در این مطلب آمده است: نگاهش را به دستان کودکانه کودکی هم سن و سال خود می دوزد که دست در دست پدرش راه می رود، با نگاهش او را تا مغازه لوازم التحریر فروشی تعقیب می کند، آهی می کشد و زلال نمناکش را با پشت نه چندان تمییز آستینش پاک می کند. وقتی کودک و پدرش از مغازه باز می گردد، آه های کودک دوره گرد دست فروش عمیق تر می شود. نگاهش به کیسه های خرید آن دو عمق نفوذ بیشتری پیدا می کند و آه هایی که از نهادش بیرون می جهد، بلند تر وسوزنده تر است.
این داستان کودکان فقر و دوره گردی است که این روزها در شهرهای بزرگ، کم دیده نمی شوند. کودکانی که می دانند برای دستیابی به آروزهایشان باید بدون هیچ ملاحظه ای مخازن بزرگ زباله کنار شهر را واکاوی کنند و کودکانی که آینده برایشان تنها یک رویا است. آنها دستان یخ زده ولی کودکانه اشان را بدون هیچ احتیاطی درون بشکه ای از زباله فرو می کنند تا شاید مرهمی بیابند برای سرفه های مدام و پی در پی بابا و یا برای دست های ترک خورده مادر.
امروز کودکان فقر و بیکاری که به اشتباه کودکان کار لقب گرفته اند، بیش از هر زمان دیگری نیازمند مهر و محبت شهروندانی هستند که می توانند چتر محبتشان را کمی فراخ تر، کمی مهربانانه تر و کمی مسئولانه تر بگیرند تا مبادا باران بی کسی سر و صورت این کودکان را نشانه رود. مبادا تخم کینه و عقده را در دل کودکانی بکارد که هر کدامشان در آینده ای نه چندان دور می توانند تهدیدی برای جامعه شوند، بیاییم از دل این همه زلالی کودکانه دستگیر باشیم تا شاید از میان کودکانه های شعر و شعور، غرورهایی را ترمیم کنیم برای آینده سازی ایرانی که به رغم این همه ثروت خدادادی، کودک فقر و بیکاری کم به خود ندیده است، بیاییم مهرمان را فرش زیرپای عاطفه کنیم تا لبخند های بیشتری بر لب هموطنانمان بنشانیم. بیاییم شلاق سرد زمستان فقر را به نسیم خوش گوار بهار مهربانی مبدل سازیم.
7141/6026/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.