به گزارش جماران، حریم امام نوشت: به مناسبت یکصد و پانزدهمین سالروز ارتحال عارف سالک، عالم ربّانی، حکیم فرزانه، مجتهد عادل و فقیه نامدار آیت اللّه شیخ محمد بهاری همدانی در روز نهم رمضان، در این نوشتار پارهای از احوالات و حیات عرفانی و اندیشههای سیر و سلوکی این عارف بزرگ را بررسی میکنیم.
خداوند متعال -که غایت آمال عارفان است- در قرآن کریم، اولیاء خویش را اینگونه توصیف مینماید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ؛لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ آگاه باشید! یقیناً نه بیمی بر اولیای خداست، و نه اندوهگین میشوند؛ آنان که به ایمانِ [یقینی] رسیدهاند، و همواره از خدا [اطاعت کرده، از محرّماتش] میپرهیزند؛ در زندگی دنیا و آخرت مژدۀ الهی برای آنان است، [در دنیا به وسیلۀ وحی، و در آخرت با خطاب خداوند و فرشتگان،] در بشارتها و وعدههای خداوند هیچ تغییری راه ندارد، این است کامیابی بزرگ» (سوره یونس، آیه 62-64). همچنین در سورهی دیگری درباره آنان میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ؛نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ؛ بىگمان، کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنها نازل مىشوند که بیم مدارید و غمگین مباشید و مژده باد شما را به بهشتى که وعده داده مىشدید؛ما در زندگى دنیا و در آخرت اولیاء شماییم، و هر چه دلتان بخواهد، در [بهشت] براى شما فراهم است، و هر چه در آن جا خواستار باشید خواهید داشت؛سفرهاى از جانب خداى آمرزندهى مهربان است» (سوره فصلت، آیه30-32). همواره در طول تاریخ انسانهایی بودهاند که با پیروی از انبیاء و اولیاء الهی، تمام همت و سرمایه زندگی خود را در راه رسیدن به وصال محبوب خود یعنی خداوند متعال، صرف کرده و به درجات قرب الهی نائل شدهاند. مرحوم آیت الله شیخ محمد بهاری همدانی، مصداق کامل یکی از این عارفان الهی و از ستارگان تابناک آسمان علم و عرفان در قرون اخیر است.
تولد
حضرت آیت الله شیخ محمّد بهاری در سال 1265 هجری قمری در شهر بهار از توابع همدان، در خانوادهای اصیل و مذهبی چشم به جهان گشود. پدر وی میرزا محمّد بهاری است. حاج میرزا محمّد بهاری که مردی وارسته بود، دارای سه پسر به نامهای صادق، فرّخ و محمّد و یک دختر به نام خانم بود. همسر وی، زنی با ایمان بود. حاج میرزا محمد کاسب بود و وضعیت مالی نسبتاً خوبی داشت. از قراین و شواهد پیداست که او از راه خرید و فروش و کشاورزی، امرار معاش میکرد. شیخ محمد بهاری همراه حاج شیخ محمد باقر بهاری به مکتبخانه ملّاعبّاسعلی در بهار رفته و خواندن و نوشتن را آموخت و قرائت قرآن و احکام شرعی را فراگرفت. او علاقه زیادی به آموختن علم داشت. وی در نوجوانی دروس حوزوی را نزد ملّاجعفر بهاری فراگرفت.
اجتهاد
شیخ محمد بهاری پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در همدان، برای ادامه تحصیل به بروجرد عزیمت میکند و در درس آیت الله حاج میرزا محمود بروجردی، پدر آیت الله العظمی آقا حسین بروجردی(ره) شرکت میکند. او پس از اخذ درجه اجتهاد در 32 سالگی، به زادگاه خود برمیگردد. وی مدت کوتاهی در بهار به ارشاد مردم میپردازد و دوران جوانی، همراه پدر به زیارت اماکن مقدس در عراق میرود.
در محضر ملاحسینقلی(ره)
شیخ محمّد بهاری در سال 1297 قمری، برای ادامه تحصیلات وارد حوزه علمیّه نجف اشرف میگردد. وی در نجف از ملازمان درس آخوند ملاحسینقلی همدانی گردید و از شاگردان ممتاز او بود به طوری که آن مرحوم در حق این شاگرد زبده خود میفرمود: «حاج شیخ محمد بهاری، حکیم اصحاب من است» (تذکرة المتقین، ص23). او که گمشده خویش را یافته بود، پس از ورود به نجف اشرف تا پایان عمرآخوند ملاحسینقلی همدانی ملازم وی بوده است. در مورد شدت ارتباط و علاقه وی با استادش، از همکلاسی وی عارف کامل سید احمد کربلائی مطلب جالبی نقل شده است. علامه تهرانی از علامه طباطبائی و او از استاد خود آقا سید علی قاضی نقل میکند که مرحوم سید احمد کربلائی فرمودند: «ما پیوسته در خدمت مرحوم آیت الحق آخوند مولی حسینقلی همدانی بودیم و آخوند صد در صد برای ما بود. ولی همین که آقای حاج شیخ محمد بهاری با آخوند روابط آشنائی و ارادت پیدا نمود و دائماً در خدمت او تردد داشت، آخوند را از ما گرفت» (توحید علمی و عینی، ص17پاورقی). بدین ترتیب شیخ محمد بهاری در حدود پانزده سال در سفر و حضر در خدمت آخوند بود و آخوند نیز او را وصی خود قرار داد. شاگردان مکتب تربیتی آخوند را بیش از 300 نفر ذکر کردهاند. مرحوم شیخ محمد بهاری و مرحوم سید احمد کربلائی در میان سیصد تن از شاگردان آن مرحوم، سرآمد و شاخص بودند.
در سال 1311 قمری که آخوند مولی حسینقلی همدانی به رضوان الهی خرامید، حاج شیخ محمد بهاری در نجف شیوه و طریق تربیتی استادش را ادامه داد و افراد بسیاری از علما و تجار ایرانی و عرب و هندی از محضرش کسب دستور سلوک مینمودند. و ایشان نیز شفاهاً یا با نامه آنان را هدایت مینمود و بدین ترتیب مکتب آخوند را استمرار و تداوم میبخشید. او آنچنان جاذبهای داشت که نوشتهاند: «فیالمثل اگر شتربانی ده قدم با او راه میرفت فدایش میشد» (دایرةالمعارف تشیع، ج2، ص514).
بهاری همچنان مقیم نجف بود تا اینکه مریض میشود. دکتر برای درمان ایشان توصیه میکند که باید تغییر آب و هوا بدهد لذا ایشان نیز برای زیارت امام رضا(ع) عازم مشهد میشوند. و بعد از زیارت، قصد مراجعت به نجف اشرف را داشتند ولی چون بیماریش شدت یافت به زادگاهش بهار برگشت و در همان شهر رحل اقامت افکند. پس از مهاجرت بهاری به همدان، سید احمد کربلایی، یگانه عالم اخلاق و مربی نفوس در طی طریق الهی و سیر در معارج و مدارج کمال نفس انسانی و ایصال به کعبه مقصود و حرم معبود در شهر نجف اشرف بود. سرانجام شیخ محمد بهاری پس از عمری مجاهده و سیر و سلوک و دستیابی به مقامات بلند عرفانی و معرفتی، در نهم رمضان 1325قمری روح شریفش به جوار قرب و رضوان الهی پرکشید و پیکر پاکش در زادگاهش، شهر بهار در آرامگاه ابدیاش قرار گرفت که هم اکنون زیارتگاه عارف و عامی است (تذکرة المتقین، ص24-25).
بهاری در کلام بزرگان
در بیان عظمت روحی مرحوم بهاری همین بس که حضرت آیت الله شیخ محمدحسین نائینی در مورد ایشان فرموده است: «شهر آنجا است که شیخ محمد بهاری خفته است» (تذکرة المتقین، ص26).
همچنین عارف کامل مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد جواد انصاری همدانی که خود اهل سلوک و معرفت بودند و در همدان سکونت داشتند پیوسته برای زیارت و استمداد از روح مرحوم بهاری به بهار میآمدند و چه بسا این مسافت را که حدود ۱۹ کیلومتر است پیاده طی میکردند (روح مجرد، ص157).
علامه طهرانی نیز میفرماید: «این حقیر کرارا و مرارا برای زیارت مرقدش به بهار همدان رفتهام. معروف است که آن مرحوم از میهمانان خود پذیرایی میکند» (توحید علمی و عینی، ص17). و نیز گفته است: «حقیر این مطلب را امتحان کردهام و در سالیان متمادی چه در حیات مرحوم انصاری و چه در مماتشان که به همدان زیاد تردد داشتهام هر وقت به مزار مرحوم شیخ آمدهام به گونهای خاص پذیرایی فرموده است. و بسیاری از دوستان هم مدعی این واقعیت میباشند» (روح مجرد، ص157).
عارف کامل شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در مورد مرحوم بهاری چنین مینویسد: «این حقیر فقیر کثیر التقصیر را با مرحوم آقا شیخ محمد بهاری مودت و ارادتی بود. به این معنا که چند روزی در نجف به خدمتشان رسیدم و خیلی اظهار مرحمت فرمودند. و پس از چند روز که حقیر عازم اصفهان شدم تعلیقهای به حقیر مرقوم فرمودند که در آن نوشته بودند: اگر وصیت به تو نویسم زیره به کرمان فرستادن است و اگر وصیت از تو بخواهم فالوده پیش هالو نهادن است» (نشان از بینشانها، ج1، 530).
تألیفات
هر چند مرحوم شیخ آغابزرگ تهرانی چند اثر فقهی را از تألیفات مرحوم بهاری همدانی برشمرده است (الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج23، ص25) اما آنچه امروزه از آثار علمی آیت الله شیخ محمد بهاری در دست میباشد منحصر به مکاتباتی است که در اخلاق و آداب سیر و سلوک الی الله برای شاگردان خود نگاشته است. تعدادی از این مکاتبات ارزشمند در کتاب تذکره المتقین گرد آمده است. در یکی از این مکاتبات به زیبایی و ظرافت خاصی آداب مراقبه بیان شده است که خلاصهای از آن را نقل میکنیم.
آداب مراقبه
اول: ترک کردن گناهان و این همان چیزی است که بنای تقوا بر آن استوار است. پایه دنیا و آخرت بر آن پیریزی گشته و مقربان به وسیله هیچ چیزی بالاتر و برتر از ترک معصیت به خداوند نزدیک نگشتهاند. از اینجاست که حضرت موسی علیه السلام از حضرت خضر سوال میکند که چه کار کردهای که مأمور شدهام از تو تعلّم کنم؟ به چه چیز به این مرتبه رسیدی؟ فرمود: به ترک معصیت و گناهان! پس این را باید انسان بزرگ بداند و نتیجه آن هم بزرگ است. حقیقتاً چقدر قبیح و زشت است از بنده ذلیل که آن به آن و پیدرپی در نعمتهای الهی غرق است و در محضر مقدس او حضور و وجود دارد و بعد پرده حیا را از روی خود بردارد و از روی جرئت و سبک مغزی مرتکب به مناهی حضرت ملک الملوک گردد! چه زشت است! الحق سزاوار است که همچنین شخصی در سیاستخانه جبار السماوات و الارضین محبوس بماند، مگر اینکه توبه کند و دامن رحمت واسعه او را فراگیرد.
دوم: اشتغال به طاعات است هر طاعتی که باشد. البته پس از انجام واجبات، ولی به شرط حضور قلب و توجه که روح عبادت حضور قلب است که بی آن قلب زنده نخواهد بود. بلکه گفته شده که عبادت بی حضور قلب موجب قساوت قلب میگردد. اگر از اهل ذکر باشد خوب است اوائل امر، ذکرش استغفار باشد و در اواسط ذکر یونسیه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» و در اواخر کلمه طیبه «لا اله الا الله».
سوم: سومین نکته مراقبه است. مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق نباشد و این همان قله بزرگ و بالا برنده آدمی به سوی مقام مقربین است و کسی که خواستار محبت و معرفت است باید به این ریسمان محکم چنگ زند و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به همین معنا اشاره دارد که فرمود: «خدای را چنان پرستش کن که گویا او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند». پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن که گویا در خدمت مولای خود ایستاده و او ملتفت به این است و در این خبر شریف نکتهای هست و آن اینکه این فقره گویا اشاره به این باشد که در مقام عبادت لازم نیست که انسان تصور خدای خود بکند یا بداند که او چیست، تا محتاج به واسطه شود از مخلوقات، چنانکه بعضی از جمله جُهّال صوفیه میگویند؛ بلکه همین قدر بداند که او حاضر است و ناظر همیشه، بس است از برای توجه به او.
چهارم: چهارمین نکته این است که دائماً «حزن» داشته باشد یا از ترس عذاب اگر از صالحین است و یا از کثرت اشتیاق اگر از محبین است؛ چه اینکه به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع میگردد. از اینجاست که از زبان حال «تقوی» چنین حکایت شده که میگوید: «همانا من جز در قلب اندوهگین جای نمیگیرم». پس بدان ای عزیز من اینکه هر چه بر قلب انسان وارد آید از قبیل محسنات چه حزن باشد، چه فکر باشد، چه علم باشد، چه حکمت باشد و چه غیر اینها آن مثل میهمانی است که بر شخصی وارد شده. اگر قیام به وظیفه مهمانداری و اکرام ضیف نمودی، و جای او را پاکیزه از لوث کثافات و خس و خاشاک کردی به کمال اعتنا بر او، باز آن مهمان میل کند به آن خانه وارد شود و الا اگر اذیتش کردی مشکل است. اگر حال داری در آن حال باید قدر آن حال را بدانی و ضایعش نکنی و الا بعد از زائل شدن هیهات دیگر آن را دریابی. و بالجمله اگر بوئی بخواهی از آدمیت بشنوی باید مجاهده کنی، که سختتر از جهاد با اعداء است. عرفا این جهاد را مرگ سرخ مینامند و معنی مجاهده این است که اول باید ایمان بیاوری به اینکه دشمنترین دشمنان تو «نفس» توست که سرمایه تو در تصرف اوست و متصرف در ارکان وجود تو است، با شیاطین خارجه که اصدقاء او و شرکاء او هستند. پس باید تو خیلی باهوش باشی، وقتی که صبح میکنی چند کار بر تو لازم است:
1. مشارطه؛ همچنان که با شریک مالی خود وقتی که میخواهی او را به دنبال تجارت بفرستی شرطها میکنی اینجا هم بعینه باید آن شروط ذکر شود، بلکه بیشتر، چه اینکه خیانت آن شریک مالی هنوز معلوم نشده، ولی خیانت این بدبخت کراراً و مراراً واضح گردیده است.
2. مراقبه؛ و معنی مراقبه کشیک نفس را کشیدن است، که مبادا اعضاء و جوارح را به خلاف وا دارد و عمر عزیز را که هر آنی از آن بیش از تمام دنیا و مافیها قیمت دارد ضایع بگرداند.
3. محاسبه؛ یعنی همین که شب شد باید پای حساب بنشیند ببیند چه کار کرده، منفعتی آورده و یا اینکه ضرری نموده و سرمایه را از دست داده.
4. معاتبه و معاقبه؛ عتاب کردن و سرزنش نمودن است، اگر منفعتی در نیاورده باشد، و یا معاقبه است اگر ضرری وارد آورده باشد، یعنی عقاب انداختن اوست نفس خود را به ریاضات شدیده شرعیه و اموری که توسن نفس سرکش را به اندک زمانی مطیع و رام گرداند.
حاصل آنکه اگر قساوت و تیرگی قلب مانع از تاثیر پندهای شفابخش در تو میگردد و اگر روز به روز در خود خسران مییابی پس بر علیه این قساوت قلب از عبادت دائمی شبانه و شبزندهداری و نماز و روزه زیاد و کمگویی و صله ارحام و لطف به یتیمان کمک بگیر و بر نوحه و ناله و گریه مواظبت کن و در این امر به پدرت آدم علیه السلام و مادرت حوا اقتدا کن و از مهربانترین مهربانان کمک بخواه و به گرامیترین گرامیان توسل بجو؛ زیرا مصیبت تو بس بزرگتر و گرفتاری تو بسیار عظیم است. چارهجوییها از تو گسسته و اسباب از تو دور گشته پس هیچ طریقی و هیچ مطلبی و هیچ فریادرسی و هیچ پناهی جز به سوی خدای تعالی نیست. پس امید است که به ناداریت رحم کند و به فریادت رسد و دعایت را اجابت کند؛ زیرا اوست که دعای بیچارهای که او را میخواند اجابت میکند و امید کسی را که به او چشم امید بسته است ناامید نمیکند و رحمت او پی در پی و لطف او همه گیر و احسان او قدیم است و او نسبت به کسی که چشم امید به او دارد کریم و بخشنده است (تذکرة المتقین، ص53-57). پروردگارا اجابت فرما!