پایگاه خبری جماران، چکیده : از فقیهانی که دل و ایمان در گرو اخلاق و بازگشت معنویت به جامعه دارند انتظار است که "نگاه های فقهی" را از "تصلُب" رها ساخته و به مسند "اخلاق" نشانده و همگان را از گوهرهای معنوی او بهرمند سازند. و اگر به این مهم توجه نشود روند فقه گریزی شتاب غیرقابل جبران خواهد داشت !》
فصل اول ؛ درباره فقه
"فقه" ؛ روشی است برای بدست آوردن احکام شرعیه ، و "فقیه" ؛ روش دان است ، و "متفقه" کسی است که با دقت و جامعیت با توجه به اهداف عالیه اسلام آن روش را بشکل کاربردی به دیگرانی که "فقه باورند" ارائه میکند.
بزرگان فقاهت مانند علامه بحرالعلوم در تبیین "فقه" بعد از تعریف و بیان موضوع آن ، به بررسی "غایت فقه" پرداخته اند و تصریح نموده اند که دست یابی به والاترین سعادت ، هدف و غایت "علم فقه" است ، در شعر جناب بحرالعلوم آمده :
موضوعه فعل المکلفین
غایته الفوز بعلیینا
با توجه به توسعه فقه و فقاهت ، شایسته نیست کسی نگاه بسته و محدود به"فقه"داشته باشد. چرا که به تعبیر استاد مطهری ؛ "فقه ارائه دهنده جامعیت اسلام است" . بله میپذیریم که "زبان فقه" اختصاصی است و هنوز با زبان عمومی و بین المللی فاصله دارد اما نباید جایگاه ارزشمندش در اسلام مورد تضعیف قرار گیرد.
یکی از مباحث ابتدایی فقه ؛ ادله ای است که برای تببین و نتیجه گیری احکام از آنها استفاده میشود .
به باور مشهور فقیهان ؛ ادله فقه ، چهار دلیلِ کتاب ، سنت ، عقل و اجماع میباشد.
امابرخی محققان از فقیهان مانند آیت الله مطهری نظرات ثاقبی دارند و میگویند ؛ عقل یک امر مبهمی است و ورودش به عنوان دلیل برای استنباط فقهی به جهت اهل سنت بوده که فقه آنان بر مدار بر "قیاس" است و بر قیاس به عنوان یک دلیل فقهی پافشاری داشته و دارند.
و البته استادمان آیت الله جوادی آملی از علامه طباطبایی در مورد "اجماع" مشابه همین نظریه را نقل مینمودند.
آنچه در ادله فقه در مقام افتاء و عمل بی چون چراست ؛ قرآن و سنت است.
وقتی محوریت قرآن و سنت مطرح میشود ، بارقه "اخلاقی بودن فقه" درخشش پیدا میکند.
نکته دیگر تقسیم ابواب فقه است که بحث طولانی دارد ، به اختصار عرضه دارم که ؛ تقسیم ابواب فقهی نیاز به بازنگری دارد چون ماهیت مسائل نمیتوان تعیین کننده جای آن در ابواب فقهی باشد از این روست که مثلاجهاد در عبادات جای داده اند در حالیکه باید در "فقه سیاسی" جای داشته باشد.
بهترین نظریه؛ نگاه ساختاری و تخصصی به ابواب فقه است که بشکل "فقه عبادی" ، "فقه اقتصادی" ، "فقه قضایی" و "فقه اجتماعی" و "فقه خانواده" و... میباشد.
اجازه بعد ارائه مختصری از مبادی مربوط به فقه به موضوع مورد نظر بازگردیم که فقه و اخلاق است.
فصل دوم ؛ ارتباط فقه با اخلاق
مهمترین منبعی که فقه و احکام شرعیه را با اخلاق عجین کرد؛ خود قرآن است. مثلا ؛ در کنار حکم قصاص، دعوت به عفو کرده. در کنار حکم دیه، رهنمون به گذشت نموده . و یا در انفاق های واجب مانند زکات بعد قرار دادن نصاب خاص، وعده به ازدیاد داده و از طرفی از زیاده روی در انفاق آدمی را بر حذر داشته . و در باب واجبات مانند طهارات و نماز و روزه و حج و .. هیچ سخت گیری خارج از اخلاق ندارد.
امام علی در رابطه با احکام شرعیه میفرماید : "العدل حیات الاحکام" . اگر عدل ، محدود به عدل قضایی نباشد و احکام هم محدود به احکام قضایی نباشد که ظاهراً هم نیست ، پس ؛ عدالت باهمه معنای وسیعش ، خصوصا معنای اخلاقی نهفته در آن ؛ عامل پویایی و رشد و تاثیرگذاری فقه است. مقصود آن است که اگر در احکام شرعیه ، "عدالت اخلاقی" در نظر گرفته شود ، فقه زنده میشود و احکام در جامعه حیات متفاوتی پیدا میکند.
معلم اخلاق و استاد فقاهت مرحوم محقق نراقی میگوید: آن علمی که میتوان به واسطه او از حضیضِ مراتب ، به اوج عالَم ملائک عروج کرد ، علم فقه است.
پس فقه باید علمی باشد که به آدمی پرواز دهد و این مهم، بدون اخلاق امکان پذیر نیست.
استاد بزرگوار آیت الله جوادی آملی می فرمودند: اخلاقی شدن فقه، یک هدف اساسی است. و باید مرزهای اخلاقی ، در همه ی فقه احیاء گردد.
نکته مهم اینجاست که ما هر تعریفی از فقه را بپذیریم بالاخره فقه از مقوله رفتار است و اگر رفتار آدمی حتا درصورت قصد وجه قربت ، با ارزشهای اخلاقی هماهنگ نباشد و یا منافات داشته باشد ، آن فقه محل اشکال قرار میگیرد و در اینجا ضروری است که در فکر تاویل و توجیه آن نگاه فقهی غیر اخلاقی برآییم چراکه باعث ضربه به تمام هستیِ "فقه" میشود. و چنین ضربه ای برای حذف فقه از زندگی مردمان کافی است !
براساس چهارچوب ارائه شده از کتاب و سنت ، این "تغییر و تحول" مشخص است و طبیعا چیزی بیرون از دین نخواهد بود و شاهدش این است که خود فقیهان در موارد مشابه مانند تزاحم بین اهم و مهم چنین توجیه وتغییری را پذیرفته اند و اِعمال میکنند.
نکته قابل توجه این است که هم اخلاقیون و هم فقهیون بر این باورند که همه ی اخلاق و همه ی احکام با "فطرت" سازگار است .
در این میان ؛ حضرت امام (ره) بر این باور است هر چیزی که "دین" میگوید ، مایه آن در فطرت آدمی تعبیه شده و فطری است. پس نباید بین اخلاق فطری و فقه فطری فاصله ای باشد. و اگر فاصله است باید مبداء و منشاء آن فاصله را در دیدگاه های اخلاقیون و فقهیون بررسی کرد.
فصل سوم ؛ در فقه اخلاقی چه میگذرد؟
برای اشتیاق بیشتر به تئوری پردازی "فقه اخلاقی" ، نمونه هایی از فقه اخلاقی که در میان روایات کتاب "وسائل الشیعه" مندرج است، تقدیم میشود؛
پیامبر اسلام (ص) در عین اجرای حد شرعی بر هنجارشکنان ناموسی و اخلاقی ، شخصاً برای نماز بر پیکر آنان اقدام میفرماید و برایشان طلب مغفرت میکند .
در مورد حضرت امیر (ع) در روایات فقهی داریم که دست سارق را قطع و بعد برای تقویت بنیه او ، برایش عسل و گوشت فراهم می آورد.
و در حریم خصوصی افراد میبینیم فردی مانند امیرالمومنین (ع) ورود نمیکند و چشم خورد را عمداً میبندد تا نبیند ، اما خلیفه دوم با چشم باز مشغول رصد آن موضوع میشود!
و نیز ، امام علی (ع) در مواجه با جوانی که کار ضداخلاقی در مسائل جنسی با خود میکرد ، او را تنبیه شرعی نمود ، ولی در عین حال به احترام "اخلاق" ؛ زمینه ازدواج او را مهیا ساخت و او ازدواج نمود.
در مورد نماز میت، فقه آن را حق اولیاء میت معرفی نمود و هیچ کسی را حتی حاکم شرع را به حکم اخلاق ؛ در این مورد بر اولیاء میت ترجیح نداده است.
و یا در نمازجماعت در عین سفارشات متعدد درمورد قالب نماز و حضور قلب و تعقیبات و .. اما دستور به کوتاهی نماز و رعایت حال "اضعف مامومین" داده و بر آن تاکید فرموده است.
و نیز در بحث غیبت، غیبت از اهل سنت را در عین تغایر فکری و اعتقادی با آنان جائز نمی شمارد .
و مورد دیگری که درفقه ما مطرح هست این است که اگرکسی دروغی بگوید یا ظلم کند ، مستحب است وضوی خود را تجدید کند.
️در باب جهاد اجازه قطع درختان و کشتن اسیران و استفاده از سم داده نمیشود.
و صدها مورد دیگر...
فصل چهارم؛ در فقه غیر اخلاقی چه میگذرد؟
درفقه غیر اخلاقی بخش و یا بخش های مهمی از جامعه به "فقه گریزی" و بلکه به "دین گریزی" سوق داده میشود!
برخی از نمودارهای فقه غیراخلاقی عبارتنداز:
۱)انتخاب سخت ترین گزینه های رفتاری به توجیه "احتیاط گرائی"!
۲) بی توجهی به اقتضائات ضروری زمان و مکان با توجیه "سنت گرائی"!
۳) استفاده و یا ایجاد زمینه برای اِعمال هیجانات منفی با توجیه "معروف گرائی و منکرزُدائی"!
۴) تغییر در فرهنگ دینی_شرعی وانتقال به فرهنگ حاکم و رعیت با توجیه "ولایت گرائی"!
۵)استفاده های شخصی و جناحی از موقعیت های عبادیِ اجتماعی مانند جمعه و جماعت ، و یا استفاده از زبان قدرت و آمریت و نفرت پراگنی با توجیه "مسئولیت گرایی"!
و...
دراینجا این سوال پیش می آید که منشاء این سخت گیری های غیر اخلاقی چیست؟
پاسخ روشن است ؛ از آنجا که ادله فقهیه در برخی از موارد ادله قطعیه نیست و مجتهد باید رای خود را به عنوان نتیجه استنباط عرضه کند ، اگر کمترین بی توجهی به ضروریات اخلاقی داشته باشد ، نتیجه اش چنین خواهد شد !
فصل پنجم؛ یادی از فقیهان و وسعت اندیشی اخلاقی آنان
در حالات فقیه "میرعلی همدانی" نوشته اند ؛ وی وارد هندوستان که شد با هفتصد تن از دوستدارانش بین مردمان غذا و پوشاک تقسیم مینمود . مهم این است که این فقیه فحل ، این حرکت بزرگ اخلاقی خود را در چهارچوب تنگِ ارتباط مسلمان و کافر که برخی فقیهان قائل اند ، تعریف نکرد تا در نتیجه خود را در خانه محبوس کند ، بلکه با ایندید اخلاقی و منطبق بر فقه ، سرانجام امت بزرگی را در آن خطه مسلمان نمود.
نمونه دیگر نگاه فقهی مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی در باب امامتِ نمازجماعت است که اگر امام جماعت را نشناسیم برای اقتداء به او مجاز هستیم یا نه ؟ در جایی که اکثریت احتیاط میکنند ، ایشان "حُسن ظاهر" را کافی دانسته و نه مومنین را در رنج می اندازد و نه نگاه بدبینانه به سطح جامعه دارد.
و نیز محقق اردبیلی در بحث غیبت ، حرمت غیبت را عمومیت داده و بر خلاف مشهور فقیهان میگوید؛ غیبت از غیر شیعه نیز ، مانند غیبت از شیعه است و جائز نیست.
والبته نمونه های فراوانی از فقیهانِ اخلاق مدار است که در این اجمال نمیگنجد.
فصل ششم ؛ به امید فقاهت هماهنگ تر با اخلاق
تردیدی نیست که هم راه اخلاقی کردن بیش ازپیش فقه باز است ، و هم نگاه مردمان در انتظار است .
به باور این قلم ؛ "فقیه اخلاقی" دارای ملاک "اتقی و اعلم" بودن بیشتری میباشد. چرا که فهم دین وشریعت ناب، و رعایت اخلاق و پیاده کردن اخلاق در فقه ؛جز با علمیت و تقوا میسر نیست و هر فقیهی که هرچه ژرفای علمی اش بیشترباشد ، بهتر میتواند از متون فقهی ، مسائل فقهی را بر مدار اخلاق استنباط و استخراج نماید. و در اینصورت است که هر فقیه اخلاقی ، بر فقیه دیگر که توان علمی کمتری داشته ترجیح دارد.
سخن پایانی؛
تمام مباحث فقهی ؛ از بحث طهارت تا بحث حدود ، قابل تطبیق بر معیارهای اخلاقی است .
اگر در دنیای امروز مثلا سنگسار را نمیتوان به عنوان یک حد شرعی اخلاقی مطرح نمود ، جای تجدد نظر وجود دارد چون از طرفی ؛ اجرای حدود را برخی از فقهاء شامخ منحصر به دستور امام معصوم (ع) میدانند و از سوی دیگر ؛ حد شرعی سنگسار مورد متعین نیست بلکه بدل دارد.
امیداست با تلاش علمی فقیهان اخلاق مدار ،اشراق فقاهت آل محمد (ص) با نور اخلاق محمدی (ص) فروغ بیشتری را شاهد باشیم.