این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگى است که اشتباهى مىفهمند. آنها خیال مىکنند که یعنى هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى کرد، همه زمینها باید آن طور باشند. نقش کربلا این بود که سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکارى کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید این طور باشد. همه روز هم باید این طور باشد. همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفرى و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.
حضرت امام خمینی در 4 مهر 1358 درجمع هیأت فاطمیون تهران سخنانی را درباره معناى جمله: کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء بیان کردند.
معناى جمله: کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء
این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگى است که اشتباهى مىفهمند. آنها خیال مىکنند که یعنى هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى کرد، همه زمینها باید آن طور باشند. نقش کربلا این بود که سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکارى کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید این طور باشد. همه روز هم باید این طور باشد. همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفرى و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.
تکلیف همگانى، مقابله با ستم
ملتها باید غفلت نکنند از اینکه همیشه باید مقابل ظلم باشند. در بعض روایات، که من حالا نمىدانم صحت و سُقْمَش را، هست که یکى از چیزهاى مستحب این است که مؤمنین در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند؛ اسلحه مهیا . نه اینکه اسلحه را بگذارند کنار، و بنشینند منتظر. اسلحه داشته باشند براى اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، از شُعَب نهى از منکر است، به همه ما تکلیف است، که باید مقابله کنیم با این دستگاههاى ظالم، خصوصاً دستگاههایى که با اساس مخالفند. آن وقت دستگاهى بود مثل سلاطین سابق که مىخواستند براى خودشان یک چیز درست کنند؛ با اساسش معلوم نبود مخالف باشند. اما یک دستگاهى که با اساس مخالف است، نمىخواهد اسلام باشد؛ نمىخواهد مجالس اسلامى باشد، مىخواهد همیشه چیزهایى باشد که مربوط به غیر اسلام باشد، ولو ملت باشد، ملیت باشد.
ملیت در سایه اسلام
ما «ملیت» را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم ... ملت، ملت ایران است، براى ملت ایران هم، همه جور فداکارى مىکنیم، اما در سایه اسلام است؛ نه اینکه همهاش ملیت و همهاش گَبْریَّت ! ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید مىکند او را،ممالک اسلامى را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامى جزء واجبات است؛ لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم، و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پانایرانیسم»!
هدف اساسى استثمارگران، نابودى اسلام
در هر صورت، نقشه مطالعاتى که اینها کردهاند طولانى و مخازن ما را به دست آوردند که ما چقدر داریم و تا چه وقت مىتوانیم به آنها پس بدهیم و از ما بگیرند، و همه ملتها و عشایرى که ما داریم و همه قطبها را مطالعه کردهاند در این معنا که دیدهاند ما اگر بخواهیم این مخازن را از اینها بگیریم و این مملکت و این کشور را پایگاه خودمان کنیم براى پایگاههاى نظامى، تا اسلام زنده است نمىشود. باید اسلام را سر بُرید، حالا اگر مىشود توى دامن خود مردم! و این را کردند، و خیلى هم توفیق بردند. یک روزى بود که اگر یک ملّایى راجع به مطلب سیاسى یک کلمهاى مىگفت، مىگفتند آخوند «سیاسى» است، بیندازش دور! شاید نمىرفتند با او نماز بخوانند. این چه بود؟ این یک نقشهاى بود که آخوند را از سیاست کنار بگذارند. اسلام را کنار بگذارند؛ و سیاست هم کنار و على حده. آنها کارهاى خودشان را بکنند و مخازن ما را ببرند و مملکت ما را تحت سلطه قرار بدهند؛ آخوند هم برود توى خانهاش بنشیند و حمد و سوره بخواند! خیلى هم کار بکند، چند تا کلمه اخلاقى براى مردم بگوید. این نقشهاى بود که مىخواستند که اسلام را کنار بگذارند از سیاست، سیاستْ دست آنها، و اسلام هم برکنار.
اسلام و سیاست
پاکروان* به من گفت، در همان روز آخرى که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم- گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمهاش هم این بود که «پدرسوختگى» است! این را بگذارید براى ما همین جا مىخواست پدرسوختگى کند، یعنى مىخواست کلاه سر من بگذارد! من گفتمبه این معنا که شما مىگویید ما هیچ وقت همچو سیاستى را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانى، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته! اینها مىخواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتى است، سیاست یک چیزى است که مملکت را اداره مىکند؛ خدعه و فریب نیست؛ اینها همهاش خطاست. اسلام، اسلام سیاست است، حقیقتِ سیاست است، خدعه و فریب نیست. این نماز جمعه یک نماز جمعه سیاسى است؛ یک اجتماع سیاسى است که مع الأسف در سالهاى طولانى از دست ما رفته بود، و مورد طَعْن دیگران هم شده بود.
صحیفه امام، ج10، ص: 122
*حسن پاکروان رئیس ساواک و معاون نخست وزیر و ازدوستان مورد اعتماد و اطمینان شاه که چند بار از سوی شاه مامور گفتگو با امام شد.