پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: تنها دو سال پس از عروح عارفانه رهبر کبیر انقلاب، فرزند امین و فاضل امام،در نخستین مقاله شماره نخست فصلنامه حضور به بازکاوی مسائل و مصائب خمینی در حوزه علمیه می پردازد. انتخاب چنین موضوعی از سوی حجت الاسلام و المسلیمن سیداحمد خمینی به عنوان نخستین مقاله منتشره از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام، جای تامل دارد. صدور منشور روحانیت در سوم اسفند 1367 ، و رحلت یادگار امام در 27 اسفند، فرصتی است برای بازخوانی این نوشتار فرزند انقلاب.
***
ظاهراً حضرت امام در سن17 سالگى وارد حوزه علمى اراک مىشوند، در آن موقع اراک یکى از مراکز علمیه ایران بود و مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى- رضوانالله علیه- مؤسس حوزه علمیه قم در اراک تدریس مىکردند.
مرحوم آیتالله حائرى از اراک براى زیارتى به قم مىآیند و در قم تعدادى از علما به گرد ایشان جمع مىشوند و از ایشان درخواست مىکنند در قم ماندگار بشوند. طبعاً وقتى ایشان در قم مىمانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) که در اراک بودند راهى قم مىشوند. در قم حضرت امام نزد مرحوم آیتالله حائرى بیشتر دروس عالی حوزوی را فرا مىگیرند. در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصیل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدریس هم اشتغال داشتهاند.
امام فلسفه را نزد مرحوم آیتالله رفیعى فرا مىگیرند و به گفته حضرت ایشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آیتالله رفیعى در تحصیل «منظومه» بهره مىگیرند. بعد از این که درس فلسفه ایشان، یعنى «شرح منظومه» تمام مىشود، امام به درس «اسفار» مىروند، امام در این مورد فرمودند: دو یا سه جلسه که رفتم ملتفت شدم درس ایشان را مىدانم و نیازى به خواندن «اسفار» ندارم. امام مقدار زیادى از «اسفار» را با مرحوم آقا میرزا خلیل کمرهاى مباحثه مىکردند و در ضمن آن «منظومه» را تدریس مىکردند. در جلسه درس «منظومه» شاگردان و طلاب زیادى از جمله آیتالله شهید مرتضى مطهرى حضور داشتند.
درس اخلاق امام بسیار سازنده بود
امام درس اخلاق را در مدرسه فیضیه با حضور تعداد زیادى از طلاب و مردم عادى کوچه و بازار برگزار مىکردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادى بیان مىکردند. طبق گفته بعضى از حضار درس اخلاق امام بسیار سازنده بود و گاهى صداى گریه و استغاثه در مسجد طنینانداز مىشد بخصوص مواقعى که امام توضیحاتى درباره مسائل آخرت و معاد ارائه مىدادند، موجب تأثیر و تأثر فراوان حاضران در مجلس مىشده است.
یک روز امام با مرحوم آقاى الهى از شخصیتهاى عارف مسلک در قم ملاقات مىکنند، در جریان این ملاقات مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشتهاند، امام فرمودند: مقدارى با هم صحبت کردیم و یکى دو تا سؤال از مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ پرسیدم، وقتى جواب مشروح و کاملى شنیدم، مطلع شدم که ایشان اهل فلسفه و عرفان هستند، زمانى که مرحوم شاه آبادى تصمیم داشتند از، مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فیضیه تشریف ببرند، امام نقل کردند که من هم به همراه ایشان راه افتادم؛ در بین راه از ایشان سؤال کردم «منظومه» و «اسفار» و نظایر آن را درس مىدهید؟ ایشان جواب دادند: والله نمىتوانم حال و حوصلهاش را ندارم؛ نهایتاً حضرت امام، مرحوم آقاى شاه آبادى بزرگ را براى تدریس عرفان راضى مىکنند و «فصوص» ابن عربى را به مدت 6 سال نزد ایشان مىخوانند. آقاى مرتضى حائرى یزدى فرزند گرامى مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى- رضوانالله علیه- نکته مهمى را براى بنده بازگو کردند، به گفته ایشان با رحلت حضرت امام چند تا از علوم به طور کلى دچار خلأ مىشوند، یکى از این علوم، عرفان است زیرا در حال حاضر نظیر امام کسى وجود ندارد که در این علوم عمیقاً تحصیل کرده باشد.
در کنار تهذیب نفس از فعالیتهاى سیاسى غافل نبودند
حضرت امام فرمودند، یک بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عدهاى دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث مىکنند، ناگهان به ذهنم آمد که ما داریم درس اخلاق مىگوییم حال آنکه این بحثها در حوزهها هم نفوذ پیدا کرده است. امام تصمیم مىگیرند از وسط مدرسه فیضیه برگردند و دیگر به درس نمىروند، طى یک ماه، تا چهل روز تقریباً همه کارها را کنار مىگذارند و کتاب «کشف اسرار» را مىنویسند. همه کسانى که در جوانى با امام آشنایى و سابقه رفاقت داشتهاند، ایشان را اهل ریاضت نفسانى مىدانستند، حضرت امام اهل شب زندهدارى و راز و نیاز با خدا بودند در جلسهاى که غیبت مىشده است حاضر نمىشدند و به هیچ وجه اجازه نمىدادند در نزدشان غیبت بشود و این صفت اخلاقى امام در حوزههاى علمیه زبانزد است. ایشان در کنار تهذیب نفس از فعالیتهاى سیاسى غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آیتالله حائرى یزدى و چه در زمان مرحوم آیتالله بروجردى در مسائل سیاسى جامعه مشارکت فعالانهاى داشتهاند براى مثال وقتى که دستگاه رضاخان جز به عدهاى اجازه نمىداد ملبس به کسوت روحانى باشند، ایشان با تلخى از آن دوران یاد مىکردند و متذکر مىشدند که دوران بسیار سختى بر ما گذشت، حتى نقل مىکردند، من و چند نفر دیگر براى این که مورد هجوم عمال رضاخان قلدر قرار نگیریم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلى بیرون از شهر قم مىرفتیم وقتى هوا تاریک مىشد دوباره به خانه برمىگشتیم تا بتوانیم به درس و مباحثه برسیم در عین حال دست از لباسمان نکشیم؛ امام در این مبارزه براى حفظ حرمت و هویّت روحانیت متعهد برخوردهاى تندى با توجیه کردن کارهاى خلاف شرع و قانون حکومت وقت داشتهاند.
براى اقامت آیت الله بروجردی در قم تلاش وسیعى مىکنند
امام یکى از مسائلى را که براى حیات علمى حوزه بعد از رحلت مرحوم آقاى حائرى یزدى ضرورى مىدانستند، حضور حضرت آیتالله بروجردى در قم بود. زیرا ایشان از نظر علم و فضائل اخلاقى از علماى تراز اول بودند؛ بعد از رحلت آقاى حائرى یزدى و در زمان مراجع ثلاث؛ یعنى حضرات آیات خوانسارى، صدر و حجت که در قم حضور داشتند امام که از شخصیت و درجه علمى مرحوم آیتالله بروجردى اطلاع داشتند، براى اقامت ایشان در قم تلاش وسیعى مىکنند؛ ظاهراً مرحوم آیتالله بروجردى براى عمل جراحى به بیمارستان فیروز آبادى (شهر رى) مىآیند. طبق گفته مادرم، امام گاهى پنجاه تا شصت نامه براى علماى سراسر کشور دستنویس مىکردند که از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشریف بیاورند بر اثر تلاشهاى همهجانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آیتالله بروجردى براى اقامت در قم راضى شدند و بدینترتیب حوزه تازه تأسیس قم از نظر بنیه علمى قوت گرفت و بصورت بارزى تقویت شد. زمان رحلت آیتالله بروجردى امام نزدیک 60 سال داشتند، عدهاى رسالههایى را که تدوین کرده بودند، به چاپ رسانده و توزیع کردند؛ با این عنوان که حوزه نباید بىسرپرست بماند شهریههاى مرحوم آقاى بروجردى را قبول کردند ولى امام هرگز وارد این قضایا نشدند فقط در یکى دو جلسه بصورت ضعیف شرکت کردند و کماکان به درس و بحث و تربیت شاگردانشان در قم مشغول بودند. امام در طول زندگیشان کوچکترین قدمى براى کسب موقعیت بر نداشتند بهترین گواه این مدعا شاگردان حضرت امام هستند. آقاى میرزا جعفر سبحانى (صاحب تقریرات اصول امام ) از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام مىرفتند ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند از طلاب پول جمع مىکنند تا حضرت امام براى مرحوم آیتالله بروجردى فاتحه بگیرند، البته آقایانى که به این امر کمک مالى کرده بودند قصد و نیت خیر داشتند. اما نمىخواستند براى مرحوم آقاى بروجردى فاتحه بگیرند؛ چون تصوّر مىکردند برگزارى مجلس فاتحه معنا دارد و معناى آن در حوزههاى علمیه عنوان کردن ادعاى مرجعیت از طرف برگزارکننده است، اما امام در این قضیه بالشخصه هیچ کارى نکردند، اصلًا ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلاب براى حوزه و آتیه اسلام بودند.
بعد از رحلت آیتالله بروجردى حضرت امام به اتفاق اعضاى خانوادهاشان تابستانها به امامزاده قاسم تهران مىآمدند؛ در همان زمان آیتالله سید عبدالهادى شیرازى از نظر مرجعیت بر مرحوم آیتالله حکیم پیشى گرفت، متأسفانه ایشان چند ماه بعد دار فانى را وداع گفتند؛ از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که امام فاتحه بگذارند؛ ایشان گفتند: نه مجلس فاتحه مىگذارم و نه در فاتحه شرکت مىکنم؛ زیرا این نوع کارها در عالم طلبگى به معناى طرح مسأله مرجعیّت است و امام نمىخواستند خودشان را مطرح کنند. درست به یاد دارم مرحوم آقاى اشراقى (دامادمان) از قم آمدند و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلاى قم مرا فرستادهاند خدمت شما که این کار را بکنید، ولیکن امام قبول نکردند در نهایت بر اثر فشار زیاد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند.
حضرت امام چه در زمان مرحوم آقاى حائرى و چه در زمان مرحوم آقاى بروجردى همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، براى مثال بر اثر قضایاى سیاسى که در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مجبور شد با شاه صحبت کند، نظر مراجع و علما این بود، نمایندهاى باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسى غیر از حاج آقا روحالله (حضرت امام خمینى) برنمىآید و ایشان هم طى دو ملاقاتى که با شاه انجام دادند حسابى بر نقطهنظرهاى مراجع و علما تأکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاستهایش هشدار دادند.
امام شکستن جو تحجر را در درونحوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند
در قضیه اعدام نواب صفوى و سایر اعضاى فداییان اسلام، امام از مرحوم آقاى بروجردى و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندى بر علیه دستگاه شاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند، امام در این قضیه خیلى صدمه روحى خوردند، در آن اوضاع واحوال شرایط به گونهاى بود که از دیدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود؛ یعنى استدلال مىکردند حالا که قرار است یک روحانى اعدام بشود، لباس روحانى را از تن او در بیاورید که به مقام روحانیت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانى باید با کسوت مقدس روحانیت شهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اینها در صحنه هستند، از دیدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالى که از دیدگاه امام، مبارزات روحانیان بزرگوارى همچون شهید نواب صفوى روشنىبخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود. البته اوضاع حاکم بر حوزه به گونهاى بود که نباید آقاى بروجردى را مقصر دانست، جو حاکم بر حوزه بخشى از یک روند مبارزاتى بود، در مقابل تفکرات ارتجاعى مقدسمآبها در عرصه دین و سیاست که اعتقادى به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفکر انقلابى و رهایىبخش امام قرار داشت. مقدسمآبهاى متحجر حتى در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام را نداشتند، متحجران شرایط را جورى مهیا ساختند که وقتى مىخواستند کتاب اسفار یا منظومه را از جایى بلند کنند از انبر استفاده مىکردند و لمس کردن آن را نجس مىدانستند یا به فرض اگر کسى فلسفه مىخواند او را بىدین مىدانستند، امام شکستن جو تحجر را در درونحوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند؛ لذا وقتى در قم «منظومه» و «اسفار» تدریس مىکردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند؛ اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجران شکست بخورند، به نظر من مبارزه امام با مقدسمآبها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهمتر بود؛ زیرا اگر سد متحجران که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادى نداشتند شکسته نمىشد، امام هرگز نمىتوانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوّت و استحکام بردارند، لذا امام به خوبى تشخیص داده بودند که روشنگرى صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحوّل در بیرون حوزهها را داشت، امام با دست خالى؛ ولى با ایمانى استوار وارد میدان مبارزه شدند و پایههاى فکرى و اعتقادى انقلاب اسلامى را پىریزى کردند و در این مسیر کش و قوسهاى عجیبى را براى تحوّل و تثبیت حوزهها تحمل کردند، یعنى از یک طرف مىبایست طلاب علوم دینى را که داراى استعداد علمى و مبارزاتى بودند از جو جمود فکرى حاکم نجات مىدادند و از طرف دیگر روند مبارزات مردم ایران را بر علیه رژیم شاه و اربابان او به سرکردگى امریکا ترسیم و هدایت مىکردند.
متحجران لبه تیز حملات خودشان را به جاى حکومت شاه متوجه حضرت امام کردند
امام تفکر متحجران را مانع بزرگى در روند مبارزاتى و انقلابى مردم ایران مىدانستند بنابراین زیربناى اعتقادى حوزه را بر مبناى پرورش افکار اصیل اسلامى و انقلابى قرار دادند تا جایى که دیگر اعدام یک نفر روحانى به وسیله عوامل شاه موضوعى خجالتآور براى حوزه و روحانیان تلقى نمىشد، بلکه سند حضور و صیرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب مىشد.
به تدریج مبارزات اوج گرفت تا جایى که امام مرجعگیرى را به قول بعضى از آقایان باب کردند؛ در این مرحله باز متحجران لبه تیز حملات خودشان را به جاى حکومت شاه متوجه حضرت امام کردند. بالاخره امام با تربیت شاگردانى انقلابى توانستند بر این تفکر فائق شوند و با بصیرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوى پیروزى هدایت کنند.
منبع: حضور (1)، ص: 12