به گزارش جماران، حریم امام نوشت: آیتالله محمد واعظ عبایی، مشهور به عبایی خراسانی، در سال 1318 ه.ش در مشهد به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیتالله حاج میرزا حسن واعظ عبایی از علمای بزرگ و شخصیتهای باتقوا و متدین شهر مشهد بود. اجداد وی اهل تبریز و دارای خانوادهای ریشهدار و روحانی بودند. مادر وی نیز از سادات رضوی و بیت مرجعیت بود.
آغاز تحصیلات
تحصیلات ابتدایی و مقدمات حوزوی را نزد پدر و دایی خود (مرحوم آیتالله سید علی علوی رضوی) آغاز کرد و در ادامه از محضر اساتید بزرگوار دیگری مانند آیتالله شیخ هاشم قزوینی، آیتالله میلانی، آیتالله شیخ مجتبی قزوینی و آیتالله میرزا جوادآقا تهرانی بهره برد.
هجرت به قم
آیتالله عبایی خراسانی در سال 1339 برای ادامه تحصیل از مشهد به قم هجرت نمود و از محضر اساتید بزرگی چون آیتالله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی کسب فیض کرد.
آغاز مبارزات
آیتالله عبایی خراسانی از همان سالهای نخستین مبارزه (1342) با نهضت حضرت امام همراه شد و در ادامه همین مبارزات، ایشان را در سال 1351 دستگیر و راهی زندان کردند. در سال 1352 دوباره دستگیر و پس از مدتی به سه سال تبعید به شهرهای بندر دیلم و نائین محکوم شد.
نقش افشاگرانه او علیه ستم و بیدادگری و سخنرانیهای آتشین در اربعین شهدای قم و تبریز در روزهای سخت و خطرناک و رفتن به شهرهای مختلف، در حالی که تحت تعقیب شدید مأموران ساواک بود، مخصوصاً بعد از سخنرانی در مسجد جامع تهران، سبب شد تا با لباس مبدل ماهها در کوهها و روستاهای کوهستانی اطراف مشهد و شهرستانهای دیگر، سختیهای فراوانی را تحمل کند و زندگی مخفیانهای داشته باشد.
مسئولیتها
مرحوم آیتالله عبایی خراسانی فردی پُرکار و خستگیناپذیر بود و لحظهای از عمر بابرکت خود را به بطالت و بیکاری نمیگذراند. به همین خاطر، در بسیاری از صحنههای انقلاب در عرصههای علمی، فرهنگی، سیاسی و اجرایی حضور داشت و محور بسیاری از کارهای مهم و خاص بود. شماری از مشاغل مهم وی از این قرار است:
نماینده امام و مسئول دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مسئول امور روحانیون حج به مدت سه سال، نماینده امام و عضو دبیرخانه ائمه جمعه کشور، مدرس حوزه و دانشگاه، نماینده دوره دوم مجلس خبرگان رهبری از مشهد، امام جمعه موقت مشهد به مدت ده سال، مشاور رئیس جمهوری (حجتالاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی) در امور روحانیون.
مرحوم آیت الله عبایی در سال 1373در محراب نماز جمعه به دست عوامل آشوب طلب و باندهای خشونت و نفاق، مورد سوقصد تروریستی واقع شد ولی از این حادثه جان سالم به در برد.
شایان ذکر است که آیتالله عبایی خراسانی از اولین کسانی بود که بر اثر ارتباط فکری و آشنایی نزدیک با جناب سید محمد خاتمی، مصرانه در پی کاندیداتوری ایشان برای ریاستجمهوری برآمد و نقش بسیار مؤثری در ترویج ایشان به ویژه در حوزه علمیه قم و نیز بسیج روحانیون به نفع ایشان در همه نقاط کشور داشت.
اقدامات مؤثر و ماندگار
با توجه به علاقه او نسبت به کار تشکیلاتی منظم و سازمانیافته، از اولین کسانی بود که به سازماندهی و ایجاد تشکیلات منسجم در حوزه علمیه همت گماشت و دفتر تبلیغات امام را در سال 1358 با همراهی جمعی از دوستانش پایهگذاری کرد و با شناسنامهدار کردن مبلغان و اماکن تبلیغی و... سازماندهی حوزویان را آغاز کرد. این نهاد بعدها به نام دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم نامیده شد و مهمترین مرکز نواندیشی دینی در حوزه علمیه قم و منشأ خدمات فراوانی برای طلاب و روحانیون و نظام جمهوری اسلامی گردید. بسیج نیروها و طلاب در دوران دفاع هشت ساله در مقابل رژیم بعث صدام و پرورش نویسندگان و پژوهشگران جوان حوزه، از کارهای فراموش نشدنی و از ابتکارات این دفتر بود.
نوآوری و ژرفنگری
آیتالله عبایی با راهاندازی برنامه آموزشی فاضلان حوزوی، آنان را در برنامههای گوناگون سازماندهی کرد و در بخشهای مختلف به کار گرفت؛ از جمله:
1. آموزش پژوهشگری و نویسندگی به روحانیون و طلاب و پیشگامی در راهاندازی نشریات و مجلات نوین حوزوی.
2. آموزش فن خطابه و سخنوری را با استفاده از استادان پُرسابقهای همچون مرحوم آیتالله فلسفی پایه نهاد و بسیاری از حوزویان را برای امر تبلیغ آموزش داد.
3. آموزش نویسندگی را با استفاده از فرزانگانی صاحب سبک و قلم، همانند استاد علامه محمدرضا حکیمی، استاد پرویز خرسند و... به درون حوزه علمیه آورد و با ابتکار عمل فضلای جوان و نواندیش حوزه علمیه را گرد هم آورد و نشریه وزین «حوزه» را بنیان نهاد که به حق سنگ بنای نثر نو با سبک ویژه و متون ژرف و استوار را آغاز کرد که دیگر نشریات حوزوی همه آبشخوری از آن دارند. بعدها این مجلات حوزوی متعدد و تخصصیتر شدند؛ مانند مجلههای آینه پژوهش، نقد و نظر، فقه و... که در مجموع یکی از شاخصههای دفتر تبلیغات محسوب میشوند. این مجلات در مقام عمل پژوهشگران و نویسندگان زیادی را پرورش دادند.
4. پژوهش در علوم اسلامی را با آموزش آکادمیک پژوهشگران حوزوی پایه گذارد و زمانی بود که بیش از 300 نفر پژوهشگر را در رشتههای گوناگون علوم اسلامی از قبیل تفسیر علوم قرآنی، فقه، تاریخ، اصول، کلام، احیای تراث و... مشغول به کار داشت و با تدارک آنان در این امر، گام مهمی در نشر فرهنگ غنی اسلامی برداشت.
5. آموزش زبان انگلیسی و عربی را با استفاده از استادان دانشگاه و حوزه راهاندازی کرد و تعداد بسیاری از حوزویان فاضل را آموزش داد که با عنوان حوزویان و مبلغان زباندان به سراسر دنیا اعزام شدند.
6. با توجه به گرایش ویژهاش به جوانان، نوجوانان و کودکان، به برپایی مرکزی جهت آموزش حوزویان دارای این ویژگی کرد تا از این رهگذر مبلغان حوزه را با شیوههای نوین تبلیغ و آموزش کودکان و نوجوانان آشنا سازد و در این راستا بسیاری از حوزویان فاضل، فارغالتحصیل شدند. ایشان این کار را با همکاری حجتالاسلام و المسلمین راستگو به سرانجام رساند.
7. پایهگذاری، برنامهریزی و تأسیس مرکز تحقیقات اسلامی و نیز مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم قم از نتایج مدیریت عالمانه و زمانشناسانه مرحوم عبایی محسوب میشود.
تداوم به درس و تدریس
مرحوم آیتالله عبایی هیچگاه از برنامههای درسی و حوزوی و پژوهشهای علمی و دینی خود غفلت نکرد و در هر جا که بود، تدریس را سرلوحه کارهایش قرار میداد و لذا در کنار مدیریت دفتر تبلیغات و مشاغل دیگر حداقل یک جلسه تدریس نیز داشت.
سختکوشی و پیگیری در کارها
مرحوم آیتالله عبایی آنگاه که عزم بر کار یا اجرای برنامهای میکرد از همه توان روحی و جسمیاش مایه میگذاشت و آنقدر خستگیناپذیر بود که دوستان و همکارانش از او عقب میماندند. آن مرحوم علاقهمند بود که علاوه بر مدیریت در برخی از امور شخصاً نیز مباشرت و معاینت علمی داشته باشد و از این نظر مشوق همکاران تحت مدیریت و نظارت خود میشد که این کار بسیار مؤثر بود.
سادهزیستی و پرهیز از تجمل
وضع زندگی مادی آن مرحوم بهرغم آن همه سوابق کاری و مدیریتی در سطوح بالا، بهگونهای بود که در روزهای بیماری سخت و طولانیاش توان پرداخت هزینهها و مخارج بیمارستان خود را نداشت و به مساعدت برخی از دوستانش نیازمند بود. مرحوم عبایی هر آنچه از کتاب، وسایل دفتری و ... را که در طول دوران فعالیتش در کارهای فرهنگی به دست آورده بود، در نهایت به مؤسسه ثامنالائمه که به جهت نشر فرهنگ غنی اسلامی خود او تأسیس کرده بود، بخشید.
علاقه فراوان به اهلبیت علیهمالسلام
عشق و علاقه وافرش به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و اهتمام بسیار زیاد او در انجام واجبات و ترک محرمان، به ویژه سعی و کوشش او در برپایی نماز جماعت زبانزد همگان بود.
شجاعت و توانمندی در اظهار عقیده
همه کوششها، سختی کشیدنها و زندان رفتنهای او در قبل از انقلاب و نیز همه کوششهای فرهنگی، اجرایی، سیاسی و تحمل بیمهریها، طرد شدنها، ضربه خوردنها و خانهنشینیهای بعد از انقلاب او، مرهون شجاعت و نترسیاش در اظهار عقیده و عدم اعتقاد وی به چاپلوسی بود که همه اینها با سرشتش بیگانه بود.
وی یاران باوفای امام و از ارکان دوران مبارزه و از رنجکشیدگان این راه پرفراز و نشیب به شمار میآمد.
وفات
ایشان در 22 مهرماه سال 1383 در اثر سکته قلبی دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
پیکر آیتالله شیخ محمد عبایی خراسانی در قم از مسجد امام حسن عسکری بهطرف حرم حضرت معصومه سلامالله علیها تشییع شد. آیتالله وحید خراسانی بر پیکر آن عالم مجاهد نماز خواند و سپس در حرم مطهر حضرت معصومه سلامالله علیها به خاک سپرده شد.
سید محمدعلی ایازی: عدهای چندصدایی را در حوزه نمیپسندیدند
آیت الله سید محمد علی ایازی استاد حوزه و دانشگاه و قرآن پژوه، تواناییها و تلاشها و ابتکارات ارزنده مرحوم آیت الله عبایی خراسانی در ارتقاء بنیانهای فکری و تبلیغی و سیاسی حوزویان در راستای اسلام ناب و منویات حضرت امام را مورد توجه و بررسی قرار داد.
موضوع گفتوگوی ما درباره شخصیت مرحوم عبایی خراسانی است. در ابتدا به دوران مبارزات ایشان بپردازید تا بعد به فعالیتهایشان در پس از انقلاب برسیم.
درباره شخصیت مرحوم آیت الله عبایی خراسانی از جهات مختلفی میتوان صحبت کرد. یک جهت به دوره قبل از انقلاب و مبارزاتی که ایشان داشت، برمیگردد. زندان و تبعید و فعالیت خستگیناپذیر ایشان مربوط به این دوره است. ایشان تقریباً حدود یک سال و چند ماه در کوهها و دشتها از مأموران رژیم فراری و آواره بود. معمولاً به روستاهای مختلف بهصورت ناشناس میرفت تا ایشان را دستگیر نکنند. بعد از اینکه ایشان را دستگیر و به نائین و برخی از مناطق دیگر تبعید کردند، در همانجا از تلاش و کوشش دست نکشید و به فعالیتهای مبارزاتی و فرهنگی و تبلیغی خود ادامه میداد.
پس از پیروزی انقلاب هم تمام زندگیاش وقف انقلاب و حوزه علمیه و طلاب بود. وقتی دخترش به دنیا آمد از ایشان پرسیدم که اسم دختر خود را چه گذاشتید؟ ایشان گفت: «جلسه» گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «برای اینکه همه زندگی ما شده جلسه!» شخصیت واقعاً خستگیناپذیری داشت. از صبح بیدار میشد و تا دیر وقت یکسره کار و تلاش میکرد. در نهایت اخلاص و صمیمیت کار خودش را انجام میداد و از هر کاری که از دستش برمیآمد دریغ نمیکرد. اینگونه نبود که برای خود مقام و شأنیتی قائل باشد و از انجام برخی کارها صرفنظر کند. هر کاری که از نظرش لازم است و باید برای جامعه و حوزه و عالم تحقیق انجام بشود آن را انجام میداد.
از لحاظ زندگی خانوادگی، باید گفت که ایشان در خانواده اصیل و اهلِ علم و معرفت تربیت شد. پدر ایشان از اعلام و بزرگان مشهد بود و در مسجد ملا حیدر نماز میخواند. بزرگان و از شخصیتهای قدیمی مشهد ایشان را میشناسند. سه شخصیت بودند که از منطقه آذربایجان به مشهد کوچ کردند و هر سه شخصیت سرشناس و به نام بودند: شیخ غلامحسین تبریزی (معروف به شیخ غلامحسین ترک و پدر آقای عبدخدایی)، سید جواد خامنهای (پدر آیتالله خامنهای) و مرحوم آقای عبایی خراسانی. این سه شخصیت از آذربایجان به مشهد رفته بودند و در مشهد معروف شدند. با اینکه آذربایجانی بودند، اما در مشهد از جایگاه بالا و استواری برخوردار شدند.
آقای عبائی فرزندی این عالم وارسته بود که در مسجد ملاحیدر در خیابان خسروی نو در کنار بازار بزرگ نماز میخواند و تواضع و تعبد و تقید او به نام بود.
شما در چه دورهای و در کجا با مرحوم عبایی خراسانی آشنا شدید و همکاری خود را با ایشان چگونه آغاز کردید؟
ایشان در اوایل شروع انقلاب در سال 1356 در بیت حضرت امام مستقر بود و با مرحوم آیتالله پسندیده همکاری میکرد. بنده هم در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. یکبار به بیت حضرت امام رفتم و برای اولین بار مرحوم آقای عبایی خراسانی را دیدم. تا قبل از آن با شخصیتهایی از قبیل مرحوم آیتالله منتظری، مرحوم آیتالله ربانی شیرازی و اعلام دیگری که مرا از مشهد به حوزه علمیه قم معرفی کرده بودند، آشنا بودم؛ اما هیچگاه مرحوم عبایی خراسانی را نمیدیدم. حتی ایشان را در جلسات خراسانیها نمیدیدم؛ چون یا در تبعید بود یا در زندان. در آن اولین جلسه دیدار که در سال 1356 بود، ایشان خودشان به من گفت: «اعلامیههایی هست که باید به رشت و گیلان فرستاده شوند، آیا شما حاضرید آنها را به رشت ببرید؟» من گفتم: «بله. من حاضرم به رشت بروم.» البته بردن اعلامیه صرفا یکدست کاغذ نبود باید تمهیداتی چیده میشد که هم به دست مأموران نیافتد و هم به درستی در جای خودش برسد. اعلامیهها را بهصورت تکثیرشده، به من داد و من به شکل مخصوصی، بدون اینکه لباس طلبگی به تن کنم، آنها را در ساک گذاشتم و با خود به رشت بردم. چون اگر لباس طلبگی میپوشیدم در میانه راه مأموران مرا تفتیش میکردند. در ابتدا به رشت و بعد به آستانه و لاهیجان رفتم. در آنجا آقای فیض گیلانی، آقای قربانی، آقای ضیایی و... بودند. اعلامیهها را به ایشان دادم و قرار شد که آنان تعطیلی عمومی را اعلام کنند و... . بنابراین این اولین دیدار و آشنائی من با مرحوم آقای عبایی خراسانی از اینجا شروع شده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی در تهران بودم. بعد تصمیم گرفتم که به قم برگردم؛ چون خود را اهل کارهای اجرایی نمیدیدم و بیشتر سمت و سوی فعالیتهای پژوهشی و علمی بودم. وقتی به قم رسیدم مرحوم آقای عبایی خراسانی خبردار شد که تهران را به مقصد قم ترک کردم. البته یک روز قبل از اینکه تهران را ترک کنم؛ آیتالله خامنهای خیلی اصرار داشت که در تهران بمانم. قبل از آن شهید بهشتی هم از من خواسته بود تهران را ترک نکنم؛ اما به آنان میگفتم که من علاقه دارم کارهای علمی و پژوهشی را دنبال کنم و چندان تمایلی به انجام کارهای اجرایی و قضائی ندارم. مرحوم عبایی خراسانی خبردار شد که من در قم هستم؛ لذا پیشنهاد داد که خوب است مجلهای برای حوزه علمیه قم راهاندازی کنیم. تا آن موقع هنوز ساختمان دفتر تبلیغات از دارالتبلیغ نگرفته بودند و انقلاب هنوز به آن مراحل نرسیده بود. در واقع آشنایی عملی و همکاری ما با مرحوم عبایی خراسانی از آنجا آغاز شد. داستان انتشار مجله حوزه از اینجا شروع شد.
از خدمات و اقدامات ماندگار ایشان در دفتر تبلیغات اسلامی برای ما بگویید.
دفتر تبلیغات اسلامی در آن موقع و در آغاز شروع با عنوان دفتر تبلیغات امام معروف بود. در دفتر تبلیغات عملاً میدیدم که مرحوم عبایی خراسانی برای آینده حوزه علمیه به چه ابعادی میاندیشد. در اوایل جنبههای تبلیغی حوزه اهمیت داشت؛ اما رفتهرفته این ایده شکل گرفت که حوزه علمیه برای آینده باید ابعاد وسیعتری از قبیل بخش پژوهش و تحقیقات داشته باشد. بخشهایی که از کاستیهای جدی حوزه علمیه در آن روزگار بود. تشکیلاتی بهعنوان دفتر تحقیقات به راه انداخت که الان بهعنوان پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی شناخته میشود. در واقع این پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی که امروز در قم فعال است، بنیان آن مربوط به معاونت تحقیقات در دفتر تبلیغات اسلامی آن موقع بود.
همچنین تصمیم گرفت که یکسری نشریاتی در قم منتشر شود و فارغ از این نشریات یک نشریه تخصصی برای خود حوزه علمیه راهاندازی کند. تا قبل از آن در قم مجله علمی فعالی وجود نداشت. یک مجله با نام مکتب اسلام در قم منتشر میشد که آن رونق سابق را نداشت و کارایی و رونق خود را از دست داده بود. در واقع جای یک مجله تخصصی برای حوزویان در قم خالی بود. وقتی مجله تخصصی حوزه را راهاندازی کردیم، چون نگاه نواندیشانه به دین داشت بسیار مورد استقبال قرار گرفت. تا جایی که شماره یک تا چهار آن چندین بار تجدید چاپ میشد؛ یعنی به سرعت با تیراژ وسیع به فروش میرفت. مرحوم عبایی خراسانی چنین ذهنیتی برای مسائل فکری و فرهنگی حوزه داشت. البته ایشان با شخصیتهای دیگری از قبیل آیت الله آقای موسوی تبریزی، جعفری گیلانی، شیرازی این دفتر را تأسیس کرده بودند اما مسئولیت اصلی با ایشان بود و هم آنها همکاری میکردند؛ اما آن کسی که اصلاً آرام نمینشست و تلاش و کوشش فوقالعادهای داشت، مرحوم عبایی خراسانی بود. گاهی صبح علیالطلوع و گاهی ساعت یازده شب در خانه ما را میزد و کارهایی را برای ما میآورد و خودش شخصاً روند کارهای مجله را پیگیری میکرد. گاهی جلسات کاری ما شب تا صبح بود. زیاد پیش میآمد که شب تا صبح بیدار به اطراف قم میرفتیم و میماندیم تا مسائل کاری را به یک جمعبندی برسانیم و یا با جمعی از پژوهشگران برای این مجله کار میکردیم. گاهی هم جلسات را در منزل خودش تشکیل میداد. قبل از اذان صبح منزل ایشان میرفتیم و کارها را دنبال میکردیم. اینطور نبود که فقط مدیریت کند، بلکه دو کار اساسی را انجام میداد: یکی اینکه نیروهای پژوهشگر حوزوی تربیت میکرد و دوم اینکه حوزویان را با دانشها و علوم جدید آشنا میساخت؛ برای مثال در اول انقلاب، یک دوره علم مدیریت برای کادر خود برگزار کرد. ما یک دوره مدیریت را در قم گذراندیم و عدهای هم برای گذراندن این دوره به تهران رفتند و در مدرسه عالی مدیریت آموزش دیدند. دوره آشنایی با علم اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و... برای کادر تحت امر خود برگزار میکرد. در واقع تربیت نیرو برای ایشان بسیار مهم بود.
یکی از اموری که به آن اهتمام ویژهای داشت، توجه به نیازهای حوزه علمیه بود؛ اینکه امروزه حوزه با چه کمبودها و مشکلاتی مواجه است و در آینده بهخصوص اگر به قدرت سیاسی متصل بشود، دچار چه آفتها و آسیبهایی میشود و...؛ برای این امور دنبال راه چاره بود و توجه زیادی داشت. منش ایشان منش ویژهای بود که من، نه قبل از ایشان آن را دیدم و نه بعد از ایشان.
دست افرادی را که مدیر میکرد، باز میگذاشت. یکی از عللی که افرادی در این زمینه ساخته میشدند، این بود که ایشان در کارهایشان دخالت نمیکرد و دستشان را باز میگذاشت؛ البته نه به این عنوان که آنان را راهنمایی و حمایت نمیکرد. اگر هم دستشان را باز میگذاشت، آنان را حمایت میکرد. حمایت کردنهای ایشان فوقالعاده بود و در سختیها و فشارها، هم به جنبههای عاطفی و انسانی قضیه توجه داشت و هم به جنبههای کاری وتخصصی. لذا مدیرانی که از آن دوره بودند، خود با استعداد و باروری خودشان توانستهاند به این جایگاه برسند و کارها را پیش ببرند. وقتی کسی را بهعنوان مدیر در یک بخشی را شناسایی میکرد، بر سرکار میآورد و دستش را باز میگذاشت تا خود در روند کارها تجربههایی به دست بیاورد و رشد کند.
من مرحوم عبایی خراسانی را شخصیت فوقالعادهای از نظر مدیریت انسانی میدیدم و پس از ایشان هم کسی را ندیدم که چنین ویژگی را در کارهای مدیریتی داشته باشد.
چرا مرحوم عبایی خراسانی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نظام اوج گرفت؛ اما پس از مدتی یکمرتبه افول کرد و از مسئولیتها کنار گذاشته شد؟ علت این افول چه بود؟
دفتر تبلیغات اسلامی در زمان حیات حضرت امام خمینی (ره)، مورد حمایت ایشان هم بود. با اینکه سازمان تبلیغات هم وجود داشت، دفتر تبلیغات بهعنوان کانون نواندیشی و روشنفکری دینی شناخته میشد. قهراً در مقابل آن جامعه مدرسین قرار داشتند و طبیعتاً در زمان امام از آن مشی و اندیشه حمایت میشد. وقتی حضرت امام به رحمت خدا رفت، نیروهایی که نمیتوانستند علناً با دفتر تبلیغات برخورد کنند، عملاً بهعنوان نیروهای خودسر، به دفتر فشار آوردند و محدودیتهایی را برای مدیریت آن به وجود آوردند. من در ابتدا جزو هیئت مدیره دفتر و مدیر انتشارات بودم و مدتی مدیر مجله حوزه و بعد مرکز معارف قرآن را تأسیس کردم. در آن اواخر به خاطر فشارها و محدودیتهای برخی از نیروهای خودسر و غیرخودسر چندین نوبت استعفای خودم را نوشتم و تقدیم مرحوم عبایی خراسانی کردم. ایشان قبول نمیکرد و میگفت: «اگر قرار بر رفتن باشد، همه ما با هم میرویم و اگر بنا به ماندن است، همه میمانیم.» به ایشان گفتم: «به شما فشار میآوردند.» گفت: «اگر بیش از این فشار آوردند، همه ما با هم میرویم.»
طبیعتاً این افول مربوط به مرحوم عبایی نبود؛ بلکه مربوط به نیروهایی بود که در ارگانهای دیگر همین کار را میکردند. در دوره معاصر هم این نیروها حضور دارند و در نهادهای مختلف نفوذ و رسوخ کردند و هدایت میشوند و برای این کارها تربیت شدهاند. و همه ما آنها را میشناسیم و لازم نیست اسمی از آنان ببریم. ایشان یکبار ترور شد؛ اما هنوز از پرونده ترور ایشان اطلاعی در دست نداریم و معلوم نشد که چه کسانی دست به این کار زدند. عدهای معتقدند که در راستای همان قتلهای زنجیرهای، به ایشان سوءقصد شد. هنوز هیچ سندی و دلیلی در دست نیست که کار چه گروهی بود. البته در رسانهها اعلام کردند که این کار منافقین بود؛ اما خود منافقین مسئولیت این ترور را بر عهده نگرفتند.
مگر مرحوم عبایی خراسانی چه ویژگیهایی داشت که عدهای در داخل از سوی ایشان احساس خطر میکردند و این همه فشار آوردند و محدودش کردند؟
به هر حال مرحوم عبایی خراسانی جزو نیروهای مستقل حوزه بود. عدهای چندصدایی را در حوزه نمیپسندیدند. مثل همان کاری که ما بعدها انجام دادیم و مجمع مدرسین و محققین را تأسیس کردیم و عدهای مجمع مدرسین را در مقابل جامعه مدرسین برنمیتافتند. البته الان عملاً آن را پذیرفتند؛ چون چارهای ندارند؛ اما یک دورهای اصلاً چنین چیزی را تحمل نمیکردند. مرحوم آیت الله عبایی خراسانی هم شخصیتی بود که تفکر نواندیشی را ترویج میکرد و خودش حضور فعالی داشت و در بسیاری از محافل و مجالس و سخنرانیها حضور پیدا میکرد. قهراً عدهای این مسئله را نمیپسندیدند. به همین خاطر ابتدا فشار آوردند و وقتی دیدند که فایده ندارد، ایشان را برکنار کردند.
دفتر تبلیغات فعلی را با مدیریت مرحوم عبایی در آن دوران مقایسه کنید و ارزیابی خودتان را از هر دو دوره بیان بفرمایید.
به نظرم دفتر تبلیغات اسلامی در حوزههای مختلف پیشقدم بود. مرحوم عبایی نهادی را برای تبلیغ در حوزه ساماندهی کرد که طلبهها بتوانند بهصورت سازمانیافته به روستاها بروند و تبلیغ کنند. طلبهها از این طریق در مراکز فرهنگی و حتی جبههها حضور سازمانی و رسمی پیدا میکردند. البته دفتر تبلیغات الان هم همین کار را به شکل وسیعی انجام میدهد و به هر حال بودجه بسیار سنگینی از دولت برای این منظور میگیرد؛ اما در زمان ریاست مرحوم عبایی چنین بودجهای در اختیار نبود. با این حال کسی که بتواند در آن شرایط دشوار جنگ، چنین کار گستردهای و ارزندهای انجام بدهد، نشان از اخلاص و مدیریت اوست. در حوزه تحقیقات هم کار بزرگ و ماندگاری را انجام داد. در دهه شصت دو کار در دفتر تبلیغات اسلامی صورت گرفت که هر دو کار ارزنده و ماندگار شد: یکی ایجاد زمینه برای کارهای بنیادی و پژوهشی است. اگر امروزه میبینید که بعضی از مراکز همه احادیث را بهصورت الکترونیکی و بهآسانی در اختیار عموم قرار دادهاند، به خاطر کارهای زیربنایی و ماندگار مرحوم عبایی خراسانی در کارهای دائره المعارفی است. ایشان تشویق کرد تا کتاب معجم بحارالانوار را در آن وقت بهصورت کاملاً علمی و دقیق تدوین کنند. واقعاً موجب شگفتی است که چگونه در آن دوره این مجموعه بزرگ و دقیق توسط گروهی گسترده سازماندهی و تدوین شود. شاید امروز کاربرد آنچنانی نداشته باشد؛ اما پشت آن سیستمی علمی از تنظیم کلمات نهفته که برای این منظور به کار گرفته، حداقل سیصد الی چهارصد ساعت فکر در باره شکل علمی و منطقی و ترتیب کلمات آن خوابیده بود. گروهی که بهطور مرتب میاندیشند تا ببیند چگونه این کار را ساماندهی کنند که به نتیجه مطلوب برسد. ایشان در حیطه کار حدیث و سیره اهلبیت علیهمالسلام کار بزرگی انجام داد. این کار در دهه شصت انجام شد و خود آقای عبایی از جمله کسانی بود که خودش در کنار دیگر کارها، شخصاً به دفتر تحقیقات میآمد و با شوق و علاقه فیشبرداری و مطالعه و تحقیق میکرد.
کار دومی ایشان توجه به قرآن کریم بود. کار قرآن در حوزه رونق چندانی نداشت؛ به جزو چند درصد درس تفسیر که بیشتر جنبه درس جنبی داشت. مرحوم عبایی درصدد بود تا نیروهایی در حوزه تربیت بشوند و کارهای قرآنپژوهی را در قالب کار سازمان صورتبندی و تدوین کنند. در آن دوران مرکز معارف قرآن هنوز تأسیس نشده بود. البته بانی و بهانه تأسیس آن، تدوین تفسیر راهنمای مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود؛ اما عملاً پس از آن کارهای گوناگونی انجام گرفت که در حال حاضر در فرهنگ معارف قرآن کارهای ارزندهای انجام شده است. بیش از هفتاد جلد کتاب تحقیقی در آن مرکز تهیه و منتشر و چندین لوح فشرده در زمینه معارف قرآنی تولید شدند. در مرکز معارف قرآن هشتاد نیرو، کار قرآنی انجام میدادند. شعبهای در دفتر خراسان هست که حدود بیست الی سی نفر در آنجا کار میکردند؛ یعنی نزدیک صد و ده نفر نیرو، کار قرآنپژوهی انجام میدادند. بسیاری از آنان، الان محققان مستقلی شدهاند و فارغ از دفتر تبلیغات بهعنوان قرآنپژوه و قرآنشناس شناخته میشوند و فعالیت میکنند و کتاب و مقاله مینویسند؛ بنابراین چنین نیرویی در آن دوره تربیت شد. همه اینها به همت و تلاش بیوقفه مرحوم عبایی خراسانی و نیت نیک ایشان است. ایشان حتی در جلسات تفسیر هم شرکت میکرد.
یکی از کارهای دیگر ایشان راهاندازی مجلات دیگر حوزوی بود؛ در ابتدا فقط یک مجله حوزه بود و بعدها سه مجله دیگر به نامهای پاسدار اسلام، آیین پژوهش، نقد و نظر فعال شدند. هر کدام از این مجلات در وادی خودشان یک خلأ را پُر میکردند و نیازی را پاسخ میدادند. واقعاً هر کدام از اینها در دوره خودشان دستاوردهای علمی و اجتماعی و فکری بینظیری داشتند. امروز دیگر آن کارها با آن کیفیت و محتوای دقیق علمی تکرار نمیشود. مجلات امروزی معمولاً در قالبها و چارچوبهایی قرار گرفتهاند که چندان نمیتوان از نظر علمی به آنها تکیه کرد.
در پایان اگر نکته خاصی درباره مرحوم عبایی خراسانی باقی مانده، آن را بهعنوان حُسن ختام گفتوگو بیان کنید.
به آقای عبایی، میگفتند عبایی واعظ خراسانی. چون سخنران برجسته و توانایی بود. کار اصلی ایشان هم پژوهش بود. همیشه دفتری به همراه داشت که نکات و مطالب را در آن یادداشت میکرد. برای طلبه امروز این مسئله مهمی است که از ایشان الگوبرداری کند و متوجه بشود که باید بهطور مرتب معلومات خودش را افزایش بدهد و مطالبی را یادداشت کند. مرحوم عبایی هیچ ابایی نداشت که از هر کسی و از هر طیفی استفاده علمی داشته باشد. ایشان با اینکه مجتهد و آیتالله بود، اما گاهی سر کلاس درس اساتید مدیریت، جامعهشناسی، روانشناسی و... و درسهای تخصصی مختلف شرکت میکرد. ایشان به طرز عجیبی از پیشنهادها و طرح کارهای علمی استقبال میکرد.
همچنین علاقه زیادی به کارهای تشکیلاتی و به عبارت دیگر کار جمعی داشت. بسیاری از طلبهها و حوزویان را میشناسیم که بهصورت فردی انسانهای موفقی هستند؛ اما به لحاظ کار گروهی نمیتوانند همراهی کنند و انعطاف کار جمعی و گروهی را ندارند. مرحوم عبایی روحیه کار گروهی را داشت. ممکن بود در ابتدای کار، یک نظر و در انتهای کار، نظری دیگری را ارائه دهد و این به خاطر جمعبندی کار گروهی بود.
همانطور که میدانید اولین دبیر مجمع مدرسین آقای عبایی بود و فارغ از اینها مسئولیتهای دیگری هم در نظام بر عهده داشت. با این حال در اواخر حیات خود، هیچ چیزی در زندگی برای خودش نداشت. یک منزل آپارتمانی کوچکی در تهران داشت که به نام خانمش بود. به نهایت سادهزیستی گذران عمر کرد و آثار پُربرکتی از خود بر جای گذاشت.
خداوند ایشان را رحمت کند و ما را عاقبت بخیر بفرماید.
سیدحسین موسوی تبریزی: بهترین نشریات حوزوی در زمان ریاست ایشان راهاندازی شد
آیت الله سید حسین موسوی تبریزی استاد مطرح خارج فقه و اصول حوزه علمیه و از شخصیتهای با سابقه نهضت و همراه با امام و انقلاب، با طرح دیدگاههای علمی و اجتماعی و فرهنگی مرحوم آیت الله عبایی خراسانی، به توصیف شخصیت ایشان پرداخت.
شما در چه سالی با مرحوم عبایی خراسانی آشنا شدید؟
بنده از سال 1349 با مرحوم عبایی خراسانی از نزدیک آشنا شدم؛ البته تا قبل از آن، ایشان در مشهد بود و من دورادور ایشان و مرحوم پدرش را میشناختم.
از زندگی و فعالیتهای انقلابی مرحوم عبایی خراسانی برای ما بگویید.
همانطور که میدانید ایشان بعدها به خراسانی معروف شد؛ در حالی که اصالتاً آذربایجانی است. پدر ایشان و پدر آیتالله خامنهای از شخصیتها و عالمان متدین و مقدس و معروف و برجسته آذربایجان بودند. پدر شیخ محمد عبایی به همراه آیتالله سید جواد خامنهای با هم به مشهد هجرت کردند. پدر آیتالله خامنهای در مسجد جامع تبریز اقامه جماعت میکرد. البته پدر شیخ محمد عبایی اصالتاً تبریزی بود و پدر آیتالله خامنهای اصالتاً خامنهای که در اطراف تبریز است. این دو بزرگوار با هم رفاقت دیرینه داشتند بعد از اقدامات رضاخان هر دو تصمیم میگیرند که به مشهد بروند و در آنجا به تحصیل بپردازند. البته آقای غلامحسین ترک هم همراه آنان بود. در واقع این سه نفر با همدیگر از تبریز به مشهد رفتند. آقای غلامحسین ترک در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود. پدر شیخ محمد عبایی هم در یکی از مساجد مشهد نماز میخواند. آیتالله سید جواد خامنهای همینطور. هر کدام در مسجدی اقامه جماعت میکردند.
عادت داشتم هر وقت به مشهد بروم، حتماً نماز صبح را در حرم حضور پیدا کنم. آن موقع مثل الان صبحها آنقدر شلوغ نبود. به همین خاطر هر وقت به حرم برای نماز صبح میرفتم، پدر آیتالله خامنهای و پدر شیخ محمد عبایی را میدیدم. آن دو در زهد و تقوا سرآمد بودند. در حرم حضرت امام رضا جای معینی برای خود انتخاب کرده بودند و هر روز صبح در آنجا مشغول میشدند. علاوه بر آن تدریس هم میکردند.
بنابراین مرحوم شیخ محمد عبایی خراسانی، اصالتاً تبریزی بود که به خاطر هجرت پدرش از آذربایجان به مشهد با عنوان خراسانی معروف شد. ایشان به همراه پدر آیتالله خامنهای در یک کوچه منزل گرفتند و همسایه همدیگر بودند. آقای عبایی خراسانی با آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب، همسن و سال بود؛ بهطوری که با همدیگر به مدرسه میرفتند. به هر حال پس از چندین سال و گذراندن دوران تحصیل مقدماتی در حوزه علمیه، مرحوم شیخ عبایی خراسانی تصمیم گرفت که به قم برود. بنده در قم با ایشان بیشتر آشنا شدم. معمولاً در آن موقع هر کسی که طرفدار حضرت امام بود، یاران و همفکران خودش را به سرعت پیدا میکرد. به خصوص در میان تبریزیها و آذریها طرفداران امام خمینی(ره) کم بودند و اغلب آنان طرفدار آیتالله شریعتمداری بودند. البته نه به آن معنا که مخالف حضرت امام بوده باشند؛ اما بهطور کلی چندان با مبارزه و نهضت حضرت امام همدلی نداشتند. ما تبریزیها در جمع حدود پنج نفره، اغلب اوقات همه جا باهم بودیم: آیتالله مدنی رحمت الله علیه که از دهه 40 شدیداً طرفدار حضرت امام بود؛ یکی دیگر از تبریزیهایی که در جمع ما حضور داشت و در طرفداری از حضرت امام تندتر از دیگران بود، مرحوم آیتالله بنیفضل، از اساتید بسیار بزرگ حوزه علمیه قم بود. سومی، سید مرتضی مسعودی که پسرعموی مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی بود و اغلب در بیت ایشان حضور داشت و دیگر سید یحیی باغمیشه .
ما چند نفر تبریزی اغلب دور هم بودیم. معمولاً نماز مغرب و عشا را به منزل امام میرفتیم در آنجا نماز میخواندیم؛ هم بهعنوان عبادت و هم بهعنوان جهاد و مبارزه. با دوستان غیر تبریزی که بهطور مرتب با حضرت امام در تماس بودند، رفیق بودیم.
در ابتدا که در مدرسه حجتیه بودم، متوجه شدم که اغلب طلبهها با من غیرهمفکر هستند؛ پس از آن به مدرسه خان رفتم. مدرسه خان مرکز طرفداران سفت و سخت حضرت امام بود. برای مثال آقای کروبی حفظ الله در آنجا بود. برادران حجتی کرمانیها هم در آن مدرسه بودند. آقای حمید زیارتی نیز از جمله طرفداران تندروی مرحوم امام به شمار میرفت. در واقع آن مدرسه مرکز انقلابیون بود. معمولاً اعلامیههای حضرت امام در آن مدرسه آماده میشدند. همچنین وقتی امام را به ترکیه تبعید کردند، انقلابیون در آن مدرسه تجمع و اعتراض کردند. در همان مدرسه آیتالله منتظری و آیتالله مشکینی جمع شدند و بیانیهای نوشتند. نامهای هم برای آیتالله میلانی نوشتند که من آن را به مشهد بردم.
مرحوم عبایی خراسانی اوایل وقتی مجرد بود، در همان مدرسه حجره داشت. من هم مدتی در آنجا بودم تا اینکه اخوی از تبریز آمد و باهم به مدرسه آیتالله مرعشی نجفی رفتیم؛ چون میخواستیم که باهم در یک حجره باشیم.
از تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در قم برای ما بگویید. امام حکم آن را در ابتدا به شما دادند یا به آقای عبایی خراسانی؟
پس از پیروزی انقلاب حضرت امام به آقای قدوسی و آقای طاهری و آقای مؤمن اجازه کلی داده بود تا کمیته انقلاب را در قم اداره کنند. یکی از کارهای کمیته انقلاب در قم، اعزام مبلغ بود. جامعه مدرسین در آن دوره اختلافی کوچکی با حضرت امام پیدا کرد. علتش این بود که برخوردی با آقای قدوسی شده بود. ایشان یک نفر را دستگیر کرده و مأمور آن فرد دستگیرشده را سیلی زده بود. امام قضیه را شنیده و احمدآقا از این قضیه ناراحت شده بود. امام فرمود که قبل از اینکه حکم صادر بشود، قصاص صورت بگیرد. جامعه مدرسین از همان موقع موضع منفی به این قضیه گرفت و گفت که بیت امام را احمدآقا در دست گرفته است. به همین خاطر قهر کردند. در آن موقع اعزام مُبلغ بیشتر دست آقای طاهری و آقای مؤمن بود. این آقایان به خاطر اختلاف پیش آمده اعتصاب کردند و مُبلغ اعزام نکردند. انتخابات خبرگان قانون اساسی هم نزدیک بود و امام هنوز در قم حضور داشت. اواخر فروردین یا اوایل اردیبهشت ماه بود که آیتالله شیخ حسن صانعی تلفن کرد و به من گفت: «تشریف بیاورید! امام با شما کار دارد.» صبح خدمت امام رسیدم. یک کیسه پول به من داد و فرمود: «این پول را فقط برای اعزام مُبلغ خرج کنید.» این اولین حکمی بود که حضرت امام به من داد؛ البته حکم شفاهی. وقتی از خدمت ایشان بیرون رفتم، هر چه فرموده بود، به درستی عمل کردم. هر مأموریتی که به من داده بود، به نحو احسن انجام میدادم. چند روز بیشتر طول نکشید. با شیخ حسن صانعی مشورت کردیم. در آن موقع آقای سید حسین هم در منزل امام بود. با مشورت احمد آقا و شیخ حسن صانعی بنا شد که از ساختمانی در دورشهر که سابقاً برای ساواک بود، برای اعزام مبلغ استفاده کنیم. گفتند آنجا بروید و آن را از کمیتههای قضایی بگیرید و حتی اگر نشد خودتان در را باز کنید و دفتر تبلیغات را در آنجا راه بیندازید. آقای یزدی در آن موقع به کمیتهها نظارت میکرد. سفارش دادم که آقا سید حسین این کار را انجام بدهد. ابتدا خدمت آقای یزدی رفت. به او کلید نداد. نزد من آمد و با هم آنجا رفتیم. چند نفر از بچههای کمیته را با خود همراه کردیم. در را باز کردند و در آنجا مستقر شدیم. بعد دیدم که تنهایی نمیتوانم کارها را پیش ببرم. از اول هم معتقد بودم که کار باید با همکاری دوستان و بهصورت شورایی انجام بشود. اولین کسی که به ذهنم آمد، آقای عبایی خراسانی بود؛ چون میدانستم ایشان معتقد به شورایی کار کردن است. همچنین اشخاص دیگری هم به ذهنم آمدند؛ مثل آقای جعفری گیلانی، آقای کشمیری، آقای ریشهری و شهید حقانی. با خودم حدوداً شش نفر میشدیم. این آقایان را دعوت کردم و شورایی را تشکیل دادم. قبل از اینکه شورا تشکیل بشود، آن پولی که امام داده بود، به بانک ملی شعبه صفاییه بردم و در حساب خواباندم. حدوداً نهصد و پنجاههزار تومان بود. اسم آن حساب را دایره تبلیغات اسلامی گذاشتم. هنوز هم آن قبض را با همین نام در اختیار دارم. در آن شورا بنا شد که پروندهای برای طلبههای اعزامی تشکیل بدهیم. ابتدا اطلاعیه دادیم که هر کسی میخواهد اعزام بشود، بیاید و ثبتنام کند. پرونده دو یا سه صفحهای برای هر کدام درست کردیم. سوادشان را هم بررسی کردیم. آن موقع بنا بود که عدهای را برای شهرستانها اعزام کنیم تا آنها بروند و مردم را برای شرکت در انتخابات خبرگان دعوت کنند. امام فرموده بود که خوب تبلیغ کنید تا مردم حضور همگانی در انتخابات داشته باشند. آن موقع بیش از دو هزار نفر برای امر تبلیغ ثبتنام کردند. پروندههای همه آنان آماده شد و خودم خدمت امام رفتم و گفتم: «آقا، بچههای اعزامی آماده هستند. خوب است که با سخنرانی شما آنان را اعزام کنیم.» یکی از بهترین سخنرانیهای امام در مدرسه فیضیه همان بود که برای طلبههای اعزامی دفتر تبلیغات ایراد شد.
بنده با مرحوم عبایی خراسانی همیشه دوست و رفیق بودم. وقتی به تبریز رفتم، مسئولیت دفتر تبلیغات اسلامی را به ایشان سپردم. انصافاً آقای عبایی خراسانی آن دفتر را به خوبی اداره کرد. دوستان تقاضا کرده بودند که ما حداقل هر ماه یک بار در شورای مدیریت دفتر تبلیغات حضور داشته باشم. هر وقت فرصت پیش میآمد در شورا شرکت میکردم. وقتی در تبریز بودم، چون راه دور بود، هر ماه به دفتر شورا میرفتم. اما وقتی به تهران منتقل شدم، هر دو هفته یک بار در شورای مدیریت دفتر تبلیغات شرکت میکردم. من دوستی صمیمیتر و بزرگوارتر از آقای عبایی خراسانی ندیدم.
مدیریت مرحوم عبایی خراسانی در دفتر تبلیغات اسلامی را چگونه ارزیابی میکردید؟
آقای عبایی در دوران مبارزات به دست دستگاه رژیم پهلوی هم زندان رفته و هم تبعید شده بود. تلاشها و زحمات زیادی برای انقلاب کشید. هیچ امر مانع از آن نشد که دست از کار بکشد.
پس از انقلاب دفتر تبلیغات اسلامی را در دست گرفت و آن را به خوبی اداره کرد. البته در مجلس خبرگان هم حضور داشت. اما مسئولیت اجراییاش در دفتر تبلیغات انصافاً بینظیر بود. ایدههای خیلی خوب و جامعی داشت و همیشه در پی این بود که در دفتر تبلیغات نوآوری به وجود بیاورد. بهترین نشریات حوزوی در زمان ریاست ایشان راهاندازی شدند. حتی در دفتر، بخش فیلمسازی و فعالیتهای فرهنگی هنری داشتیم و همه اینها از ایدههای جناب عبایی بود. اساتید مختلفی را دعوت میکرد تا همکاران خود در دفتر مسائلی را آموزش بدهند. ایشان خیلی حلیم و صبور بود و درسهای حوزه را هم خیلی خوب خوانده و تا زمانی که نماینده نشده و به تهران نرفته بود، در مدرسه آیتالله گلپایگانی تدریس میکرد. همانطور که گفتم پدر ایشان از علمای بسیار بزرگ تبریز به شمار میآمد. برادر فاضل و انقلابی هم داشت که با ایشان همکاری میکرد. متأسفانه خیلی زود از میان ما رفت. خداوند انشاءالله درجات ایشان را رحمت کند.
گویا یک بار ایشان را ترور کردند. در چه زمانی و در کجا بود؟
بله، یک بار وقتی امام جمعه موقت مشهد شده بود، ایشان را ترور کردند؛ اما ترور ناموفق بود. اما آنچه موجب شد که از دنیا برود، قندخونش بود. همیشه در غذا خوردن هم مشکل داشت. نماینده مجلس ششم هم بود و چند سال پس از آن به رحمت خدا رفت.
چرا در این اواخر مهجور واقع شده بود و از آن جایگاهی که در زمان حیات حضرت امام داشت، برخوردار نبود؟
به این خاطر که خط مشی ایشان با خیلیها همخوانی نداشت. با اینکه ارتباطش با رهبری همچنان برقرار بود، اما عدهای خط مشی ایشان را نمیپسندیدند.
در زمانی که امام در قید حیات بود، در دفتر تبلیغات بولتنی داشتیم که سیاسی و مخصوص مسئولین بود. در واقع سه بولتن بود: یکی مخصوص حضرت امام بود و درباره ایشان مینوشتیم. دیگری مخصوص مسئولین رده بالا، مانند رئیسجمهور، رئیس قوه قضایی و رئیس مجلس، اعضای شورای نگهبان، بعضی از وزرا، امام جمعههای معروف شهرهای بزرگ و... بود. بولتن سوم به نمایندگان مجلس و دیگران مربوط میشد. معمولاً این بولتنها را بهصورت عمومی چاپ و منتشر نمیکردیم و نسخههای آن را به هر کسی نمیدادیم. مسئول آن آقای جعفری گیلانی بود. آقای فقیهی هم مطالب خیلی خوبی زیر نظر ایشان مینوشت. متأسفانه عدهای با انجمن اسلامی دانشگاه که طبقه روشنفکر بودند، مصاحبه کردند. آنها از نظر سیاسی مقداری تند بودند. یکی از آنها مسائلی درباره مسئولین گفته بودند؛ از جمله درباره آیتالله خامنهای. ما آن بولتن را دیدیم. قبل از اینکه منتشر بشود، به آن اعتراض کردیم. دوستان دیگری هم به انتشار آن بولتن اعتراض کردند. آقای جعفری گیلانی هم پذیرفت که آن را منتشر نکند. همه ما واقعاً ناراحت شدیم. شخصاً آیتالله خامنهای را خیلی دوست داشتم. ایشان هم به من لطف داشت. آقای عبایی خراسانی هم همینطور با ایشان خیلی دوست بود. البته این مسئله باعث شد که نوعی ناراحتی میان آقای عبایی و آیتالله خامنهای پیش بیاید. چند بار اجازه ملاقات خواست که دفتر ایشان پاسخی نداد. من به دفتر آیتالله خامنهای تلفن کردم و باز هم پاسخی ندادند. حضرت امام هنوز در قید حیات بود. یک بار در منزل امام آقای میرمحمدی، رئیس دفتر آیتالله خامنهای را دیدم. ایشان به من گفت: «گویا شما از دفتر وقت ملاقات خواسته بودید. آقای خامنهای گفت: آقای موسوی تبریزی هر وقت خواست، خودش میتواند بیاید.» البته نمیدانم چه شده بود که فرصت نمیشد به دفتر آیتالله خامنهای بروم. مشغلهها آنقدری بود که فرصت ایجاد نمیشد. پس از مدتی چون من مسئول اعزام مبلغ به جبهه بودم، یک بار خود آیتالله خامنهای به قم آمده بود و در مدرسه فیضیه برای عدهای از اساتید سخنرانی کرد؛ از جمله دعوت شدهها من بودم. مضمون سخنرانیاش هم دعوت به جبههها بود. در آن موقع جبههها از رزمندگان خالی شده بود که در قم و تهران و جاهای دیگر فعالیتهای هماهنگ شدهای ترتیب دادند تا این خلأ پر بشود و بحمدالله پس از مدتی جبههها پُر شد. هم طلبهها و هم مردم به جبههها اعزام شدند. بعد از آن سخنرانی، با آیتالله خامنهای مواجه شدم. سلام و احوالپرسی کردیم. ایشان همیشه به من محبت داشت. به من گفت: «چرا نمیآیید ما شما را ببینیم؟» من گفتم: «مسئولین دفتر شما که نوبت به ما نمیدهند!» به من گفت: «آقای میرمحمدی که با شما صحبت کرد و گفت هر وقت که میخواهید نوبت لازم ندارید!» گفتم: «بله درست است. اما از آن موقع تاکنون فرصت نکردم که بیایم.» متأسفانه چند ماه گذشت و من نتوانستم به دفتر آیتالله خامنهای بروم. به هر حال مشغلهها خیلی زیاد بود. در حوزه هم درس میگفتم. هنوز پذیرش قطعنامه از سوی امام اعلام نشده بود که آمریکا هواپیمای ما را در آبهای خلیجفارس زد. بنا بود تشییعجنازه قربانیان صورت بگیرد و آیتالله خامنهای هم سخنرانی کند. در همان روز که آمدم تا در مراسم تشییعجنازه شرکت کنم، دیدم آیتالله خامنهای وارد شد. باز هم سلام و احوالپرسی کردیم. مجدداً به من گفت: «باز هم که نیامدید آقای موسوی؟» گفتم: «ملاقات گرفتن با شما سخت است.» به من گفت: «نه، سخت نیست. حتماً بعد از ظهر تشریف بیاورید.» بعد از ظهر آن روز خدمتشان رفتم و صحبتی درباره دفتر تبلیغات اسلامی به میان آمد. گویا از آقای جعفری گیلانی و آقای عبایی خراسانی گلایه داشت. گفت: «من با هر مجلهای مصاحبه نمیکنم. با این مجله چون با اعضای آن دوست و رفیق بودم، مصاحبه کردم.» اظهار گلایه کرد و من گفتم: «اجازه بدهید که آقایان خدمت برسند تا توضیح بدهند. در آن جلسه خود من و آقای عبایی به خاطر آن بولتن به آقای گیلانی اعتراض کردیم. همه هم پذیرفته بودند.» آیتالله خامنهای قبول کرد که به دفتر ایشان بیایند و صحبت کنند. قرار شد که از آقای میرمحمدی وقت بگیرند. مدتی گذشت و حضرت امام در بیمارستان بستری شد. پس از فوت امام، آیتالله خامنهای هم رهبر شد. از علمای تبریز، من و آقای ملکوتی و سید ابوالفضل موسوی و... بهعنوان بیعت با رهبر جدید، خدمت آیتالله خامنهای رسیدیم. وقتی رسیدیم، قبل از شروع مراسم، آقای میرمحمدی به من گفت: «شما سه نفر بالا بیایید.» خدمت آیتالله خامنهای رسیدیم و بعد باهم پایین رفتیم. وقتی بلند شدیم که پایین برویم، به آیتالله خامنهای گفتم: «حال که رهبر شدید، دفتر تبلیغات اسلامی هم باید زیر نظر شما باشد و باید هر بار خدمت شما برسیم.» ایشان هم پذیرفت. قرار گذاشتیم تا دو روز دیگر خدمت ایشان به همراه شورای مدیریت دفتر تبلیغات برسیم. دو روز دیگر به همراه آقای کشمیری، آقای واعظی، آقای عبایی و جعفری گیلانی خدمت آیتالله خامنهای رسیدیم. صحبتهای خیلی خوبی بیان شد و گفت که من به دفتر تبلیغات امیدوار هستم و کار اصلی را شما باید انجام بدهید. صمیمیتی هم ایجاد شد. اما متأسفانه پس از مدتی بعضیها اختلاف ایجاد کردند. در واقع بعضیها نانشان در این است که اختلاف ایجاد کنند. به همین خاطر دیدارها با رهبری کمتر شد. با اینکه همان موقع من به آیتالله خامنهای گفته بودم که شما اجازه بدهید ما حداقل هر ماه یک بار به ملاقات بیاییم. ایشان هم گفت که هر وقت خواستید بیایید. یک مقدار شوخی هم کردیم و ایشان با ما لطف و محبت داشت. البته ناگفته نماند که با وجود اختلافات و کدورتها، دفتر تبلیغات اسلامی همچنان باقی ماند و آیتالله خامنهای، ریاست آنجا را تغییر نداد و همچنان آقای عبایی خراسانی رئیس بود. البته پس از فوت امام، نماینده مجلس بودم و وقتی دیدم که خط و مشیها دارد عوض میشود، خودم از شورای مدیریت دفتر تبلیغات اسلامی کناره گرفتم و دیگر به آنجا نرفتم. اما همچنان آقای عبایی و آقای جعفری گیلانی در دفتر حضور فعالی داشتند؛ اما آنطور که باید و شاید از آقای عبایی حمایت نمیشد.
بهعنوان حُسن ختام گفتوگو، شخصیت مرحوم عبایی خراسانی را در چند جمله برای ما توصیف کنید.
آقای عبایی خراسانی به دنبال ثروت و قدرت نبود. شدیداً به خدمت علاقهمند بود. اهل شلوغکاری نبود و باور داشت که باید با برنامهریزی دقیق کارها پیش بروند. به نوآوری معتقد بود. همان موقع که مدیر بود، تمام کتابخانه را فیشبرداری و روی کتابهای مرجع خیلی کار کرد. راهاندازی چند مجله تخصصی حوزه هم کار ایشان بود. کتابخانهها را وسیع کرد. اولین کتابخانه باز در دفتر تبلیغات راهاندازی شد که اساتید و محققان و افراد خاص میتوانستند به آنجا بروند و هر کتابی را بردارند و مطالعه کنند. همچنین میتوانستند به منزلشان بهصورت امانت ببرند. همه اینها از ایدههای آقای عبایی خراسانی بود. متأسفانه قدر ایشان را ندانستیم. خدا رحمتش کند.
عبدالمجید معادیخواه: هیچ وقت از تلاش بازنماند
حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه محقق، مورخ و وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، به تشریح فعالیتهای سیاسی مرحوم آیتاللهعبایی خراسانی و تأثیرحضور ایشان از ابتدای نهضت در کنار مبارزین پرداخت.
در ابتدا از سابقه دوستی خود با مرحوم عبایی خراسانی برای ما بگویید.
دوستی ما با مرحوم عبایی خراسانی از سال 1347 شروع شد که در واقع دورهای از غربت انقلاب بود؛ یعنی اگر تاریخ انقلاب را دورهبندی کنیم، در یک مرحله این حرکت با اجماع گسترده شروع شد؛ یعنی اجماع همه کسانی که مرجعیتی برای دینباوران داشتند و میتوان گفت که تا پانزدهم خرداد دستکم این قضیه ادامه پیدا کرد. ریزشهای آن از چندی قبل شروع شده بود. از بازگشت امام به قم ریزشها مقداری و به دلایلی بیشتر شد و بعد از تبعید امام به ترکیه و بعد به نجف و بهخصوص در شرایطی که بخشی از افراد نهضت دست به اسلحه بردند و خونی ریخته شد، طبعاً رژیم از این مسئله سوءاستفاده کرد و فشار را برای طرفدارهای نهضت بیشتر کرد و در نتیجه دوره غربتی شروع شد که میتوان گفت از سال 1344 تا 1350 ادامه داشت. در این مقطع چند نفری از دوستان، از جمله شهید محمد منتظری تلاش کردند که تنور مبارزات گرم نگه داشته بشود. در همین راستا افرادی با هم ارتباط داشتند و بعد از رفتن ایشان، مسئولیت این افراد بیشتر شد؛ چون وقتی بود که بخشی از بار را به دوش میکشید. با این توضیح جمعی که حدوداً ده نفر میشدند با هم جلساتی را به صورت هفتگی برگزار میکردند که هدفشان هم گرم نگه داشتن تنور مبارزات بود. این مقدمهای است که مربوط به آشنایی و دوستی ما با مرحوم عبایی خراسانی میشود.
چرا مرحوم عبایی خراسانی پس از رحلت حضرت امام رفتهرفته در نظام منزوی و از برخی مسئولیتها کنار گذاشته شد؟
بعضی از شخصیتها در مقطعی میدان فراختری برای فعالیت داشتند و در مقطع دیگری این میدان برایشان تنگتر شد. برای دیگر افراد هم این قضیه بالعکس بود. در زمان حیات حضرت امام(ره) برخی نهادها و مجموعهها میدان وسیعتری داشتند؛ از جمله دفتر تبلیغات اسلامی. در آن موقع مسئولیت دفتر تبلیغات، با مرحوم عبایی خراسانی بود و امکانات زیادی هم در اختیار ایشان بود. کارهای مثبتی هم در آن مقطع انجام شد. بعداً کفه به نفع سازمان تبلیغات چرخید و امکانات قبلی دفتر تبلیغات کمتر شد و دیگران همواره وارد دفتر و سازمان تبلیغات شدند و طبعاً هم دفتر تبلیغات آن امکانات قبلی را نداشت و هم دوستان در واقع در آن دفتر نبودند. طبیعی است افرادی که در مقطعی امکان فعالیت بیشتری دارند، وقتی در تنگنا قرار میگیرند، محدودتر میشوند؛ اما میتوانم بگویم که در انگیزههای او تغییری به وجود نیامد. به هر حال در حد توان خودش تلاش میکرد و در واقع از نگاه کسی که مقداری تحت تأثیر سیطره کمیت نباشد، سعی داشت به لحاظ کیفی تلاش کند و دستاوردهای ماندگاری داشته باشد. ارزش کار افراد به این است که کارشان قبول بشود. زیاد و کم آن، چشمگیر است؛ اما سرنوشتساز نیست. به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین اگر عملی قبول شد، دیگر به هیچ وجه کم نیست؛ چون وقتی مورد قبول خداوند قرار بگیرد، کم و زیاد در آن معنی ندارد؛ بنابراین تا روزی که مرحوم عبایی خراسانی در قید حیات بود، به شکلها و مقاطع مختلف تلاش میکرد و هیچ وقت از تلاش بازنماند و انگیزههایش برای تلاش کم نشد؛ اما به لحاظ معیارهای کمی، در یک مقطعی بیشتر میتوانست تلاش کند و در مقطع دیگر، کمتر. با این حال ارزش این تلاشها باید با معیار دیگری تعیین بشود.
مرحوم عبایی خراسانی دارای چه ویژگیهایی بود و مبارزات ایشان در دوران انقلاب را تا چگونه ارزیابی میکنید؟
بخشی از نیروهای انقلاب فداکاری بیشتری داشتند و استعداد و ظرفیتها و امکاناتی که در اختیار داشتند، همه را برای نهضت میخواستند. کسانی هم بودند که احیاناً ممکن بود از نهضت به نفع خودشان استفاده کنند. مرحوم عبایی خراسانی از دسته اول بود و فداکاری و بیپیرایه بودن و نشانههای خلوص در زندگیاش به چشم میآمد و دوستان زیادی که مرحوم عبایی خراسانی را در قم درک کردند و با ایشان همکاری داشتند، بر این خصوصیت اذعان دارند؛ یعنی ویژگی خاص و پنهانی نیست که من بخواهم روی آن تأکید زیادی داشته باشم. هر کسی که با ایشان همکاری داشت، کم و بیش، این خصوصیات را دیده بود. به هر حال این دو نگاه و دو روش در طول تاریخ سابقهدار است و برای بعدها هم ادامه دارد و به اصطلاح قرآن «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاه اللَّهِ». البته این آیه در درجه اول مربوط به حضرت علی ابن ابیطالب علیهالسلام است؛ اما کسانی که رنگ و بویی از آن فرهنگ در زندگیشان هست، طبعاً در پرتوی این آیه میتوانند درخششی داشته باشند.
خاطرات مشترکی از دیدارتان با حضرت امام به یاد دارید که برای ما نقل کنید؟
پیش نیامده بود که احیاناً بهصورت مشترک محضر حضرت امام را درک کرده باشیم. دورادور برای ما روشن بود که ایشان در آن دورهای که دفتر تبلیغات اسلامی مورد توجه بود، در صف اول قرار داشت و طبیعتاً مورد اعتماد شخص حضرت امام بود. آثار این اعتماد هم به هر حال دیده میشد. آن جایی که ما بیشتر با مرحوم عبایی خراسانی بودیم، در شورای عالی دفتر تبلیغات بود. یک شاخه آن به دفتر تبلیغات و شاخه دوم آن به سازمان تبلیغات مربوط میشد و شاخه سوم آن شورای هماهنگی تبلیغات بود. در واقع شورای عالی تبلیغات قاعدتاً باید در رأس باشد و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و شورای هماهنگی تبلیغات حسب قاعده زیرمجموعه این شورا بودند. سرگذشت و سرنوشت این شورا با هر سه شاخه و نهاد، تاریخی از تاریخ تبلیغات اسلامی بعد از پیروزی انقلاب است که در هر کدام تجربههایی وجود دارد. طبیعی است که مرحوم عبایی خراسانی در شاخه دفتر تبلیغات اسلامی بیشتر حضور داشت و دوستانی هم که با ایشان همکاری داشتند، میتوانند نمونههای کاریشان را بهتر و بیشتر از بنده برای شما بیان کنند؛ هم به لحاظ کارهای پژوهشی و علمی و هم به لحاظ فعالیتهای فرهنگی.
بخش دیگر فعالیتهای ایشان نمایندگی مردم مشهد و استان خراسان در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری بود که سعی میکرد در هر حوزهای که قرار میگیرد، خالصانه خدمت کند.
گویا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شما با مرحوم عبایی خراسانی همبند بودید. در این باره اگر خاطراتی به یاد دارید، بیان کنید.
بله؛ ما یکبار در سال 1351 به دست مأموران رژیم شاه دستگیر شدیم. در آن سال، رژیم شاه تصمیم داشت که از تشکیل مراسم سالگرد پانزده خرداد جلوگیری کند و نگذارد که هیچ حرکتی صورت بگیرد. زمینههایی هم وجود داشت و به تازگی فعالیتهای مسلحانه آغاز شده بود. در آن مرحله اول که بعدها در آن انحرافاتی پیدا شد، دورهای خاص در تاریخ انقلاب اسلامی است. در ابتدا موج مبارزه مسلحانه در ایران حداقل در نگاه ما خوش درخشید. شهربانی تصمیم گرفت که عدهای از انقلابیون را دستگیر کند. البته پشت این قضیه ساواک بود. ما علاوه بر جلسات ده نفره شبهای پنجشنبه، چند جلسه فرعی دیگر هم داشتیم که به بهانههای دیگری، گروههای دیگری را جمع میکردیم. یکی از این جلسات در منزلی در کوچه بیگدلی بود. وسط جلسه یک مرتبه در خانه را زدند. صاحبخانه رفت و در را باز کرد. وقتی برگشت گفت: «آقای تقیزاده است!» تقیزاده معاون ساواک بود و اسم من و آقای عبایی خراسانی را نام برد. ما بیرون رفتیم و از ما چندتا سؤال کرد و برگشتیم. بعد از این قضیه، مدتی طول نکشید که ما دو نفر را بازداشت کردند. شب اول با هم در آسایشگاه مأموران شهربانی بودیم. یک اتاقی بود که بازداشتیها را بهصورت موقت آنجا میبردند و ما دو الی سه روز در آنجا به سر بردیم. بد نیست به این نکته اشاره کنم که نوشتن کتاب «فرهنگ آفتاب» در همین بازداشتگاه شروع شد. مرحوم عبایی خراسانی هم در آنجا تشریف داشت و ما باهم بودیم. ظاهراً استوار زاهدی هنوز هم زنده باشد؛ چون چندی پیش سؤال کردم و گفتند هنوز زنده است. استوار زاهدی از اهالی گلپایگان در شهربانی و انسان متدینی بود. منتهی دل و جرئت اینکه به استقبال خطر برود، نداشت. با این حال آدم متدینی بود و سعی داشت به ما لطف کند. از همین رو، تا دید مأموران از آنجا رفتند، یک پنجاه تومانی برای ما داخل اتاق بازداشتگاه انداخت. فردای آن روز سفارش دادم که با آن پنجاه تومان، چند برگه کلاسور و خودکار خرید کنند و توانستم نوشتن کتاب فرهنگ آفتاب را در همانجا آغاز کنم. این بنده خدا، استوار زاهدی، ظاهراً کار کوچکی از نظر کَمی برای ما کرد؛ اما شروع این کار فرهنگی با همان اقدام او صورت گرفت. چون تا قبل از آن هر چه موجودی در جیبمان بود، به خانواده سپردیم تا بالاخره تا آنجا که میشود، نیازی احساس نکنند. به همین خاطر هیچ پولی به همراه نداشتم و با همان پنجاه تومان کاغذ و خودکار خرید کردم و کار نوشتن کتاب فرهنگ آفتاب را شروع کردم. چند روزی که در آسایشگاه بودیم، بیشترین وقت را صرف همین کار میکردیم و پس از مدتی، کار بهصورت جمعی ادامه پیدا نکرد و من کار نوشتن را به تنهایی ادامه دادم. در مرحله اول پیوستن من به این کار، از بخش آخر نهجالبلاغه بود. بنا بود نوشتن را با اولین سخن امیرالمؤمنین «کُنْ فِی الْفِتْنَه کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیحْلَبَ» آغاز کنم... .
پس از چند روز من و مرحوم عبایی خراسانی را به جمع دیگر زندانیان بردند که حدود شانزده نفر دیگر از طلبهها را هم در آنجا دستگیر کرده بودند. یادم نمیرود که شب اول در تابستان بود و در حیاط آنجایی که من و مرحوم عبایی خراسانی خوابیده بودیم، رو به رویی ما مجموعهای از افراد خلافکار در زمینه مواد مخدر و... بودند. به هر حال آن خلافکارها ادبیات و روحیات خاصی داشتند و گاهی برای ما خیلی زنندگی داشت. در هر صورت لحظههایی با هم سپری کردیم که خیلی سخت و تلخ بود. تابستان را با ایشان در آن زندان گذراندم که البته تابستان بسیار خاطرهانگیزی بود. مرحوم عبایی خراسانی اقامه جماعت میکرد و ما هم به ایشان اقتدا میکردیم. پس از تابستان آن سال، ما را به قزلقلعه منتقل کردند. البته و متأسفانه این زندان در ابتدای انقلاب خراب شد و جای این پرسش وجود دارد که چرا مسئولان دچار این خطا شدند. به هر حال قزلقلعه مجموعه تاریخی بود و واقعاً از عجایب است که چرا تصمیم به تخریب آن گرفته شد. هیچ کس هم متوجه آن نشد تا جلوی تخریب آن را بگیرد. در هر صورت در آن زندان که در واقع حیاطی داشت که اطرافش دو سالن وجود داشت، من و آقای عبایی خراسانی حدود ده الی پانزده روز در آن سلول محبوس بودیم تا اینکه به زندان عمومی منتقل شدیم. من و مرحوم عبایی خراسانی با هم از زندان آزاد شدیم. حضور ما در زندان بیشتر از چهار ماه بیشتر طول نکشید و در طول این مدت با هم بودیم.
در بیانات خود به جلسات انقلابی ده نفره اشاره کردید. میتوانیم بپرسیم که آن ده نفر چه کسانی بودند و موضوع جلسات شما چه بود و در کجا برگزار میشد؟
این جمع ده نفره در قم بود. مرحوم ربانی املشی، مرحوم سید حسن طاهری خرمآبادی، شیخ محمد یزدی، آقای جنتی، جعفری گیلانی، شریعتی سبزواری و... از اعضای این جلسات ده نفره بودند. این افراد با دیگرانی که بیرون از این جمع بودند، ارتباط داشتند و در یک دورهای در گرم نگه داشتن تنور مبارزات انقلابی تشکیل این جلسات مؤثر بود. آن مجموعه سرگذشت و سرنوشت عجیب و غریبی دارد. از نقطه قوتهای آن مجموعه، بیشباهت نبودنش به جامعه روحانیت مبارز در تهران است. البته جامعه روحانیت مبارز در تهران، هم تعدادشان بیشتر بود و هم افرادی در آن حضور داشتند که شعاع تأثیرشان چشمگیرتر بود. با این حال آن جلسات ده نفره، شباهتهایی با جلسات جامعه روحانیت مبارز داشت. نقطه اختلافاتی هم داشت که یکی اینکه در جامعه روحانیت مبارز، ساواک موفق شده بود فردی را در میان اعضا نفوذ بدهد و لذا اسناد آن جامعه روحانیت مبارز ماند. اگر کتاب مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی با عنوان دوران مبارزه را مطالعه کنید، همان اسناد جامعه روحانیت مبارز را در آن میتوانید مشاهده کنید. این در واقع به برکت آن فردی است ساواک او را در جلسات جامعه نفوذ داده بود. در جلسات ده نفره چون فرد نفوذی وجود نداشت، لذا سندی از آن نماند. کسی هم درباره آن جلسات ده نفره، اعترافی نکرده بود تا به این عنوان شناخته بشود. البته در پرونده بنده و مرحوم عبایی خراسانی و مرحوم ربانی املشی و آقای جنتی ذکر شده که ما فعالیت انقلابی داریم. در آن دوره اقدامی کردیم و مجموعه صد نفره را به تهران بردیم تا در نماز مرحوم آیتالله خوانساری شرکت کنند و همین امر در آزاد شدن مرحوم ربانی املشی و آقای جنتی مؤثر بود. برای آن جمعی که به تهران بردیم، بنا شد مرحوم آقای موحدی ساوجی صحبت کند. در آنجا هم حرفی از این جمع ده نفره زده نشد.
در پایان بهعنوان حُسن ختام گفتوگو جملهای کوتاه برای توصیف شخصیت مرحوم عبایی خراسانی بیان کنید.
در توصیف شخصیت مرحوم عبایی خراسانی به جاست که به این آیه اشاره کنم: «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود راه ندادهاند.» خداوند ایشان را رحمت کند و ما را هم عاقبت بخیر بفرماید.
محمد عبداللهیان: حتی تندترین انتقاد را تحمل میکرد
حجت الاسلام و المسلمین محمد عبداللهیان مدیر مؤسسه امام رضا(ع)، از 30 سال دوستی با مرحوم آیت الله عبایی خراسانی و از خصوصیات علمی، اخلاقی و دغدغههای ایشان نسبت به فعالیتهای تبلیغی و حضور طلاب و مبلغین در جامعه سخن گفت.
موضوع گفت و گوی ما درباره مرحوم عبایی خراسانی و خدمات ماندگار ایشان در دفتر تبلیغات اسلامی است. در ابتدا بفرمایید که از چه دورهای با مرحوم عبایی خراسانی آشنایی داشتید و اینکه توضیح بدهید مهمترین ویژگی ایشان چه بود؟
با مرحوم عبایی خراسانی بیش از سی سال مراوده داشتم. خصوصیات ممتازی از جهات مختلف در شخصیت ایشان وجود داشت که میتوان از آنها یاد کرد. یکی از خصوصیات ایشان تواضع و مردمی بودن است. تقریباً با همه طلبهها ارتباط برقرار میکرد و هیچ تکبری در شخصیتش دیده نمیشد و افراد خیلی راحت به ایشان نزدیک میشدند و حرف خودشان را میگفتند. مرحوم عبایی خراسانی از هر ایده و پیشنهادی استقبال و بعد از مطالعه از آن پشتیبانی میکرد. خود ایشان هم در مسائل اجتماعی نوآوریهایی داشت و مهمترین کاری که انجام داد این بود که راه را برای افراد دیگر هموار کرد. ممکن است انسان نتواند با فکر خودش جامعهای را اداره کند، اما میداند خود جامعه میتواند خودش را اداره کند؛ لذا سعی میکند زمینه را فراهم نماید. مرحوم عبایی خراسانی روحیه کار جمعی داشت و این روحیه متأسفانه امروزه نایاب است. معمولاً هر کسی مسئول جایی میشود، حالت خودمحوری به خود میگیرد و خیال میکند که نیازی به دیدگاههای دیگران ندارد. در حالی که انسان هر چقدر مقام بالاتری داشته باشد، نیازش به مشورت با دیگران برای تحقق اهدافش بیشتر میشود. اهداف مردم هم با خود مردم تحقق پیدا میکند. با یک فرد نمیتوان اهداف جمع را تحقق بخشید. یکی از ویژگیهای مرحوم عبایی خراسانی که قابل طرح و الگوپذیری است، همین روحیه کار گروهی و مشورت با دیگران در تمام امور بود. با دیگران مینشست و در امور مختلف گفتوگو میکرد. هر کسی میتوانست با ایشان ارتباط برقرار کند و حرف بزند و این یکی از امتیازهای خاص مرحوم عبایی خراسانی بود. لذا نوآوریهایی که ایشان در دفتر تبلیغات داشت، عموماً به وسیله مشورت با دیگران و استقبال از کار جمعی فراهم میشد. بسیاری از ایدهها در دفتر تبلیغات از سوی طلبههای جوان ارائه میشد که در واقع خود مرحوم عبایی خراسانی این زمینه را برای آنان فراهم میساخت تا ایدههای خودشان را مطرح کنند. در مسائل اجتماعی این فرهنگ باید دیده بشود که کار گروهی و با استفاده از خرد جمعی در همه امور، مطلوبترین روش است. متأسفانه این فرهنگ دارد در میان ما منسوخ میشود. سابقاً در میان مراجع بزرگوار این فرهنگ را داشتیم. مرحوم آیتالله میرزای شیرازی به داشتن این فرهنگ و روحیه معروف بود. استاد ما مرحوم آیتالله عزالدین زنجانی میفرمود: «گاهی طلبه معالمخوان، مطلبی برای میرزای شیرازی میآورد و ایشان با دقت آن را میخواند. گاهی به ایشان میگفتیم آقا، این طلبه هنوز مبتدی است. چرا این همه وقتتان را صرف مطلب و نظر او میکنید؟ ایشان میفرمود: خدا به هر کسی نوری داده است و من در میان مطالب این طلبه دنبال آن نور هستم.» اگر این روش به فرهنگ تبدیل بشود و در میان جامعه رواج گردد، تحول مثبتی در جامعه پدید میآید. این مسئله در ذهن مرحوم عبایی بهصورت یک فرهنگ حضور داشت. بیاعتنایی به نظر دیگران را نمیپسندید. حتی تندترین انتقاد را تحمل میکرد و اگر میدید درست است، به آن عمل میکرد. در واقع انتقادپذیر و حقپذیر بود. زمینه را فراهم میکرد تا هر کسی راحت بتواند انتقادش را بیان کند. به همین دلیل با سطوح مختلف روحانیت در ارتباط بود و محبوبیت خاصی در میان قشرهای مختلف داشت. وقتی به رحمت خدا رفت، انبوهی از جمعیت و از قشرهای مختلف به تشییع جنازه ایشان آمد. بسیاری از افراد ایشان را به خاطر اخلاق و رفتاری که با آنان داشت، به عنوان پدر خودشان به حساب میآوردند.
چقدر به امر تبلیغ بها میداد و در این راه چه روشی را دنبال میکرد؟
مرحوم عبایی خراسانی در امر تبلیغ روش خاصی را دنبال میکرد. تبلیغ یکی از مسائل مهم و مظلوم جامعه ما است و چون در راههای غیر صحیح به کار گرفته میشود، در اذهان بسیاری از مردم آنچنان که باید، اهمیت پیدا نکرد. شما ببینید گاهی که در ایام محرم یا ماه مبارک رمضان در منزل مراجع تقلید جلسه سخنرانی برپا میشود، بیش از هر کسی خود آن مراجع تقلید به سخنرانیها گوش میسپارند؛ چون اغلبشان وقت مطالعه در آن زمینهها را ندارند؛ اما ارزش و قدر آن سخنان را میدانند؛ لذا بیشترین استفاده را خود آنان میبرند. تبلیغ امری است که یک پیرزن در روستا تا مرجع تقلید در قم از آن استفاده میکند و از این رو اهمیت زیادی دارد. وقتی از چنین ابزاری با این اهمیت درست استفاده نشود، از ارزش آن در اذهان عموم مردم کاسته میشود. مُبلغ هر چقدر برای این ابزار و رسانه وقت بگذارد، تأثیر بیشتری بر مخاطب خود دارد. در رسانههایی مثل تلویزیون و رادیو از این برنامهها زیاد است و ممکن است انسان تحت تأثیر این رسانهها هم قرار نگیرد. اما همان انسان اگر خودش شخصاً با اختیار پای منبر برود، بیشتر تأثیر میپذیرد تا کسی که در منزل نشسته و اجباراً از طریق شبکههای تلویزیونی مطالبی را گوش کند. تبلیغ با این اهمیت فراوان، در دین ما در سرشت انسانها نهادینه شده است تا خودشان به سراغ آن بروند. کسی مردم را مجبور به شرکت در جلسات سخنرانی در مساجد و حسینیهها نمیکند. خودشان تمایل دارند در آن جلسات شرکت کنند و این تأثیر درونی است که در نهادشان وجود دارد. در دین چنین رسانهای را در اختیار داریم و به نظرم مرحوم عبایی خراسانی این را به خوبی درک کرده بود. در ذهن ایشان اهتمام اول در زمینه روحانیت، مسئله تبلیغ بود. سعی میکرد در مرحله اول محتوای درست و دقیق و مؤثری را در اختیار روحانیت قرار بدهد و خرافات را از ذهنشان بزداید و به ابزارهای لازم برای سخنرانی مجهزشان کند. همچنین مسئله تناسبسازی را در نظر میگرفت تا هر کسی متناسب با جایی که برایش مشخص هست، به امر تبلیغ مشغول بشود. خود ایشان هم گاهی در ایام محرم و رمضان به تبلیغ میرفت. ما گاهی به ایشان اعتراض میکردیم که با این همه مشغله و کار و تبلیغ، چرا باید به منبر برود! اما ایشان منبر و کار تبلیغ را رها نمیکرد و با کمال تواضع منبرش را میرفت و اهتمام داشت که دیگر روحانیون منبر مناسب بروند. این مردمی که ما الان در جامعه میبینیم، ساخته و پرداخته منبرهای سابق هستند و نه این رسانههای اجباری که امروزه در خانهها آمدند. لذا تبلیغ اهمیت اول را دارد و آن بزرگوار پایهگذار دفتر تبلیغات بود. در دفتر تبلیغات هم فارغ از امر تبلیغ، به آموزشهای فنون سخنرانی و پرهیز از گفتن خرافات و... اشتغال داشت.
در انتخابات سال 1376 مرحوم عبایی خراسانی احساس مسئولیت کرد و مسئولیت ستاد جناب آقای سید محمد خاتمی را بر عهده گرفت و با این مسئولیت سه هزار طلبه را به نقاط مختلف کشور برای تبلیغ اعزام کرد. در آن زمان فضای کلی روحانیت همراه آقای خاتمی نبود؛ اما مرحوم عبایی خراسانی آنقدر نفوذ داشت که سه هزار نفر از طلبهها را برای حمایت از آقای خاتمی به نقاط مختلف کشور اعزام کند. ایشان مدتی امام جمعه موقت مشهد بود و در آنجا هم با محبوبیتی که داشت، خطبههای پُرمحتوایی را ارائه میداد.
مرحوم عبایی خراسانی یکی از مؤسسین معارف اسلامی امام رضا علیهالسلام است که واقعاً هیچ وقت راضی نبود نامش در آنجا برده بشود. اهل ریاکاری و مطرح کردن نام خودش نبود و بیشتر به فکر خدمت بود.
اگر خاطرهای از همراهی با ایشان به یاد دارید، نقل بفرمایید.
یک بار برای تبلیغ به روستایی در اطراف درگز رفتیم. آن موقع جاده درگز به مشهد، برفی و عبور از آن دشوار بود. با این حال تصمیم داشت و مقید بود که به جای شهر به روستاهای اطراف برود. به هر روستایی که میرفت، سؤال میکرد که کدام روستا روحانی ندارد؟ آدرس میدادند که برای رسیدن به یکی از روستاها باید از نهر آب رد شد و راه دشوار و خطرناکی دارد و کمتر کسی به آنجا میرود. من همراه ایشان بودم و هنوز آن خاطره را به یاد دارم. با اینکه ماشینهای پُرقدرت سپاه در اختیار ما بود، به سختی مسیر را رد شدیم و به آن روستا رسیدیم. بار دیگر اهالی روستا آدرسی دادند که نزدیک مرز شوروی و بسیار دورافتاده بود. مرحوم عبایی خراسانی از قصد آن روستاها را برای تبلیغ انتخاب میکرد. به هر روستایی که میرسیدیم، مردم دور ایشان جمع میشدند. اغلب زبانشان ترکی بود و من نمیدانستم که آقای عبایی زبان ترکی میداند. با مردم به ترکی صحبت میکرد و مردم هم گویی تمام خوبیهای زمین را به آنها داده باشند، خوشحال بودند. با مردم راجع به مسائل انقلاب صحبت میکرد و مردم هم احساس رضایت میکردند و از مشکلات و کمبودهای خودشان میگفتند.
در پایان اگر نکته خاصی درباره مرحوم عبایی خراسانی باقی مانده، آن را به عنوان حسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
مرحوم عبایی خراسانی از شجاعترین و مخلصترین یاران امام بود. در راه نهضت حضرت امام در حد گذشت از جانش، فداکاری میکرد. ایشان از همان اول انقلاب بود، با نهضت حضرت امام همراه شد. اینگونه نبود که بعد از انقلاب بر سرکار آمده باشد. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که نان را به نرخ روز نمیخورد و روی اعتقادات خودش ایستادگی میکرد. مرامش این نبود که با زد و بندهای سیاسی همراه بشود. به همین خاطر مظلوم واقع شد.