گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا نوراللهیان پیرامون کیفیت و چگونگی مراسم حج پیش و پس از انقلاب در حسینیه جماران صورت گرفت؛ ایشان که پیش از انقلاب به واسطه سابقه مبارزاتی و پس از انقلاب مسوولیت هایشان، ارتباط با کشورهای اسلامی و مراسم حج را تجربه کرده اند در این گفتگو بخشی از خاطراتشان را بیان کرده اند. حجت الاسلام و المسلمین نوراللهیان که طی سی سال گذشته از شخصیت های فرهنگی بوده و حوزه های علیمه و مراکز آموزشی و دانشگاهی متعددی را در کشورهای متعدد جهان تاسیس کرده به عنوان یکی از یاران حضرت امام(س) و سفیران انقلاب اسلامی شناخته شده است:
خاطره نویسی و خاطره گویی از حج چه سابقه و تاریخچه ای دارد؟
از اولین حجی که در اسلام انجام شد تا به امروز یک سیره و روش حسنه و مستمره ای بوده است که خاطرات حج را می نوشتند یا می گفتند. در گذشته خاطره گویی حج بسیار معروف و مرسوم بود. رحله های نوشته شده عموماً با این نیت است. رحله ابن بطوطه که به قصد حج حرکت می کند از تونس و مراکش حرکت می کند و این سفر سی سال به درازا می کشد تا خاطره نویسی های معاصر و امروزین که در رابطه با حج نوشته شده اند یک کتابخانه عظیمی است که خود این نوشته ها بر غنای معارف و حقایق حج افزوده است و بستر پیدایش حج در اعصار مختلف و سیر تطورات این سفر معنوی در این خاطرات آمده است. اولین خاطرات حج را جابر بن عبدالله انصاری که جمّال و شتربان پیامبر بود جزئیات این خاطرات را این صحابی والامقام در سینه داشت تا به امام باقر(ع) منتقل کرده است.
نخستین سفر حجی که خود شما مشرف شدید چه زمانی بود و چه خاطراتی از آن سفر دارید؟
من یک بار قبل از انقلاب به حج مشرف شدم. وقتی امام به عراق تبعید و در نجف مشرف بودند شرایط سفر به مکه و حضور ایرانیان در این دوره خاص فراهم بود و فرصت هایی برای بیان اندیشه های امام پیش می آمد. من سال 55 با مشکلات بسیار زیادی از حیث ویزا و گذرنامه و خروج از ایران، از روز ششم ذیحجه در سفر حج بودم. در این سفر با شهید سیدعلی اندرزگو همسفر بودیم که در سوریه در یک اتاق اقامت داشتیم و در مکه در شارع المنصور در یک طبقه با هم بودیم و در همان سفر در دو شهر مدینه و مکه امام موسی صدر را زیارت کردم. خیلی از بزرگان و علما و شخصیت های انقلابی که تعدادی از آنها زنده نیستند در این سفر حضور داشتند. آن سال این جمع انقلابی در حج مجتمع بودند که اینها رسالتمند بودند. سید علی اندرزگو شخصیت عالم روحانی که هفتاد هزارتومان آن زمان را آورده بودند و مقداری سلاح از جمله سلاح کمری خودکاری را برای ترور شاه تهیه کرده بودند و ایشان را وقتی به ایران آمدند با همین قصد در خیابان سقاباشی شهید کردند.
این سفر من یک سفر سه ماهه بود که در طی آن حضور فکری و معنوی امام خمینی را درک کردم. از ایران که خارج شدم به کشورهای پاکستان، ترکیه، اردن، سوریه، حجاز و عراق سفر کردم و تقریباً در تمام مسیر این سفر حضور امام خمینی را دیدیم. در تمام این کشورها تا جایی که سفرمان به عراق و یک ماه اقامت در عراق منتهی شد در یک کلمه سالهای منتهی به انقلاب همه انقلابیونی که حج می رفتند برای قرار و مدارهای انقلابی و پیگیری مسائل مبارزاتی بود. امام در این اندیشه بودند که از فرصت و تریبون حج و عرصه ای که در یک صحنه عظیم و کنگره بزرگ بین المللی پدید می آید باید استفاده کرد. در آن سالها برای رساندن اخبار ایران رسانه های نوین نبودند امکانات تلفن هم بسیار محدود بود ولی مبارزین از چنین فرصت هایی برای انتقال اخبار استفاده می کردند.
مسیر سفر شما از کدام راه بود و عازم چه کشوری شدید؟
در این سفر وقتی ما از ایران خارج شدیم وارد کویته پاکستان شدیم و در مدرسه علمیه امام صادق(ع) با آیت الله سیدحسن فاضل دیدار کردیم. این مدرسه یک حوزه علمیه به نام امام خمینی بود و ایشان آن را تأسیس کرده بودند این بزرگوار از همانجا از ما استقبال کرد و ما از آنجا با یک دوستدار واقعی و ارادتمند حضرت امام از بین روحانیون شیعه پاکستان آشنا شدیم. ما چون از ایران فرار کرده بودیم و لباس های بلوچی تن مان بود بلافاصله به کراچی رفتیم و پس از چند روز اقامت که مهمان وکیل تام الاختیار حضرت امام(س) مرحوم آیت الله علامه حاج شیخ محمد شیخ الشریعه اصفهانی بودیم که امام هم خیلی ایشان را دوست داشتند و این مرد بزرگ با نزدیک هشتاد و چند سال سن آن روزها تمام بحث شان و دیدگاه ها و مطالب شان از امام و از اندیشه امام بود و عکس بزرگی شاید به ارتفاع 5/1 متر از امام خمینی پشت سرشان گذاشته بودند. یک عالم برجسته که موی شان کاملاً سفید شده بود و قادر به سجده هم نبودند و مهر را به پیشانی می گذاشتند و یارانشان هم در کنارشان بودند. آقای دکتر هادی، شیخ حسن ابراهیمی و آقای سراج الدین موسوی و دیگران از یاران ایشان بودند. ما چون عازم سفر حج بودیم از کمک های جدی ایشان برای گذرنامه گرفتن برخوردار شدیم.
در تمام مسیر ما همه جا صحبت امام و نجف و اعلامیه بود تا ما به سوریه رسیدیم. سوریه مرکز انقلابیون بود و امام موسی صدر که به واسطه جنگ داخلی مرتب به سوریه رفت و آمد داشت و مرحوم شهید محمد منتظری و آقای جلال الدین فارسی و جمعیت های دیگر از نحله های مختلف انقلاب که در آنجا حضور داشتند ما مختصری توقف داشتیم و سپس عازم مکه شدیم.
در مراسم حج به چه شکلی پیام انقلاب تبلیغ می شد؟
حج در سالهای منتهی به انقلاب یعنی سالهای تبعید امام معمولاً با رساندن پیام انقلاب توأم بود. امام گویا بعضی از سالها افرادی را به حج می فرستادند که مشخص بود محوریت حج انقلاب و علاقمندان و دوستداران امام هستند مثلاً فرزند برومندشان آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی را. امام خودشان در سالهای تبعید به حج نرفتند و تنها یک بار در سال 1312 به حج رفته بودند.
زمانی که امام در تبعید بودند حج اهمیت فوق العاده ای داشت و انقلابیون تلاش می کردند از آن فضا استفاده کنند مثلاً مرحوم دکتر محمد صادقی که مفسر قرآن و از شخصیت های برجسته و ممتاز و فقیه و صاحب تالیفات فراوان و صاحب رساله بودند در مسجدالحرام می نشستند و با تسلط بسیار بر فقه شیعه جعفری و مذاهب دیگر فتوا می گفت مردم را به انقلاب دعوت می کرد و از امام خمینی با شهامتی ستودنی دفاع می کرد و حلقه هایی دور ایشان جمع می شدند و ایشان از مظالم شاه و مسیر انقلاب سخن می گفت.
ما و سایر افراد نیز به دنبال آن بودیم که پیام امام را برسانیم و دیدگاه های امام را بگوییم و به حجاج دیگر کشورها که می رسیدیم از مظالم شاه سخن می گفتیم و همان سالها که امام در تبعید بودند مراجع دیگر بعثه و دفاتر نمایندگی در مکه و مدینه داشتند اما امام چنین چیزی نداشتند ولی هر کدام از ما یک بعثه و پیام و دفتری برای نشر اندیشه های امام به حساب می آمدیم با علما و زوار کشورهای دیگر دیدار می کردیم. این اتفاق در بین ایرانیان و هوادارن امام که از کشورهای کویت و عراق و پاکستان می آمدند به عنوان یک رسالت انقلابی در سفر معنوی حج سرلوحه کارهایمان بود. همه این ها در حالی بود که ملک خالد دوست و هم پیمان شاه بود و بسیار برای او بد و گران تمام می شد که ایرانی های بیایند و از امام خمینی، دشمن سرسخت شاه در حج صحبت کنند و پیام رسانی کنند و کار نهضت را دنبال کنند و در شرایطی که هیچ امکاناتی نبود و هیچ دسترسی به وسائل امروزی نبود. در جمع انقلابیون خبرنگاری نبود و با مراکز خبرگزاری بین المللی که صدای ما را برسانند ارتباط وجود نداشت و رسانه ای نداشتیم ولی خیلی کار می شد چرا که ایمان به راه و عشق بود.
من در ادامه سفر در موعد ماه محرم به کربلا رفتم و حضرت امام هم در زیارت امام حسین(ع) بودند. برای اینکه اخبار حج را برسانیم و دیدگاه های قیادت و زعامت و رهبری انقلاب را بپرسیم خدمت رسیدیم تا خودمان را بیازماییم که حج مان را چگونه به جا آورده ایم حاج آقا مصطفی اظهار لطف کردند و یک دیدار خصوصی گرفتند و تقریباً نیم ساعت خدمت امام بودم و من سوالات مختلفم را در زمینه انقلاب و فضای انقلابی مشهد و مرحوم آیت الله منتظری که آن وقت در زندان بودند، بحث دکتر شریعتی و موضوعات دیگر مطرح کردم.
پس از انقلاب اسلامی مراسم حج دارای چه ویژگی هایی بود؟
برجسته ترین فرازهای حج در سال های پس از انقلاب این بود که با وجود تحمیل جنگ بی منطق هشت ساله توسط صدام به مردم ایران که چندین استان کشور درگیر جنگ بود ولی ضربان قلب مناسک بزرگ و مراسم شکوهمند حج فوق العاده تند و شدید و بسیار زنده و با نشاط می تپید. در این سالها مراسم برائت از مشرکین انجام شد. نسل امروز شاید تصور درستی از برائت نداشته باشد چون تلویزیون هم مراسم برائت آن سالها را نشان نمی دهد تا در ذهن جوانان نقش بندد. از بلندی های شمال مکه که به آن منطقه شیشه یا عزیزیه اطلاق می شود سیل جمعیت راه می افتاد تا به میدان معابده مقابل بعثه امام خمینی می رسید و در این مراسم عظیم یک شکوهی مشهود بود که اعراب و غیراعراب مبهوت می شدند و سرها را از هتل ها بیرون می آوردند و تماشا می کردند که چگونه ایرانی ها در صفوف منظم شعار لااله الالله و حمایت از فلسطین و مرگ بر آمریکا و اسرائیل می دهند. در پایان این راهپیمایی نماینده امام در کنار خانه خدا یک سخنرانی فوق العاده سنجیده انجام می داد و سپس پیام امام خوانده می شد و بلندگوها پخش می کردند. در همان روز هزاران نسخه پیام امام به عربی و زبان های دیگر توزیع می شد و از آن روز تا آخرین زائرینی که در حج بودیم پیام امام را توزیع می کردیم که برخی نیز دستگیر و زندانی می شدند که خود من هم در شهربانی مدینه دستگیر و به زندان رفتم و اعتصاب غذا کردم. داشتم در مسجدالنبی بیانیه های امام را لای قرآن ها می گذاشتم آن وقت ها هنوز چشم های الکترونیکی باب نبود و ظاهراً آن سال آورده بودند و من نمی دانستم دیده بودند و سند گرفته بودند و در نهایت من با دستبند از دستشان فرار کردم.
از حج سال های ابتدای پس از انقلاب خاطره یا واقعه خاصی را در ذهن دارید؟
پس از پیروزی انقلاب یک جریان انقلابی بسیار تندی در مکه اتفاق افتاد و آنها را در خود مسجدالحرام سرکوب کردند که ابعاد آن لااقل برای من همچنان ناشناخته مانده است. بسته بودن محیط خبری عربستان و نبود وسایل اطلاع رسانی علت این بی اطلاعی بود. ماجرای عجیبی بود که در مسجدالحرام همه آنها را تیرباران کردند و عده ای در خانه خدا کشته شدند؛ لابد بعدها تاریخ در مورد آن واقعه حرفهایی خواهد داشت.
شما تا چه اندازه ای برائت از مشرکین را موفق و موثر ارزیابی می کنید؟
من با ضرس قاطع می گویم حرکت هایی که امروز در مصر و تونس و یمن و سوریه و لیبی و بحرین اتفاق می افتد ریشه در نه سالی دارد که برائت حج انجام گرفت و این قدر این مراسم باشکوه و آرام و باحرارت ایمانی بود که خود به خود زائر اردنی و کشمیری و مصری و ... جذب ما می شد. من تردید نمی کنم محصول آن برائت نه ساله بیداری امروز است. لبنانی ها و پاکستانی ها و فلسطینی و کشورهای آفریقایی بیش از همه مشارکت می کردند و وقتی اینها بر می گشتند هر کدام یک رسانه بودند چون رسانه ها و انفجار اطلاعات به این شکل وجود نداشت. این بزرگترین حماسه اسلامی معاصر بود که با فکر بدیع و نظر بلند امام که حج بی برائت حج نیست متجلی شد.
بعثه حضرت امام در حج مرکز ملاقات بزرگترین شخصیت های انقلابی و علمی و اجتماعی و سیاسی کشورها بود که می آمدند و ملاقات می کردند. بعثه گروه های مبلغ رسمی چندانی هم نداشت که به آنها حقوق بدهد و مجانی به حج ببرد و این قضایا ولی خود افرادی که به زبان های دیگر آشنایی داشتند داوطلبانه و خودجوش پیام و بیانیه امام را از بعثه تهیه می کردند. حج به معنای واقعی حج ابراهیمی بود یعنی پیام امام و حجاج ما در برابر بت های زمانه ایستاده بودند و رسالت داشتند. من خودم این مسئله را بیش از احتمال می دانم که بخشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سقوط کمونیسم نتیجه این مراسم های حج و حضور مسلمانان از کشورهای آسیای مرکزی در حج باشد. مرگ بر شوروی که در پیام های امام بود و امام نه شرق و نه غرب را در مسیر خودشان مطرح می کردند در ذهن مسلمانان نقش می بست؛ هر چند از کشورهای آسیای مرکزی کم حضور پیدا می کردند اما افغانستان آن روزها زیر چکمه ارتش سرخ بود و اینها وقتی پیام های امام را می دیدند و برمی گشتند روح مقاومت در افغان ها احمدشاه مسعودها را آماده می کرد و فروپاشی شوروی از شکست در افغانستان شروع شد. از روزی که مقاومت افغانستان در برابر شوروی آن قدر ایستاد که روس ها مجبور به فرار شدند.
نمایندگان حضرت امام در حج چه کسانی بودند؟
در ابتدا یک جمع شش نفره ای از جمله مرحوم آقای توسلی و آقای طاهری خرم آبادی و مرحوم آقای قدیری بودند و سپس آقای موسوی خوئینی ها منصوب شدند و در ادامه آقای کروبی تا پایان عمر حضرت امام(س) نماینده ایشان در حج بودند.
آخرین حجی که در دوران امام انجام شد حج خونین بود از حال و هوای آن سال بفرمایید؟
حج سال های حیات امام به حج خونین ختم شد و بزرگترین پیام امام در حج از آغاز مرجعیت و رهبری شان در سال 42 بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی تا رحلت خود امام آن بیانیه سال آخر امام بود که با "من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت" آغاز شد که حتی شنیده ام که احمدآقا گفته اند که آخر این چه پیامی است؟ حاجی ها رفته اند حج می خواهند زنده برگردند امام فرموده اند نه با همین آیه شروع شود و آن کار سبعانه و ددمنشانه ای که ملک خالد پادشاه وقت عربستان در کشتار حرم انجام داد و قریب 400 نفر را که بین دو احرام بودند و از احرام مفرده برای احرام حج تمتع آماده می شدند را به قتل رساند و بدن های خون آلود در انظار این همه زائر بر زمین افتاد و به کشور حمل شد. برخی از کشورهای دیگر بود به کشور خودشان حمل شد. آن مراسم عظیم ترین و رساترین فریادی بود که ملت ایران به فرمان امام انجام داد. عظمت روح امام در پیام بعد از آن کشتار و مواضع با صلابت نماینده امام در حج بسیار ستودنی بود و برخورد ددمنشانه مأموران عربستانی را با خانواده های شهدا که به دنبال بدن های عزیزانشان بودند و با نمایندگان امام شاهد بودیم. حج در این ده سال یک حج فوق العاده حیات بخش و پر از پیام و رسالت مند بود. سالهایی که مادران شهدا و بچه های خاک آلود جبهه ها که فرصت ده روزه ای می گرفتند و به حج می آمدند حج پر از اشک و معنویت و پر از الهام، حجی که شهادت شهدا را به ما اطلاع می دادند یا عملیات انجام می شد و خبرش به ما می رسید و مردم با ناله دعا می کردند. یادم می آید همسر شهید چمران صفی از جانبازان را از هتل تا قبر پیامبر همراهی می کرد چنان چشم زوار قبر پیامبر خیره شده بود و سه چهار ساعت مدینه در اختیار مجروحین جنگ ما بود و ما در میان جمعیت صحبت می کردیم که اینها آثار جرایم صدام است که جوان های ما را دست و پایشان را قطع کرده است.