پایگاه خبری جماران، حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر رحمت(ص) مورد ظلم قرار گرفتند که سید شرف الدین این گونه گزارش کرده است: «طرفداران علی(ع) و هواخواهان اهل بیت که تعداد آنها از ۲۷۰ نفر تجاوز میکرد، حاضر به بیعت با خلیفه نبودند. خلیفه ترسید که چون اهل بیت(ع) درآمد سرشاری از خمس و نخلستانهای فدک دارند، یک روزی بر او بشورند و لذا در وهله اول تصمیم گرفت دست آنها را تهی نگاه دارد تا قدرت قیام نداشته باشند و دنیاپرستان از اطراف آنها پراکنده شوند.» و خلاصه حق قطعی او را از او ستاندند!
مراحل دادخواهی حضرت زهرا(س):
۱) فرستادن نماینده پیش حاکمیت جهت مطالبه میراث(اعم از فدک و غیر آن) و طرح فدک به عنوان ارث قبل از طرح آن به عنوان نحله و بخشش.
بخاری با سندش در کتاب صحیح، از عایشه نقل میکند: «فاطمه چند نفر را فرستاد نزد خلیفه و شکایت از عُمّال او کرد و پیغام داد فدک میراث من است و آنچه از خمس خیبر باقی مانده بهره ما میباشد، دستور بده تا فدک را برگردانند.»
او به نمایندگان دختر پیغمبر(ص) گفت: «من از پیغمبر شنیدم که فرمود: نحنُ معاشرَ الانبیاء لا نُورَثْ. یعنی ما جماعت پیغمبران ارث نمیگذاریم.» (ج۳ص۴۰)
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: «من از این حدیث و جواب خلیفه در شگفتم زیرا فاطمه(س) در احتجاج خود با ابوبکر بر سر فدک گفت: تو وارث پیغمبری یا اهل او؟
وی جواب داد: اهل او.
فاطمه(س) فرمودند: اگر چنین است که اهل او ارث میبرند این خلاف حدیثی است که از پدرم نقل میکنی»(شرح نهج البلاغه ، ج۱۶ ص ۲۱۹)
۲) خطابه غرایی که معروف به خطبه فدکیه است و در مسجد النبی(ص) در روز دهم رحلت پیامبر(ص) ایراد نمود.
وقتی برای فاطمه(س) خبر آوردند که خلیفه در مورد فدک آنچنان گفته، دختر پیغمبر پس از کسب اجازه از علی(ع)، چادر و مقنعه خواست و زنان بنیهاشم را خبر کرد و خویشان و نزدیکان را طلبید و به اتفاق همه آنها عازم مسجد شد تا حق مسلّم خود را از غاصبان و دشمنانش طلب کند. در حالی که جمعی از زنان بنیهاشم آن مخدّره را همراهی مینمودند وارد مسجد گردید و در پشت پرده قرار گرفت… و خطبه خود را آغاز نمود.
۳) دخالت مستقیم و مذاکره با خلیفه.
در شرایطی که عمر، خالد را موظف کرده تا با صد نفر با شمشیرهای برهنه که روی زانو داشتند، در اطراف منبر خلیفه باشند! در این شرایط وقتی خلیفه گفت: چرا مردم از تو دفاع نمی کنند؟
حضرت زهرا(س) با شجاعت فرمودند:«وقتی شمشیر بدستان در اطراف توهستند، چه کسی جرات میکند بر سخنان تو ایرادی بگیرد؟!»
آنگاه با نگاه تندی گفت:«من در روز رستاخیز گریبان ترا خواهم گرفت و حق خویش را از تو باز خواهم ستاند، در آن روزی که حاکم خداست و شاهد محمد(ص) است، روزی که ندامت و پشیمانی بیفایده خواهد بود، زود است که متوجه شوید، چه کسی را عذاب آخرت خوار وذلیل میکند.»
۴) ایراد خطابه قاطع برای زنان مهاجر و انصار.
به تعبیر زیبای نویسنده ای: چشم زنان مدینه که به سیمای رنگ پریده و غمگین حضرت زهرا(س) افتاد، بی اختیار اشک در چشم ها حلقه زد. سرها به زیر افتاد، اشک ها از چشم ها جاری شد ولی هنوز فاطمه زبان به سخن باز نکرده است.
مختصر زمانی گذشت همه محزون و غمگین و ناراحت بودند. سکوت دردناکی فضای حجره را گرفته بود که ناگهان فاطمه(س) نگاهی پرمعنی به اطراف کرد.
در این حال یکی از زنان سکوت مجلس را شکست، عرض کرد:
یا بنت رسول الله کیف أصبحتِ؟ ای دختر رسول خدا(ص)شب را چگونه صبح نمودی؟ حال شما چگونه است؟
حضرت زهرا(س) فرمودند:«أصبحتُ و اللهِ عائفهٌ لِدُنیا کنّ قالیه لرجالکنّ!». «به خدا سوگند صبح کردم در حالی که به دنیای شما بی علاقه هستم و از مردان شما غضبناک»!
۵) مذاکره کوتاه و غضب آلود در بستر شهادت.
هنگامی که آنان به قصد دلجویی نزد آن حضرت آمده بودند و اعلان مراتب غضب و نارضایتی خود از آنان.
جریان از این قرار است که؛ حال حضرت(س) رو به وخامت گذاشت و زنان مدینه، مردان شان را، در مضیقه قرار دادند که به حاکم باید معترض شوند … تا اینکه آنان در مقابل احساسات مردم مدینه قرار گرفتند و خواستند که عواطف مردم را آرام نمایند به فکر افتادند؛ هر طوری شده باید از فاطمه(س) عیادت نمود. و می دانستند زهرا(س) عیادت را ممنوع کرده. اینجا بود که علی(ع) را واسطه کردند.
از اینجا به بعد جنس و سنخ مبارزه حضرت فاطمه(س) متفاوت می شود، که در ظاهر کاری با حکومت و حاکمیت ندارد اما ریشه های حاکمیت را سخت در چالش اعتقادی و سیاسی قرار می دهد، که نمونه ای از آن چنین است:
۶) گریه پشت گریه.
امام صادق(ع) هشت شخصیت را در رأس این گریه کنندگان و جزء«بکّائین» قرار داده، فرمودند: «رَأسَ البَکَّائِینَ ثَمَانِیهً: آدَمُ وَ نُوحُ وَ یعقُوبُ وَ یُوسفُ وَ شُعَیبُ وَ دَاوُدُ وَ فاطمهَ وَ زین العابدین(ع)؛ در رأس گریه کنندگان(عالم) هشت نفر قرار دارند: آدم [برای فراق بهشت] و نوح [ درخواست عذاب برای قومش] و یعقوب [فراق یوسف] و یوسف [فراق پدر] و شعیب [خوف وشوق معنوی] و داود و [حضرت]فاطمه و [امام] زین العابدین.» (خصال صدوق)
در روایت آمده : «أَمَّا فَاطِمَهُ بَکَت عَلی رَسُولِ الله حَتَّی تَأَذَّی بِها أَهلَ المدِینَهِ فَقَالُوا لَها لَقَد آذَیتِنا بِکَثرِه بُکَائِکِ اِمّا أن تَبکِی بِاللَّیلِ وَ اِمّا أَن تبکی بالنهار؛ اما فاطمه(س) آنقدر گریه کرد که مردم مدینه اذیت شدند و شکایت کردند، سپس گفتند: با گریۀ فراوانت، ما را آزار دادی؛ یا روز گریه کن که ما شب را راحت باشیم و یا شب گریه کن که ما روز راحت باشیم (کشف الغمه)
نکته واضح این است که هیچ یک از گریه ها و گریه کنندگان بسان گریه حضرت زهرا(س) نبوده. گریه های فاطمه در عین سوزناک بودن، هدفمند و افشاگرانه بوده است.
و روشن است که آن گریه فقط جنبه عاطفی نداشت لذا حضرت فاطمه(س) در یک نقطه، یا فقط در خانه، مخفیانه گریه نمی کرد بلکه در جاهای مختلفی مانند حرم پیامبر(ص) و قبرستان بقیع و کنار شهدای احد و … می رفت و گریه می کرد.
وصاحب این قلم احتمال می دهد اعتراض مردم بر گریه های فاطمه(س) با تحریک دستگاه خلافت بوده چرا که عرصه سیاسی را بر ایشان بسیار تنگ می کرد.
۷) حضور در کنار شهدای احد و جناب حمزه.
ریاحین الشریعه ازمنابع شیعه و سنی اینگونه گزارش می کند: پس از وفات پیامبر و ناراحتیهای پی درپی که برای فاطمه پیش آوردند، چندی به قبرستان «احد» میرفت با عموی پیامبر حمزه درد دل میکرد و عصر برمی گشت و چندی هم در قبرستان بقیع برای پدر گریه میکرد و غالباً حسنین(ع) هم در خدمت مادر بودند و شبانگاه به سوی خانه علی(ع) برمی گشت. چندی بدین منوال گذشت بیماری فاطمه(س) شدت پیدا کرد و ناراحتی آن حضرت بیشتر و کم کم ضعف بر حضرتش مستولی گردید به طوری که دیگر نمیتوانست حرکت کند و در خانه بستری شد.
۸) وصیت معروف آن حضرت مبنی بر عدم رضایت نسبت به شرکت و حضور مخالفان آن حضرت در مراسم پس از شهادت خود و دفن شبانه.
این مسئله در معروف ترین کتب اهل سنت آمده.
مانند بخاری که می نویسد: «فاطمه زهرا، شش ماه پس از رسول خدا(ص) زنده بود، زمانی که از دنیا رفت، شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و خلیفه را با خبر نساخت؛ وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلی الله علیه وسلم سِتَّهَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّی علیها.»(صحیح . ج۴ ، ۱۵۴۹)
و مانند دینوری که می نویسد:«فاطمه ازخلیفه میراث پدرش را خواست، و او نپذیرفت، قسم خورد که دیگر با آنان سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا آنان در دفن وی حاضر نشوند. ؛ وقد طالبت فاطمه رضی الله عنها أبا بکر رضی الله عنه بمیراث أبیها رسول الله صلی الله علیه وسلم فلما لم یعطها إیاه حلفت لا تکلمه أبدا وأوصت أن تدفن لیلا لئلا یحضرها فدفنت لیلا.»(تأویل مختلف الحدیث، ج١ ، ص ۴٠٠)
راهبرد مهم فاطمه(س) برای بعد از خودش نقطه«صبر» است. اینجاست که فاطمه(س)؛ علی(ع) را سفارش به صبر می کند.
«اى ابا الحسن! همسرم، همانا رسول خدا با من عهد بست و اظهار نمود: من اوّل کسى هستم از اهل بیتش که به او ملحق مى شوم و چارهاى از آن نیست، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش.قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَضائِهِ.»
صبر نه تنها یک وصف اخلاقی است و اگر فقط چنین بود که سفارش حضرت فاطمه(س) معنا نداشت! نه، صبر در اینجا یک راهبرد است برای رسیدن به حداقل مطلوب. صبر در اینجا برای این است تا: اولا، صابون حکومتی که مردم آن را خواسته اند به تن خود ببینند. و برایشان از منع حدیث پیامبر در گفتن و شنیدن تا حیف و میل بیت المال و جنگ ها و خونریزی ها ملموس شود، و بعدها از همه بدتر حکومت معاویه را از نزدیک حس کنند.
و ثانیا، در تاریخ احدی نتواند نام علی(ع) را به عنوان برهم زننده اجتماعات و هدایت شورش ها ببیند و نیز نام علی را در انبوهی از ظلم و جنایت و دزدی و آدم کشی و.. پیدا کند. بله علی(ع) باید صبر می کرد و کرد...