استاد سیدمصطفی محقق داماد چندی قبل در سخنانی بیان کرد که برداشت غیرواقعی از برخی نهادهای دینی مانند امر به معروف، جهاد با کفار و تقسیم انسانها به مؤمن و کافر خشونتآور است و با اسلام سازگار نیست و نباید ایمان و کفر را به حقوق شهروندی سرایت داد. اما استاد محمدجواد فاضل لنکرانی این دیدگاه را مغایر با بسیاری از آیات قرآن کریم میداند و در جلسه درس خارج خود به برخی از این شبهات پاسخ داد. از سوی دیگر آیت الله سید محمد هاشمی استاد حوزه علمیه قم در پاسخی کوتاه ضمن دفاع از نظرات آیت الله محقق داماد این گفت و گوها را برای حوزه و دانشگاه مفید دانست.
به گزارش جماران، متن سخنان آیت الله سید مصطفی محقق داماد و پاسخ آیات محمدجواد فاضل لنکرانی و سید محمد هاشمی در ادامه می آید:
سید مصطفی محقق داماد در افتتاحیه نهمین دور گفت و گوی دینی مرکز گفتوگوی ادیان و تمدنهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با شورای جهانی کلیساها سخنان خود را در قالب مقاله ارائه کرد.
مشروح این مقاله به شرح زیر است:
در درون تعلیمات ادیان به طور کلی از جمله اسلام و مسیحیت، نهادهایی وجود دارند که متاسفانه با برداشت های انحرافی و غیرواقعی موجب خشونت شده است، در حالی که همه آن نهادها در جای خود معنانی دیگری دارند و چنانچه عالمان دینی در تبیین و ارائه چهره صحیح آن تلاش کنند، می توانند قدمی در بر انداختن خشونت های دینی باشد. خشونت هایی که امروز در میان پیروان ادیان صورت می گیرد، هر چند دست های سیاسی در پشت آنها قرار دارد ولی بدون تردید آنان برای تحقق مقاصد خود از سوءبرداشت های خود از نهادهای دینی بهره می گیرند.
1- نهاد کفر و ایمان
پیروان هر یک از ادیان خود را مومن و دیگران را کافر می دانند و به دنبال این دو عنوان نهاد است که موضوع تکفیر یعنی کافر شناختن یک فرد و یا یک گروه مطرح می گردد. نهاد کفر و ایمان است که جامعه بشری را از نظر یک شخص دینی به خودی و غیرخودی تقسیم می کند و به جای دوستی تخم عداوت می کارد. عداوتی که مقدمه جمع آوری اسلحه، «ارهاب» و بالاخره جنگ و خونریزی خواهد بود، در حالی که نه معنای کفر و ایمان چنان است که برداشت شده و نه معارف دینی چنان اجازه ای را به پیروان خویش می دهد که به استناد کافر دانستن دیگری دست به خشونت بزنند.
قرآن مجید ایجاد عداوت را ناشی از شیطان می داند. (مائده/۹۱) از نظر قرآن، ایمان و کفر دو امر قلبی است و به حقوق شهروندی سرایت نمی یابد. شاهد مدعای اینجانب آیه شریفه ۱۴ سوره حجرات است: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
به موجب صدر آیه فوق افرادی به یقین مومن نیستند، یعنی ایمان در قلبشان وارد نگردیده است. همین افراد به موجب ذیل آیه چنانچه بر مقررات اسلامی و نظم اجتماعی گردن نهند، اطاعت از خدا و رسول در پای بندی به مقررات همه اعمالشان محترم است و از همه حقوق شهروندی برخوردار می شوند. تاریخ تمدن اسلامی نیز شاهد این برداشت است. از همان روزهای آغازین تشکیل جامعه اسلامی عده زیادی به آن پیوستند، هرچند که همه می دانستند آنان مومن نشده اند و به اصطلام «منافق» هستند ولی همه به عضویت جامعه اسلامی پذیرفته شدند و همه در کنار سایرین از همه حقوق سیاسی، اجتماعی برخوردار بوده اند، برخی در کنار دیگران در قدرت داخل شده و حتی به سرعت در رأس قدرت سیاسی قرار گرفته اند.
در زمان معاصر تقسیم انسانها به مومن و کافر، دورانش گذشته است و باید به جای تقسیم به مومن و کافر، جهان بشریت را در دوران کنونی به «محارب» و «صلح جو» تقسیم کرد. منظور من از محارب کسی است که سلاح به دست می گیرد و آرامش زندگی خاکی را به هم می زند و صلح جو کسی است که برای همزیستی مسالمت آمیز آمادگی دارد. بالاتر آنکه حتی مراد از کفاری که در قرآن قتال با آن واجب شده، کفار زمان رسول الله بوده که با پیروان او در حال جنگ بوده اند و شامل غیر مسلمانان زمان حاضر نمی شود. مگر می توان غیر مسلمانان زمان حاضر را که پایبند به اصول حقوق بشر از جمله آزادی مذهبی هستند و برای کلیه ادیان از جمله اسلام احترام قائلند، کافر و واجب القتل دانست؟ زمان حاضر که ملت مسلمان عضو سازمان ملل متحد می باشند و عضویت آن سازمان به معنای تعهد به حفظ صلح و امنیت جهانی است، هرگز نمی توانند با دیگران سر جنگ داشته باشد.
2- جهاد با کافر
چنانچه تقسیم جامعه انسانی را به کافر و مومن بپذیریم، با کمال تأسف نهاد «جهاد» یعنی اقدام مسلحانه علیه کفار مطرح می شود. البته ما باید شکرگزار مشهور فقیهان شیعه باشیم که هرچند تقسیم مزبور را پذیرفته اند ولی جهاد ابتدایی را در زمان حاضر که زمان غیبت معصوم (ع) است ممنوع و تعطیل دانسته اند.
نهاد جهاد در طول تاریخ اسلام همیشه ابزار قدرت های سیاسی بوده و تحت پوشش توسعه اسلام قدرت خود را تثبیت و توسعه داده اند. چهره خشنی که در آثار غربی از اسلام وجود دارد اکثراً ناشی از عملکرد خشن دوران امپراطوری عثمانی است. چهره ای که با آیات قرآن هرگز منطبق نمی باشد و کاملاً خلاف سیره پیامبر (ص) و دیپلماسی ایشان است.
قرآن مجید اخلاق شخصی رسول الله(ص) را «خلق عظیم» خوانده و او را مظهر رحمانیت حق دانسته و مقتضای رحمانیت حق متعالی نرمخویی است، شاید این ویژگی های شخصی، ذاتی آن بزرگوار و به نحوه تربیتی و خانوادگی وی بازگشت می کرده است. ولی در آیه شریفه ۱۵۹ سوره آل عمران چند دستور از ناحیه خداوند صادر شده که می توان گفت اصول دیپلماسی نبوی را تشکیل می دهد و این دیپلماسی نه ذاتی بلکه به امر و توصیه الهی پیش روی پیامبر (ص) نهاده شده است. می فرماید: «فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ ...»
رحمت بودن و نرمخویی رسول الله (ص) که تجلی رحمت الهی است حسب بیان قرآن مجید مقتضای اخلاقی ذاتی ایشان است ولی خداوند چند دستور خطاب به ایشان مترتب بر این رحمت حق صادر فرموده که امری است کاملا تشریعی و در واقع آموزش سیاست پیامبرانه است:
1- فاعف عنهم: «از گناه های آنان در گذر. یعنی عفو و گذشت» از اصلی ترین اصول محوری پیامبرانه است.
2- واستغفرلهم: «برای آنان آمرزش بخواه». یعنی نگران تربیت روحی آنان نیز باش و از خداوند توفیق اصلاح اخلاقی آنان را خواستار باش.
3- و شاورهم فی الامر: «در امور اجتماعی با آنان مشورت کن» یعنی حتی گنه کاران و خطاکارانی را که مورد عفو قرار گرفتند، از حق شهروندی مشارکت در امور زندگی اجتماعی نیز برخوردار ساز. با آنان مشورت کن و نظرات آنان را محترم بشمار.
4- فإذا عزمت فتوکل علی الله: «سپس وقتی تصمیم گرفتی توکل بر خداوند کن». یعنی براساس مشورت با مردم در امور زندگی اجتماعی، اتخاذ تصمیم کن و تمشیت نما. به دیگر سخن آراء مردم هرچه باشد محترم است و عزم رسول الله (ص) براساس آن شکل می گیرد. عزم و اتخاذ تصمیم مبتنی بر مشورت با عموم جز عمل به رأی اکثریت معنی ندارد و لذا فرموده است که بر آن اساس عمل کن و مابقی را به خدا واگذار. رأی اکثریت ممکن است مصیب به واقع باشد و می تواند نباشد ولی به هر حال محترم است باید مورد توجه قرار گیرد و بقیه اش به خداوند واگذار شود.
خلاصه آنکه مطالعه در سیره نبوی که به یقین منطبق با قرآن است، نشان می دهد که حتی جهاد با کفار زمان رسول الله(ص) هم ابتدایی نبوده و همواره دفاعی بوده است. این ادعا علاوه بر استنباط از آیات قرآنی، مستند به مدارک تاریخی نیز می باشد.
3- امر به معروف و نهی از منکر
نهاد دیگری در تعلیمات اسلامی وجود دارد تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منکر». این دو نهاد مهمترین نهادهای موثر در تربیت جامعه انسانی است و معنای واقعی این عنوان در کتب بزرگان دین اعم از فقه و کلام به تفصیل بیان شده و به اجمال این است که مومنین بایستی همواره خواهان خوبی ها و متنفر از زشتی ها باشند و دیگران را به خوبی ها و اجتناب از بدی ها توصیه نمایند و در عمل برای تحقق آن تلاش کنند. معروف هم چیزی است که عملی میان انسانها به نیکی شناخته شده باشد. خواهان بودن به هیچ وجه به معنای دخالت و سرکشی به زندگی این و آن نیست. متأسفانه بعضی بدون آگاهی دقیق از معانی این نهادها با برداشت غلط و خطا به حریم دیگران تجاوز کنند و آن را عامل افراطی گری قرار می دهند که به یقین خلاف شرع است.
رشد فکری بشر امروز به جایی رسیده که دیگری را در کنار خویش درک کند و برای او این اختیار را قائل شود که هرگونه اعتقاد و اندیشه برای خویش بگزیند حتی اگر به نظر او دیگری بر خطا باشد. یعنی همه برای یکدیگر حق بر خطا قائل می باشند. جالب آن است که در تعلیمات قرآن مجید حتی به خود پیامبر اسلام خداوند به جز تذکر دادن اجازه دیگری نداده (فذکر انما انت مذکر، لست علیهم بمسیطر- غاشیه /۸) و بلکه به صراحت اکراه و وادار نمودن به دین را منع نموده است.
جالب آن است که تمام خشونتگران دینی در سایه یک جهل که من آن را «جهل مقدس» نامیده ام انجام می گیرد. مقصودم از این تعبیر آن است که مرتکبین این گونه خشونت ها به انگیزه رضای خدا و رسیدن به بهشت او، روا می دارند!! ولی اینجانب به عنوان یک معلم مذهبی و متخصص معارف اسلامی اعلام می دارم که خدایی که من براساس تعالیم اسلامی می شناسم هرگز کسانی را که زندگی دنیای دیگران را جهنم می سازند هرگز در آخرت به بهشت خویش راه نخواهند داد و بوی بهشت به مشامشان نخواهد رسید.
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در پاسخ به سخنان حضرت آیت الله محقق داماد در مورد شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی، تأکید کرد: این سخنان مخالف آیه 14 سوره مبارکه حجرات است.
پاسخ آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی به شبهه عدم سرایت ایمان و کفر به حقوق شهروندی:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
برخی از علمای بزرگوار و اندیشمندان محترم در یکی از سخنرانیهای خود درباره ایمان و کفر و عدم سرایت آن به حقوق شهروندی مطالبی بیان کرده که در ذهن برخی ایجاد شبهه کرده است؛ از اینرو، ضروری است بدانها پاسخ داده شود.
نکته اصلی سخن ایشان آن است که میفرماید: «در درون تعلیمات ادیان به طور کلی و از جمله اسلام و مسیحیت، نهادهایی وجود دارند که متأسفانه با برداشتهای انحرافی و غیرواقعی موجب خشونت شده است». وی برای تثبیت این مطلب به 3 نهاد دینی «کفر و ایمان، جهاد با کفار و امر به معروف و نهی از منکر» اشاره کرده و بیان میکند: «سوء برداشتها از این نهادها سبب بروز خشونتهایی است که امروزه در میان پیروان ادیان صورت میگیرد.»
محور اوّل: ایمان و کفر
نخستین نهادی که از آن نام میبرد، «نهاد کفر و ایمان» است. وی بیان میکند: پیروان هر یک از ادیان خود را مؤمن و دیگران را کافر میدانند و به دنبال این دو نهاد است که موضوع تکفیر مطرح میگردد. نهاد کفر و ایمان موجب تقسیم جامعه بشری از نظر شخص دینی به خودی و غیرخودی میشود و به جای دوستی، تخم عداوت میکارد؛ در حالی که نه معنای کفر و ایمان چنان است که برداشت شده و نه معارف دینی چنان اجازهای را به پیروان خویش میدهد که به استناد کافر دانستن دیگری دست به خشونت بزنند. ایشان برای این ادّعا به آیه شریف ۱۴ سوره حجرات تمسک میکند که خدای والا میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ». میگوید: بر اساس این آیه افرادی که ایمان در قلبشان وارد نگردیده، چنانچه بر مقررات اسلامی و نظم اجتماعی گردن نهند، از همه حقوق شهروندی برخوردار میشوند. شاهدی نیز آورده و ذکر میکند: در صدر اسلام منافقین و افرادی بودند که همه میدانستند در قلب ایمان نیاوردهاند اما در کنار سایرین از همه حقوق سیاسی، اجتماعی برخوردار بوده و حتی به سرعت در رأس قدرت سیاسی قرار گرفتند. ایشان در ادامه ذکر میکند: در زمان معاصر تقسیم انسانها به مؤمن و کافر، دورانش گذشته است و باید به جای تقسیم به مؤمن و کافر، جهان بشریت را در دوران کنونی به «محارب» و «صلح جو» تقسیم کرد.
پیش از بیان پاسخ و اشکالات دیدگاه ایشان، ضروری است به عنوان مقدّمه بر دو نکته تاکید کنیم؛
اوّل این که، اسلام دین رأفت، رحمت، مودّت و دوستی است و پیامبر اسلام (ص) به عنوان رحمت جهانیان از جانب خداوند متعال به رسالت مبعوث شده است. به طور کلی، دین اسلام بر اساس عقل و منطق، همراه با محبت و دوستی پایهگذاری شده و در اصل اولی، از خشونت و برخورد خشن بیزار و متنفر است. آیات قرآن کریم و سیرة عملی پیامبر اسلام (ص) بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله این که در آیة 107 سورة انبیا خطاب به رسول رحمت پیامبر اکرم (ص) آمده است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»؛ دینی که پیامبرش را رحمت برای مردم معرفی میکند، به یقین، نمیتواند دین خشونت باشد.
رفتار و سیرة پیامبر رحمت نیز گواه این ادعا است و به شهادت تاریخ، آن حضرت نیکوترین اخلاق و بهترین گفتار را حتی با دشمنان خود داشته است و در قرآن کریم نیز آمده است: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم:4). همچنین قرآن کریم نتیجه اخلاق و رفتار پیامبر (ص) را در گسترش قلمرو اسلام و توسعه مسلمانان اینگونه تبیین میکند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الأَْمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (آل عمران: 159).
بنابراین، دینی که دستورالعمل اصلیاش سفارش به اخلاق و تواضع و عفو و گذشت باشد و رهبرش این گونه با تواضع و اخلاق رفتار کند، به هیچ وجه با خشونت سازگار نیست.
دوم این که، از جناب ایشان ـ با توجه به شخصیت علمی و فرهنگی که دارند ـ انتظار میرفت مسئله نفی خشونت از دستورات دین را به صورت صحیح و منطقی و کاملاً محققانه مورد بررسی قرار دهد. تردیدی نیست برداشت غلط و تفسیر نادرست از برخی آموزههای دینی، سبب به وجود آمدن افراطگریها و خشونتهایی شده که ناراحتی همگان را موجب شده است؛ اما آیا تفسیر نادرست را باید به تفسیر صحیح تبدیل نمود یا این که موضوع و مسئله را به طور کامل از ریشه حذف کرد؟ متأسفانه از مجموع کلمات ایشان راه دوم استفاده میشود. اصرار ما بر این است که علاوه بر مقابله با تفسیر نادرست از آموزههای دینی، باید تفسیری دقیق و مطابق با حقیقت و منطق از مسئله ارائه شود.
پس از ذکر این مقدمه و در مقام نقد سخنان ایشان، نکته اوّل که چندین مطلب را دربردارد، عبارت است از این که:
نخست این که، از کدام قسمت آیة شریف استفاده میشود کسانی که ایمان نیاوردهاند، چنان چه بر مقررات اسلام گردن نهند، از همه حقوق بشری برخوردارند؟! این یک تفسیر به رأی واضح و آشکار است و آیه هیچ دلالتی و بلکه هیچ اشعاری بر این امر ندارد.
دوم این که، از آیة 14 سورة حجرات به خوبی استفاده میشود بین مسلمان و غیر مسلمان فرق است؛ به این بیان که بر فرض پذیرش قلبی بودن ایمان، روشن است اسلام و مسلمانی فرد، متقوّم به شهادتین و اقرار زبان به توحید و رسالت است، هرچند که در قلب خلاف آن را معتقد باشد. آیا این آیة شریف بر تقسیم افراد به مسلمان و غیر مسلمان دلالت ندارد؟ آیا ایشان چنین تقسیمی را نیز انکار میکند؟
سوم این که، چرا و با کدام مدرک و دلیل، ایمان را به قلب منحصر میکند؟ در روایات معتبر از امیرمؤمنان علی(ع) رسیده است که: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ» (نهج البلاغه، حکمت 218)؛ روشن است مراد از ارکان در عبارت «عمل بالأرکان» ارکان دین است که عبارت باشد از نماز، روزه، حج، زکات و ولایت معصومان(ع)؛ این بدان معنا است که صف نمازگزاران، روزهداران، حجگزاران، زکاتدهندگان و کسانی که ولایت و سلطه و حکومت الهی را بر حکومت غیر خدا ترجیح دادهاند از سایرین جدا خواهد بود.
چهارم این که، سخن ایشان صرف ادعا است و دلیلی بر مطلب خود اقامه نکرده است. سؤال این است که بر فرض قلبی بودن ایمان و کفر، چه دلیلی وجود دارد بر این که امر قلبی نمیتواند معیار و شاخصی برای برخورداری حقوق شهروندی باشد؟ به چه دلیل بین مؤمن و کافر در این امور تفاوتی نیست؟ با مراجعه به آیات قرآن کریم، معلوم میگردد دیدگاه ایشان با بسیاری از آیات سازگار نیست. به عنوان نمونه، در آیة 257 سوره بقره آمده است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»؛ بر اساس این آیه، خداوند ولیّ مؤمنان بوده و آنها را از ظلمت و تاریکی به سوی نور خارج میکند و در نقطه مقابل، طاغوت و شیاطین سرپرستان و ولیّ کافران هستند و آنها را از روشنایی به تاریکی میبرند. آیا چنین چیزی یک امر قلبی است و هیچ ارتباطی به عالم خارج و واقع ندارد؟ خیر؛ اینگونه نیست و بلکه این امر همه ابعاد بشر را شامل است. همچنین در آیه 121 سورة انعام آمده است: «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِم»، آیا القای شیاطین فقط یک امر قلبی است و تنها شرک قلبی را شامل است؟ آیا میتوان گفت فتنهها و توطئههایی که کافران علیه مسلمانان انجام میدهند، مطالب وسوسهانگیز شیاطین نیست؟ دقت در جریان لیلة المبیت و آشکار شدن شیطان در شمایل پیرمرد نجدی در دار الندوة بطلان این سخن را واضح میکند.
نکته دوم این که آیا به واقع، دوران تقسیم انسانها به مؤمن و کافر گذشته است؟ این ادعا نیز با آیات متعددی از قرآن کریم مخالف بوده و سازگار نیست؛ آیاتی نظیر: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» ـ آلعمران: 28 ـ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» ـ نساء: 144 ـ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ» ـ مائده: 51 ـ و «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» ـ نساء: 141 ـ؛ آیا میتوان گفت این آیات به زمان نزول و صدر اسلام اختصاص دارد؟ این نظر با ظاهر این آیات که در آنها کلمة «لن» آمده و بر نفی ابد دلالت دارد و نیز با جاودانه و خالد بودن قرآن منافات دارد. بر اساس این آیات، مؤمنان در هیچ زمانی حق ندارند کافران را به عنوان سرپرست خود برگزینند. بنابراین، دوران تقسیم انسانها به مؤمن و کافر نگذشته است. در غیر این صورت، اگر دوران تقسیم گذشته باشد و در برخورداری از حقوق شهروندی تفاوتی بین مؤمن و کافر نباشد، دیگر فرق نمیکند چه کسی در رأس حکومت یا در مناصب مهم حکومتی و قدرت باشد؛ مسلمان و کافر، بر اساس حق انتخاب شدن، در این جهت یکسان هستند. به طور قطع، التزام به چنین مطلبی ممکن نیست.
نکته سوم این که نتیجة نظر ایشان آن است که از ابتدا تا انتهای ابواب فقه، تمام مسائلی که در آنها بین کافر و مسلمان فرق گذاشته شده، حذف شوند. در باب نکاح که مشهور فقها بر این باورند که نکاح دائم با اهل کتاب و مشرکان جایز نیست، باید بگوییم چنین ازدواجی اشکال ندارد و فرقی بین مسلمان و کافر نیست! یا در باب قصاص که مسلمان در مقابل کافر قصاص نمیشود، باید قائل به قصاص شد و یا در باب ارث، باید بر حکم ارث نبردن کافر از مسلمان ـ «الکافر لا یرث» ـ خط بطلان کشیده و گفته شود کافر از مسلمان ارث میبرد! همچنین در بحث دیه نیز باید به تساوی دیه مسلمان و کافر قائل شد؛ چرا که بر اساس نظر ایشان تمامی افراد در برخورداری از حقوق اجتماعی و شهروندی یکسان هستند. نیز «لا یحلّ مال امرء مسلم» باید کنار گذاشته شود و مال مسلمان و غیر مسلمان فرقی نداشته باشد. بنابراین، نظریه فوق بنیان فقه را از بین میبرد. طبق این نظریه چیزی به نام «ما أنزل الله» نباید داشته باشیم! مردم باید در هر زمانی از قوانینی که عقلای آن زمان وضع میکنند، حداقل در حقوق اجتماعی تبعیت کنند. ما أنزل الله مختص به امور عبادی شخصی مثل نماز و روزه و حج میشود و در امور اجتماعی، معاملات، مناکحات و سیاسات، باید از آنچه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده تبعیت کنیم!!!
در حقیقت، این نظریه بیان دیگری از جدایی دین از سیاست است. بر اساس این نظریه، نباید دین را در حکومت و حاکم دخیل دانست و باید دین و ارزشها و احکام و قواعد دینی را در امور اجتماعی و حقوق شهروندی از جمله مسئله حکومتداری کنار گذاشت.
محور دوم: جهاد
دومین نهاد، «نهاد جهاد» است. ایشان در این باره میگوید: چنانچه تقسیم جامعه انسانی را به کافر و مؤمن بپذیریم، با کمال تأسف، نهاد «جهاد» یعنی اقدام مسلحانه علیه کفار مطرح میشود. البته ما باید شکرگزار مشهور فقیهان شیعه باشیم که هرچند تقسیم مزبور را پذیرفتهاند ولی جهاد ابتدایی را در زمان حاضر که زمان غیبت معصوم(ع) است ممنوع و تعطیل دانستهاند. ایشان پس از ذکر آیه 159 سورة آلعمران به عنوان اصول دیپلماسی نبوی، میگوید: مطالعه در سیره نبوی که به یقین منطبق با قرآن است، نشان میدهد که حتی جهاد با کفار زمان رسول الله(ص) هم ابتدایی نبوده و همواره دفاعی بوده است. این ادعا علاوه بر استنباط از آیات قرآنی، مستند به مدارک تاریخی نیز میباشد. همچنین در بخش دیگری از سخن خود آورده است: مراد از کفاری که در قرآن قتال با آن واجب شده، کفار زمان رسول الله(ص) بوده که با پیروان او در حال جنگ بودهاند و شامل غیر مسلمانان زمان حاضر نمیشود. مگر میتوان غیر مسلمانان زمان حاضر را که پایبند به اصول حقوق بشر از جمله آزادی مذهبی هستند و برای کلیه ادیان از جمله اسلام احترام قائلند، کافر و واجب القتل دانست؟ زمان حاضر که ملت مسلمان عضو سازمان ملل متحد میباشند و عضویت آن سازمان به معنای تعهد به حفظ صلح و امنیت جهانی است، هرگز نمیتوانند با دیگران سر جنگ داشته باشد.
در نقد این قسمت از سخنان ایشان نیز به چند نکته اشاره میکنیم:
مطلب اوّل این که مطابق سخن ایشان جهاد با کفار بیمعنا است و تنها اگر گروهی حمله کردند ـ خواه مسلمان باشند و خواه کافر ـ باید مقابل آنها ایستاد و دفاع کرد؛ بنابراین، معیار و ملاک، صلحجویی و جنگجویی است و آیات قرآن کریم را نیز بر همین معنا حمل میکنند. این سخن نیز صرف ادّعا است و دلیلی بر آن اقامه نکردهاند. سؤال این است که به چه دلیل و بر اساس کدام روایت و دلیلی، آیة «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ» ـ بقره: 193 ـ به مسلمانان صدر اسلام و کفار همان زمان اختصاص دارد؟ دقت در آیات مربوط به جهاد خلاف دیدگاه ایشان را اثبات میکند. جهاد از مباحث بسیار مهمی است که بنده در جای خود آیات مرتبط با این بحث را بررسی کرده و به صورت کتاب نیز با عنوان «جهاد ابتدایی در قرآن کریم» عرضه شده است؛ لذا، در اینجا به صورت مختصر، تنها به نکاتی اشاره میکنم.
1. دربارة جهاد تعبیری در قرآن کریم وجود دارد که راجع به نماز، روزه و حج چنین تعبیری نیامده است؛ خداوند در آیة 216 سورة بقره میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»؛ تعبیر کراهت و ناخوشایندی تنها دربارة جهاد آمده است؛ و به یقین، حکمی که به صورت قضیه حقیقیه در این آیه بیان شده است، وجوب جهاد ابتدایی است، وگرنه جهاد دفاعی و وجوب آن نیاز به صدور حکم ندارد؛ هر عاقلی میگوید انسان باید از خود دفاع کند. بنابراین، جهادی که جزء فروع دین است، جهاد ابتدایی است. ضمن آن که مطابق مبنای حضرت امام خمینی(ره) و پذیرش نظریه خطابات قانونیه، اشکال ادعای ایشان روشنتر است؛ چرا که بر اساس این نظریه، خطابات قرآن کریم به صورت قانونی بوده و مخاطب خاصی برای آیات نیست؛ یعنی حتی افراد موجود در زمان نزول آیه و مسلمانان صدر اسلام نیز بالخصوص متوجه خطاب آیه شریف نیستند و بلکه آنها یکی از مصادیق موضوع هستند.
2. مقتضای قاعده اشتراک در تکلیف ـ که به اجماع فقها ثابت بوده و در سراسر فقه جاری است ـ این است که اگر حکمی در اسلام برای مسلمانان زمان صدور آیات ثابت شد، آن حکم شامل همه مسلمانان شده و در آن شریک هستند؛ حتی آنان که در زمان صدور حکم، وجود نداشتهاند. حال، آیا ایشان این قاعده که میتوان گفت فقه مبتنی بر آن است را کنار میگذارد؟
به یقین آیات جهاد ابتدایی عمومیت دارد و به مسلمانان صدر اسلام اختصاص ندارد؛ شاهد بر آن این که در روایت صحیحی، محمد بن مسلم از امام باقر(ع) دربارة آیه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ» میپرسد که اگر این آیه شامل شما هم میشود، چرا بدان عمل نمیشود؟ حضرت پاسخ میفرماید: «لَمْ یَجِئْ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ بَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) رَخَّصَ لَهُمْ لِحَاجَتِهِ وَ حَاجَةِ أَصْحَابِهِ فَلَوْ قَدْ جَاءَ تَأْوِیلُهَا لَمْ یَقْبَلْ مِنْهُمْ لَکِنَّهُمْ یُقْتَلُونَ حَتَّى یُوَحَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَتَّى لَا یَکُونَ شِرْکٌ» ـ کافی، ج8، ص201 ـ؛ بنابراین، ترخیصی از ناحیه پیامبر اکرم(ص) در ترک این تکلیف واجب از زمان حضور معصوم(س) تا زمان ظهور حضرت حجت(عج) صادر شده است و بدیهی است زمان حاضر نیز بخشی از دوران ترخیص است. ثمرة ترخیص، زمانی مترتب میشود که اختصاصی به مسلمانان زمان نزول قرآن نداشته باشد و شامل مسلمانان زمانهای پسین تا زمان ظهور نیز بشود.
3. با چشمپوشی از این که دستورات دینی از جمله وجوب جهاد، قصاص، حجاب و... به صورت قضایای حقیقیه است که موضوع آنها همه انسانها تا روز قیامت هستند و به افراد حاضر در زمان رسول خدا(ص) اختصاص ندارند و نیز با اغماض از نظریه خطابات قانونیه و قاعده اشتراک در تکلیف، راه چهارمی برای اثبات مدّعای ما وجود دارد و آن، دقت در غایت و هدف مذکور در آیات جهاد ـ «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» ـ است که نشان میدهد حکم جهاد به صدر اسلام اختصاص ندارد و بر اساس روایت فوق، زمان عمل حقیقی و امتثال واقعی آیه شریف تنها در زمان ظهور فرا میرسد؛ به عبارت دیگر، در زمان رسول خدا(ص) مصلحت در عمل فیالجمله آیه بوده و قتال با کافران و مشرکان وجوب امتثال داشته و عمل نیز شده و میشود؛ اما خدای تبارک و تعالی از ابتدا میدانسته این تکلیف، از جمله تکالیفی نیست که همه مکلفان از تمام جهات به آن عمل کنند. به دیگر سخن، حکم وجوب قتال با کافران و مشرکان تا زمان ظهور حضرت در مرحلة اقتضا باقی میماند و تأویل و فعلیت آن به زمان ظهور مربوط میشود.
4. از جمله مطالب غمانگیزی که باعث تأسف است، این سخن است که میگویند اسلام دین شمشیر است! این سخن نادرست بوده و بلکه عکس آن صحیح است. به طور مسلّم، در برپایی جهاد ابتدایی مسئله کشورگشایی، قدرتطلبی و شوکتخواهی شخصی یا حکومتی وجود ندارد؛ بلکه نخستین مرحله از مراحل تشریع جهاد ابتدایی، مرحله دعوت کفار به سوی اسلام است؛ پیامبر اسلام(ص) از ابتدا به دعوت و فراخوان مأمور بود نه جنگ و جهاد؛ دعوت و فراخوانی برای اعتلای کلمة توحید و تسلیم شدن در برابر خداوند یکتا بر محور دلیل و برهان.
در آیة ششم سورة توبه آمده است: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ»؛ خدای متعال در فراز اوّل آیه در مقام بیان لزوم پناهدهی به مشرکان پناهنده و شرایط پناهندگی از جمله عرضة صحیح اسلام به آنان و حفاظت جانی و مالی از پناهندگان غیر مسلمان است. بنابراین، اگر یکی از مشرکان برای شنیدن سخن خداوند و تحقیق دربارة اسلام به مسلمانان پناه بیاورد، باید به او پناه داده شود و نباید او را در این مدت با وجود کفر کشت؛ بلکه به نیکویی باید برای او اصول اعتقادی اسلام تبیین شود تا با آرامش تمام، برهانها و دلیلهای اسلام را بشنود و به اختیار خود، یکی از دو راه را انتخاب کند. اگر راه اسلام را پذیرفت، رستگار میشود و این به خاطر آن است که اسلام، دین منطق، برهان و استدلال است و هر که با آن مواجه شود، به یقین، آن را خواهد پذیرفت و چنان چه نپذیرد، معلوم میشود از روی عناد، تعصب و لجاجت است و در هر حال، چنین کسی که پناهنده شده، اگر اسلام را نپذیرفت، باز مسلمانان حق ندارند او را بیدرنگ بکشند و بلکه غیرت، آزادگی و انسانیت حکم میکند او را از پناهگاه به خانه و کاشانهاش برگردانند و پس از برگشت و مقابله است که میتوان با او جنگید.
بنابراین، از رهگذر این مطلب روشن میشود یکی از علتهای طرح اشکالات بیپایه و اساس بر جهاد ابتدایی و نسبت دادنهای غلط به اسلام و مسلمانان، ناآگاهی اشکالکنندگان از ظرافتهای قرآنی و دقتهای فقهی آیات شریف قرآن کریم است. در این زمینه به کتاب جهاد ابتدایی در قرآن کریم که اهداف متعالی و بسیار خوب جهاد را در آن ذکر کردهایم، مراجعه شود.
مطلب دوم این که، ایشان نیز همانند برخی دیگر از نویسندگان میگوید در اسلام و دوران رسول خدا(ص) جنگی به عنوان جهاد ابتدایی نداشتیم و هرچه بود، جهاد دفاعی بود؛ در حالی که بنا بر سنت و سیرة نبوی مستفاد از روایات و نقلهای تاریخی، برخی از جنگهای پیامبر اکرم(ص) مثل فتح مکّه و خیبر، جهاد و جنگ ابتدایی بوده و دفاعی نبوده است.
مطلب سوم نیز این که بر اساس نظریه ایشان باید گفته شود آیة نهم سورة حجرات «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّى تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» به زمان پیامبر اسلام اختصاص دارد و در زمان حاضر دیگر تفاوتی بین مسلمان و کافر نیست و اگر دو گروه از کفار نیز به جنگ و نزاع برخاستند باید میان آنها صلح برقرار کرد! لازمة سخن ایشان آن است که خط بطلانی بر آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» ـ حجرات: 10 ـ کشیده شود و گفته شود «إنّما البشر إخوة»! آیا ایشان به این مطلب ملتزم میشود؟ آری، مدارای با همنوع و مراعات انسانها امری است که دین به آن توصیه میکند؛ لیکن این به معنای اخوّت و برادری همه بشر با یکدیگر نیست و بدون تردید این برادری فقط بین مسلمانان است. آری، این امکان وجود دارد که نسبت به همنوع بودن، عنوان برادری اطلاق و به کار برده شود، اما به یقین، با برادری میان مؤمنان تفاوت مرتبه خواهد داشت.
در انتها، ذکر این مطلب ضروری است که این مطالب را به عنوان تکلیف و برای جلوگیری از تزلزل اندیشهها و تشویش افکار و دفاع از اسلام و احکام مترقی آن عرض کردم که وظیفه همگان است با برهان و استدلال از اسلام و احکام آن دفاع کنند. اینجانب آمادگی دارم چنان چه جناب ایشان مایل به بحث در این مسائل باشند، آنها را به طور کامل مورد بررسی قرار دهیم.
والسلام علی من اتّبع الهدی
درس خارج اصول 20 خردادماه 1399
آیت الله سید محمد هاشمی، استاد خارج فقه حوزه علمیه قم در پاسخ به آیت الله فاضل لنکرانی نوشتند: در مورد امر به معروف و نهی از منکر وجهاد ایشان گفته اند به دلیل سوء برداشت و مشکلاتی که ایجاد کرده پس معلوم می شود، اصلش از نظر ایشان مسلم و غیر قابل انکار است. این حرف درست است اما سوء برداشت یک واقعیت است که دیدم مرحوم آقای مطهری در نواری که این روزها از ایشان پخش شد به شدت نگران سوء برداشت از امر به معروف و نهی از منکر بوده اند.
متن کامل جواب این استاد خارج فقه حوزه علمیه قم به عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه به این شرح است:
بسم الله تعالی
سلام علیکم
در چند روز گذشته در بعضی از گروهای حوزوی مذاکرات و مباحثاتی انجام گرفته که به خودی خود دارای برکاتی است که نوید بخش حرکت بیش از پیش حوزویان و دانشگاهیان به سمت روشنگری و هدایت مردم به واقعیت دین است.
ازجمله این گفت و گوها نظریه ای بود که از سوی استاد محترم حوزه و دانشگاه حضرت آقای محقق داماد ارائه شد و نقدی که از استاد معظم حوزه علمیه حضرت آقای فاضل بر آن صورت گرفت. امتیاز این گفت و گو در این بود که هر دو این بزرگواران از عالمان دلسوز حوزه و دانشگاه هستند.
جناب آقای محقق بنا بر نقل جناب آقای فاضل در سه موضوع؛ تقسیم بندی ایمان و کفر ، جهاد با کافر و امر به معروف و نهی از منکر دیدگاهی را بیان داشتند که مورد نقد جناب آقای فاضل واقع شد.
بنده قبل اینکه اظهار نظری درمورد این گفت و گو بنمایم چند نکته را یادآوری می کنم:
نکته اول بحث، گفت و گو در جامعه ای که احیانا دچار بیماری فرهنگی وافراط و تفریط در برداشت هست بسیار کار مشکلی است. چون انسان گاهی در معرض اتهام شبهه پراکنی تشویش اذهان و بی مبالاتی در امر دین و گاهی متهم به تحجر و واپس گرایی می شود درحالی که در عصر حضرات ائمه علیهم السلام اینطور نبوده. ما در بین روات حدیث شاهد عقاید گوناگونی هستیم که باهم زندگی می کردند ومشکلی هم نداشتند.
نکته دوم اینکه درفضای مجازی هر نظریه پردازی باید نظریه خود را به طور مبسوط بیان کند و تمام مسائل جنبی و لوازم دور و نزدیک آن را لحاظ نماید تا جلوی برداشت نادرست و ایجاد شبهه را بگیرد.
نکته سوم و آخر اینکه، مخاطب منتقد تا جاییکه راه برای حمل به صحت نظریه وجود دارد از باطل انگاری ورد مطلق آن نظریه پرهیزد کند.
امادر مورد نظریه رد تقسیم بندی؛ ایمان و کفر و جایگزین کردن محارب و صلح جو به جای آن، به احتمال قوی نظر آقای محقق داماد به امر متسالم بین فقهاست که اگر کافر به شرایط ذمه عمل کند حقوق انسانی او باید رعایت شود، جان و مال و عرض او در امان است. حق استفاده از مزایای حکومت حتی تصدی بعضی از امور را تا جاییکه به سلطه بر مسلمین نینجامد دارد . بطوری که رهبر مسلمین وقتی به خانواده شهدای آنها سر می زند بدون اجازه وارد نمی شود. امیرالمومنین(ع) نصرانی پیری را دید تکدی می کند، فریاد زد تاجوان بود از او کار کشیدید الان که پیر شده رهایش می کنید!
از طرف دیگر هر مومنی هم محقون الدم نیست. «المحارب هو کل من جرّد سلاحه او جهزه لإخافة الناس و ارادة الافساد فی الارض»، مهدورالدم است.
جناب آقای فاضل گفتند: کی گفته که اسلام منهای عمل است. این مطلب را همه فقهای قدیما و حدیثا فرموده اند، کسی که اقرار به شهادتین نماید مسلمان است ولو هیچ عملی نداشته باشد، حتی اگر اعتقاد قلبی هم نداشته باشد. طبق فرموده قرآن درسوره حجرات: « قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ » فرق بین اسلام و ایمان در این آیه شریفه در اعتقاد قلبی و عدم اعتقاد قلبی است. شهادتین با اعتقاد قلبی «ایمان» است و بدون اعتقاد قلبی «اسلام» است. یعنی فردی که شهادین بگوید، ارث می برد، مناکحات او صحیح است. من نمی توانم وصیت کنم پس از مرگم فرزند تارک الصلاتم از ارث محروم شود، بله عمل به ارکان کمال ایمان است؛ ایمانی که درکلمات فقها موضوع بسیاری از احکام مثل جواز اخذ زکات و یا زکات فطره یا ایمانی که شرط ذابح درمنی است. امامی بودن بدون شرطیت عمل به ارکان است؛ به فرد امامی معصیت کار میشود زکات داد و او را بعنوان ذابح قربانی درمنی انتخاب کرد.
اما اینکه جنابعالی آقای محقق را ملتزم به لوازمی کردید که باید بیشتر ابواب فقه جمع شود، اینطور نیست. ایشان قطعا همه این لوازم را مستلزم نیستند. ممکن است در بعضی از موارد که در حکومت هم شاهد آن بوده ایم از طریق اضطرار حرج وهن اسلام و احکام ثانویه که به نظر بعضی اعاظم ما حکم ثانوی نداریم چون حکم ثانوی هم در ظرف خودش حکم اولیست راه پیدا کند. مثلا، حکومت و نیز فقها در بعضی از موارد، مثل«وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» در ملآ عام بودن حدود را به خاطر پاره ای از مصالح مانند وهن برمی دارند، خب ممکن است بگوئیم این ملاحظه در مورد اصل حکم هم قابل تصور است، همانطوریکه پیامبر اکرم(ص) به دلیل عدم آمادگی مردم برای پذیرش حرمت ربا با همه اهمیتش چندین سال آنرا به عقب انداختند.
اما در مورد امر به معروف و نهی از منکر وجهاد ایشان گفته اند به دلیل سوء برداشت و مشکلاتی که ایجاد کرده پس معلوم می شود، اصلش از نظر ایشان مسلم و غیر قابل انکار است. این حرف درست است اما سوء برداشت یک واقعیت است که دیدم مرحوم آقای مطهری در نواری که این روزها از ایشان پخش شد به شدت نگران سوء برداشت از امر به معروف و نهی از منکر بوده اند. کسانی که در مقابل امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام شمشیر کشیدند داعیه نهی از منکر داشتند که اینها تن به بیعت خلیفه مسلمین نداده و یا خروج برخلیفه مسلمین کرده اند. امروز «سپاه صحابه» بداعی امر به معروف و نهی از منکر در پاکستان آدم می کشند،«طالبان» در افغانستان، «داعش» در عراق و سوریه بداعی امر به معروف و نهی از منکر آدم می کشند و به زنان و دختران مسلمان و ایزدی های عراق تجاوز می کنند. از طرف دیگر مصداق زیبای امر به معروف قیام امام حسین(ع) در عاشورا و نهضت های شیعی که به دنبالش رخ داده می باشد.
والله الهادی
سید محمد هاشمی