در این مطلب می خوانیم:
شهید احمد مکیان یکی از حافظان قرآن کریم و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم بود که در سن 21 سالگی و بعد از تحمل 5 روز جراحت در روز سهشنبه 18 خردادماه95 برابر با اول ماه مبارک رمضان در عملیات آزادسازی شهر حلب و در منطقه حمره سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شد.از افتخارات پردیسان قم این است که شهید مکیان در این منطقه ساکن بودند که به همین دلیل گفت و گویی با مادر بزرگوار و همسر وی انجام دادهایم.
رحیمه هاشمی مادر شهید گفت: احمد آقا اصلاً دلبستگی به دنیا نداشت و بیقرار شهادت بود و من برای اینکه دوست داشتم فرزندم در دنیا بیشتر بماند و در کنارم باشد از وی خواستم ازدواج کند.
احمد هم چون اطاعت از امر مادر را واجب می دانست قبول کرد و با دخترعمویش درنهایت ساده زیستی ازدواج کرد، آنهاآغاز زندگی خود را در آپارتمان75 متری خودمان، در یک اتاق با جهیزیه ای بسیار مختصر شامل مقداری موکت، کمد و تخت شروع کردند.
زینب مکیان همسر شهید که دخترعموی او نیز هست درباره چگونگی اطلاع یافتن از شهادت همسرش گفت: ما از مجروح شدن و روز شهادت احمد خبر نداشتیم، اما روز سه شنبه که شهید شدند مادر ایشان خواب او را دیدند درحالی که که احمد آقا بالای ابروی سمت راستشان زخمی شده بود و لباس رزمش هم خاکی بود.
همسر شهید افزود: من هم خواب دیدم که در یک حسینیه با جمعیت زیاد هستم که احمد آقا از در وارد شدند درحالیکه من در یکی از اتاقهای حسینیه بودم شهید دست مرا گرفت و از من حلالیت می طلبید. به یاد دارم این جملات را به من گفت: زینب حلالم کن و بدان من همیشه کنارت هستم.اما مرا ببخش که تو را تنها گذاشتم. من در پاسخ گفتم: این چه حرفی است میزنی؟ ایشان در ادامه گفتند: من عجله دارم باید بروم. اینجا بود که من وقتی بیدار شدم احساس کردم که دیگر احمد آقا شهید شدند. درست 3 روز بعد از خواب من، خبر شهادت احمد را به من دادند که البته من باور نمیکردم تا پیکرشان را دیدم . وقتی پیکر را دیدم سجده شکر به جا آوردم که ایشان به آرزوهایشان رسیده و از او خواستم که برای من دعا کنند.
همسر شهید گفت: من می دانستم که پایان راه ایشان شهادت است. با خودم این جور فکر می کردم که مرگ دست خداست، خیلی ها بودند که در جبهه بودند ولی در کنار ما هستند اما بعضی ها در جبهه نبودند و شهید شدند و چون سرنوشت انسان ها بالاخره با مرگ پایان می یابد،چه بهتر که این مرگ شهادت باشد، و با خود میگفتم : احمد ایمان خود را با مدافع حرم بودن به من نشان داد. میدانستم وقتی او به ناموس اهل بیت غیرت دارد، پس غیرت به من دارد. وقتی ایمانش و غیرت و احساس مسئولیت ایشان را دیدم، با توکل به خدا همسری او را قبول کردم.
از همسر شهید مکیان پرسیدیم موقعی که احمد از جبهه برمیگشت چه حس و حالی داشت که در پاسخ گفت: احمد همیشه وقتی میآمد میگفت اینجا شاید جسم من در کنار شما باشد، اما روح من پیش حضرت زینب(س) است. همسر شهید گفت: ما 8 ماه ازدواج کرده ایم که احمد 4 ماه جبهه بودند و فقط 4 ماه پیش من بود. جمله دیگری که همیشه احمد آقا می گفت این بود که نماز صبح، نماز مردانگی است ،برای نماز صبح به موقع بیدار شوید چون به رزق شما برکت میدهد.
از همسر شهید پرسیدیم وقتی دلتنگ شهید میشوید چه میکنید و چه چیزی شما را آرام میکند که در پاسخ گفت: وقتی دلتنگ او میشوم سر مزارش میروم .
علاوه بر آن احمد چون حافظ قرآن بود و صدای خوبی داشت و همچنین در موقع چه شادی یا ناراحتی قرآن میخواند، من هم وقتی دلتنگ او میشوم به یاد ایشان قرآن میخوانم و آرام میشوم.
وی مهمترین وصیت شهید را پایبندی به نماز اول وقت و زیاد خواندن قرآن مخصوصاًتأمل در معنایش ذکر کرده و سفارش مکرر او بر پشتیبانی از ولایت فقیه را یادآوری می کند و می افزاید: الگوی رفتاری شهید، پدر و مادرش بودند. پدر وی که فردی روحانی و بسیار منظم بودند و هرماه 2 بار در خانه برای خانواده جلسه خانوادگی می گذاشتند و به هرکدام از فرزندان یک مسئولیت می داد.
منبع: هفته نامه اقتصاد کهن قم
/8138/ 6133/
شهید احمد مکیان یکی از حافظان قرآن کریم و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم بود که در سن 21 سالگی و بعد از تحمل 5 روز جراحت در روز سهشنبه 18 خردادماه95 برابر با اول ماه مبارک رمضان در عملیات آزادسازی شهر حلب و در منطقه حمره سوریه به فیض عظیم شهادت نائل شد.از افتخارات پردیسان قم این است که شهید مکیان در این منطقه ساکن بودند که به همین دلیل گفت و گویی با مادر بزرگوار و همسر وی انجام دادهایم.
رحیمه هاشمی مادر شهید گفت: احمد آقا اصلاً دلبستگی به دنیا نداشت و بیقرار شهادت بود و من برای اینکه دوست داشتم فرزندم در دنیا بیشتر بماند و در کنارم باشد از وی خواستم ازدواج کند.
احمد هم چون اطاعت از امر مادر را واجب می دانست قبول کرد و با دخترعمویش درنهایت ساده زیستی ازدواج کرد، آنهاآغاز زندگی خود را در آپارتمان75 متری خودمان، در یک اتاق با جهیزیه ای بسیار مختصر شامل مقداری موکت، کمد و تخت شروع کردند.
زینب مکیان همسر شهید که دخترعموی او نیز هست درباره چگونگی اطلاع یافتن از شهادت همسرش گفت: ما از مجروح شدن و روز شهادت احمد خبر نداشتیم، اما روز سه شنبه که شهید شدند مادر ایشان خواب او را دیدند درحالی که که احمد آقا بالای ابروی سمت راستشان زخمی شده بود و لباس رزمش هم خاکی بود.
همسر شهید افزود: من هم خواب دیدم که در یک حسینیه با جمعیت زیاد هستم که احمد آقا از در وارد شدند درحالیکه من در یکی از اتاقهای حسینیه بودم شهید دست مرا گرفت و از من حلالیت می طلبید. به یاد دارم این جملات را به من گفت: زینب حلالم کن و بدان من همیشه کنارت هستم.اما مرا ببخش که تو را تنها گذاشتم. من در پاسخ گفتم: این چه حرفی است میزنی؟ ایشان در ادامه گفتند: من عجله دارم باید بروم. اینجا بود که من وقتی بیدار شدم احساس کردم که دیگر احمد آقا شهید شدند. درست 3 روز بعد از خواب من، خبر شهادت احمد را به من دادند که البته من باور نمیکردم تا پیکرشان را دیدم . وقتی پیکر را دیدم سجده شکر به جا آوردم که ایشان به آرزوهایشان رسیده و از او خواستم که برای من دعا کنند.
همسر شهید گفت: من می دانستم که پایان راه ایشان شهادت است. با خودم این جور فکر می کردم که مرگ دست خداست، خیلی ها بودند که در جبهه بودند ولی در کنار ما هستند اما بعضی ها در جبهه نبودند و شهید شدند و چون سرنوشت انسان ها بالاخره با مرگ پایان می یابد،چه بهتر که این مرگ شهادت باشد، و با خود میگفتم : احمد ایمان خود را با مدافع حرم بودن به من نشان داد. میدانستم وقتی او به ناموس اهل بیت غیرت دارد، پس غیرت به من دارد. وقتی ایمانش و غیرت و احساس مسئولیت ایشان را دیدم، با توکل به خدا همسری او را قبول کردم.
از همسر شهید مکیان پرسیدیم موقعی که احمد از جبهه برمیگشت چه حس و حالی داشت که در پاسخ گفت: احمد همیشه وقتی میآمد میگفت اینجا شاید جسم من در کنار شما باشد، اما روح من پیش حضرت زینب(س) است. همسر شهید گفت: ما 8 ماه ازدواج کرده ایم که احمد 4 ماه جبهه بودند و فقط 4 ماه پیش من بود. جمله دیگری که همیشه احمد آقا می گفت این بود که نماز صبح، نماز مردانگی است ،برای نماز صبح به موقع بیدار شوید چون به رزق شما برکت میدهد.
از همسر شهید پرسیدیم وقتی دلتنگ شهید میشوید چه میکنید و چه چیزی شما را آرام میکند که در پاسخ گفت: وقتی دلتنگ او میشوم سر مزارش میروم .
علاوه بر آن احمد چون حافظ قرآن بود و صدای خوبی داشت و همچنین در موقع چه شادی یا ناراحتی قرآن میخواند، من هم وقتی دلتنگ او میشوم به یاد ایشان قرآن میخوانم و آرام میشوم.
وی مهمترین وصیت شهید را پایبندی به نماز اول وقت و زیاد خواندن قرآن مخصوصاًتأمل در معنایش ذکر کرده و سفارش مکرر او بر پشتیبانی از ولایت فقیه را یادآوری می کند و می افزاید: الگوی رفتاری شهید، پدر و مادرش بودند. پدر وی که فردی روحانی و بسیار منظم بودند و هرماه 2 بار در خانه برای خانواده جلسه خانوادگی می گذاشتند و به هرکدام از فرزندان یک مسئولیت می داد.
منبع: هفته نامه اقتصاد کهن قم
/8138/ 6133/
کپی شد