خلاصه آنکه به نظر اینجانب روشی که امام در مسأله حقوق خانواده مطرح فرمودند، تحولی است که دستورات اخلاقی زندگی را برایش ضمانت اجرایی قائل شدند و در زمان ایشان بسیاری از مسائل اخلاقی تبدیل به قانون و دارای ضمانت اجرایی شد.
پایگاه خبری جماران، از من خواسته شده که در مورد نظریات و سیره عملی و نظری امام در مورد وظایف زوجین یا به اصطلاح حقوق خانواده سخن بگویم. من در فرصت کوتاه چند نکته در کمال اختصار عرض میکنم.
امام در قضیه زن در جامعه اسلامی چه قدمی برداشته است؟
امام یک فقیه بزرگ است، با متد سنتی فقاهت میکند و بر اساس راهی که فقها رفته اند همان راه را میرود. به هیچ وجه در متد و روش فقاهت دستبرد نمی زند و بر روش سنتی تأکید دارد و در عین حال میبینیم چنین تحول عظیمی را در مسأله روابط خانوادگی، حرکت زنان، موقعیت زنان و موضع آنان در اجتماع به وجود میآورد. من از شما میخواهم توجه کنید: سؤال را چگونه باید پاسخ داد؟ شخصیتی که به دنبال سیره فقاهتی بزرگان پیشین است و همواره بر آن تأکید و اصرار دارد و اگر کسی از روش عادی منحرف میشد تا آنجا که همه دیده بودیم، اول معترض ایشان بودند و در عین حال چنین تحول عظیمی را هم عملاً میبینیم به وجود آوردند. پس راز قضیه را کجا باید پیدا کرد. ایشان چه کرده اند و از چه راهی این تحول را به وجود آورده اند. امروز به این سؤال در ظرف دقایق کوتاهی پاسخ میگوییم.
می دانید که آغاز نهضت امام از سال 1342 از جریان شرکت زنان در مشاغل انتخاباتی شروع شده است؛ اما همین آغاز به گونه ای انجامید که فرمودند: «انقلاب ما را میتوان مدیون خانمها دانست». جمع بین این دو چگونه باید کرد؟ و چه راهی را ایشان در این قضیه پیش گرفتهاند توجه بفرمایید. آن مقدار که من میفهمم، راز این سؤال در یک مطلب نهفته است.
آن مطلب این است که امام فقیه است، فقاهت میکند، مجتهدی است توانا، در عین حال استاد اخلاق است.
به چه کسی میگویند فقیه و به چه کسی میگویند عالم اخلاق؟ علوم تعریف دارد و تعریفهایش آنها را از هم جدا میکند، شما بگویید، یک گزاره اخلاقی چیست؟ و یک گزاره فقهی کدام است؟ سؤال میکنم روشنتر بشود. اگر بگوییم دروغ حرام است، این فقه است یا اخلاق؟ پس اخلاق چیست؟ چگونه دروغی اگر میگفتم، اخلاق میشد. اگر بگوییم خیانت در امانت محکوم است، منفور است، زشت است، قبیح است، حرام است، این فقه یا اخلاق است؟ گزاره را چگونه بگوییم فقه است و چگونه بگوییم اخلاق؟ توجه کنید، حقوق آن است که ضمانت اجرای دنیوی دارد و اخلاق آن است که ضمانت اجرای دنیوی ندارد. یعنی اگر بگوییم آدمکشی جرم است، این حقوق است چون کسی که این کار را میکند مجازات دارد اما بگوییم فلان کار زشت است؛ ولی اگر کسی کرد مجازات ندارد، این اخلاق است. آیا ما میتوانیم در فقه اینطور جدایی حاصل بکنیم؟ خیر. چون مجازات در فقه اعم از مجازات دنیوی و اخروی است، اگر امری مجازات دنیوی ندارد، مجازات اخروی دارد؛ مثل دروغ. اگر کسی را به خاطر دروغ شلاق نمی زنند؛ اما بی گمان حساب او با کرام الکاتبین است، حسب نفوس شرعیه مجازات دارد. چطور میگوییم این دستور اخلاقی است، ولی فلان دستور حکم است؛ فقه است. چگونه باید از هم جدا کنیم، ساده هم نیست. خیال نکنید خیلی هم ساده است، بسیار مشکل است. هر چه در ذهنتان آمد، ممکن است به من در کلاس یا در جایی دیگر بنویسید. هرچه میتوانیم، چگونه میتوانیم این را از هم جدا کنیم؟ آیا خدای ناکرده میرسیم به این تفکر غلط که فلان یهودی که در فلان کتاب نوشته است که در جایی که شریعت وجود دارد اخلاق نیست. همه اش شریعت است. این حرف باطل است؛ پس پاسخش چیست؟ به نظر میرسد اخلاق دستورهای کلی فطری است؛ ولی مقابل فقه است یا زیربنای فقه؟ حضرت امام از کسانی هستند که در فقاهتشان اخلاق را زیربنای فقاهت قرار میدهند، تبیین این تفکر ایشان ادعایی بسیار بزرگ است، اثبات وسیعی میخواهد که من در حال نوشتن یک اثر ناقابل هستم که ان شاء الله نظر ایشان را در آن کتاب متبلور خواهم کرد.
دستورات فقهی اسلامی در آغاز یک دستور کلی بود. در قرآن مجید نه بالای آن نوشته بود فقه، نه بالای آن نوشته بود اخلاق. از قرن دوم که فقه تدوین شد، یک سری قواعد اخلاقی در فقه آمد و تبدیل به قانون شد. و چهره احکام به خود گرفت؛ ولی متأسفانه در تاریخ اندیشه اسلامی این دو مطلب از یکدیگر کم کم جدا شد. و مقابل هم قرار گرفت؛ یعنی فقاهت چیزی شد و اخلاق چیز دیگر. فقه میگفت من اخلاق سرم نمی شود، من از چهارچوب دین و تقلید بیرون نمی روم و این اثرش در بسیاری از موارد نمودار بود. از جمله در زندگی زناشویی، زن با مرد و مرد با زن میرسید به اینجا که برای مثال خانمی در جوانی با مردی در کمال فقر، در کمال مستمندی، در دوران نداری، دوران بی چیزی تحمل میکند، زندگی میکند. بعد از چند سال مرد نشاط خود را حفظ کرده، هنوز چون سختی و دشواری که خانم تحمل کرده او تحمل نکرده، پولدار میشود، توان مالی پیدا میکند؛ اما خانم جوانی اش را از دست داده، نشاطش را از دست داده، حالا این مرد هوس یک زن نو میکند و میخواهد تجدید فراش کند. از فقه بپرسید بلافاصله میگوید این حق اوست، در همین لحظه میتواند، ولو بدون هیچ عذری، آن خانم قدیمی را طلاق بدهد. بلافاصله بعد از عده، یک زندگی بسیار محدود در اختیار او بگذارد و از خانه بیرونش کند و بعد همسر جدید را بیاورد. فقیه میگوید: این عمل حلالی است و روی موازین فقهی، درست است. اما از اخلاق چطور؟ از جوانمردی چطور؟ از وفا چطور؟ از عدالت بپرسیم چطور؟ از عدل چطور؟ این مفاهیم که مفاهیم ارزشی هستند، میگویند: بی وفایی است. نامردی است. خلاف عدالت است. اما حرام نیست. توجه بفرمایید. به نظر میرسد ما اگر تمام اخلاق را بخواهیم این طور در شریعت داخل کنیم، حرف فلان یهودی صحیح میشود. ما در شریعت دیگر اخلاق نداریم. در ادیانی که دارای شریعت هستند، مثل یهود و اسلام دستمان کوتاه است، هر چه در شرع حرام باشد بد و هر چه حلال باشد خوب. اگر این طوری معنا کنیم، اخلاق دیگر معنا ندارد. اما اگر ما به اخلاق، به همان اخلاق محمود، به همان مفاد حکمت عملی که اشاره کردم این طوری نگاه کنیم که یک اصول پیش فقهی است اخلاق، (اصول پیش فقهی یعنی چه؟ یعنی در هنگام استنباط اگر برخورد کردیم به آن اصول، تفسیر فقاهتی، در آن چهارچوبی باشد که در چهارچوب اخلاق منطبق باشد.) این است که از سیره فقها هم بیرون نرفتیم، روش را عوض نکردیم؛ ولی اصول پیش فقهی را اصل مسلم گرفتیم؛ یعنی در هنگام اجتهاد و استنباط احکام شرعیه و فرعیه، اصل عدالت است، اصل وفا است، اصل مهربانی است، اصل دوستی است، اصل امن است، اصل آسایش است، اصل معاشرت به معروف است. قرآن مجید برای فرمول یک زندگی خانوادگی به تفصیل چیزی بیان نکرده، یک اصل اخلاقی بیان کرده: «عاشروهن بالمعروف» معاشرت به معروف یک دستور اخلاقی کلی است. این دستور را یک فقیه میگوید این یک دستور اخلاقی برود کنار ما هستیم، و اطلاقات و... اما اگر بگوییم اصل معاشرت به معروف است. معروف یعنی چه؟ معروف امروز، با معروف دیروز ممکن است فرق بکند، اصل معروف است. معروف یعنی اعمال نیک شناخته شده عرفی، به نظر من آن کار جدیدی که امام کرده و در تاریخ فقاهت سابقه ندارد، این مطلب است.
اموری که تا قبل از امام خمینی(ش)، یک سری دستورات اخلاقی محض بود و به اصطلاح حقوقی ضمانت اجرا نداشت. ایشان آمد و ضمانت اجرا برای آن گذاشت. شما ببینید من اگر به امام نسبت میدهم، از این جهت است که انقلاب پیروز شده و شورای انقلاب تشکیل شده، از قوانین اولیه شورای انقلاب که یقیناً در محضر حضرت امام بوده و یقیناً میتوان نسبت داد که با رضای ایشان یا تأیید لفظی یا تأیید عملی ایشان بوده، قانون، تشکیل دادگاههای خاص برای خانواده بود. توجه بفرمایید، لایحه قانونی تشکیل دادگاههای مدنی خاص در 1358 نوشته شد و امام به عنوان یک فقیه سنتی دنباله روی جواهرالکلام و مؤکد روش فقهای قبلی مهر تأیید بر آن زد. در لایحه دادگاههای مدنی خاص یک مطلب آمد و ببینید چه تحولی ایجاد میشود. تا قبل از این قانون، فقها میگفتند طبق ماده 1150، مرد هر آنی که میخواهد زن خود را طلاق بدهد، میتواند. ماده 1150 قانون مدنی، حالا از نظر فقهی، طلاق به دست مرد است، اختیار با اوست، کراهت لازم نیست، به میل هم میتواند طلاق بدهد؛ ولی قرآن میگفت «و ان خفتم شقاقة بینهما و من اهله» که فقهای قبل میگفتند این یک اخلاق است، یک توصیه اخلاقی است «و ان خفتم شقاقه بینهما و من اهله» اگر یک موقع خواستند جدا بشوند، بهتر این است که یک حَکَم بفرستند. این یک توصیه صرف است. شما ببینید کتب فقهای قبلی همه این طور است، اما این بزرگوار آمده قانون دادگاههای مدنی خاص و این دستور اخلاقی را مهر قانونی بر آن زد و ضمانت اجرا بر آن نهاد و تحول عجیبی را به وجود آورد. این دستور اخلاقی قانون شد. این دستور اخلاقی که تا به حال هیچ ضمانت اجرا نداشت که اگر مردی بخواهد طلاق بدهد زنش را، بایستی به دادگاه مراجعه بکند، لایحه بنویسد، دلایل جدایی خودش را مرقوم بکند، دادگاه رسیدگی کند، جعل حکم بکند، حکمین بروند گزارش تهیه کنند که چرا اینها میخواهند جدا بشوند. و طلاق بدون اجازه دادگاه مدنی خاص ممنوع شد. هیچ گونه طلاقی مجاز نبود در اول انقلاب؛ یعنی سال 58، تحولی که میتوان بر این امر قائل شد این است که یک دستور اخلاقی، که در سراسر کتب فقهی برخورد با آن فقط به صورت یک توصیه و سفارش _ که خوب هست که این طوری کنید و بهتر است این طوری کنید _ بود، امام آمد و گفت این دستور اخلاقی الآن باید ضمانت اجرا پیدا بکند.
چهارده قرن است اسلام در رأس برنامه هایش تعمیم مکارم اخلاق بوده، پیغمبرشان گفته: من آمدم مکارم اخلاق را تکمیل کنم. من آمدم دروغ را براندازم، من آمدم غیبت را براندازم، من آمدم تهمت را براندازم، من آمدم مردم را جوانمرد کنم، خانمها را به کرامت برسانم، مردم را اهل ایثار کنم، اهل وفا کنم، مهربان کنم، دوست کنم، اما عملاً موفق نشده اسلام؛ اگر به ما بگویند اسلام تا به حال موفق نشد و چون در تمام کشورهای اسلامی دروغ، تهمت، ایذا، اختلافات خانوادگی، تمام اینها بیشتر از جاهای دیگر است، ما باید چه جواب بدهیم؟ راز عدم موفقیت چیست؟ چرا آمار ناسازگاری در خانواده های مسلمان بیشتر است؟ چرا جنس تقلبی در بازار مسلمانان بیشتر است؟ چرا اختلافات مادر شوهر، خواهر شوهر، جاری، و این مسائل در زندگی اسلامی است؛ ولی در زندگیهای دیگر نیست؟ یا کمتر، جوابش چیست؟
جوابش این است که یا اسلام باید با روح مردم تماس بگیرد و اخلاق را از طریق عرفان تزریق بکند و اگر نه، با شریعت میخواهد اصلاح کند، باید برای این مسائل ضمانت اجرایی بگذارد. جمع بین هر دو اگر قائلید، پس چرا نمیشود؟ عرفا در تربیت انسانها موفق بودند، این را منکر نیستیم. اما کسانی که قائل به این هستند که هم شریعت باشد هم طریقت مثل ما، پس چرا باید برای دستورات این چنینی، که این همه خداوند زشتی در قرآن مجید شمرده، با هیچ ضمانت اجرایی برخورد نمی کنید؟ در همان آیه تعدد زوجات به صراحت میفرماید. و بلافاصله فقها میگویند این دستورات اخلاقی است. گویی نستجیر بالله نعوذ بالله، انزوا بر این آیه قرآن نهاده اند؛ اما یک فقیه بیاید برخورد قانونی با این مسأله بکند و همین اخلاق را ضمانت اجرایی به آن بدهد. اینکه میگوید «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً...» معنایش این است که خوف از بی عدالتی نباشد. اطمینان به عدالت باشد و این اطمینان را دادگاه باید اعراض بکند که در همان لایحه دادگاه مدنی خاص آمده، اگر یک کسی هوس تجدید فراش برایش پیش آمده، تا اثبات نکند قدرت عدالت دارد، عدالت در نفقه دارد، نیاز خانوادگی دارد، خود دادگاه اجازه تجدید فراش نباید به او بدهد؛ این همان آیه قرآن است و همان سیره فقهی است؛ ولی یک نوع برخورد دیگر با آن، استنباط دیگری است از آن.
خلاصه آنکه به نظر اینجانب روشی که امام در مسأله حقوق خانواده مطرح فرمودند، تحولی است که دستورات اخلاقی زندگی را برایش ضمانت اجرایی قائل شدند و در زمان ایشان بسیاری از مسائل اخلاقی تبدیل به قانون و دارای ضمانت اجرایی شد.
والسلام
منبع: حریم امام