رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ گفت: «امام خمینی(س) با ورود عرفان خصوصی به معنای رویکرد مرید و مرادی در سیاست و اجتماع مخالف بود و آن را برای جامعه مضر می دانست.»
به گزارش خبرنگار جماران، آیتالله سید عباس قائم مقامی رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ در نشستی که به همت انجمن اندیشه و قلم با موضوع «امام خمینی و چالش عرفان و سیاست» برگزار شد، گفت:« عده ای از عرفا به دنبال این هستند که فضای مرید پروری و مرید سالاری را به کل جامعه تعمیم دهند. در صورتی که پیامبران نیز این رویکرد را نداشتند.اینگونه تفکر عرفانی می خواهد فضای خصوصی را به فضای عمومی تعمیم دهد. در صورتی که امام خمینی کاملا با ورود عرفان خصوصی در سیاست و اجتماع مخالف بودند و آن را برای جامعه مضر می دانستند.»
وی با اشاره به رویکرد امام خمینی نسبت به عرفانی که مرید پروری می کند، بیان کرد:« امام از زمانی که وارد مسائل سیاسی شدند، با افرادی که در حوزه ی اسماء جزئی دارای سرمایه بودند هیچ ارتباطی نداشتند، با اینکه بسیاری از آنها دوستان دیرین ایشان بودند. چون فاز کاری وی تغییر کرده بود.»
قائم مقامی با بیان اینکه امام خمینی تنها کسی است که در عصر حاضر طعم اسماء کلیه و عرفان عمومی را چشیده، گفت:«از ویژگی های این درک عرفانی توحیدی، این است که اصلا روابط اجتماعی را نمی توان براساس روابط گزاره های خاص بنا کرد. همه که نمی توانند مرید بشوند، فقط چند نفر که ارتباط خاصی پیدا می کنند مرید می شوند. ارادت و سیستم مرید مآبانه را نمی شود به کلیت جامعه و حوزه امور عمومی تعمیم داد. حوزه امور عمومی حوزه ی دلایل بین الاذهانی و به تعبیر قرآن حوزه اولوالبابی است. لذا این عرفان تبدیل به زبان جمعی می شود و هیچ ارجاعی به شخصیات ندارد و از این منظر، امام بارها صریحا بیان می کنند ولایت فقیه یک ولایت جعلی عقلایی اعتباری است و هیچ ربطی به ولایت عرفانی تکوینی که مد نظر عرفاست، ندارد. آن ولایت، خاص معصوم است و تنها کسی که می تواند ولایت ظاهری و باطنی را جمع کند، معصوم است. مرحوم آخوند خراسانی نیز تصریح کردند که از واژه ولایت نباید استفاده کرد. باید به جای ولایت فقیه از وجوب اطاعت فقیه نام برد. ویژگی وجوب اطاعت این است که مثل نماز، پاسخ گویی و اجابتش اختیاری است. وجوب اطاعت از فقیه در فرآیندهای اجتماعی است و این با مفهوم ولایت در عرفان تفاوت زیادی دارد.»
آیت الله قائم مقامی در تعریف عرفان گفت:« عرفان یک نگاه و درک عمیق وجود شناسانه است. منتهی این درک مراتبی دارد. زمانی در مواجهه با وجود آن را تحلیل ذهنی می کنید و باید کلی به نام وجود بسازید که این ورود به بحث فلسفه است. اما عرفان این موازنه را برهم می زند و می خواهد وارد بتن هستی شویم. در همین نخست بسیاری راه را گم می کنند.حتی برخی کسانی که سلوک عملی و عرفانی دارند، نقشه کلی راه ندارند ونمی توانند یک طرح کلی از موقعیتی که در آن قرار گرفته اند ارائه بدهند.»
بلد نبودن زبان مردم، علت شطحیات عرفا
وی با برشمردن انواع عرفا و نقش آفرینی اجتماعی آنها افزود:«عده ای از نسبت ها میان پدیده ها درک خاص و جزئی پیدا می کنند وعرفانشان کاملا فردی و شخصی است. در اصطلاح می گویند آنها تحت تجلیات اسماء جزئیه الهی قرار گرفته اند، نه تحت اسماء کلیه ی الهی. این افراد چند نوع سرنوشت پیدا می کنند. برخی جامعه گریز می شوند، یعنی حالت انزوا پیدا می کنند؛ چون عارف کسی است که باید با شهود قدم بردارد و وقتی فراتر از آن براش مبهم است طبیعتا قدم بیشتری برنخواهد داشت. لذا وارد جامعه نباید بشود و نمی شود و ممکن است فقط با مریدان خودش ارتباط پیدا کند. در این صورت رکن اصلی ارتباط او با دیگران برمبنای ارادت و مریدی خواهد بود. با این حال هرگز مفهوم عقلانیت به مفهوم بین الاذهانی دراین رابطه حاکم نیست؛ مثل بسیاری از عارفان ما.این عارف اگر دچار اشتباه شود و از این حوزه شهود محدود خودش یعنی همان جامعه ی فرقه ای خودش قدم به بیرون بگذارد دچار خطرات و آسیب های بزرگی می شود.کمترین اتفاقی که برای این عارف می افتد این است که جامعه ستیز و دگرستیزمی شود. برای مثال در شطحیات، عرفا اکثرا سعی داشته اند حوزه شهودی خاصشان را با زبان عمومی بیان کنند. زبان عام زبان خردمندانه و بین الاذهانی است.بزرگترین مشکل تاریخ عرفان ما مشکل بحران زبانی است.عرفا باید فقط از زبان مریدانه و زبان راز آمیزاستفاده کنند. نکات توحیدی و شهودی و دست آوردهای آن زبان ها بسیار مفید است، اما عمومی نیست.اصولا تبدیل زبان خصوصی و تخصصی به زبان عمومی یک عمل غیر دموکراتیک است.»
چرا برخی عرفا جامعه ستیز و دگرستیز می شوند؟
وی دسته ی دوم عرفا را اینگونه معرفی کرد:«عده ای دیگر از عرفا با تحریک مریدان یا خودشان دچار خلط می شوند. عارف فکر می کند آنچه که بر او تابیده و عنایت شده، عطای برآمده از تجلی اسم کلی است در صورتی که اینگونه نیست.اسم کلی نتیجه اش عام است و فراگیر است.نتیجه اسم کلی به تعبیر قرآن مطابق با اولوالباب است.لذا پیامبران محصول تام تجلیات اسماء کلیه الهی هستند و بالاترین دستاوردهای توحیدی و شهودی را دارند اما با پایین ترین سطح جامعه هم همزبانی دارند واین معجزه پیامبران است. اما این عارف این را ندارد و دچار خلط شده وادعای اجتماعی می کند و وارد سیاست می شود.همچنین اظهار نظر سیاسی می کند. عده از او خطاکار تر به او مراجعه می کنند و نظرش را می خواهند. اینجاست که اتفاق بزرگی رقم می خورد.این دیگر جامعه گریز نیست این دشمن جامعه است و در ستیز با خرد جمعی قرار می گیرد و همچنین در ستیز با هرچه مظهر تجلیات کلیه الهی است .این عرفان با سیاست هیچ ارتباطی ندارد و سیاست را تخریب می کند، مردم را از بین می برد و دیکتاتور و هیتلر می سازد.»
امام در اوج بحران ها مدافع کثرت سیاسی بود
آیتالله سید عباس قائم مقامی شخصیت عرفانی امام خمینی را وجه غالب شخصیت وی معرفی کرد و گفت:«یک دلیل این موضوع خاصیت عرفان است. اگر کسی در حوزه عرفان به اسماء کلی دست پیدا کند اولین ویژگی که پیدا می کند وحدت شخصیت است.یعنی تمام ابعاد دیگر شخصیت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد .لذا با جدیت معتقد هستم که فقه وسیاست امام نیز تحت تاثیرعرفان وی بوده است.البته با یک تبصره که او در ساحت اندیشه سالها اینگونه بوده اما در ساحت تجربه ی عملی، امام، زمان محدودی در اختیار داشته است.»
وی در خصوص «تاثیر نگاه عارفانه محصول تجلیات اسماء کلیه در روابط اجتماعی» توضیح داد:«پذیرش کثرت و کثرات یعنی واقعیت کثرات و اختلاف را می پذیریم. حال عارفی که در اسماء جزئیه است، دائم به دنبال این است که کثرت زدایی کند.نگاه ایدئولوژیک هم به دنبال نفی کثرت برای حاکمیت وحدت است.اما در این نگاه عارفانه می گوید اگر کثرت نباشد شما مزه ی وحدت را نمی چشید. با پیوند میان کثرات و حفظ هویت های مستقل و متفاوت است که مزه وحدت توحیدی و عینی را می توان چشید. کثرت را باید پذیرفت. به همین دلیل بود که امام با انشعاب مجمع روحانیون مبارز موافقت کردند. در آن مقطع جناح راست از امام خمینی(ره) گلایه می کردند که جناح دیگر را تایید کرده اند و جناح مقابل این انشعاب را تایید امام بر خود می دانستند، ولی هرگز این گونه نبود.امام اختلاف را تایید می کرد و سعی داشت تکثر را نهادینه کند، اما به مضمون کاری نداشت.شاید بعضی مواقع کشش مضمونی به سمت جناح چپ بود در بعضی موارد کششی مضمونیش به سمت جناح راست و در حقیقت سیال بود. اما از بزرگترین هدایای امام به این انقلاب، به رسمیت شناختن تکثر و اختلاف سلیقه بود، آن هم در زمانی که تمام شرایط فراهم بود برای یک حاکمیت ایدئولوژیک به مفهوم یکسان سازی.»
قائم مقامی با اشاره به بحرانهای دوران رهبری امام گفت: از روزی که ایشان رهبری را به عهده گرفتند در خوزستان شیخ عالم و مرجع تقلید علم استقلال برداشت و تمام تجزیه طلبان دورش را گرفتند با اینکه از دوستان امام بود. ملی گرا و وابسته نیز نبود که به راحتی بتوان متهمش کرد.در آذربایجان هم آیت الله شریعتمداری در خواست استقلال داد (مانند کردستان عراق در این روزها) و در دانشگاه ها نیز هر روز آشوب و بحران بود.امام به آقای بنی صدر رای نداد اما رفتار سیاسی ایشان به نحوی بود که نزدیکترین یاران امام (آیت الله هاشمی رفسنجانی وآیت الله سید علی خامنه ای و آیت الله شهید بهشتی) نامه نوشتند و به امام اعتراض کردند که اگر شما طرفدار بنی صدر هستید ما کنار بکشیم.تا این اندازه از اظهار نظر شخصی خود جلوگیری می کند که مبادا در معادلات تاثیر بگذارد.همچنین تا آخرین لحظه نظرشان را بروز ندادند و آخرین حرفشان نسبت به آقای بنی صدر این بود که ریاست جمهوری به من ربطی ندارد و من فقط آن چیزی که به ایشان داده ام که فرماندهی کل قواست پس خواهم گرفت. بقیه ی موارد باید از مجاری خودش عمل بشود.»
راز تفاوت فقه امام خمینی ، قبل و بعد از انقلاب
آیت الله قائم مقامی در نشست انجمن اندیشه و قلم به بررسی فقه امام خمینی در قبل و بعد از انقلاب پرداخت و گفت:«در فقه قبل از انقلاب امام، به صورت جدی رگه ها و علائم بارزی از تفکر عرفانی وی وجود دارد. فقه امام قبل از انقلاب پیش از اینکه تجربه عمومی و حضور در سیاست را پیدا کند با تفکر عرفانیش کاملا هماهنگ نیست. علتش این است که آن زمان فقه او یک فقه خصوصی بوده است. امام تازه بعد از انقلاب با بخش عمومی فقه آشنا می شود و تجربه اش را پیدامی کند و اواخر عمرشان زمینه مناسبی پیدا کردند که پایه های یک فقه متناسب با نگاه معرفتیشان را پی ریزی بکنند. لذا چالش هایی که فقهای زمان امام داشتند از اینجا سرچشمه می گرفت که برایشان تغییراتی که در امام است، قابل درک نبود. برای مثال جامعه ی مدرسین دیدارهای خصوصی که با امام داشتند و مکتوباتی نوشتند که اگر امروز صدر و ذیلش را حذف کنیم به یک شب نامه ضد انقلابی تبدیل می شود، امام را نقد می کردند، اما امام بر حسب درد دینی که داشتند، پذیرای نقد آنها بودند.یکی از مشکلات آن بزرگواران این بود که متوجه مبنای تغییر نگاه امام نبودند که امام یک سابقه ی معرفتی دارد که شخصیت غالبش است و حالا آمده تجربه ی متناسب با آن را پیدا کرده است، تجربه ای که قبل از آن نداشته است. معتقدم اگر امام فرصت پیدا می کرد، این توازن بیشتر می شد. ولی این امکان را پیدا نکردند و فقط طرح موضوع کردند و همچنان این مسکوت باقی مانده است.آثار طبیعیش را گذاشته است اما به صورت کلاسیک و مدرسی به آن پرداخته نشده است.»
امام بدون کمترین لکنت می گفت اشتباه کردم و این ناشی از نگاه عرفانی او بود
در ادامه رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ تصریح کرد:«یکی از بزرگترین اشکالات فقه ما این است که در یک خلا وجود شناختی شکل گرفته است .اگر فقه در خلا شکل بگیرد، ناظر بر واقع نیست. فقه امام در قبل از انقلاب فقه خصوصی است و فقه عمومیش در بعد از انقلاب عمدتا ظهور پیدا کرده است. بالطبع فقه وی در رفتارهای سیاسی و اجتماعیش نیز نمایان بوده است.یکی از اعتراضات امام نیز این بود که رفتارهای اجتماعی چرا مطابق با آموزه های فقهی نیست. فقه امام در ذیل یک جهان بینی وجودی و متاثر از یک نگاه وجودشناسانه است. لذا قطعا رفتارها در حوزه ی معیارها و قواعد متاثر از نگاه معرفتیشان بوده است.بنابراین هر چه به دنبال اشتباه های امام باشیم کاری فراتر از اثبات امام انجام نداده ایم.او بدون کمترین لکنت و بهانه ای می گفت اشتباه کردم.یکی از ویژگی های این نگاه عرفانی نسبیت عمومی همه چیز است، فقط خدا مطلق است. لذا دائما نسبیت خودت را اول از همه باید ثابت بکنی و از مطلق زدگی و مطلق شدگی پرهیز بکنید.این امر را دائما می توان در ادبیات امام دید.»
بخواهیم یا نخواهیم، نسل گذشته و حال و آینده درگیر امام هستند
آیت الله قائم مقامی در پایان بر شناخت امام تاکید کرد و گفت:«خیلی افسوس می خورم که می بینم نسل امروز آنگونه که لازمه یک رویکرد عقلانی است، هرگز از امام خمینی (س) شناخت ندارند. چند سال پیش در ایام 22 بهمن یک عده از روی علاقه یک تصویر کارتونی از ایشان ساختند، در حقیقت نشانه نهفته ای از این بود که در عصرما از امام چیزی جز یک کارتون در ابعاد مختلف باقی نمانده است.ما چه امام را قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم، نسل گذشته و حال و آینده درگیر امام هستند. پس ناگزیریم اورا بشناسیم، مورد تامل قرار دهیم و نقدش کنیم. البته نقدی با اصول نقد عقلانی و خردمندانه.اولین اصل در نقد این است که نقد براساس معیارها باشد ونه براساس مضمون ها. اصل دموکراتیک و عقلانی بودن در نقد بسیار مهم است. گفتمان حجیت و حجت هم یکی از اصول مهم دموکراتیک در حوزه اندیشه اسلامی و دینی است.ما بیش از اینکه به دنبال حقیقت باشیم به دنبال حجیت هستیم. حجیت یعنی عمل شما در شرایط خاص براساس درکی که از موازین و معیارها دارید، قابل قبول است یا نه؟ حقیقت همیشه سرجایش است اما حجت مفهوم و ماهیت سیال دارد و عقل به ما حکم می کند در رفتارمان به دنبال حجت باشیم و از همین منظر به نقد سیاست و عرفان امام خمینی (س) بپردازیم.»