سهم شهادت در استان اصفهان سهمی ممتاز است؛ این سهم بزرگ شامل ۵۴۳ شهید طلبه و روحانی است و این تعداد تنها کسانی هستند که پروندههای آنها و شرحی از زندگی و وصایایشان در دست بوده است.
کتاب "شاهدان روحانی۱" به مناسبت برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای طلبه و روحانی استان اصفهان در سال ۱۳۸۸ انتشار یافت.
"کتاب شاهدان روحانی۲" بازخوانی احوال و آثار و شهادتنامه شهدای والامقام این استان است که نقش اول را در هدایت افکار عمومی و یا فرماندهی دفاع مقدس داشتهاند.
این کتاب تنها خاطرات و خطرات تنی چند از شهدای شاخص شهر اصفهان است در حالیکه ستارگان دیگری هم هستند که در آسمان شهر درخشیدند.
زندگینامه و خاطراتی از شهید آیتالله سیدحسن مدرس، شهید آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، شهید آیتالله عطاالله اشرفیاصفهانی، شهید حجتالاسلام سیدمجتبی میرلوحی (نواب صفوی)، شهید حجتالاسلام سیدحسن بهشتینژاد، شهید حجتالاسلام عبدالله میثمی، شهید حجتالاسلام مصطفی ردانیپور، شهید حجتالاسلام علیاکبر اژهای، شهید حجتالاسلام جلال افشار، شهید حجتالاسلام رضا حبیباللهی در این کتاب ذکر شده است.
"شاهدان روحانی" با قلم مهدی آقایی، هاجر نظری، هاجر صفائیه، حوا بهرامی، الهه زمانوزیری، ناهید حسنپور، مهری فروغی و مهدی صدیقی به تحریر درآمده است.
این کتاب حاصل نگارش راهیان خطّه ایثار، چابکسواران عرصه پیکار و عاشقان دیدار رخ یار است. آنانکه به فرمان نایب امام زمان خویش حضرت امام خمینی(ره) در بزم خون حنا بستند و در میان امواج حملات دشمن غدّار تنها دل به خدا بستند.
این کتاب یعنی "شاهدان روحانی" محصول جانفشانی و فداکاری حماسهسازان همیشه جاوید روحانیت است که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتهاند.
و... "شاهدان روحانی" همان جماعت خوب خدا و مشعلداران قافله عشق از جنس کاروان نوراند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است.
و... "شاهدان روحانی" همان مرزبانان فقه شریف آلمحمدند که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین خون پاک آنان افق فقاهت را گلگون کرده است.
و خلاصه آنکه "شاهدان روحانی" نگاه معنادار به سیر "مرغان بلند" آشیان "قاف حقیقت" است که وادیهای سلوک الی الله را طی کرده و از حضیض خاک به افلاک رسیدند.
در این مسیر پرفراز و فرود از میان همه "مدرس" درس وحدت دیانت و سیاست میداد و جلوه حقیقی کلام بهشت نشان "بهشتی" نمایان میشد که شیفتگان خدمت را از تشنگان قدرت ممتاز مینمود و "نواب صفوی" این قهرمان دینمدار و مدافع حریم اسلام، یک پارچه آتش بود که ریشه ارتداد و التقاط را میسوزاند و در روزگار سکوت سیاه رضاخانی و قحطی وجدان همراه با یارانش تیرباران شدند.
در این سیر شتابان "عطاالله اشرفی اصفهانی" سرود پرواز از "محراب تا معراج" سر میداد و "عبدالله میثمی" صفا و سادگی و یکرنگی را بر همه تشریفات دنیای رنگ رنگ رجحان مینهاد.
"ردانیپور" این روحانی از خودگذشته مدرسه حقانی سرداری شد که به مقام "مصطفای جبههها" رسید تا همراه با روحانی و سردار شهید "حبیباللهی" ثابت کنند که شهادت یار میشناسد و نه دیار.
شهیدی دیگر از قبیله قبله با اذانش نام خدا را ارتفاع میداد و این شهید بود از همین شهر و دیار جلال است "جلال افشار".
آری! در این سیر شتابان "سید حسن بهشتینژاد" با تاسّی به اجداد شریفش نمادی از تقوا گشت و "علی اکبر اژهای" این روحانی پرشور به همراه ۷۲ شقایق پرپر ردای شهادت پوشید. و... این همه، تنها و تنها ماجرای عشقی است که "آن را به دل نگفتیم الا یک از هزاران!"
روحانی شهید آیت الله سید حسن مدرس
روایتی از مردی تنها، مردی تنهای تنها! سیدی روحانی، مرجعی سیاستمدار و سیاستمداری فقیه!... مردی که به تمامی باور داشت که "سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما"
هرگز زر و زور و تزویر بهویژه از جنس رضاخانی آن، او را مفتون و مغلوب خود نساخت. سیدحسن مدرس؛ زاهدی پارسا که از همین حوزههای علمیه برخاست و به خانه ملت راه یافت و حافظ و ضامن احکام دین خدا از دستبرد اهریمنان زشت خو بود.
آنچه در این فرازها میخوانید، خاطراتی تلخ و شیرین زندگانی مردی است که در تاریخ یکصد ساله این سرزمین نقش اول را ایفا نموده است. مردی از جنس ستارگان خاکی که حکم بر فلک و ناز بر ستاره داشت.
روحانی شهید آیت الله سید محمد حسینی بهشتی
خیلیها فقط پشیماناند. افسوس میخورند، خیلیها دوست دارند باز هم برایشان تکرار شود، میخواهند باز هم آن چهره آسمانی، با نگاهی که در افق، در آن دور دستها به آسمان گره خورده است و کمتر زمینی است؛ به آنها نگاه کند.
اگر گوش شنوایی باشد، هنوز هم آوایش به گوش میرسد، هنوز هم از ما میخواهد تا "عاشق شویم" و دلیل میآورد که: "زندگی به عشق است، مسلمان عاشق است، عاشق خداست."
صدای محکم و پرصلابت مردی که "راست قامتان جاودانه تاریخ خواهد ماند"، هنوز در گوش ماست و چه روحنواز است صدای مردی که از خدمت میگفت؛ مردی که عقیده داشت: "ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت".
هنوز بعضیها دنبال آن اقتدار میگردند، دوست دارند دوباره او بگوید: "به آمریکا بگویید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر." هنوز هم ما به دنبال کسی میگردیم که اطمینان دارد: "بهشت را به بها میدهند نه به بهانه" و او اکنون در آن سوی آسمانها، ما را مینگرد.
روحانی شهید حجت الاسلام سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی)
روزگار سیاه بود و تاریک، کفر و الحاد جولانگاهی برای خود یافته بود. همه آرام بودند. حتی دینداران!
ابلیس، مأموریتها داشت تا احکام نور به تاریکی برود و ظلمت رضاخانی، ایران، بیشهشیران را فرا بگیرد و گرفت... تا ناگهان آذرخشی در ظلمت و صاعقهای در بیابان وحشت درخشید.
آری! نواب آذرخشی شد بر خرمن تباهیهای رضاخانی, او مدافع حریم ولایت و مطیع اوامر مرجعیت بود. از نواب هرچه گفته شود؛ کم است. سخن رهبر معظم انقلاب گویای عظمت مردی بزرگ در تاریخ مبارزات روحانیت شیعه است: "باید گفت که اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد..."
روحانی شهید آیت الله حاج آقا عطاالله اشرفی اصفهانی
معراج در محراب!... و از محراب تا معراج تنها یک "قالوا بلی" فاصله بود که در جواب "الست بربکم" باید گفته میشد.
و چه سعادتمند و بلند اختراند آنان که در طول زندگانی خویش کمر همّت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بستند و پایان زندگانی خویش را در راه هدف الهی با سرافرازی، به خیل شهیدان راه حق پیوستند. درودشان باد.
و چهارمین شهید محراب از خیل چنین بلند اخترانی است، که امام راحل عظیمالشأن در وصف او فرمود: "مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا عطاالله اشرفی اصفهانی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود...
اینجانب یکی از ارادتمندان شخص والامقام بوده و هستم."
روحانی شهید حجتالاسلام سید حسن بهشتینژاد
سیدی جلیل از فرزندان فاطمه(س) صبح روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان و روز شهادت مولایش امیرمومنان روزهدار و محزون در سوگ نشسته است که ناگهان آتشی از دهانه سلاح نفاق و تزویر گشوده میشود و سید به همراه سید حمید نازدانه دو سال و نیمه برادرش در خون میغلتند... و اینجا خانه اوست.
خانهای که سالیان سال، گذرگاه نیکان و جای پای اولیای خدا بوده و اکنون شهادتگاه است... و این خانه، خانهای است که اساسش بر تقوا نهاده شده است.
امام جمعه موقت اصفهان که خطبههایش سراسر فضیلت بود و دانش و بصیرت. حاکم شرع و قاضی عادل که حکمش به معیار عدل بود و شرع.
روحانی شهید حجتالاسلام عبدالله میثمی
... مسیر کوتاهی بود برای جسمی که تمام زندگیاش را به دنبال یک روح بلند دویده است...
میگفت: "پایان مأموریت ما زمانی است که پیمانی را که با خدا بستهایم به مرحله صدق برسانیم..."
و عبدالله با تمام صداقتی که داشت؛ پیمانش را با مرکب خون نگاشت. چراکه؛ ....
"در ازل پیمانی بود میان جان و دل که نه آدم بود، نه حوّا و نه آب و گل؛ حق بود حاضر و حقیقت حاصل."
فصلهای زندگی میتواند رنگارنگ باشد. مهم اما این است که رنگارنگی فصلها و تنوعشان، تو را رنگارنگ نکند که هر روز رنگی بگیری. رنگ حزب، رنگ مال و رنگ مقام.
مهم این است که از یادت نرود تو یکی هستی، و راه یکی. یادت نرود که یگانگی وجود تو مهم است و سیر رشد تو. آن وقت، اگر فصلهای زندگی هزار و یک رنگ هم شدند، تو همان یک رنگ میمانی. حالا، چه رنگ؟ تو میدانی و خدای خودت.
ای کاش! رنگ خدا بماند و چه رنگی زیباتر از رنگ خدا! "و من احسن من الله صبغه" خوب است پای رنگ بیرنگ خدا بایستی و تا آخر خط استقامت کنی. خوب است هرکجا هستی و هرچه هستی، بدانی که خدا برای نمایاندن چه رنگی تو را آفریده است و خوب بنمایانیاش.
روحانی شهید حجتالاسلام علی اکبر اژهای
از اهالی کوی شهادت بود و مرد سیاست و دیانت. اهل مبارزه، فعّال و پویا، سخنوری فصیح و گویا و همدمی با حال و با صفا.
قبل از انقلاب هم دوش شهید بهشتی، حلقه ارتباط داخل و خارج کشور بود و بعد از انقلاب هم، از زیر سقف ساختمان حزب جمهوری اسلامی به فراز حریم قدس الهی پرکشید و همراه شهید مظلوم بهشتی، و هفتاد و دو کبوتر خونین به سوی بهشت ابدی پر کشید.
آری..! ما هیچگاه قصد اقامت نکرده ایم؛ و باید نماز را قصر بخوانیم؛ زیرا مسافریم؛ آری! جای نماز همین جاست. و نماز عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الا به خون.
روحانی شهید حجتالاسلام مصطفی ردانیپور
سخن از "مصطفای جبهههاست"، همان روحانی که به تمام قامت روحانی بود. مصطفی از قبیله ابرار بود و ابرار نیز نادرههای اعصارند. او طلبه فاضل حوزه بود و فرمانده رشید جبهه؛ کسی که هرگز صحنه جنگ و عرصه نبرد را رها نکرد.
این فرمانده دلیر و توانمند سپاه، سرانجام در قامت رزمنده ساده تک تیرانداز، تمام وجودش را نثار راه حق کرد.
تا همانگونه که خود از خدا خواسته بود حتی جنازهاش نیز گمنام این دنیای فانی، باقی بماند و در این عالم ملک که بسیاری در پی نام و نشاناند، او حتی به قبری هم دل نبست و نام و نشان در بینشانی گرفت.
روحانی شهید حجتالاسلام جلال افشار
او که میبینی سراپا تقواست و اذان گفتن او پر معناست. آدمی است، مثل من و تو از همین شهر و دیار، فرق او با من و تو یک چیز است، او خدا را همه جا میبیند، و به دنیای بزرگ، از ته دل میخندد، هدفش یک چیز است: رسیدن به خدا، و چنین میشود و محرم یار، آدمی است، مثل من و تو از همین شهر و دیار، او جلال است، جلال افشار.
اینک ما هستیم و دنیای خاطره، خاطرههایی از مردان مرد و جوانمردی که شعاع وفاداری و فروغ تابناک غیرتشان کوفیان و کوفی صفتان را شرمنده کرد.
اینکه ما هستیم و خاطره عرفان بزرگزادگانی که جهان در برابرشان کوچک و حقیر مینمود چنانکه خدا در دیدگاهشان بزرگ و بزرگتر...
روحانی شهید حجت الاسلام محمدرضا حبیباللهی
مردی الهی و سرداری سپاهی که نه از مرگ میترسید و نه از دشمن میهراسید. روحانی وارسته و سردار شهیدی که حجره تا سنگر را با بال عشق پیمود؛ چنانکه در این راه حتی به قبری هم دل نبست؛ دستش قطع شد و پایش پر ترکش؛ به گفته خودش هیچگاه در مقابل تیر و توپ و ترکش، رکوع و سجود نکرد.
و سرانجام هم رفت و هرگز برنگشت. و... ما همچنان منتظر برگشتنت هستیم؛ ای پرستوی مهاجر عاشق! اکنون ماییم و یک بوستان خاطره! خاطراتی از حماسههای ماندگارش و خاطراتی از خطراتش.
کتاب "شاهدان روحانی۲" زندگینامه ۱۰ شهید شاخص روحانی استان اصفهان سال ۱۳۹۰ توسط نشر ستارگان درخشان در اصفهان، با بازپروری و تدوین علی عابدی و ویراستاری احمد فاضل به چاپ رسیده است.
۶۰۲۲/ ۷۱۳۵/