پایگاه خبری جماران:

 

پیش از این گفتیم که درباره «تفکّر در امر خدا» (در روایت «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»[1] عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، عبادت تنها و تنها به تفکر در امر خدای عزیز و بزرگ است) دو احتمال وجود دارد. احتمال اول را روز گذشته مورد بررسی قرار دادیم و امروز به احتمال دوّم اشاره می کنیم. دوّمین احتمال آن است که بگوئیم مراد از تفکّر در امر خدا آن است که آدمی در دستورات و فرامین خدا، تأمّل کند و فلسفه آن را بیابد و بدون توجه به حکمت آن فرامین، اقدام به عمل نکند.

به عبارت دیگر، حضرت رضا(ع) می فرماید انسان وقتی به عبادت بر می خیزد، باید بداند که «چرا چنین می کند»، باید بداند که معنای این ایستادن و نشستن چیست، باید بداند که چرا یک ماه باید روزه بگیرد. پس اینکه چشم بر حقایق این عبادات ببندیم و تنها قیام و قعود کنیم، عبادت نیست.

حضرت امام در مقدمه آداب الصلوة با اشاره به همین مطلب می نویسد:

«اکتفا نمودن به صورت [ظاهری] نماز و قشر [و پوسته] آن، و محروم ماندن از برکات و کمالات باطنیه آن-که موجب سعادات ابدیه، بلکه باعث جوار ربّ العزّة [و همسایگی رحمت الهی] و مِرقاة [و نردبان] عروج به مقام وصول به وصال محبوب مطلق، که غایت آمال [آرزوهای] اولیاء [است] و منتهاى آرزوى اصحاب معرفت و ارباب قلوب، بلکه قرّة العین [چشم روشنی] سیّد رسل(ص) است [محروم ماندن از برکات باطنیه نماز] از اعلا مراتب خسران و زیان‌کارى است که پس از خروج از این نشأه و ورود در محاسبه الهیه، موجب حسرت‌هایى است که عقل ما از ادراک آن عاجز است.» [2]

حضرت امام سپس به همین نکته اشاره می دهند که باید هدفی که واقعیت نماز را در خود پنهان دارد، شناخته شود و اگر چنین نباشد، فردای قیامت، ما با اعمالی به محضر خدای متعال وارد می شویم که از حقیقت و واقعیت تُهی است و به همین جهت است که غرق در حسرت می شویم و:

«کدام حسرت و ندامت و زیان و خسارت بالاتر از آن است که چیزى که وسیله کمال و سعادت انسان و دواى درد نقایص قلبیه [و بیماری های جان و روح] است و در حقیقت صورت کمالیه انسانیه است، [و با آن انسان می توانست به کمال راه یابد و به حقیقت انسانیت رهنمون شود] ما پس از چهل- پنجاه سال تعب [و رنج] در راه آن [به این معنی که عمری نماز ظاهری خواندیم]، از آن به هیچ وجه استفاده روحیّه نکرده [ایم بلکه] سهل است [که] مایه کدورت قلبیه [و سیاهی دل]  و حجاب‌هاى ظلمانیه شود، و آنچه قرّة العین [و چشم روشنی] رسول اکرم(ص) است موجب ضعف بصیرت ما گردد «یا حَسْرَتى‌ عَلى‌ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‌»[3]

پس معلوم شد که «تفکّر در امر خدا»، به معنای آن است که عبادت را به ظاهر آن خلاصه نکنیم. عبادت به این ظاهر نیست، بلکه انسان باید به روح آن و هدف آن و حقیقت آن توجه کند و آن را دریابد، عبادتی که به یک عادت تبدیل شده است و یک «مسئولیت بی روح» است و برای «از سرباز کردن تکلیف» واقع شود عبادت نیست.

حضرت امام به همین جهت به آدابی اشاره می کنند که لازم است در تمام عبادات و اعمال دینی و مناسک شرعی مراعات شود، ایشان این امور را چنین بر می شمارند: نخست توجه به اینکه خدا عزیز است و ما ذلیل هستیم و هرچه است از اوست. حضرت امام می نویسند: «قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر [و توجه] است.» [4] و اضافه می کنند: «بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است.»[5]

پس اولین شرط، رسیدن به عبادت کامل، عبور از «حجاب منیّت» است، «پس هر سالک که با قدم انانیّت و خودبینى و در حجاب انّیت و خودخواهى طىّ منزل سلوک کند، ریاضتش باطل،و سلوکش الى اللَّه نیست، بلکه الى النفس است»[6]

ایشان سپس به روایت امام صادق(ع) که می فرماید «باطن بندگی، ربوبیّت است» اشاره می کنند و می نویسند:

«کسى که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلّت بندگى را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.» [7]

حضرت امام در ادامه به روایت پیامبر(ص) که فرموده اند: «خدایا، اشیاء(و امور) را آن‌چنان‌که هستند به من نشان بده»[8] توجه می دهند و می فرمایند در این روایت پیامبر(ص) از خدا می خواهد که به ایشان نشان دهد که همه موجودات عالم ذلیل اند و روشن است که اگر کسی چنین نظری به عالم داشته باشد، در مقابل خدا، تن به هیچ امر دیگری نمی دهد.[9]

نکته مهمی که امام در ادامه آن را طرح می کنند آن است که می گویند برای یک عبادت کامل، «علم به حقایق جهان» لازم است، ولی کافی نیست چراکه اگر سالک به علم خویش مغرور شود، حجابی جدید برای خویش بافته است و لذا باید انسان تلاش کند تا آنچه درباره ذلّت و کوچکی عالم و بزرگی خدا می داند را از ذهن به قلب ببرد و در مرتبه بعد آن را به «اطمینان» تبدیل کند، چنانکه حضرت ابراهیم در پاسخ خدا که از او می پرسد آیا ایمان نداری، می فرماید می خواهم که قلبم مطمئن شود (أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی‌ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‌.[10])

و البته این نیز پایان مسیر تفکّر نیست و بعد از آن باید تلاش کرد که، آن حقیقت را مشاهده کرد، که بیان دیگری را می طلبد.

شرط دیگر برای اینکه «عبادت کامل» شود نیز آن است که با «تفکّر» به مقام خشوع و خضوع دست یابیم.[11] در این باره سخن را باید به زمان دیگر ارجاع داد، چراکه ایام این ماه رو به پایان است و سخن از خشوع حق، بی پایان.

امّا به طور خلاصه می توان گفت خشوع به معنی حضور قلب همراه با تواضع و ادب و احترام نسبت به حق تعالی است و این مقام با خوف و رجاء نسبتی عمیق دارد که باید مستقلاً آن را باز شکافت.

 و شرط دیگر برای نیل به کمال اینکه باید عبادت را با طمأنینه و آرامش قلب به جای آورد.[12]

حضرت امام در کتاب سرّالصلوة نقل می کند که حالات یک نمازگزار را تشریح می کند:

«از کتاب فلاح السّائل نوشتۀ عارف سالک مجاهد ابن طاووس رضی الله عنه منقول است که در آن گفته: حدیث شده رزام، غلام آزاد شدۀ خالد بن عبدالله ، که از اشقیا بود، در حضور ابوجعفر منصور (دوانیقی) از امام جعفر بن محمد (الصادق) علیهماالسلام درباره نماز و حدود آن پرسید. آن حضرت علیه السلام فرمود: «نماز را چهار هزار حد است که تو (حتی) یکی از آن حدود را تمام نتوانی کرد». رزام گفت: «مرا خبر ده از آنچه که ترک آن جایز نیست و نماز جز بدان تمام نمی گردد». فرمود: «نماز به کمال نمی رسد جز برای کسی نمازگزاری که دارای طهارتی همه جانبه و تمامیتی رسا باشد؛ نه دیگران را اغوا کند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسلیم فرود آورده استقامت و ثبات در پیش گیرد؛ بین نومیدی (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و میان شکیبایی و بیتابی ایستاده باشد، گویی وعده نیکویی خدا (ثواب و پاداش) برایش عملی شده و وعده عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع خود را (در راه خدا) بذل نموده و هدف خود را (از عبادت) پیش رو قرار داده و در راه خدا خون خود ارزانی کرده و در راه به سوی خدا از ماسوای او روی گردانده؛ در بینی بر خاک نهادن (در سجده) هیچ ناخوشایندی و کراهتی در دل ندارد؛ رشته های پیوند را به غیر آن کس که او را قصد کرده و به سویش روانه شده و از او عطا و یاری طلبیده گسسته است؛ پس چون چنین نمازی به جای آورد، این همان نمازی است که از فحشا و منکر باز می دارد.»[13]

سخن را در شب سالگرد رحلت امام عزیز با مقدمه ایشان بر کتاب سرّالصلوة پایان می بریم، باشد که خدای سبحان رضوان خویش را بر امام بزرگوار و فرزند عزیز ایشان –که مخاطب این کلمات هستند- نازل فرماید و ما را از آنچه در این ماه مبارک عرضه داشتیم، بی بهره نگرداند.

امام می نویسد:

«وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به‌ ‌سوی سرای جاوید می رود با دست خالی از حسنات و نامه ای سیاه از سیّئات، با‌ ‌امید به مغفرت الله ـ و رجاء به عفو الله است ـ به فرزندی جوان که در کشاکش با‌ ‌مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی (که خداوند به لطف بیکران‌ ‌خود هدایتش فرماید) یا خدای ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت‌ ‌خود از لغزشها محفوظش فرماید).‌

‌‌     فرزندم، کتابی را که به تو هدیه می کنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک‌ ‌معنوی اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف‌ ‌می کنم که آنچه نوشته ام از حدّ الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تاکنون به‌ ‌بارقه ای از این شمّه دست نیافتم.‌

‌‌     پسرم، آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست‌ ‌ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر)‌ لکن از عنایات خداوند‌ ‌رحمان نباید مأیوس شویم که او جلّ و علا دستگیر ضعفا و معین فقراء است.‌

‌‌     عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به‌ ‌مافوق جبروت است، تا حدّ فناء مطلق که در سجدۀ اول حاصل شود، و فناء از فناء‌ ‌که پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن الله و‌ ‌الی الله. و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: ‌‌هو الاوّل‌ ‌و الآخر و الظّاهر و الباطن.

‌‌    ‌‌پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل‌ ‌معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا‌ ‌بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. 

‌‌     فرزندم، از خودخواهی و خودبینی به درآی که این ارث شیطان است، که به‌ ‌واسطه خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفّی او جلّ‌ ‌و علا سرباز زد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که‌ ‌اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیۀ شریفۀ و «قاتِلُوهُمْ حَتّی َلاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لله» ‌در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه که شیطان بزرگ و جنود‌ ‌آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس برای رفع‌ ‌فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی‌ ‌رسید همه چیز و همه کس اصلاح می شود. 

‌‌     پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن.‌ ‌همّت کن و از هواهای نفسانیه، که حدّ و حصر ندارد، بکاه؛ و از خدای متعال جلّ و‌ ‌علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر‌ ‌عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقّق یک‌ ‌رکعت آن و مشاهدۀ انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خویش،‌ ‌شمّه ای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دور نمایی از صلاة‌ ‌معراج سیّد انبیا و عرفاء علیه و علیهم و علی آله الصّلاة و السّلام را مشاهده کردیم؛‌ ‌که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار‌ ‌خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان؛ و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است،‌ ‌مگر لطف دوست جلّ و علا شامل شود و دستگیری کند. 

‌‌     عزیزم، از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از‌ ‌دست می رود، حتّی توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس‌ ‌اماره آن است که جوانان را وعدۀ صلاح و اصلاح در زمان پیری می دهد تا جوانی با‌ ‌غفلت از دست برود؛ و به پیران وعده طول عمر می دهد. و تا لحظۀ آخر با وعده های‌ ‌پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز می دارد تا مرگ برسد؛ و در آن حال‌ ‌ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، می گیرد. پس در جوانی که قدرت بیشترداری‌ ‌به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جلّ و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر ـ‌ ‌اگر پیوندی داری ـ محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن، و در‌ ‌تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او جّل و علا سزاوار پیوند نیست. و پیوند‌ ‌با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیلۀ شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق‌ ‌کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و‌ ‌خود را لا شیء می دیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات می شمردند. پسرم،‌ ‌هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او جلّ و علا بیشتر شود. 

‌‌     ‌‌در نماز، این مرقاة وصول الی الله، پس از هر ستایش «تکبیر»ی وارد است؛‌ ‌چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، ولو‌ ‌اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از‌ ‌توصیف ذات و صفات و افعال می رساند. چه می گویم، کی توصیف کند! و چه‌ ‌توصیف کند! و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم،‌ ‌از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است ؛ و هیچ از‌ ‌هستی مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازۀ او جلّ و علا، شاید‌ ‌هیچ یک از اولیا سخنی از او نمی گفتند؛ در عین حال که هر چه هست سخن از او‌ ‌است لاغیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر ذکر او است: ‌‌و قَضی‌ ‌ربُّک اَلاّ تَعْبدُوُا اِلاّ اِیّاه؛‌‎‎ و ایّاک نعبد و ایّاک نستعین‌‎‎ که شاید از لسان حق خطاب به‌  ‌‌‎‎‌همۀ موجودات است. و ‌‌اِنْ مِن شَی ءٍ اِلاّ یُسبِّحُ بحمدهِ ولکن لا تَفقهونَ تَسبیحَهُم‌‎‎ این نیز‌ ‌به لسان کثرت است، و گرنه او حمد است و حامد است و محمود: ‌‌اِنَّ ربَّک یُصلّی؛‌‎‎ ‌الله  ‌‌نورُالسّموات والاَرض.

‌‌    ‌‌پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از‌ ‌خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که‌ ‌همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق‌ ‌منّت بر ما دارند، که وسیلۀ خدمت به او جلّ و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال‌ ‌کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیلۀ شیطان است که ما را در کام خود‌ ‌فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفع تر است انتخاب کن، نه‌ ‌آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جلّ و علا است.‌‎‎  پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها‌ ‌یکی از نامه های اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند‌ ‌انتخاب کن که آن رضای او جلّ و علا است. در دل به من اشکال مکن که اگر‌ ‌صادقی، چرا خود چنین نیستی؛ که من خود می دانم که به هیچ یک از صفات اهل‌ ‌دل موصوف نیستم؛ و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس‌ ‌خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است، اگر چه به قلم‌ ‌مثل منی که از خصلتهای شیطانی دور نیستم. و به خدای تعالی در این نفسهای آخر‌ ‌پناه می برم و از اولیای او جلّ و علا امید دستگیری و شفاعت دارم.‌

‌‌     بارالها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را‌ ‌ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعۀ خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده.‌ »[14]

‌‌

 

 

 


[1]. کافی، ج‌2، ص55.

[2]. آداب الصلوة،ص7.

[3]. همان.

[4]. همان، ص11.

[5]. همان،

[6]. همان.

[7]. مصباح الشریع، ص7.

[8]. رسائل الشریف‌المرتضى، ج 2، ص 261

[9]. آداب الصلوة، ص16.

[10]. بقره/260.

[11]. آداب الصلوة، ص18.

[12]. همان، ص23

[13]. سرّ الصلوة، ص9.

[14]. مقدمه سرّ الصلوة، ص27.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.