پایگاه خبری جماران، جدیدا به صورت مستند شنیده ام دربرخی از محافل در تهران و حتا شهرستانهای کوچک با ایراد شبهاتی به عرفان و عارفان برآمده تا نهایتا درمقام تنقیص حضرت امام(ره) برآیند، گرچه این حرکات مذبوحانه مسبوق به سابقه است و آنچنان مهم نمی نماید، اما به درخواست دوستان که پی گیر دانستن پاسخ این شبهات هستند، مقاله ذیل تقدیم می شود.
عرفان؛ یک وسیله برای شناخت از راه «شهود»، «تجربه درونی» و «حال» آدمی است و از آن رهگذر که این نوع شناخت با نهان و درون انسان در ارتباط است، هر چه باطن وسیع تر و نورانی تر باشد، دریافت و شناخت بهتری حاصل می شود.

از آنجا که عرفان یک نحوه "شناخت درونی" است، برای رهیافت به آن، به تقوا و تهذیب نفس از آلاینده های نفسانی و سیر و سلوک معنوی، احتیاج و نیاز مبرم انکار ناپذیر است.

مخالفین عرفان گاه از مبادی فنی و اصطلاحی کمک می گیرند و گاه از سخنان سطحی و عامیانه .

پاسخ های اهل فن به پرسش ها و شبهات وارده به همه هستی "عرفان" نمی تواند پاسخگوی شبهات باشد که در میان عامه مردم از سوی مخالفین مطرح می شود.

از اینجاست که در این نوشته کوتاه به برخی از شبهات سطحی مخالفین و معاندین این دانش و بینش ذی قیمت اشاره و پاسخ داده می شود.

 مخالفین و معاندین چه می گویند؟

گاه برای نفی عرفان، می گویند تمام علم و علم کامل در وحی تبلور یافته و باید فقط از طریق قرآن و عترت برای نیل به آن اقدام کرد.

پاسخ به این شبهه این است که؛ صدالبته علم کامل و معرفت تمام، در نزد اهل بیت(ع) است، اما سوال اینجاست که چگونه به متن و محتوای کلام معصومین برسیم؟

مگر برای فهم احادیث و فرمایشات معصوم (ع) به لغت و عُرف مراجعه نمی کنیم؟

احادیثی که بلندترین تعبیرات را در مورد توحید دارند که در کتاب توحید نوشته شیخ صدوق آمده را چگونه بفهمیم؟

بله یک توجیه لایتچسبک داریم که بگوییم که البته هم گفته اند؛ "ما نمی فهمیم و علمش را به اهلش واگذار می کنیم "!

عجبا؛ این چه حرفی است؟ مگر می شود امامان(ع) معاذالله؛ لغو و بی معنا سخن بگویند؟!

پس مهم توجه این نکته است که فلسفه و عرفان" یک طریق برای فهم بالا و والاتر مفاهیم قرآن و عترت(ع) است .

مگر می شود طریق را باطل کرد؟

آیا همانطوریکه "لغت شناسی" که برای فهم قرآن ضروری است را می توان حذف کرد؟

اصلا در مفاهیم قرآنی واژه هایی داریم که غیر از این طریق، امکان دریافت معنای واقعی آن میسر نیست. مانند کلمه  "تجلی" که هم در آیه ۱۴۳ سوره اعراف  قرآن آمده ؛ 《فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا  . و نیز در ابتدا خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‌»

 و روایات متعدد دیگر مانند؛ روایتی از امام ششم(ع) به همین مضمون آمده است که: «لقد تجلّی الله لخَلْقه فی کلامه ولکنّهم لا یُبصرون»[ بحار، ج ۸۹، ص۱۰۷] 
 سوال اینجاست آیا تبیین معنای تجلی از عُهده کتاب لغت و یا فهم متعارف در می آید یا نیاز به فهم اصول و معارف مربوط به خودش دارد؟ آیا کسی غیر از عرفاء که بر سر خوان گسترده علوم اهل بیت(ع) نشستند و بهرمند شدند، کسی توانسته در سطح فهم بشری آن را تبیین نماید؟
بگذریم از آیاتی که بدون دریافت مقدمات فلسفی و عرفانی امکان نزدیک شدن به بلندای مفاهیم آن، وجود ندارد  مانند آیات اول سوره حدید.

از سوی دیگر اگر عرفان باطل است، کشف و شهوداتی که اصحاب ائمه(ع) داشتند و به امامان عرضه می داشتند را چگونه باید توجیه کرد؟

مانند حارث بن مالک که به پیامبر عرضه داشت؛ بهشت اهل آن را می بینم ... و در زمان حضرت امیر(ع) ؛ کمیل و رشید و میثم و ... هستند و یا در زمان امام صادق(ع) ابابصیر است که در طواف حقیقت برخی از انسانها را مشاهده کرد.

آیااینها چیزی غیر از عرفان است؟ آیا عرفان که راه دریافت درونی و تجربی امور غیبی است اگر باطل است، هیچ کدام از این مقامات شاگردان ائمه(ع) قابل اثبات نیست.

برای شبهه افکنی؛ گاهی به برخی اصول مهم عرفانی مانند "وحدت وجود" اشاره می کنند.

پاسخ این است که؛ فهم این حرف هاسال ها درس خواندن لازم دارد و نفهمیدن آن باعث اتهام به عرفان وعارفان می شود!

یکی ازشاگردان امام گوید: کسی که امام را تکفیر کرد یکی از علمای زنجان بود و قم بود و روزی دستم را گرفت وگفت: این شخص-یعنی امام- می گوید؛ دست تودست خداست! ببینید اصل اصیل و مهم عرفانی "وحدت وجود" که در دیدگاه امام خمینی متکی به آیه سوم سوره حدید است؛ 《 هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ》و یا آیه ۱۱۵ سوره بقره است؛《 وَ لِلَّهِ‌ الْمَشْرِقُ‌ وَ الْمَغْرِبُ‌ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ‌ اللَّهِ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ وَاسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌》.

 گرفتار چه اوهام بی ربطی شده !!!
 
و گاهی برای اغوای عامه مستمعین خود به سخنان غیر متعارف برخی عارفان مانند مولوی تمسک می کنند و با استناد به سخن برخی از بزرگان، همه ره اورد عارفان را باطل و انحرافی معرفی می کنند.

در مقام پاسخ به این شبهه باید توجه کرد که سخنان و اشعار امثال مولوی و دیگر عارفان، با دو احتمال کاملا عقلائی مواجه است:

اول؛ احتمال تحریف عبارات و اشعار آنان می رود، یعنی احتمال زیاده ونقیصه نمودن آن

دوم: احتمال "تقیه" می رود. این برزگان در قرن هائی  زیست می کردند که حاکمیت به دست مخالفین بوده و چگونه این بزرگان می توانستند در آن دوره خفقان اظهار نظر کنند؟

اتفاقا این بزرگان، مثلا  برای اشاره به اهل بیت از واژه هایی مانند "کشتی" ، "کهف" ، "مصباح" و‌.. استفاده می کردند.

بانگهی مگر "تقیه" راه و رسم قطعی مذهب شیعه نیست؟

مگر امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) از هارون الرشید و مامون به "امیرالمومنین" نام نبرده اند؟ و این آیا چیزی غیر از تقیه است؟

چرا نتوانیم اشعار مولوی در مدح خلفاء - بر فرض صحت اسناد به مولوی و عدم تحریف -حمل بر تقیه نکنیم ؟!

نکته مهم ؛ اگر برخی از علماءشیعه  مطالعه مثنوی مولوی را مورد نهی قرار داده اند؟! خوب است بدانید که برخی دیگر از علماء بسیار بزرگ سفارش به خواندن مثنوی کرده اند .

علامه مجلسی اول در جلد سیزدهم کتاب روضةالمتقین، تصریح می کند در سفر کتاب مثنوی را با خود داشته باشید و استفاده کنید.

و یا مرحوم شیخ بهائی در رسای مولوی و مثنوی گفت: نمی گویم آنجناب پیامبر است ولی می گویم کتاب دارد.

و یا از امام خمینی -به سند متصل شنیدم - که فرموده بود متاسفم که در دوران تبعید که در ترکیه اقامت داشتم به خاطر ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت، نتوانستم به مقبره و محل دفن مولوی بروم!

همچنین حرف ها و شبهات دیگری مطرح می کنند که به علت ضعف و سطحی بودنِ بسیاری از آنان، از طرح شان صرف نظر می کنیم.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.