جماران- بهاره کنجکاوفرد: «اخلاقگریزی» موضوعی است که اگرچه در زمینه علل و عوامل، بسترها و دامنه گسترش آن در جامعه ما، اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ اما کمتر کسیست که توان انکار آن را داشته باشد و هر از چند گاهی کارشناسان حوزه اخلاق نسبت به آن هشدار میدهند.
حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی، یادگار امام در تعدادی از سخنرانیهای اخیر خود، ضمن اعلام نگرانی از تنزل بسیاری از صفات اخلاقی در جامعه امروز، بر ضرورت ایجاد نهضت بازگشت اخلاق به جامعه تأکید کرد.
تأمل دقیق در رویکردهای اخلاقگرایانه و عارفانه امام خمینی در عرصه عمومی، ما را به این نتیجه میرساند که آن عارف بزرگ اساسا نظام سیاسی اسلامی، حکومت، حاکمیت، فقه، ولایت و ولایت فقیه را نه به مثابه هدف که به مثابه ابزارهایی برای اجرای نظام اجتماعی عادلانه اسلام؛ و نظام اجتماعی عادلانه اسلام را، به مثابه ابزار و وسیلهای برای برای پرورش انسان مهذب میداند. همچنانکه الگوی بزرگ او، پیامبر مکرم اسلام(ص)، در مرتبهای والاتر، هدف از بعثت خویش را کامل کردن مکارم اخلاقی میداند.
امام خمینی در کتاب ولایت فقیه خود ابزار تلقی شدن فقه، قوانین اسلامی و حاکمیت نظام اجتماعی اسلامی را برای دستیابی به اخلاق و تهذیب نفس؛ چنین توضیح میدهد: «اسلام به قانون نظر «آلى» دارد، یعنى، آن را آلت و وسیله تحقق عدالت در جامعه میداند، وسیله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذیب انسان میداند. قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است. (ولایت فقیه، ص372)»
آنچه در پی میآید متن کامل گفتوگوی خبرنگار جماران با حجتالاسلام والمسلمین سید محمدعلی ایازی، استاد دانشگاه و قرآنپژوه است. وی که تألیفاتی همچون «آزادی در قرآن»، «قرآن و فرهنگ زمانه»، «قرآن و تفسیر عصری»، مجموعه پنج جلدی «تفسیر قرآن مجید» برگرفته از آثار امام خمینی(ع) و دهها اثر تفسیری و اجتماعی و مقالات قرآنپژوهی را در کارنامه خود دارد، در این گفتوگو به نسبت اخلاق با دین در قرآن و سیره پیامبر اکرم (ص)، جایگاه اخلاق در سیاستگذاری عمومی کشور، عوامل بروز اخلاقگریزی در جامعه، ابزارها و راهکارهای شکلگیری یک نهضت اخلاقگرا در جامعه، شیوه تدریس اخلاق در آموزش و پرورش و آموزش عالی و همچنین دیدگاه امام خمینی (ره) در رابطه با اهمیت آموزش مادرانه و پیش از آموزش و پرورش در تربیت فرزندان اشاره میکند.
متن این گفتوگو به شرح زیر است:
جامعه ما جامعهای دینی است و نسبت دین با اخلاق یکی از پراهمیت ترین مسائل در شکل گیری باورهای عمومی است؛ این که آیا دین برای اخلاق آمده است و اخلاق غایت و هدف دین داری محسوب می شود؛ یا آن که باید به رابطه ای عکس آن قائل باشیم؟
اگر نگاهی کلان به مهمترین متن مقدس مسلمانان یعنی قرآن داشته باشیم، متوجه میشویم که قرآن از نظر محورهای موضوعی به چهار بخش عقاید، احکام، اخلاق و قصص تقسیم میشود. البته این تقسیمبندی از نظر صوری انجام گرفته است، نه از لحاظ ارزشگذاری که طبق آن، ترجیح یا برتری یکی از موارد بر مورد دیگر بیان شود، یا اصل و فرع بودن آنها مدنظر قرار بگیرد. به عنوان نمونه اگر فرض کنیم «امر» در عقاید و احکام، راجع به بحث توحید یا در رابطه با نماز خواندن و کیفیت انجام دادن آن باشد، روشن است که توحید اصل حاکم بر نماز خواندن است. در حالی که بخش قصص یک بخش مستقل معرفتی نیست و جنبه بیانی دارد. یعنی قصص بیان معارف اعتقادی و اخلاقی است و قصه بذاته هدف نیست و این کتاب تاریخی و قصه نیست. این مسئله شامل احکام نیز میشود. یعنی احکام خودشان غایت نیستند و نماز برای آراستگی انسان به فضائل و زدودن رذایل است. لذا صحیح بودن مطلوبیت ندارد مقبولیت داشتن مطلوب نماز است.
بنابراین، بخش ذکر شده چهارگانه، نوعی تقسیمبندی کلی بود، اما تقسیمبندی دیگر اینگونه است که نسبت اخلاق با دین در قرآن و سیره پیامبر(ص) نه به لحاظ کیفی و نه به لحاظ کمی مد نظر قرار میگیرد، به این معنا که از نظر محورهای موضوعی چهار بخش دارد، اما به منظور مشخص شدن اصل و فرع و همچنین جهتها و جهتگیریها، امکان نظرسنجی بین این قسمتها تنها با روشن کردن غایت دین و هدف بعثت پیامبر وجود دارد.
نکته دومی که در این مسیر مطرح میشود، بحث مربوط به کمیت آیات است. برخی در باب احکام در آیات قرآن کریم اعلام کردهاند که از 6236 آیه ۵۰۰ آیه درباره اخلاق وجود دارد، اما برخی دیگر از ۲۰۰ آیه در این رابطه سخن گفتهاند. افراد دیگری نیز این عدد را به ۱۰۰۰ آیه رساندهاند در حالی که چنین چیزی صحت ندارد. این در حالی است که آیات مربوط به معاد شامل عددی حدود ۱۲۰۰ تا ۱۷۰۰ آیه میشود، یعنی اگر تنها از بعد کمی حساب کنیم؛ آیات اعتقادی مربوط به این مبحث شامل این تعداد میشود وگرنه با احتساب آیاتی که در باب توحید یا دیگر اعتقادات است، آیات را تنها از بعد کمی مورد بررسی قرار دادهایم.
همچنین باید توجه داشته باشیم که سومین جهت در این نگاه کلان، توجه به اصلی است که جهتگیری را نشان میدهد. به نظر میرسد یکی از مباحث روشن در این مسیر، اخلاقی بودن جهتگیری قصص و ربط آن به مبحث احکام است.
البته کلماتی در قرآن داریم که فلسفه بعثت انبیا را تعلیم و تزکیه میداند: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (سوره جمعه/آیه 2) به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
این معنا با صراحت و شفاقیت بیشتر در سنت بیان شده است. کلام منقول از پیامبر اکرم (ص) که از طریق فریقین نقل شده، گواهی روشن بر این موضوع است. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «إنّی بعثتُ لاُتممُ مکارم الاخلاق» (من مبعوث شدم برای اتمام مکارم اخلاق).
با پیش رفتن در چنین مسیری، این سؤال مطرح میشود که عقاید به چه دلیل لازم است؟ اعتقاد به توحید در زندگی ما چه تأثیری باید بگذارد و آن را برای چه اموری میخواهیم؟ اعتقاد به معاد در چه بخش از زندگی ما جای دارد؟ تأمل در این مجموعه به ما ثابت میکند که اعتقاد به توحید و معاد را برای تغییر در جهتگیری زندگی و معنابخشی در رفتار، تغییر در تعامل با جامعه و رفتارمان با خداوند متعال و همچنین تصحیح رفتار با دیگران نیاز داریم که همه این موارد بستگی به اخلاق و نسبت اخلاق با دین دارد که در قرآن و سیره پیامبر (ص) این معنا را به خوبی نشان میدهد.
در نهایت و بر اساس نتیجهگیری اینجانب، اخلاق، محوریترین موضوع از موضوعات معارف دین و قرآن است که با دستهبندی آیات در قرآن و روایات به خوبی این معنا استفاده میشود.
با توجه به جایگاهی که برای اخلاق در قرآن کریم توضیح دادید، اخلاق و اخلاق گرایی در سیاستگذاری فرهنگی و تربیتی و به طور کلی سیاستگذاری عمومی یک کشور اسلامی، چه جایگاهی باید داشته باشد؟
به سیاستگذاری به دو صورت میتوان نگاه کرد که یکی از آنها، سیاستگذاری کلان و برنامهریزی برای اصلاح جامعه است. منظور از سیاستگذاری کلان نیز جهتگیری عام به صورت ایجابی و سلبی است. یعنی چه کنیم که جامعه به سمت اخلاق سوق پیدا کند و چه کاری انجام ندهیم که جامعه دچار آسیبهای اخلاقی شود. اما گاهی اوقات، منظور ما در ترویج اخلاق، تصدیگری است. به نظر اینجانب در حوزه اخلاق جایی برای تصدیگری حکومت نیست، دولت میتواند به گونهای برنامهریزی کند که مردم شوق به خوبی پیدا کنند و از بدیها متنفر شوند؛ چون اخلاق موضوعی نیست که جای دخالت مستقیم و تصدیگری داشته باشد. جهتگیری اخلاقی جامعه لزوما با دخالت کردن و وارد شدن تحقق نمیپذیرد، به خصوص که در بیشتر موارد اخلاق اجتماعی مد نظر قرار میگیرد.
موضوعات موجود در حوزه اخلاق اجتماعی، به روابط اجتماعی و نظام اقتصادی و سیاسی عادلانه و سالم و پویا پیوند میخورد. هنگامی که صحبت از اخلاق اجتماعی به میان میآید، منظور این است که حکومت باید کاری انجام دهد که جامعهای اخلاقی و اخلاقمدار تحقق پیدا کند. البته اینکه حکومت در این مسیر چه کاری باید انجام دهد و خود، چه ویژگیهایی باید داشته باشد و از چه روشی باید استفاده کند، بحث جداگانهای را میطلبد. اما مسلم این است که به جای ترویج ظاهر احکام که در خلال آن معمولا به صورتگرایی شریعت توجه میشود، باید ببینیم جهتگیری اخلاقی جامعه به چه سمت و سویی است، از چه آسیبهایی رنج میبرد. مثلا اگر آن جامعه از بیکاری و یا فقر رنج میبرد، این خودش یک نوع آسیب اخلاقی است. جامعه استبدادزده و تحقیر شده و یا سراسر تبعیض و بیعدالتی بستر بیاخلاقی را فراهم میکند.
در شرایط کنونی وضعیت اخلاقگرایی در جامعه را چگونه میبینید؟ به نظر شما عوامل بروز اخلاقگریزی در جامعه ما شامل چه مواردی میشود؟
هرچند در نگاه کلان، جامعه را جامعهای بداخلاق نمیبینم؛ اما جامعه ما به لحاظ اخلاقی جایگاه مطلوبی ندارد. جامعه ما به دلایل مختلفی مانند مشکلات اقتصادی، بیکاری، تبعیض و بیعدالتی، چالشهایی جدی در حوزه آسیبهای اخلاقی دارد و از این جهت مطلوبیت لازم را در نگاه پدیدارشناسی ندارد.
نمیتوان گفت در جامعهای، اصلا دزدی اتفاق نمیافتد و هیچگونه بداخلاقی رخ نمیدهد؛ اما هنگامی که جامعهای را مشاهده میکنیم که آمار دزدی، فساد، اعتیاد، طلاق و آمار پروندههای دادگستری در آن بالا و آمار وجدان کاری پایین است، متوجه میشویم که آنجا، یک جامعه مطلوب دینی نیست و فاصله زیادی تا مقصد پیش رو دارد. تمامی این مسائل، تنها با موعظه کردن حل نمیشود.
برای داشتن فضایی پرنشاط که یکی از پارامترهای مهم و درخور توجه برای یک جامعه به شمار میرود، باید عدالت، آزادی و شوق زندگی و شادی مثبت و نه بیهویتی جاری باشد؛ باید بیکاری زیاد نباشد و مشکلات اقتصادی به حداقل برسد تا جامعه در این صورت بتواند با آسیبهای اخلاقی مبارزه کند و مواجهه مثبت با مشکلات داشته باشد. مشاهده تعداد زیادی از افراد بیکار، فروشندگان خیابانی با سنین بسیار پایین و همچنین فساد و فحشا در یک جامعه، مشکلات اقتصادی، به عنوان عاملی تأثیرگذار در انحطاط جامعه و کاهش اخلاق تلقی میگردد.
مسلما بخشی از اخلاق جامعه تحت تأثیر روابط اجتماعی و روابط سیاسی موجود یک جامعه قرار دارد، که در این باره میتوانیم به تعبیر موجود در معارف و منقولات دین اشاره کنیم: «الناس علی دین ملوکهم». از این تعبیر چنین برمیآید که رابطه متقابلی میان حکومت و جامعه وجود دارد و مردم متأثر از مدیران و حاکمان جامعه خودشان هستند. به این معنا که اگر میخواهیم در جامعهای آمار دروغ، ظلم و فساد بالا نباشد، در حاکمان آن جامعه هم نباید چنین خصوصیاتی وجود داشته باشد. در حوزه تربیتی و آموزشی نیز، مربیان، هادیان و حاکمان در اخلاق جامعه بسیار تأثیرگذار در دانش آموزان و دانشجویان هستند. یکی از عوامل مهم در اصلاح افراد یک جامعه، دعوت مردم به وسیله عمل کردن است. این موضوع به خوبی از روایات برمیآید که میفرماید: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتهم». از معنای این حدیث مبارک چنین برمیآید که مردم را به غیر از زبانتان، یعنی با عمل و رفتار خود به خوبیها دعوت کنید. این نشان میدهد که دعوت به اخلاق، دعوت عملی و غیرمستقیم است.
اگر قصد داشته باشیم یک نهضت یا نهاد اخلاقگرا در جامعه ایجاد کنیم، از کجا باید آغاز کنیم؟ در این مسیر از چه عوامل، ابزارها و راهکارهایی باید بهره بگیریم؟
به اعتقاد بنده، آسیبشناسی اخلاقی نخستین کاری است که در این روند باید انجام دهیم. چون مردم در فطرت خود و به طور طبیعی، انجام کارهای خوب را دوست دارند. به عنوان نمونه حتی دزد هم دلش نمیخواهد دزدی کند، چون این عمل را درست نمیداند و افرادی هم که دروغ میگویند، به طور طبیعی از انجام این کار راضی نیستند. در این راستا باید با نگاهی معرفتشناسانه به جامعه خود و عوامل بروز چنین پدیدههایی در آن بنگریم و با انجام آسیبشناسی اجتماعی، عوامل بروز ضایعات اخلاقی را مشخص و راه حل برای آن پیدا کنیم.
یکی از عوامل تأثیرگذار در حوزه اخلاق، عدالت اجتماعی به شمار میرود که در مورد پیامبران صدق میکند و از اهمیت بالایی نیز برخوردار است. در قرآن کریم نیز به این مسئله اشاره شده است، خداوند در آیه 25 سوره حدید میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به عدالت و انصاف برخیزند، از این آیه شریفه به خوبی برمیآید که پیامبران به عدالت چقدر اهمیت قائل هستند و نقش آن را در ترویج معنویت و اخلاق چقدر کارساز میدانند. با برقراری عدالت در جامعه، بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی از بین میرود؛ به نحوی که مردم در بسیاری از اوقات، توان تحمل گرسنگی و کمبود را دارند اما بیعدالتی برایشان قابل تحمل نیست.
در واقع میتوان گفت در رأس آسیبشناسیهای اخلاقی، موضوعاتی مانند عدالت و آزادی از ظرفیت بالایی برای تأثیرگذاری برخوردار هستند و در این زمینه آزادی مقدمه برقراری عدالت است، به این معنا که پلکان عدالت در مرحله نخست با آزادی بنا میشود. آزادی بخشی از عدالت به شمار میرود تا افراد بتوانند حرف خود را بزنند. این موضوع هنگامی تحقق میپذیرد که مردم برای برقراری عدالت، بتوانند اموری از بیعدالتی که در جامعه به چشم میخورد را بیان کنند تا به این وسیله با مصادیق بیعدالتی مبارزه شود.
ادامه دارد...