«هرکس شاهد عشق‌بازی دو کلاغ باشد، به تمام آرزوهایش می‌رسد»؛ این همان افسانه‌ای است که دو انسان را بر آن واداشته تا شبانه‌روز، جلوی اتاق اجاره‌ای‌شان، روی یک پیت نفتی زنگ‌زده بنشینند و دو کلاغ را دید بزنند.
به گزارش خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان، تئاتر «کلاغ‌ها»  که این روزها روی صحنه تماشاخانه اصفهان است، روایتگر زندگی دو انسان به تنگ آمده از فقر و نداری است که خسته از روزگار و نومید از آینده، برای نجات از تاریکی‌ها، سرنوشت خودشان را به یک افسانه گره زده‌اند.
غلام و سلیم، کارگران یک مرغداری‌اند که به دلیل بی‌دقتی در انجام وظایف، اغلب مورد سرزنش صاحب‌کارشان قرار می‌گیرند. در اتاق آن‌ها، که با سوی ضعیف یک لامپ روشن‌شده، کابینت‌هایی بی‌در، پیک‌نیکی برای پخت‌وپز و  زیراندازی کهنه دیده می‌شود که لایه غلیظی از غبار بر آن سایه انداخته.
کار اصلی آن‌ها این است که  مدام روی پیت زنگ‌زده‌ای بنشینند، به کلاغ‌ها نگاه کنند و برای برآورده شدن آرزوهایشان، منتظر لحظه موعود باشند! طاقتشان که طاق می‌شود، در روزنامه آگهی می‌زنند تا یک نفر پیدا شود و در امر دیده‌بانی یاری‌شان دهد. سپس دختری می‌آید؛ دختری که روی «تأثیر کلاغ در تاریخ اصفهان» پژوهش می‌کرده و درباره این پرنده، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. 
او از این می‌گوید که چرا پایان قصه‌ها، کلاغ‌ها به خانه‌شان نمی‌رسند و چرا کلاغ، سیاه است. از نقش کلاغ در نجنبیدن منارجنبان می‌گوید و از این‌که چرا سلطان، به خاطر یک کلاغ، تاجش را تقدیم محمود افغان می‌کند. دختر، همه این حرف‌ها را می‌گوید تا به غلام و سلیم، بفهماند که بین افسانه و واقعیت مرز بزرگی است.
کارگردان تئاتر «کُلاغ‌ها» در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان درباره ایده شکل‌گیری نمایشنامه این اثر اظهار کرد: فریدالدین سلیمانی در زمینه‌های مختلفی ایده‌هایی را مطرح می‌کرد که گوشه‌ای از این ایده‌ها به وجود یک کَلاغ در صحنه برمی‌گشت. من نتوانستم ایده او را آن‌گونه که در خاطر  داشت بنویسم ولی این کلاغ، هیچ‌گاه از ذهن من پر نکشید و چون عادت دارم برای آنچه می‌نویسم، پژوهش تعریف کنم، در قدم نخستِ شکل‌گیری این نمایشنامه، بر روی کلاغ، مطالعات و پژوهش‌هایی انجام دادم. طی این پژوهش‌ها بود که افسانه «اگر کسی به عشق‌بازی کلاغ نگاه کند، می‌تواند به همه آرزوهایش برسد » را پیدا کردم و این ماجرا به نظرم دراماتیک و متناسب با حال و هوای امروز جامعه آمد.
سعید محسنی ادامه داد: قصه اولیه نوشته و دو شخصیت  برای آن خلق شد. دو شخصیت، که برای رسیدن به آمال‌ و آرزوهایشان به یک افسانه پناه می‌برند و آماده انجام هر کار نامعقولی هستند. ابتدا اسم این قصه را «وقتی با هیچ‌کس جز خودمان هستیم، کجا هستیم » گذاشتم اما به این دلیل که ممکن بود این نام طولانی برای بازار تئاتر دافعه ایجاد کند، با اسم تک سیلابیِ «کُلاغ» که حاصل ترکیب «کَلاغ» و «اُلاغ» بود و باری استعاره‌ای داشت، آن را روی صحنه بردم.
این نمایشنامه‌نویس تصریح کرد: بعد از انتخاب نام کُلاغ‌ها بود که در لغت‌نامه دهخدا جستجویی کردم و دریافتم که این کلمه به معنی کنگره مقبره بزرگان است و در واقع، بی‌ارتباط بودن معنی آن با تئاتر «کلاغ‌ها» می‌توانست به فهم دنیای دو شخصیت قصه کمک و درعین‌حال با آشنایی‌زدایی، نظر مخاطبان را جلب کند.   
وی، حضور شخصیت دختر را عاملی برای پررنگ شدن وجه تضاد  این تئاتر دانست و گفت: هر داستانی برای نمایشی شدن به یک دیالکتیک یا تضاد نیاز دارد و سروکله دختر نیز که شخصیت مقابل غلام و سلیم است به همین دلیل در «کلاغ‌ها» پیدا می‌شود.  
محسنی همچنین اعلام کرد که کار نوشتن رمانی به نام «کلاغ‌ها» را اردیبهشت امسال به اتمام رسانده و آن را برای نشر چشمه ارسال کرده است. 

انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.