بزرگترین عامل رشد و کمال، الگوست. ما در حقیقت از الگو نقش تربیتی میگیریم. هر بچهای، هر فردی، در زندگی خودش وقتی میخواهد یک گام به سوی یک هنجار بردارد، آن هنجار را در حقیقت الگو برای او تعریف میکند.شما ببینید فرزند دومتان در بسیاری از اوقات دقیقا همان روش و همان مشیای را در پیش میگیرید که فرزند اول در خانواده دارد. همینطور است رفیق، اینکه این مقدار در زندگی تاکید شده که ببینید چه کسی رفیقتان است، چه کسی را به عنوان رفیق انتخاب کردید، در حقیقت اشاره به این نکته بسیار پر رنگ تربیتی است؛ چون ناخودآگاه انسان خوبی و بدیاش را با الگویش تعریف میکند و رفیق و دوست یکی از بزرگترین الگوهای زندگی انسان هستند.
انسانهای بسیار بزرگ برای جامعه الگو هستند و این الگو بودن باعث میشود که آنها خیلی وقتها زندگی خصوصی هم نداشته باشند. روابط خاصی را در پرده نهان داشته باشد، مثلا ممکن است کسی دوست داشته باشد، اما میبینید در مورد پیامبر جزییترین روابط شخصی پیامبر هم نقل شده و بیان شده است. این به خاطر این است که پیامبر الگوست بلکه بزرگترین اسوه حسنه است. انسانهایی که بزرگ میشوند، البته این مشکل را در زندگی پیدا میکنند که محیط شخصی ندارند، محیط خصوصی ندارند، اما برای ما به عنوان انسانهای کوچکی که باید برای تعالی به یک نقطه درخشان نگاه بکنیم، زندگی آنها و شناخت زندگی آنها بیش از هر چیز میتواند راهنما و راهگشا باشد.از طرف دیگر شخصیتهایی که نقش الگو برعهده دارند این ویژگی را هم دارند که شما میتوانید در هر زمان به نوعی از رفتار آنها که متناسب با روزگار شماست استفاده کنید و آن نقش را به عنوان یک نقش تربیتی مورد اشاره قرار دهید.
یکی از آن شخصیتها طبعاً شخصیت بینظیر و بیرقیب صدیقه طاهره است. نه تنها برای زن مسلمان و زن جهان اسلام و زن در عالم حاضر، بلکه حتی برای مردها،حتی برای کسانی که در قالب خانواده زندگی نمیکنند. من امروز کوتاه به یک بعد از زندگی صدیقه طاهره اشاره میکنم که ببینید چه سان این نقش میتواند راهگشای دنیای امروز ما باشد. ما امروز در دنیای حاضر، با مشکلی مواجهایم و آن اینکه زن اگر به عرصه جامعه بیاید از عفاف و مادر بودن و همسر بودن جدا میشود یا حداقل کمرنگ میشود. اگر بخواهد به همان نحوه نظام سنتی باقی بماند، در منزل ، در پشت حجابها، در این صورت نقش اجتماعی خود را به عنوان یکی از ارکان جامعه از دست میدهد. این تناقض است که غرب با او مواجه شد، وقتی که به زن اجازه دادند از نظر تئوریک و از نظر اجتماعی وارد جامعه شود، کانون خانوادهشان مورد بحران واقع شد و نقش همسر و مادر در این خانواده کمرنگ شد. از طرفی عفاف یعنی رمز بقای خانواده، در جامعه از بین رفت یا حداقل تهدید شد. نکته درخشانی که در زندگی فاطمهزهرا در آن روزگار مورد نظر است،این نقطه است که شاید بسیاری تصور نمیکردند که دختر پیامبر(ص)، همسرعلی(ع)، در حالی که مظهر عفاف و نماد عفاف بود، نماد خانهداری بود، نماد مادر بودن بود، ( روایات بسیار زیادی از صحابه اهل سنت هست که پیامبر وارد خانه زهرا شد، دید حضرت زهرا دستش از بس دست آس کرده بود، پینه بسته بود و لباسش از بس زیر شعله را دمیده بود، سوخته بود، زیر دیگ را از بس آتش گذاشته بود که غذا بپزد، سوخته بود.) اما این زن، حضورش در داستان فدک،یک پیام بسیار روشن به جامعه است که میتوان در عین حال که مادر بود، همسر بود و عفیفه بود، از حقوق شخصی خود نیز در جامعه دفاع کرد، آن هم به پررنگ ترین نحوه دفاع. داستان فدک را شنیدهاید: باغی بود متعلق به پیامبر که بسیاری مدعیاند پیامبر آن را بخشید و اصلا به مرحله ارث نرسید.روایاتی هم برایش داریم. برخی میگویند ارث فاطمه زهرا بود.
برخی میگویند این نماد بود توسط پیامبر که خطی گم نشود، برای اینکه در دستان اهل بیت یک منبع ارتزاق مالی برای حکومت اسلامی باقی بماند. شواهدی هم وجود دارد از جمله روایتی است از امام کاظم(ع) که وقتی خواستند فدک را برگردانند به حضرت،آن خلیفه عباسی از حضرت پرسید: مکان فدک کجاست؟ حضرت فرمود: از آن طرف جهان اسلام تا آن طرف آن. همه اینها فدک است. فدک برای ما یک باغ نیست فدک برای ما حق حاکمیت الهی است. اما من اصلا فرض را بر این میگذارم مطابق قولی که میگوید فدک یک حق شخصی برای فاطمه زهرا بود.
صدیقه طاهره در حالیکه درعفاف کمترین خدشهای را به او نمیتوان وارد کرد،وقتی پای حقوق اجتماعی او به میان میآید به گوشه خانه نمیخید. در گوشه خانه نمینشیند. به میانه جامعه میآید. میایستد. خطبه میخواند. دعوا میکند. جنگ و جدل میکند و به دنبال حق خودش میرود و این به ما نشان میدهد که زن میتواند هم عفیف باشد، هم خانواده را محور باشد و هم در بستر جامعه زندگی کند و نقش خودش را در جامعه ایفا کند. شاید بسیاری میگفتند: نه آقا اصلاً بسیار زشت است دختر پیامبر بیاید مسجد پیغمبر حرف بزند، باید پشت پرده بنشیند، اما حتی خطبه فاطمه زهرا(س) از پشت پرده نیست. یک چنین نقلی را من ندیدم. بلکه رو در روی ابوبکر میایستد و صحبت میکند. آیا فکر نمیکنید که به خاطر چنین مادری است که سیدالشهدا به وجود میآید که از حق خودش و از حق حقیقی خودش در جامه الهی دست بر نمیدارد؟ اگر چنین مادری را در بالای سر خودش ندیده بود و در حوزه تربیتی چنین مادری قرار نگرفته بود،آیا میشد تصور کرد زینبی تربیت شود که در اوج عفاف، پرچمدار یک حقیقت اجتماعی- الهی شود؟! امروز میشود گفت صدیقه طاهره که همیشه برای زن و مرد ما الگوست از این زاویه نیز میشود به مقام او نگاه کرد و از این زاویه نیز میشود از او کسب فیض کرده ، کسب تربیت کرد. در حوزه اشراق تربیتی او قرار گرفت... .
من نقبی بزنم به زندگی امام- حتما شنیدهاید امام، عمهای دارند صاحبه خانم. وقتی پدر امام را در خمین به شهادت میرسانند، هیچ مردی در این طایفه نیست. صاحبه خانم یک تنه چادر به کمر میبندند به تهران میآید احقاق خون برادرش را میخواهد. میایستد در اوج عفاف و مادر و عمه بودن از حق اجتماعی خانواده خود دفاع میکند، شیرزنی که قبرش هم در قم است. آیا در زیر تربیت چنین عمه و مادری نیست که نقشی مانند امام تولید میشود در تاریخ؟!
باید فاطمهای باشد تا حسینی تربیت شود تا زینبی پرچمدار عاشورا شود. باید صاحبهای باشد تا در چنین خانوادهای امام تربیت شود و شکل بگیرد و این تربیت خانوادگی در خانواده خود امام نیز تجلی مییابد. همسر مکرمه امام به عنوان یک بانوی با کمالات در خانه امام حضور دارند و در تربیت فرزندان و همراهی امام از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و از دامن این زن نمونه است که فرزندان امام پرورش مییابند.
این حضور موثر همسر مکرمه امام را ما در ضایعه فقدان یادگار امام دیدیم .به راستی هنوز چون کوه استوار ایشان پشتوانهای بود برای تحمل آن مصیبت بزرگ و اینها همه در پرتو الگوسازی از حضرت زهرا است. ما امروز بیش از هر زمان دیگر محتاج الگوی زهراییم. الگوی زهرا به عنوان راهنمای نه تنها زن ایرانی و زن مسلمان که راهنمای زن و مرد مسلمان و زن و مرد در این جهان. و هر لحظه میتوان قطعهای از شخصیت او را به عنوان یک الگو و راهنما برای اینکه راه گم نشود مدنظر داشت.