مورد اول؛
هر انسانی"حق" را می شناسد
الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ.... ﴿۱۴۶﴾
اهل کتاب همان گونه که پسران خود را مى شناسند او [=محمد] را مى شناسند...
بله؛ از خصوصیات "کلام حق" و یا "راه حق" و یا "موضعگیری حق" و یا "قضاوت حق" و یا "دفاع از حق" و خلاصه هر حقی، این است که با ذره ای که انسان به درون خویش فرو رود و آن رابدون هیچ حب و بغض و گرایشی، بررسی کند، حق بودنش قابل تشخیص است، مانند شناخت انسان از فرزندش.
پس چرا ما در زندگی و جامعه اینقدر مبارزه با "حق" و کتمانِ حق را می بینیم؟!
مورد دوم؛
روحیات مثبت خودرا ماندگار کنیم
وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ ....﴿۱۴۸﴾ و براى هر کسى قبله اى است که روى خود را به آن مى گرداند پس در کارهاى نیک بر یکدیگر پیشى گیرید ....
هر یک از ما انسانها به مقتضی ژن و خانواده و یا درس و کتاب و یا جامعه و یا عوامل دیگر؛ دارای یک روحیاتی هستیم، یکی به کسب علاقه مند است و تمام فرصت خود را برای آن می گذارد و دیگری در درس خواندن و دیگری در هنر و ورزش و....
بیاییم از هرچه که در روح و روحیات ما جا کرده، استفاده بهینه کرده و آن را برای خدا قرار داده و همان را وسیله قرار دهیم برای نیکی به آدمیان و رفع نیاز آنان.
در این صورت است که روحیاتِ گذارای خود را ماندنی کرده و در آخرت میهمانش می شویم.
مورد سوم؛
از تعصبات فاصله گیریم
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ﴿۱۷۰﴾ و چون به آنان گفته شود ازآنچه از خدا نازل شده پیروى کنید، مى گویند نه بلکه از چیزى که پدرانمان بر آن بوده اند، پیروى مى کنیم! آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمی کرده و به راه صواب نمى رفته اند [باز هم در خور پیروى هستند] (۱۷۰)
تعصب بسیار خطرناک و دامنه اش بسیار وسیع است .
تعصب؛ یعنی محدود کردن حق به یک فرد و یا یک گروه که انسان با آنان مرتبط باشد و یا منفعتی در آنجا داشته باشد و بر حمایت خود از آن، اصرار ورزد. و در مقابل حقِ واقعی را بی اعتنا بوده و با آن مقابله کند.
تمامِ زشتی "تعصب" در دو وصف آمده و قرآن اشارت دارد، و آن اینکه؛ متعصبان بی خرد و منحرف هستند!