در این مطلب آمده است: چه زمان دلپذیریست که از دو ساعت قبل همه کسانی که مشغول به کار یا حتی استراحت در محیط های آرام هستند به وجد و هیجان غیرقابل وصفی دست یافته و فشار خونشان که تا ساعتی قبل افت پیدا کرده بود مملو از افتخار برای موفق بودن در انجام فریضه و پی بردن به معضل گرسنگی به مرور بالا می رود. نگاهی به عقربه ثانیه گرد ساعت که به سرعت در حال حرکت است می اندازند و درهر حالتی که هستند کرکره ها را پایین کشیده و تغییر جهت می دهند تا به سوی خانه عظیمت نمایند.
شهر که برای زمان کوتاهی در سکوت بعدازظهر خزیده است از لاک خود بیرون می آید تا شور و شعف رسیدن به زمان افطار و اذان مغرب را نوید دهد. از کنار طباخی ها که گذر می کنی بوی دارچین و پیاز سرخ کرده به مشامت می رسد و داخل مغازه های شیرینی فروشی پر است از مردان و زنانی که جعبه به دست از آن بیرون می آیند. اینجا هم عطر هل و گلاب مشام ها را نوازش میدهد. رستوران ها و دیگر اماکن پذیرایی از روزه داران در تلاش برای تدارک ملزومات کار هستند و کارگران به آب و جارو کشیدن مسیر میهمانان و مشتریان مشغول می باشند و از همه زیباتر گلدسته های چراغانی شده مساجد و حسینیه هایی است که پس از نماز جماعت ابتدا با استکانی آب جوش و نبات و سپس با سفره هایی ساده از نان و پنیر و خرما اما پر از سادگی و صفا از روزه داران پذیرایی می کنند.
اینجا شهر رمضان است که تلاوت قرآن چاشنی تدین باطنی آن می باشد و این ماه که متعلق به خداست تا کتاب و دفتر را گشوده که بر گناهان بندگان خود خط بطلان بکشد و در صفحه مقابل آن ثواب های تازه را به توان هزار بستانکار کند. فرشتگان و ملائک همه جمع اند تا این وظیفه را به سرعت انجام دهند. آنها برای حذف گناهان نیاز به اشاره ای دارند و ثبت ثواب را به بهانه ای ناچیز آغاز می کنند،حتی اگر به واسطه نگاه محبت آمیز یک مؤمن به دیگر بندگان خدا باشد. اما کمی پایین تر و در جنوبی ترین نقطه ای که فقر و نداری بر آن حاکم است مردان و زنان خسته از کار روزانه هرکدام بقچه ای به کول دارند که محتوی آن نانی است برای بچه ها و سطلی پلاستیکی که آشی در آن ریخته شده تا سر سفره افطار بگذارند و هرکدام لقمه ای از آن تناول کنند.
همه اینها مسافران اتوبوس های واحدی هستند که به کثرت روی رکاب آن هم ایستاده اند! صدای اذان مغرب از گلدسته های مساجد به گوش می رسد اما هنوز صف خریداران نان و آش در مغازه ها برپاست که ارزاق گران است و وسع بعضی ها به پخت وپز خانگی نمی رسد. پلک های ناتوان انسان های این شهر خسته از کار روزانه ناشی از افت فشار و کمبود مواد غذایی است که ویتامین های لازم را تأمین نمی کند. کمتر کسی پیدا می شود تا این درد را در چهره مردم جنوب شهر سمبولیک نبیند و اگر می تواند یکی از وعده های افطار آنها را مهیا سازد. اتومبیل های آخرین سیستم به سرعت از وسعت خیابان ها عبور می کنند تا خود را به تالارهای پذیرایی مهیا برای ولیمه های افطاری یا به خانه های آنچنانی خود در شمال شهر برسانند که همه چیز برای افطاری رؤیایی مهیا شده است. شب به نیمه نزدیک می شود
اما هنوز اهالی طبقه پایین و رنجدیده جامعه همچنان در شهر پراکنده اند تا شاید بتوانند چند ظرف یکبار مصرف افطاری نذری و یا درآمدی به منظور امرارمعاش خانواده خود فراهم نمایند درحالی که اهالی شمال شهر پس از صرف ولیمه یا جانشین آن یعنی شام در بستر های گرم ونرم خود به خواب خوش رفته اند!
/6026/7141
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.