگ خیال در ۱۲۹ صفحه با تنظیم فرشته میرفندرسکی، از سوی انتشارات آشیانه برتر اصفهان چاپ شده است.
کتاب دیگری با عنوان «فرهنگ عامه سمیرم» نیز به قلم این نویسنده سمیرمی، پیش از این منتشر شد.
۷۱۴۷/۶۰۲۶/