پایگاه خبری جماران: یک استاد دروس خارج حوزه علمیه قم گفت: قیام امام حسین(ع) کاملاً عقلانی و بر اساس وظیفه شرعی است و هر کس خود را در جایگاه سیدالشهدا(ع) بداند و خود را در آن مرتبه تصور و توصیف کند باید به این کار تن دهد؛ هرچند دعوت کنندگان زیر دعوت و بیعت زده باشند. چون امام به دعوت اینها را وسیله و ابزار اقدام و حرکت برای نجات اسلام می دانستند و میخواست اسلام را نجات دهد.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با آیت الله سید مجتبی طاهری خرم آبادی مدیرمدرسه تخصصی فقه حضرت امام خمینی در پی می آید:
ایام سالروز شهادت اباعبدالله الحسین(ع) را خدمت شما تسلیت عرض میکنم. از جمله مباحث مهم که به شکل شبهه مطرح میشود بحث «علم امام» است. در ابتدا درباره اِعمال و گسترۀ علم امام در زندگی عادی بگویید؟
بنده نیز ایام شهادت سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و اصحاب، یاران و فرزندان بزرگوار آن حضرت را تسلیت میگویم.
به موضوعات اتفاقیه برای حضرات معصومین، از دو دیدگاه و منظر میتوان نگاه کرد. یک منظر، عالم غیب و مسائل ماورایی است و منظر دیگر منظرعادی واین جهانی است که در عالم برای نوع بشر میافتد .و حضرات معصومین هم به عنوان ولی خدا و سرپرستان مؤمنین از این جرگه خارج نیستند. نبی مکرم اسلام(ص) علم غیب داشتند، و آن مقدار که خداوند متعال اراده کند ایشان و همینطور ائمه معصومین علیهم السلام از علم غیب آگاه هستند، اما پیامبر(ص) به مردم میفرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان»(قضاوت من بر اساس ادلّه و قسمهایی است که در باب قضاوت رکن هستند). یعنی من به طور معمول آنچه بر اساس مؤلفههای باب قضا است با شما رفتار خواهم کرد.
معنای فرمایش ایشان این است که من از علم غیب خود استفاده نمیکنم؛ چه بسا رسول خدا(ص) میداند که در یک دعوا، حق به جانب کیست و حتماً هم میداند اما میفرماید من از علم غیب خود استفاده نمیکنم. سرّ مطلب این است که اگر حضرات معصومین بخواهند از علم غیبشان در همه موارد استفاده کنند، اوضاع جاری دنیا به هم میخورد، خوب و بد از همدیگر شناخته نمیشود، سیر تکاملی که خداوند برای بندگانش در نظر گرفته که آنها باید در عرصههای مختلف امتحان شوند به هم میخورد و مردم دیگر نمیتوانند امتحان شوند چون هر جایی که وارد شوند پیامبر یا امام معصوم میتواند اشاره کند تا دشمن از بین برود یافلان مسئله ومشکل حل شودبدون اینکه ایمان واخلاص کسی آزمایش شود.
علم غیب هیچ منافاتی با عملکرد عقلانی حضرات معصومین ندارد
ائمه(ع) مأمورند که طبقِ متعارف انسانهای عاقل، فرهیخته و اهل درایت عمل کنند
لذا خوب و بد شناخته نمیشود و همه خوب میشوند. خدا این دنیا را آفریده و راه خوب و بد رازطریق انزال کتب وارسال رسل نشان داده است. خداوند فرموده است که شما از راه حق پیروی کنید و دنبال شیطان نروید، این امتحان است و عرصه، صحنه و جای امتحان است. نمیتوانیم به ادعا بگوییم خوب هستیم و در دنیا امتحان نشویم. بنابراین حضرات معصومین علم غیب داشتند، آینده مسائل را میدانستند، علم به ما کان و یکون داشتند و نبی اکرم اسلام، امیرالمؤمنین و ائمه(ع) بر گذشته، حال و آینده مسلط بودند اما این باعث نمیشود که سیر طبیعی امور را کنار بگذارند و اگر این گونه باشد خوب و بد در عالم شناخته نمیشود؛ باید امتحانی پیش بیاید تا مومنینِ به خدا، توحید، معاد، رسول و قرآن شناخته شوند، و الّا ائمه(ع) اگر بخواهند از علم غیب در همه امور استفاده کنند همه خوب میشوند و سیر تکاملی بشر را که باید نتیجه آن هم در دنیا و عمدتا در قیامت به منصه ظهور برسد و آنجا نتیجهگیری شود، به هم میزند.
پس، داشتن علم غیب هیچ منافاتی با عملکرد عقلانی حضرات معصومین ندارد. ائمه(ع) علم غیب دارند اما علم غیب آنها با عملکرد عقلانی حضرات معصومین در قضایا و اتفاقات مختلف هیچ منافاتی نداردوبلکه همواره قرین باعقلانیت بوده است.
ائمه(ع) مأمورند که طبقِ متعارف انسانهای عاقل، فرهیخته و اهل درایت عمل کنند و از این طریق وظیفه خود را انجام دهند.
امام حسین(ع) فرمود: اگر بنا باشد کسی مثل یزید ولی امر مسلمین شود باید با اسلام خداحافظی کرد
معنای این سخن، قیام، حرکت و مخالفت با دستگاه جبّار است که ریشه اسلام را هدف گرفته است
این شبهه را درباره قیام امام حسین(ع) نیز مطرح میکنند و ادعا میکنند که اگر امام میدانست شهید میشود پس چرا برخلاف علم خود عمل نکرد؟
درباره سیدالشهدا و داستان شهادت آن بزرگوار، بحث را به ترتیب پیش میبرم تا بدانیم چگونه باید نظر بدهیم.
خبر شهادت سیدالشهداء(ص) به وسیله پیامبر گرامی اسلام و امیرالمؤمنین علیهم السلام بارها گفته شده و حتی به اطلاع حضرت زهرا(س) رسیده است. علاوه بر معصومین، امّ سلمه هم از این قضیه از زبان پیامبر(ص) آگاهی داشت. وقتی سیدالشهداء(ع) برای خدحافظی نزد امّسلمه رفت، وی گریه کرد و عرض کرد: «آقا، تشریف نبرید چون جد بزرگوار شما به من خبر داده است که اگر به طرف عراق بروید شما را خواهند کشت». امام فرمود: «مادر جان، من از این قضایا کاملاً مطلع هستم، حتی قاتل خود را میشناسم و محل قتلم را بلد هستم». امام حسین(ع) وقتی برای وداع با قبر مطهر جدش آمد، در سجده لحظهای عالم دیگری بر ایشان مستولی شد که ما آن را رؤیا میگوییم اما علیالظاهر رؤیاهای صادقه است، رسول گرامی اسلام(ص)، اباعبدالله(ع) را در بغل گرفت و بین چشم و پیشانی او را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم به فدای تو باد. تو عن قریب به خون خود آغشته خواهی شد و کسانی تو را میکشند که به شفاعت من امید دارند اما از شفاعت من بهرهای نخواهند داشت. تو به زودی به عالم باقی خواهی آمد و به پدر و مادر و برادرت ملحق خواهی شد. حسین! بدان، خدای متعال برای تو درجاتی در بهشت در نظر گرفته است که به آن درجات نمیرسی مگر با شهادت.»
امام برای خداحافظی نزد محمد حنفیه، برادرش آمد. امام وصیتنامهای دارد که عبارتهای آن در تاریخ آمده است. ایشان در وصیتنامه آورده است: «أنّی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی صلّى اللّه علیه و آله، ارید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر، و أسیر بسیرة جدّی محمد صلّى اللّه علیه و آله و أبی علیّ بن أبی طالب علیه السلام» (من دنبال امر به معروف و نهی از منکر میروم چون میخواهم دین جدم را اصلاح کنم چون دین جدم از دست رفته است). همچنین حضرت در تعبیری در بین راه میفرماید: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه»(آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود؟)
حضرت سیدالشهداء(ع) با این مقدمات هدف از قیام خود یعنی امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح در دین جدش، را بیان میکند. یعنی من میخواهم جلو این کارها را که به دست بنی امیّه انجام می شود و نتیجه اش جز نابودی اسلام نخواهدبود، بگیرم.
اینکه برخی میگویند که امام را دعوت کردند، ایشان از مدینه بیرون آمد و به دلیل عهدشکنی در وسط بیابان گیر افتاد و ناچار به جنگ شد، اشتباه بزرگی است. چون در همان شب اول که از طرف یزید برای والی مدینه نامه آمد که از حسین(ع) بیعت بگیر، امام حسین(ع) گفت که من با یزید بیعت نمیکنم، «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید». اگر بنا باشد کسی مثل یزید ولی امر مسلمین شود باید با اسلام خداحافظی کرد. معنای این سخن، قیام، حرکت و مخالفت با دستگاه جبّار است که ریشه اسلام را هدف گرفته است.
برخی میگویند که داستان امام حسین(ع) یک حادثۀ استثنایی بوده و در سیره ائمه دیگر وجود ندارد.جواب آنست که ائمه ما نور واحدهستند و هر کدام از ائمه دیگر در جایگاه اباعبدالله(ع) بودند، همین کار را میکردند. چون امام فرمود: «و مثلی لایبایع مثله»(مثل من هرگز با مثل او بیعت نخواهد کرد). مثل من یعنی امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و هر کدام از ائمه دیگر. یعنی ما هر کدام در هر مقطعی از تاریخ واقع شدیم به حسب اقتضای زمان و مکان عمل میکنیم؛ من باشم، پدرم باشد، برادرم باشد، یا فرزندم؛ فرقی نیست.
امام حسین(ع) در جواب پیشنهاد محمد حنفیه که «طرف عراق نرو و در جای امنی قرار بگیر تا دور تو جمع شوند» و دلسوزیهایی که میکرد، فرمود: «یا اخی والله لو لم یکن ملجأ و لا مأوا لما بایعت یزید بن معاویه»(برادر، به خدا قسم اگر هیچ ملجأ و پناهی در عالم نداشته باشم با یزید بیعت نخواهم کرد).
امام حسین(ع) نقل میکند که با پدرم از صفین برمیگشتیم و در سرزمینی پیاده شدیم. امیرالمؤمنین از اطرافیان پرسید: اینجا کجاست؟ عرض کردند: اینجا محلی به نام کربلا است. امیرالمومنین(ع) از اسب پیاده شدند ودورکعت نمازخواندندسپس به خاک آن دست زدند و فرمودند: «نفر من آل محمد ینزلون هاهنا». عدهای از آل محمد(ع) اینجا فرود خواهند آمد. اینجا محل رحال آنهاست، شتران آنها اینجا بار خواهند انداخت و در این محل به شهادت خواهند رسید. بعدامیرالمومنین(ع) خطاب به آن خاک فرمود: «وها لک ایتها التربة». خوشا به حال تو ای خاک، «لیحشرن منک اقوام یدخلون الجنة بغیر حساب»(در آینده اقوامی از تو در قیامت محشور خواهند شد که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد).
در مورد دیگری امام حسین(ع) در جواب عبدالله بن زبیر که به رندی برای امام دلسوزی میکرد، فرمود: «اگر در سوراخی هم پنهان شده باشم بنیامیه من را بیرون خواهند آورد و خون رگهای من را خواهند ریخت». لذا حضرت در نامهها، وصایا، ملاقاتها و تمام منازل بین راه، به این مطلب اشاره کرده است. جالب این است که امام حسین(ع) وقتی از مدینه خارج میشد آیۀ «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین» را میخواند. حضرت موسی وقتی از ترس جانش فرار میکرد و هر آن منتظر بود که حادثهای برای وی اتفاق بیفتند، این آیه را میخواند. یعنی منِ حسین که این آیه را میخوانم هر آن منتظرم که من را به شهادت برسانند.
از طرف دیگر امام در جواب نامۀ اهل بصره مینویسند: «انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه»(من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت میکنم). «فان السنة قد امیتت و البدعة قد احییت»(سنت پیامبر(ص) از بین رفته و بدعتها زنده شده است). «فان تسمعوا قولی اهدکم الی سبیل الرشاد»(اگر به حرفم گوش کنید و اطاعت کنندۀ حرف من باشید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد).
امام وقتی به مکه آمد، دو قول وجود دارد. اولین قول این است که امام قصد حج کرده بود اما در روز هشتم از مکه خارج شد و حج خود را به اِفراد تبدیل کرد. اما برخی میگویند که حضرت از اول قصد عمره کرده بود اما روز هشتم بیرون آمد چون جمعیتی که از اطراف وارد مکه میشدند، تعجب میکردند و از امام میپرسیدند که چرا این زمان از مکه خارج میشوید؟ چون همه به طرف عرفات و منا میروند. حضرت فرمود: «من وظیفه دیگری دارم، امام علیه السلام خطبه ای ایراد فرمودند، درآن خطبه بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمودند، «لامحیص عن یوم خط بالقلم» (همه ما انسانها را مرگ خواهد گرفت)، ولی در این مسیر «رضی الله رضانا اهل البیت. نصبر علی بلائه و یوفینا اجر الصابرین». (من فردا راحل و مسافر هستم و کسانی که حاضرند خون قلبشان را در این راه بدهند همراه من بیایند). با توجه به این عبارات، نمیتوان گفت که امام توجه نداشت، کجا میرود. نمیشود بگوییم که امام توجه نداشت چه اتفاقی میافتد، چه مقصد و راهی در بین است و کجا خواهد رفت.
لذا در تمام طول راه و مسیر، نامههایی که امام نوشت و ملاقاتهایی که با افراد مختلف داشت، قبل و بعد از شهادت حضرت مسلم، قبل از ورود به مکه و بعد از خروج آن و زمانی که وارد کربلا شد، در تمام این موارد، امام اینگونه نمیفرماید که اگر حکومتی وجود دارد به آن برسم! یا من اهل صلح هستم و ... اینها نیست.
اگر امام بیعت با یزید را میپذیرفت دین خدا از بین رفته بود
بیانات حضرتعالی با این سخن امام حسین(ع) در کربلا که اگر نمیگذارید به کوفه بروم، پس اجازه دهید بگردم، چگونه قابل جمع است؟
بله، برخی تمسک میکنند که امام فرمود بگذارید من بروم و به مدینه برمیگردم. آنان گفتند اجازه میدهیم بروی، اما به شرط اینکه بیعت خود با یزید را اعلام کنی. افرادی که ادعا میکنند، امام اهل قیام نبود و برای قیام نیامد، این شرط را در حرفهای خود نمیآورند. امام فرمود: «من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و چنین ذلّتی را نخواهم پذیرفت». چون اگر امام میپذیرفت دین خدا از بین رفته بود. سرّ اصلی این قضیه به گمان بنده این است که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) مخالفین هرچه به اسلام آسیب زدند، زدند ولی ریشه اسلام هنوز بجابود. چون گذشتگان اینها ازبنی امیه و غیر بنی امیه گرچه غاصب امر خلافت بودند، اما مجبور بودند حفظ ظاهرکنند. لکن زمانی که کار به دست عنصر فاسد و فاسقی مثل یزید افتاد، او هرحرامی را مرتکب می شد و اباه م نداشت و حفظ ظاهر هم نمی کرد.
لذا امام علیه السلام به درستی فرمود، «باحکومت یزید فاتحه اسلام را بایدخواند». لذا در جمع بین علم غیب امام، بامسائل و قضایائی که در آن روز در جریان بوده است، اینطور عرض می کنیم که گرچه امام از نتیجه و سرّ انجام کار با خبرهستند، ولی او امام و رهبر مسلمین است، فساد دستگاه حکومتی بسیار علنی شده، یزید آشکارا شرب خمر می کنند، قتل نفس می کند و حتی به گفته تاریخ با محارم خود زنا می کند. و مردم اینها را می دانند.
از همین رو، دوازده هزارنامه از کوفه به امام می رسد و از ایشان به عنوان امام و جانشین و فرزند پیغمبر طلب یاری می کنند و می خواهند که کار امت اسلام را اصلاح کند.آیا امام با این که می داند آنها بیعت شکن هستند می تواند این امور مربوط به اسلام و خلافت را و همچنین دعوت های بی شمار رانا دیده بگیرد. مسلما اگر چنین می کرد در فردای تاریخ نعوذبالله محکوم می شد به بی اعتنائی به سرنوشت اسلام ومسلمین.
بنابراین، این قضایا هیچ منافاتی با علم غیب امام ندارد. وقتی که اصحاب امام در شب عاشورا جمع شدند، حضرت از علم غیب و قدرت خود استفاده کرد و جایگاه آنان را در بهشت نشان داد و فرمود: «فردا همه شما کشته خواهید شد، احدی از ما زنده نخواهد ماند و جایگاه شما در بهشت این است».
وقتی اصحاب روز عاشورا میجنگیدند، طبق روایت نبوی «لم یجدوا الم مس الحدید»(اصحاب تو، از بس در شوق شهادت هستند، درد شمشیر را حس نمیکنند). امام همۀ این قضایا را از اول میدانست و پیامبر(ص) از زمان طفولیت به وی اعلام کرده بود، ولی وظیفه امام این بود که این راه را برود. ایشان فرمود: «من با بنیامیه نمیتوانم کنار بیایم، به هیچ قیمتی با آنها بیعت نخواهم کرد و خون خودم را در این راه خواهم نثارکرد؛ چون چارهای غیر از این ندارم»(چارهای ندارم، یعنی چه؟ یعنی اگر در مکه بمانم من را میکشند، در اعمال حج هم باشم من را ترور میکنند، حتی در سوراخی در کوهها پنهان شوم من را بیرون خواهند آورد و خواهند کشت. اما در این صورت کشته شدن من هیچ اثری در مسیر اصلاح امور نخواهد داشت). لذا امام به دستور خدا، حرکت خود را در قالب یک قیام انجام داد. چون پیامبر(ص) در عالم مکاشفه به امام حسین(ع) فرموده بود که «ان الله شاء ان یراک قتیلا و ان یراهن سبایا»(خدا تو را شهید و اهل بیتت را اسیر میخواهد).
این چه ادعایی است که بگوییم امام از چیزی خبر نداشت؟ بله، دعوتهایی به امام آمد، امام دعوتها را پذیرفت و به طرف مکه راه افتاد و این حرکت شش ماه طول کشید تا به کربلا رسید. در کربلا همه بیعت کنندگان و نامهنویسان زیر بیعت زدند، بیعت را نادیده گرفتند و برخی از سران بیعتکننده در صحنه کربلا با امام حسین(ع) جنگیدند و از فرماندهان لشکر عمر بن سعد شدند.
لذا طریق عقلایی همین بود که امام بگوید من را دعوت کردند، من امام مسلمین هستم و مسلمین به من پناه آوردند که آنها را نجات دهم و آمدم؛ اما آمدن من به معنای این است که چون آنها زیر بیعت زدند، با یزید کنار بیایم؟ نخیر، آنها زیر بیعت زدند اما این راه، راه خداست و اگر کشته نشوم، دین خدا از بین خواهد رفت.
قیام امام حسین(ع) کاملاً عقلانی و بر اساس وظیفه شرعی است
هر کس خود را در جایگاه سیدالشهدا(ع) بداند باید به این کار تن دهد
به صورت مختصر بفرمایید شرایط زمان یزید چگونه بود که امام قیام کرد و چه تفاوتی با عصر معاویه داشت؟
مخالفین اسلام مثل بنیامیه از رحلت پیامبر(ص) تا زمان سیدالشهداء(ص) شاخ و برگ اسلام را میزدند اما در زمان یزید ریشه اسلام به کلی منقطع میشد و از بین میرفت. هنوز 50 سال از رحلت پیامبر(ص) نگذشته بود که مفاسدی در مدینه رخ میداد که تاریخ از گفتن آنها شرم دارد. ولی امر مسلمین یک شرابخوار، کثافتکار و میمونبازی شده بود که از هیچ حرامی دریغ نمیکرد.
در این اوضاع و شرایط، آیا امام حسین(ع) نظاره کند و بگوید من در گوشهای بنشینم، عافیتطلبی کنم و یزید هر کاری دلش خواست انجام دهد؟! این کار با عقل جور درمیآید یا خلاف عقلانیت است؟ عقلانیت میگوید اینجا امام حسین(ع) باید اتمام حجت کند؛ اتمام حجت ولو با ریختن خون خود و شش ماههاش و اسیری زنها، و دختران و خواهرانش باشد. باید اهل بیت(ع) خود را به اسیری بفرستد تا پیام شهادت او را به دنیا ابلاغ کنند. میبینیم بعد از شهادت سیدالشهدا(ع) قیامها پشت سر هم رخ داد؛ قیام هایی مثل قیام سلیمان بن سرد خزاعی، مختار ثقفی، زید بن علی بن حسین و قیام های متعددی که به دست علویین روی داد و این رشته تاکنون ادامه دارد.
لذا قیام امام حسین(ع) کاملاً عقلانی و بر اساس وظیفه شرعی است و هر کس خود را در جایگاه سیدالشهدا(ع) بداند و خود را در آن مرتبه تصور و توصیف کند باید به این کار تن دهد؛ هرچند دعوت کنندگان زیر دعوت و بیعت زده باشند. چون امام به دعوت اینها را وسیله و ابزاراقدام و حرکت برای نجات اسلام می دانستند و میخواست اسلام را نجات دهد. بنابراین، قیام سیدالشهداء(ع) با عقلانیت و با علم غیب مخالف نیست، هیچ ضربه و صدمهای به این مسائل وارد نمی کند و کار امام کاملاً عقلانی بوده است.
اینکه میگویند: «اسلام، محمدی الحدوث و حسینی البقاء» یعنی پیامبر(ص)، اسلام را به وجود آورد، به دنیا عرضه کرد، اما با قیام امام حسین(ع) بقا پیدا کرد و تا آخر دنیا همین طور خواهد بود. ان شاءالله روزی دنیا خواهد دید که نتیجه قیام سیدالشهدا(ع) در قیام حضرت مهدی(عج) ظاهر خواهد شد و دنیا به صلاح میرسد.