آیتالله العظمی مظاهری گفت: صد و بیست و چهار هزار پیامبر با سلاح معجزه آمدهاند. به چه علت؟ برای اینکه مردم در عمق جانشان، در عمق ذاتشان عدالت حکمفرما شود. برای این آمدهاند تا تبعیض در جامعه نباشد، فقر در جامعه نباشد. اگر فقر در جامعه هست، بهخاطر تبعیض است، بهخاطر ظلم است، وگرنه معنا ندارد فقر در اجتماع باشد. اگر بیکاری، تورّم و گرانی در جامعه هست، همه و همه بهخاطر تبعیض است، بهخاطر این است که بعضی حق دیگران را میخورند.
به گزارش جماران؛ متن سخنان آیتالله العظمی مظاهری در جلسه درس اخلاق (انسان در قرآن؛ جلسۀ نهم: هدف از خلقت انسان(3)) در پی می آید:
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
موضوع جلسات درس اخلاق پیرامون «انسان در قرآن» بود و بحث به اینجا رسید که هدف از خلقت انسان چیست؟ چرا پروردگار عالم انسان را خلق کرده است؟ خداوند متعال برای چه منظوری انسان را به دنیایی آورده که این همه جزر و مد دارد و با این همه مشکل همراه است؟
دنیا نظیر دریا، پر از جزر و مد و پر از موج است و مشکلات در آن، یکی پس از دیگری انسان را مشغول میسازد. امام کاظم«سلاماللهعلیه» در نصایحی به هشام که از شاگردان ایشان است، میفرمایند: ای هشام! لقمان به پسر خویش گفت: «إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ»[1]؛ دنیا دریایى ژرف و عمیق است که مردمان بسیاری در آن غرق شدهاند.
آیا یک نفر میتواند در دنیا مشکل نداشته باشد؟ آیا یک نفر می تواند ادعا کند که من گره در کارم نیست؟ پس این دنیا یعنی مشکل، این دنیا یعنی گره روی گره؛ حال که چنین است، برای چه ما به دنیا آمدهایم؟
در جلسات قبل گفته شد که پروردگار عالم که خالق ماسوی الله است، در قرآن کریم خطاب به انسان میفرماید: ماسوی الله را برای تو خلق کردم. میفرماید: «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»[2]؛ زمین و آنچه در زمین است را برای تو خلق کردم. در آیۀ دیگر میفرماید: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»[3]؛ عالم وجود، عالم هستی، از عالم ملک، ملکوت، جبروت، همه و همه برای تو خلق شده و باید مالک ماسوی الله بشوی! تو باید ماسوی الله را تسخیر کنی؛ برای اینکه ماسوی الله مال توست.
در احادیث قدسى آمده است که خداوند متعال خیلی رسا مىفرماید: «عَبدی خَلَقَتُ الاشیاء لِأجَلِک»[4]؛ اى بندهام، من همۀ اشیاء را بهخاطر تو خلق کردم؛ همۀ دنیا و تمام ماسوی الله را برای تو آفریدم. از این نظر، عالم تکوین، چه مجرد و چه ماده، و نیز عالم تشریع، برای انسان است. پروردگار عالم صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای انسان فرستاده است، ملائکه هم برای حفظ انسان خلق شدهاند. استاد بزرگوار ما امام خمینی«قدّسسرّه» در یکی از بحثهای اخلاقی میفرمود: پروردگار عالم به اندازهای لطف به بندهها دارد که قبل از آنکه بندهای روی کرۀ زمین باشد پیامبرش را فرستاده است؛ یعنی اولین کسی که روی کرۀ زمین آمد حضرت آدم بود و حضرت آدم پیامبر بود که از طرف خداوند برای هدایت انسان مبعوث شده بود. هنوز انسانی روی کرۀ زمین نبود، اما پیامبرش بود و خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت آدمیان فرستاده است.
قابل توجه اینکه: قرآن کریم میفرماید: پیامبرها بیسلاح هم نبودهاند؛ چراکه هم قوۀ مقنّنه داشتهاند، هم قوۀ مجریّه، و هم قوۀ قضائیه. یعنی این صد و بیست و چهار هزار پیامبر که آمدهاند، همه قاضی بودهاند، قانون داشتهاند و مجری قانون هم بودهاند. قانون را برای سعادت انسان وضع میکردند، خود اجرا میکردند و در اختلافات هم خود قضاوت میکردند. در این باره قرآن میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس»[5].
این آیه از شاهکارهای قرآن است. میفرماید: پیامبرها را فرستادیم، با معجزه هم فرستادیم، بهطوری که بتوانند روی عقل انسان، روی وجدان انسان، و روی فطرت انسان کار کنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ». پیامبر خاتم را با قرآن فرستادیم، حضرت موسی را با آن عصای کذایی فرستادیم، حضرت عیسی را با آن معجزه یعنی مرده زنده کردن فرستادیم، و بالاخره هر پیامبری آمد نظیر این سه پیامبری که گفتم معجزه داشت؛ برای اینکه بتواند تسلط تشریعی بر عالم انسان پیدا کند.
بعد میفرماید: صد و بیست و چهار هزار پیامبر با سلاح معجزه آمدهاند. به چه علت؟ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ برای اینکه مردم در عمق جانشان، در عمق ذاتشان عدالت حکمفرما شود. نمیفرماید: «لِاِقامَةِ القِسط»، بلکه میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، آمدهاند که آدم بسازند، آمدهاند که عادل بسازند، آمدهاند کاری کنند یک مدینۀ فاضلهای برای انسانها بنا کنند تا عادل باشند. همۀ مردم به حق خودشان اکتفا کنند و هیچ کس متجاوز به حقوق دیگران نباشد. برای این آمدهاند تا تبعیض در جامعه نباشد، فقر در جامعه نباشد، برای اینکه اگر فقر در جامعه هست بهخاطر تبعیض است، بهخاطر ظلم است، وگرنه معنا ندارد فقر در اجتماع باشد. همه آمدهاند برای اینکه بیکاری در جامعه نباشد. اگر بیکاری، تورّم و گرانی در جامعه هست، همه و همه بهخاطر تبعیض است، بهخاطر این است که بعضی حق دیگران را میخورند. اگر عدالت و قسط در جامعه حکمفرما شود، معنا ندارد فقر در جامعه باشد.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در سخن حکمتآمیزی فرمودهاند: هیچ فقیرى گرسنه نمىماند، مگر اینکه توانگرى مانع رسیدن روزى او شود.[6] پس اگر در جایی کوخی دیده شود، باید در کنار آن، کاخی جستجو گردد. اگر کاخ نباشد، کوخ نیست، کسی هم بدون خانه پیدا نمیشود. ما مدعی هستیم که اگر قوانین الهی و اسلامی در امور اقتصادی پیاده شود، فقر در جامعه نیست. در همین باره چهار جلد کتاب بهنام «مقایسه یسن سیستمهای اقتصادی» سالها قبل از من چاپ شد. در آن مجموعه، سیستمهای اقتصادی دنیا نظیر اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد کمونیستی که آن روزها شایع بود، مقایسه شد. بعد بیان گردید که بر اساس آیات و روایات ادعا میشود که اگر در جامعه، به اقتصاد مورد نظر اسلام عمل شود، آنگاه تبعیض نیست، فقر نیست، تورم نیست و بالاخره بیکاری و نارسایی نیست. اگر بیکاری هست، اگر تبعیض هست، اگر گرانی هست، همه در اثر عمل نکردن به اقتصاد مورد نظر اسلام است.
به هر حال، جملۀ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» میفرماید: صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند برای اینکه همۀ مردم به حق خودشان قانع باشند. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند تا کسی حق کسی را حیف و میل نکند و همه عادل باشند. همه به آنجا برسند که اگر مغازه باز باشد، ولو یک هفته، کسی به آن مغازه نظر نکند. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند، برای اینکه اگر یک خانمی از بیابان عبور کند، در آن بیابان احدی به او نگاه بد نکند.
اینکه شما شنیدهاید در زمان ظهور حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» چنین میشود، برای این است که احکام اسلام در آن زمان صددرصد پیاده خواهد شد. در روایات میخوانیم در زمان ظهور فقر و غم و غصه و ناامنی نیست؛ مردم نمیتوانند زکات بدهند، برای اینکه فقیری پیدا نمیکنند تا به او زکات و صدقه بپردازند و همۀ مردم بهخاطر رزقی که خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده، بینیازند.[7] همچنین در آن زمان، بهقدری امنیّت گسترش مییابد که اگر زنی بخواهد از شرق دنیا بهسوی غرب جهان برود، کسی متعرّض او نخواهد شد.[8]
همۀ پیامبرها برای این آمدهاند که: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، یعنی برای سعادت انسان و برای اینکه هرکس به حدّ خود و حقّ خود قانع باشد، برای اینکه انسانیّت در هر روستا و شهر و کشوری و در هر خانوادهای، صددرصد پیاده شود.
گفته شد که آیۀ شریفه نمیفرماید: «لِاِقامَةِ القِسط»، بلکه میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ برای اینکه انسان خودبهخود و بهطور خودکار عادل باشد. اصلاً معنای اینکه فلانی عادل است، یعنی خودبهخود عادل است، خودبهخود از خدا میترسد، روح خداترسی در عمق جان او حکمفرماست. به چنین کسی عادل میگویند و اسلام این عدالت را در فقه میخواهد. مثلاً امام جماعت باید عادل باشد، یعنی عدالت باید در عمق جانش باشد، خداترس باشد، یعنی اگر دنیا را به یک امام جماعت بدهند و بگویند یک گناه بکن، یک دروغ بگو، مرتکب نشود، معنای عدالت این است. قاضی باید عادل باشد، یعنی اگر تمام یک استان را به او بدهند و بگویند یک حکم ناحق صادر کن، خودداری کند. آن کسانی که در امور اجتماعی مسئولیّت دارند باید از چنین عدالتی برخوردار باشند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در کلام عجیبی میفرمایند: «و اللّه ِ لو اُعطِیتُ الأقالیمَ السَّبعَةَ بما تَحتَ أفلاکِها، على أن أعصِیَ اللّه َ فی نَملَةٍ أسلُبُها جُلْبَ شَعِیرَةٍ ما فَعَلتُهُ»[9]؛ به خدا قسم اگر عالم هستی را نه فقط این کرۀ زمین را، بلکه عالم هستی را به من بدهند و بگویند: به یک مورچه ظلم کن و پوست جو را بیجهت از دهان مورچه بگیر، من نمیکنم.
عدالت همین است که انسان در برابر تمام دنیا به این اندازه هم ظلم نکند. این یک پیام است، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: من رئیسم و وضعم اینست که سلاح ریاست دارم. سلاح ریاست چیست؟ عدالت دارم. عدالت چیست؟ دنیا را به من بدهند و بگویند: به یک مورچه ظلم کن، نمیکنم. اسلام چنین عدالتی را میخواهد.
پیامبران مبعوث شدهاند تا انسان با پیروی از تعالیم آنان بهطور خودکار متجاوز نباشد، بهطور خودکار دروغگو، متقلّب، دغل و حقهباز نباشد، غیبت نکند، تهمت نزد و آبروی کسی را نریزد. عدالت را در خانه و در تنهایی و نیز در اجتماع و بین مردم مراعات کند. معلوم است که اگر جامعهای چنین شد، آنگاه دزدی در آن جامعه نیست، ظلم در آن جامعه نیست و زندگی مردم، زندگی انسانیّت است.
نقل میکنند اسکندر مقدونی از دهی میگذشت و منظرهای تعجب او را برانگیخت. او دید مردم آن روستا، اموات خود را مقابل خانهها دفن میکنند، یعنی قبرستان آنها در مقابل خانهها بود. مهمتر آنکه سنّ اموات، روی سنگ قبرشان معمولاً بین یک تا ده سال نوشته شده بود و از ده سال تجاوز نمیکرد. بالاخره از اهالی روستا علت این پدیدههای شگفتآور را جویا شد. آنها در پاسخ گفتند: قرار گرفتن قبور در مقابل خانهها بهخاطر یادآوری مرگ و توجه اهالی روستا به مردن خویش است. در این ده، هرکس از خانه خارج میشود، قبل از هر چیز با مشاهدۀ قبر پدر و مادر و خویشان خود، یادش میآید که او هم خواهد مرد و بدین صورت دچار غفلت نمیشود.
یاد معاد، بهطور کلی یک نیروی کنترل کننده است و سبب ازدیاد توجه و بیداری انسان میگردد. در روایتی از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میخوانیم: «أَبْلَغُ الْعِظَاتِ النَّظَرُ إِلَى مَصَارِعِ الْأَمْوَاتِ وَ الِاعْتِبَارُ بِمَصَایِرِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ»[10]؛ رساترین موعظهها و پندها، نگاه کردن به آرامگاه مردگان و عبرت گرفتن از جایگاه پدران و مادران در قبر است.
سپس اسکندر پرسید: قضیّۀ سنّ کم افراد که روی قبور نوشته شده، چیست؟ گفتند: ما دروغ نمیگوییم و عمر واقعی، یعنی عمر مفید اموات را روی قبرشان مینویسیم. مثلاً کسی که هفتاد سال در دنیا زندگی کرده، نصف عمرش را خواب بوده و جزو عمرش نیست، بخشی از آن نیز صرف خورد و خوراک و خرید و فروش و نظایر آن شده است. پس عمر مفید او که برای خدمت به خلق خدا، ارتباط با خدا، تحصیل معنویت، کمالات و فضائل و کسب علم و نظایر آن استفاده شده، معمولاً بیش از ده سال نیست.
آن زمانی که انسان صرف گناه و معصیت کند، نه تنها جزو عمر مفیدش بهحساب نمی آید، بلکه نعمتهای دنیا را مبدّل به نفمت و نگرانی میکند. خدا وعده داده است که اگر یک ملتی با خدا شد، برای آن ملت نعمت مثل باران میبارد. قرآن در این باره میفرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»[11]؛ پیغمبر! مثال بزن و بگو یک دهی بود که نعمت مثل باران برای اهل آن میبارید. آنها در رفاه بودند، آنها در امنیت بودند و یک زندگی منهای غم و غصه داشتند و از نظر نعمت نیز همه بینیاز بودند. آنان کفران نعمت کردند، آنها گناه کردند و وقتی گناه کردند، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»، امنیّت آنها مبدّل به ناامنی شد، رفاهشان مبدّل به گرسنگی و نیاز شد و از سلامت روحی به غم و غصه رسیدند. خلاصه اینکه: نعمتهای آنها مبدّل به نقمت شد. قرآن میفرماید: چرا؟ آیا خدا چنین کرد؟ نه! خودشان سبب شدند: «بِما کانُوا یَصْنَعُون». گناه وقتی بیاید، بدبختی و اندوه و شومی و نگرانی میآورد.
گناهانی مثل رشوه، ربا، حیف و میل و دزدی از بیتالمال مسلمین، جامعه را به تباهی میکشاند. آنکه اموال عمومی را حیف و میل میکند، در دینداری ضعیف است، وگرنه اگر دین داشت، اگر در عمق جانش روح خداترسی حکمفرما بود، گرفتار دزدی و حیف و میل و اختلاس و رشوه و گناهان دیگر نمیشد. اگر دین در ادارهها حاکم باشد، رسیدگی به پروندهها به روزهای بعد موکول نمیشود و هرکس، از رئیس تا کارمند، وظیفۀ خود را برای رفع حوائج مردم بهخوبی ایفا میکند.
وقتی تعالیم قرآن و عترت در اجتماع حکمفرما گردد، ربا از جامعه رخت برمیبندد. ملتی که افراد آن ربا بدهند یا ربا بخورند، نابود خواهند شد. قرآن کریم میفرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ».[12]
ملتی که دین داشته باشد، اهل دزدی و رشوه و ربا نیست، برای آن ملّت، گرانی، تبعیض، چندنرخی، تقلّب و غش در معامله پدید نمیآید. وقتی تعالیم دینی در بین افراد جامعه رواج داشته باشد، از دروغ، غیبت، تهمت، تجاوز و ظلم اجتناب میورزند. در آن جامعه، افراد خانواده، بهخصوص زن و شوهر، در برابر یکدیگر متواضعند و ایثار و گذشت و فداکاری دارند و اختلاف بین آنها نیست.
سعادت افراد و ملّتها، با توجه کردن آنها به تعالیم وحیانی میسّر میگردد. همه باید برای برخورداری از خوشبختی در دنیا و رسیدن به رستگاری در آخرت، از غفلت دوری گزینند و به توجه و تذکر دائمی روی آورند.
استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی«رحمتاللهعلیه» چند روز قبل از وفاتشان، همین توجه را متذکر شدند. من و دستهای از مدرسین به دیدن ایشان رفتیم. حالشان بد بود و نمیتوانستند حرف بزنند. برای احترام ما دو زانو نشسته بودند و سخن نمیگفتند. من برای اینکه از صحبت استاد محروم نشویم، گفتم: آقا نصیحتی بکنید تا ما مرخص شویم. ایشان ابتدا فرمودند: چیزی یادم نیست، اما بلافاصله با تلاوت یک آیه از قرآن شریف، نصیحت مهمّی در خصوص ضرورت توجه، بیداری و مداومت بر یاد خدا را بیان کردند. فرمودند: «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ»[13].
چند روز بعد برای عیادت ایشان به اتفاق برخی رفقا به بیمارستان رفتیم. حالشان بد بود. قدری جمال یار را دیدیم و به چهرۀ مقدس ایشان نگاه کردیم و دریافتیم که استاد عزیز خود را از دست میدهیم. ما نتوانستیم در اتاق بمانیم و خارج شدیم، دقایقی بعد هم آقا از دنیا رفتند. امّا یکی از نزدیکان ایشان که هنگام وفات علامه در اتاق بود، نقل کرد: دم مرگ چشمها را بهگوشهای دوختند، به زبان آمدند چند بار فرمودند: «توجه» و از دنیا رفتند. خوشا به حال چنین افرادی که یک عمر توجه به مردم دادند، یک عمر به مردم خدمت کردند، یک عمر توجه داشتند، حتی در لحظۀ جان دادن مردم را به توجه فرامیخوانند.
من از زبان این استاد بزرگوار، این افتخار عالم تشیّع، این فیلسوف زمان، این مفسّر کم نظیر، به شما، بهخصوص به جوانها میگویم: توجه توجه توجه. اگر آدمیان متوجه بودند و از غفلت دوری میکردند، کار به اینجا نمیرسید که الان رسیده است.
این بحث ناقص ماند و انشاءالله در جلسۀ بعد دربارهاش صحبت میکنم. خلاصۀ بحث این است که: نه فقط در عالم تکوین، بلکه در عالم تشریع نیز، هدف، انسان است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند برای اینکه آدم بسازند. برای اینکه: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».
[1]. الکافی، ج1، ص16.
[2]. بقره، 29: «آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید.»
[3]. لقمان، 20: «آیا ندانستهاید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته است.»
[4]. مشارق الأنوار، ص 283.
[5]. حدید، 25: «به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند، و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است، پدید آوردیم.»
[6]. نهج البلاغه، حکمت 328.
[7]. الارشاد، ج2، ص381.
[8]. تفسیر العیاشی، ج2، ص61.
[9]. نهجالبلاغه، خطبۀ 224.
[10] . غرر الحکم و درر الکلم، ص217.
[11]. نحل، 112: «و خدا شهرى را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان مىرسید، پس [ساکنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید.»
[12]. بقره، 276: «خدا از [برکتِ] ربا مىکاهد، و بر صدقات مىافزاید.»
[13]. بقره، 152: «پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانهام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید.»