با به قدرت رسیدن پوتین در سال 2000 میلادی، روسیه از خواب زمستانی منتج از فروپاشی شوروی بیدار شد و رفته رفته جایگاه خود را در نظام بین‌الملل بهبود بخشید. اگر چه مرد اول روسیه بین سال‌های 2008 تا 2012 بر مسند نخست وزیری تکیه زد اما بار دیگر از سال 2012 تاکنون ریاست فدراسیون روسیه را بر عهده دارد. روسیه در سال 2012، با بروز بحران سوریه به گونه‌یی محسوس با ایالات متحده و متحدین غربی‌اش وارد تنش شد که این پدیده با ظهور بحران اوکراین رشد چشمگیری پیدا کرد. اگر چه در این بین موضوعاتی همچون اسنودن نیز نمکی بر این تنش‌ها بود. ولادیمیر پوتین، هفته جاری بازدیدی از کشورهای امریکای لاتین داشت و مناسبات خود با همسایگان جنوبی ایالات متحده را پررنگ‌تر کرد؛ از این رو به سراغ دکتر «مهدی سنایی» سفیر فوق‌العاده و تام‌الاختیار کشورمان در فدراسیون روسیه رفتیم تا با بررسی جایگاه روسیه پس از فروپاشی شوروی، جایگاه فعلی آن را از آقای سفیر جویا شویم و مناسبات دو کشور در دولت جدید را مورد بررسی قرار دهیم. اگر چه در این میان موضوعاتی چون قرارداد نفتی و تاثیر بحران اوکراین بر سیاست‌های روسیه در قبال مذاکرات با 1+5 را نیز مورد گفت‌وگو قرار دادیم. «مهدی سنایی» نخستین سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه است که علاوه بر زبان انگلیسی به زبان روسی نیز تسلط کامل دارد. وی موسس دانشکده مطالعات روسیه دانشگاه تهران بود و سال‌ها ریاست این دانشکده را بر عهده داشت. این دانشیار دانشگاه در دوره‌های هشتم و نهم عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی بود و به دلیل سابقه مطالعاتی و دیپلماتیک دیرینه خود با کشور روسیه از سوی محمد جواد ظریف به عنوان سفیر فوق‌العاده و تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه انتخاب شد. وی عضو باشگاه والدای روسیه است و ریاست موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) را بر عهده دارد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیون روسیه به انزوا فرو رفت اما پس از گذشت سال‌ها بار دیگر به احیای خود پرداخت، به گونه‌یی که حتی بار دیگر در مقابل ایالات متحده و غرب قدرت نمایی کرد. به نظر شما سیاست خارجی روسیه چه دوره‌هایی را طی کرده تا به موقعیت کنونی خود رسیده است؟

سیاست خارجی روسیه در دو دهه گذشته را به چند دوره متفاوت می‌توان تقسیم کرد. دوره اول: یلتسین و پریماکوف؛ دوره دوم پوتین و مدودوف و نهایتا بازگشت پوتین در دوره سوم. البته دوره اول در درون خود برهه‌های متفاوتی داشته است. تلاش روسیه برای مکان‌‌یابی بهتر و بالاتر در ترتیبات نظام بین‌الملل در دوره اخیر شکل روشن‌تری به خود گرفته و ترجمانی از آرمان آن در تبدیل شدن به قدرتی بزرگ در عرصه بین‌الملل و نوع برداشت نخبگان این کشور از چگونگی ساختار نظام بین‌الملل بعد جنگ سرد ناشی می‌شود. روسیه از همان ابتدای دهه 90 نظام تک‌ قطبی را به عنوان اصل سازمان‌دهنده نظم بین‌الملل پس از جنگ سرد به رسمیت نشناخت و تثبیت آن را مغایر با منافع خود ارزیابی می‌کرد اما از سویی توان مقابله با آن را نداشت و از سوی دیگر قدرت در دست نیروهای راست‌گرایی بود که به همگرایی با اروپا و تبدیل شدن به عضوی برابر از جامعه اروپا و ناتو امیدوار بودند. از منظر دولتمردان کرملین نظام تک‌قطبی موجود وضعیتی موقت و ناپایدار است که با وقوع تحولات و ائتلاف‌های جدید درون سیستمی و ظهور مراکز جدید قدرت از جمله اروپای واحد، چین، هند و روسیه اساس آن به چالش ‌کشیده و دیری نمی‌گذرد که موازنه قدرت به شکلی جدید با حضور قدرت‌هایی جدیدتر نظیر برزیل، ایران، آفریقای جنوبی و برخی بلوک‌های دیگر در عرصه روابط بین‌الملل برقرار می‌شود. آنها با درک این مهم که در عرصه بین‌الملل ضعف موجب نفوذ‌پذیری می‌شود، کشور ضعیف نسبت به تهدیدها آسیب‌پذیر و کشور قوی قادر به ایجاد توازن در برابر تهدیدها است، موضع‌گیری‌های منفعلانه (و بعضا مصالحه‌جویانه) روسیه در دهه 90 و سال‌های ابتدایی هزاره جدید در قبال تحولات بین‌المللی را ناشی از همین منطق و واقعیت ضعف‌ آن در ابعاد مختلف می‌دانند. بر همین اساس مسکو دستیابی روسیه به توان بایسته در فرآیندهای رقابت جهانی و بازیابی جایگاه آن به عنوان یک «قدرت بزرگ» را همواره به عنوان یک اصل اساسی مطمح نظر داشته است. ولادیمیر پوتین در سخنرانی سالانه خود در دسامبر 2013 در مجمع فدرال روسیه با طرح گزاره‌هایی چون؛ «روسیه در دفاع از حقوق بین‌الملل می‌خواهد رهبر باشد»، «مسوولیت تاریخی روسیه در جهان بی‌ثبات رو به افزایش است» و روسیه «یکی از تضمین‌کنندگان مهم ثبات منطقه‌یی و جهانی است»، با صراحت و آشکاری بیشتری «تمایل» این کشور به ارتقای موقعیت خود در عرصه جهانی را مورد تاکید قرار داد. هر چند پیش از این، این‌گونه اظهارنظرها از منظری «سلبی» و در انتقاد از سلطه غرب بر روندهای بین‌المللی بیان می‌شده اما پوتین در دور جدید ریاست‌جمهوری خود با لحنی «ایجابی» از «رهبری»، «مسوولیت تاریخی» و نقش «ثبات‌ساز» روسیه در گستره «جهانی» سخن به میان می‌آورد. در این بین، استمرار و تاکید غرب بر پیشبرد سیاست تهاجمی خود در قبال روسیه از یک سو و ضعف مشهود آن در تحقق اهداف خود در زمینه‌ها و حوزه‌های مختلف، پوتین را بر آن داشته تا توان مسکو به بازی خارج از چارچوب‌های تعریف ‌شده غرب و مشارکت آن در تعریف قواعد بازی را به بوته آزمون بگذارد. در همین راستا، قابل مشاهده است که روسیه در تحولات اخیر بین‌المللی از جمله در سوریه، اوکراین و تا حدودی برنامه هسته‌یی ایران، رویکرد محافظه‌کارانه خود را رها کرده و با اعتماد به نفس بیشتری در مقابل غرب قرار می‌گیرد. نقطه ضعف اساسی روسیه در این روند نیازمندی‌های اقتصادی و به ویژه فناوری به غرب است که با بی‌حاصل ماندن توافقات روسیه و امریکا در دوره «ریستارت» برخی سیاستمداران روسیه به فکر بازگشت به پایه‌ها و روش‌های اقتصادی دوره شوروی افتاده‌اند.

پس می‌توان مدعی شد که روسیه احیای خود را مدیون پوتین است. به نظر شما وی چه اقداماتی را برای احیای کشورش انجام داده است؟

سیاست خارجی پوتین در طول دوره‌های مختلف طیف رنگارنگی از عناصر و مولفه‌ها را در خود جا می‌دهد و روش‌های متفاوتی از اتحاد راهبردی تا تقابل استراتژیک را در مواجهه با امریکا برگزیده است. شاید وجه مشترک همه این دوران تلاش برای احیا و ارتقای جایگاه روسیه بوده است. ولادیمیر پوتین پس از به دست گرفتن قدرت ابتدا ضمن انتقاد از رویکردهای ایدئولوژیک در سیاست خارجی، با طرح نظریه روسیه به مثابه یک «قدرت بزرگ مدرن هنجارمند» تلاش کرد عناصر واقع‌گرایی در این حوزه و به تبع آن امکان‌پذیری‌ هدفگذاری‌های خارجی را افزایش دهد. او که وارث یک دهه آشفتگی داخلی و کشوری ناتوان در دفاع از منافع خود در عرصه خارجی بود، مسکو را در محذور انتخاب میان همگرایی با غرب و تبدیل به دولتی «هنجارمند» در نظام بین‌الملل غرب‌محور یا مقاومت با داشته‌های اندک در برابر زیاده‌‌خواهی‌های دولت‌های غربی می‌دید. در این بین، هرچند غرب بر بایستگی روسیه به عنوان یک «قدرت هنجارمند» تاکید داشت اما پوتین یک «قدرت بزرگ هنجارمند» با فضای مانور بیشتر را ترجیح می‌داد. مهم‌ترین اظهارنظر پوتین در این رابطه که بیانگر تمایلات نوستالژیک او به موقعیت «قدرت بزرگ» پیشین روسیه بود، در آوریل 2005 و با تعبیر فروپاشی شوروی به بزرگ‌ترین «فاجعه ژئوپولتیکی قرن» عنوان شد. پوتین در راستای عملیاتی کردن این آرمان در سال‌های ابتدایی ریاست‌جمهوری خود با اتخاذ رویکرد «عمل‌گرایی محافظه‌کار»، سه اصل:

1) نوسازی اقتصادی

2) حضور موثر در فرآیندهای رقابت جهانی در حوزه‌های مختلف

3) اعاده جایگاه (سیاسی) روسیه در عرصه بین‌الملل به عنوان یک «قدرت بزرگ جدید» را مبنای سیاست خارجی خود قرار داد.

این سه اصل ترجمان رویکرد عمل‌گرایانه او در سیاست خارجی بود که ضمن التفات عینی‌ به محدوده داشته‌های روسیه و ارزیابی واقع‌بینانه‌تر از فضای بازی آن در عرصه بین‌الملل، بر قابلیت‌های سخت‌ و نرم‌افزاری موجود این کشور استوار بود. این واقع‌گرایی آرمان‌گرایانه را می‌توان در تاکید او بر اینکه: «کسی که از فروپاشی شوروی ناراحت نباشد، دل ندارد و کسی که به فکر احیای آن باشد، عقل ندارد»، گذاشت. بر همین اساس، روسیه طی دوره اول، با وجود مخالفت با وضعیت موجود تلاش کرد با شناخت صحیح منافع ملی در فضای متغیر بین‌المللی به بازتولید قدرت متناسب با زمان و شرایط اقدام و روند توان‌یابی روسیه در ساختار حاکم نظام بین‌الملل را در یک فرآیند و به صورت تدریجی به انجام برساند. در حوزه اقتصادی باید توجه داشت که دهه 90 با توجه به کاهش قابل ملاحظه سطح تولید، کاهش سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی، افت توان علمی و تکنولوژیکی، رکود بخش کشاورزی، اختلال در نظام پولی و مالی، کاهش درآمدهای دولت و رشد بدهی‌های خارجی دهه افول اقتصاد روسیه بود. اما طی سال‌های اخیر با حضور پوتین این وضعیت به صورت قابل توجهی بهبود یافته است. در عرصه سیاسی نیز سال‌های پس از فروپاشی با تنزل موقعیت سیاسی روسیه در عرصه‌های منطقه‌یی و بین‌الملل همراه بود. روسیه با وجود حفظ عضویت خود در شورای امنیت سازمان ملل در بسیاری از موضوعات و مسائل بین‌المللی یا موضع‌ انفعال برمی‌گزید یا اینکه موضع‌گیری‌های آن (به عنوان مثال در جنگ یوگسلاوی) به واسطه ضعف قدرت آن محلی از اعراب نمی‌یافت. روسیه در دوره پوتین تلاش‌های زیادی را برای ارتقای منزلت سیاسی خود در عرصه بین‌الملل از طریق مشارکت گسترده در نهادهای منطقه‌یی و بین‌المللی، پیگیری دیپلماسی فعال در عرصه خارجی و تاکید بر نقش و موقعیت خود به عنوان یکی از اعضا دائم شورای امنیت در دستورکار قرار داده است. در این راستا سیاستمداران کرملین صیانت از حاکمیت و تاکید بر دیدگاه‌های مستقل روسیه در تحولات بین‌المللی را به عنوان عنصری مهم در حفظ و ارتقای موقعیت سیاسی این کشور مطمح نظر قرار دادند. در حوزه نظامی نیز اقدامات مختلفی در دوره پوتین برای اصلاحات و نوسازی نظامی انجام شده و طی آنها تلاش شده تا ضعف‌های مختلف دوره پس از فروپاشی از جمله فرسودگی تجهیزات نظامی، عدم آموزش و تمرین نیروها، کاهش سطح تخصص افسران و از همه مهم‌تر مشکلات اقتصادی ارتش و پرسنل آن برطرف شود. در این بین، یکی از انتقاداتی که منتقدان وارد می‌دانند، عدم توجه به مقوله قدرت نرم از جمله در حوزه فرهنگی است که هرچند در این زمینه از جمله برای تقویت زبان روسی در جهان و تقویت دانشگاه‌های روسیه تلاش‌هایی انجام شده اما هنوز نتایج ملموسی به دست نیامده است. دو سال پیش پوتین در دیدار سالانه با سفرای روسیه در جهان روی اهمیت قدرت نرم تاکید بسیار کرد اما هنوز مولفه‌های شکل‌دهنده آن و دورنمای تاثیر‌گذاری آن چندان روشن نیست.

بعضی از تحلیلگران مسائل بین‌الملل بر این باور هستند که فدراسیون روسیه به رهبری پوتین درصدد است بار دیگر اتحادجماهیر شوروی را احیا سازد و به صورت ابرقدرتی در حوزه بین‌الملل خودنمایی کند. در این رابطه به مواردی همچون تشکیل اتحادیه گمرکی نیز استناد می‌کنند. به نظر شما این ادعا چقدر با تفکر کرملین‌نشینان و به ویژه شخص رییس جمهور پوتین نزدیکی دارد و آیا در صورت واقعی بودن این تفکر، آیا تحقق آن امکان‌پذیر است؟

‌مهم‌ترین اظهارنظر پوتین که به‌ ‌نحوی بیانگر تمایلات نوستالژیک او به موقعیت قدرت بزرگ سابق شوروی است، ‌‌آوریل 2005 در جریان یک مصاحبه تلویزیونی که طی آن به‌طور ضمنی فروپاشی شوروی‌ ‌را بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپولتیکی قرن نامید، عنوان شد. او در همین رابطه اظهار‌ ‌داشت: کسی که از فروپاشی شوروی ناراحت نباشد، دل ندارد و کسی که به فکر احیای آن‌‌ ‌‌باشد، عقل ندارد. این اظهارنظرها که در مقاطع بعدی نیز در قالب‌های متفاوتی ابراز شده‌اند، بیان آشکاری از تمایل به احیای جایگاه جهانی روسیه هستند اما پوتین بر این نکته نیز تاکید دارد که مسکو در پی دستیابی به موقعیت ابرقدرتی، بسان دوره شوروی نیست چرا که از نظر او، در شرایط وقت هزینه‌های پیگیری چنین سیاستی بیش از منافع آن بود و از سوی دیگر، اتحاد شوروی با وجود هزینه‌های زیاد، دستاورد قابل ملاحظه‌یی از حضور جهانی خود تحصیل نمی‌کرد. او با عنایت به تجربیات سیاست خارجی شوروی و دوره یلتسین و درک این واقعیت که روسیه همانند سلف شورویایی خود قدرتمند نیست، بر این باور است که مسکو با اتخاذ سیاستی واقع‌بینانه‌تر می‌تواند با هزینه‌یی کمتر جایگاه از دست رفته «قدرت بزرگ» خود را در عرصه جهانی مجددا باز یابد. البته باید به یاد داشت که طی دو سال اخیر پوتین به کرات بر نیاز جامعه روسی به ایدئولوژی و متفاوت بودن اصول و ارزش‌های روسیه از غرب تاکید می‌کند. اساسا روندهای واقع‌‌ ‌‌در سیاست خارجی روسیه در دهه 90، حاکی از تاکید افراطی بر یکی از دو گفتمان‌ ‌انزواگرایی (تاکید بر ویژگی‌های خاص روسیه) و همگرایی ( ادغام در غرب) است. در دوره‌ ‌یلتسین تعادلی میان این دو گفتمان برقرار نشد و در نتیجه طی این سال‌ها به‌طور‌ ‌متناوب در سیاست‌ خارجی سمت‌گیری‌‌های متفاوتی تجربه شد. به نظر می‌رسد پوتین با‌‌ ‌طرح راهبرد «قدرت بزرگ مدرن هنجارمند» که همزمان حاوی عناصر گفتمان انزوا (مترتب‌ ‌بر عظمت و اقتدار روسیه) و عناصر گفتمان همگرایی (مترتب بر اقتضائات و الزامات ناشی‌ ‌از پیوند با نظام جهانی) است، بر آن است تا میان این دو گفتمان تعادل بایسته را ایجاد و‌ ‌از این طریق ثبات و پایداری را در سیاست خارجی تقویت کند. در همین راستا، پوتین در دور اول ریاست‌جمهوری خود به سرعت به تعامل با غرب و ترتیبات نوین جهانی سوق داد و تلاش کرد ضمن تعهد به منافع و ملاحظات ملی، برای دستیابی به شناخت بهتر از مسائل جهانی و یافتن سازوکاری برای جست‌وجوی مشترک راه‌حل به درکی مشترک با غرب دست‌ یابد. همکاری روسیه با امریکا پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و استقبال آن از طرح «ری ست» روابط با غرب نمودی روشن از حرکت در راستای این راهبرد است به نحوی که در این مقاطع تعامل مسکو با واشنگتن به نحو قابل ملاحظه‌یی افزایش یافتند. روسیه طی این تعاملات، بر آن بوده تا با رویکردی همکاری‌جویانه به شرکای خارجی خود به ویژه امریکا بفهماند که باید مسکو را به عنوان بازیگری مستقل با منافع مشخص پذیرفته و بیش از این نگاه فرادستانه به آن نداشته باشند. این اندیشه، بر عملی‌ نبودن کاربست سیاست‌های یکسونگر در ارتباط با روسیه تاکید داشت و بر این تصریح بود که تعامل با مسکو باید بر مبنای اصل برابری، احترام متقابل و عنایت به ملاحظات آن ابتنا یابد. البته برخلاف تصور اولیه، امریکا نه تنها در دادن مابه‌ازا‌ به مسکو سخاوتمند نبود بلکه قدرت‌یابی این کشور را خطری عینی برای خود می‌دانست. درک این واقعیت‌ سبـــب شد کـــه پوتین راهبرد تبدیل روسیه به یــک «‌‌ قدرت بزرگ مستقل» را به صورت جدی‌تری مورد توجه قرار دهد. لذا در فهم و تفسیر مقوله «هنجارمندی» در سیاست خارجی روسیه باید به ویژگی «رابطه‌یی» این مفهوم توجه کرد. به این معنا که برخی رفتارهای به نظر «ناهنجار» روسیه می‌تواند واکنشی به رفتارهای «ناهنجار» از سوی شرکای آن به ویژه شرکای غربی باشد و نه صرفا یک اقدام ابتکاری. از سوی دیگر باید پذیرفت که «هنجارمندی» رفتارهای روسیه در مقوله‌های سخت ژئوپولتیکی و امنیتی اندک و تاثیر ذهنیت‌های سخت انگار در این حوزه‌ها همچنان بیشتر است.

با بروز اختلافات اساسی میان روسیه و امریکا بر سر موضوع سوریه و تشدید آن در بحران اوکراین، بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران از آغاز جنگ سردی دوباره میان روسیه و امریکا خبر می‌دهند. در این میان برخی معتقدند که این جنگ سرد آغاز شده است و برخی دیگر از قریب‌الوقوع بودن آن سخن به میان می‌آورند. آیا به نظر شما جنگی سرد به وجود آمده و اگر به وجود آمده در چه مرحله‌یی است؟

اگر‌چه روابط روسیه و غرب به تدریج از مسیر مشارکت به مشارکت/ مقاومت و اکنون تقابل نسبی تغییر یافته است اما باید توجه داشت که رقابت/تقابل جزء دائمی از روابط روسیه و غرب (در مفهوم کلی و منظور ائتلاف غربی به رهبری امریکا) به عنوان قدرت‌های بزرگ و مدعی مدیریت مسائل بین‌الملل هستند که در فضای کشمکش دائم بر سر قدرت در سیاست بین‌الملل در زمینه‌ها و سطوح مختلف بروز بیرونی یافته و در مواقع «شدت» روابط آنها و «مرتبطین» با آنها را با بحران مواجه می‌کند. در شرایط حاضر، این فضا تشدید‌شده که از جمله دلایل آن می‌توان به تلاش طرفین برای بازتعریف مناسبات قدرت و بازتنظیم چگونگی توازن قوا در خاورمیانه (موضوع سوریه) و در اروپای شرقی (موضوع اوکراین) اشاره کرد. طبیعتا جنگ سردی از نوع قبلی‌اش را شاهد نخواهیم بود زیرا عناصر مورد نیاز برای آن در هیچ یک از طرفین نیست. ضمن اینکه قدرت‌های جدید و حایل نیز ظهور کرده‌اند و در روند جهانی شدن نیز وابستگی‌های متقابل افزایش یافته است. در عین حال با توجه به خط یکسانی که غرب دنبال می‌کند و مسیری که روسیه پوتین انتخاب کرده است موارد تقابل افزایش خواهد یافت. اخیرا ولادیمیر پوتین در اجلاس اقتصادی سن پترزبورگ وقوع جنگ سرد را منتفی دانست. با این حال بی‌اعتمادی گسترده و عمیق پوتین به امریکا به ویژه پس از مداخلات در انقلاب‌های کشورهای عربی، حمله به لیبی و اظهارات مداخله‌جویانه در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر روسیه عاملی اساسی است که نباید به هیچ‌وجه نقش آن را در ترسیم خط و مشی آتی سیاست خارحی روسیه دست کم گرفت. پیش از این، «دکترین مونیخ» پوتین را می‌توان آشکار‌ترین انتقاد روسیه و پوتین از روندهای جاری در نظام بین‌الملل دانست که همزمان بر مقاومت در برابر تلاش‌ فزاینده غرب برای تحمیل الگوهای خود تاکید داشت. به گواه روندها، اصول این دکترین همچنان در سخنان و رفتار سیاست خارجی مسکو قابل مشاهده است. پوتین در سخنرانی خود در کنفرانس امنیتی مونیخ (فوریه 2007) «جهان تک‌قطبی» پرداخته واشنگتن به عنوان جهان «یک ارباب و یک حاکمیت» را که طی آن نظام حقوقی یک دولت (اول و پیش از همه امریکا که به انحای مختلف پا را از مرزهای ملی خود فراتر می‌نهاد و به دنبال تحمیل خواسته‌های خود به سایر ملت‌ها بود) را شدیدا مورد انتقاد قرار داد. در این بین، استمرار سیاست تهاجمی غرب در مقابل روسیه از جمله در موضوع سپر ضدموشکی اروپایی، دستکاری مستقیم و غیرمستقیم «تحولات عربی» به ضرر سایر بازیگران از جمله روسیه و نیز تجربه ناموفق پروژه «ری‌ست» نیز از جمله عوامل دخیل در تشدید این فضا هستند. این تحولات به نوبه خود اسباب تقابل‌های «دیگری» از جمله تشدید تنش مستمر لفظی، ماجرای اسنودن، مقاومت بیشتر مسکو در موضوع هسته‌یی ایران، تقبیح اقدام نظامی ناتو در لیبی، مقاومت مستقیم روسیه در سوریه، تلاش‌های پنهان و پیدای مسکو برای توسعه نفوذ در خاورمیانه جدید از جمله در مصر، مساله نظامیگری روسیه در قطب شمال، یارگیری‌های جدید در شرق آسیا و البته بحران اخیر اوکراین نیز بوده‌اند. در همین راستا و با توجه به استمرار رویکرد تهاجمی غرب علیه روسیه و بی‌توجهی آنها به ملاحظات و منافع مسکو، پوتین سیاست «مقاومت مستقیم» و در عین حال حفظ خط تعامل را شیوه‌یی بهینه‌تر برای تحقق منافع روسیه در برابر توسعه‌طلبی‌های غرب و به ویژه امریکا می‌داند. در عین حال، باید به سوی دیگر این مساله نیز توجه داشت و آن اینکه، مسکو انتقادات نسبت به غرب را با وقوف به افول نسبی قدرت ایالات متحده و بن‌بست این کشور در افغانستان و عراق، رفتارهای منفعلانه اروپا، افزایش توان مراکز جدید قدرت و به ویژه به پشتوانه بهبود وضع اقتصادی روسیه که سبب فراخ شدن فضای بازی آن در عرصه بین‌الملل شده بود، ایراد می‌کند. از همین رو، این رویه را می‌توان سوق مسکو از عمل‌گرایی محافظه‌کار به عمل‌گرایی تهاجمی و نه‌تنها اقدامی سلبی در برابر توسعه‌طلبی‌های امریکا، بلکه تلاشی ایجابی برای عقده‌‌گشایی از تحقیرهای روسیه در دهه 1990 دانست. در این بین باید توجه داشت که تقابلات فعلی دیر یا زود جای خود را به دوره‌یی جدید از همکاری خواهند داد. همین مضمون را پوتین به صراحت در سن‌پترزبورگ بیان کرد. اما سیکل رقابت/تقابل/تعامل به عنوان اجزای دائمی از سیاست قدرت‌های بزرگ در آتیه نیز در روابط روسیه و غرب در جریان خواهد بود. قدرت‌های نوظهور و مستقل در این شرایط امکان بیشتری برای رشد و توسعه می‌یابند و می‌توانند با درک شرایط شکننده معاصر اهداف خود در سیاست خارجی را به دقت پیگیری کنند.

اجازه بدهید کمی به روابط روسیه با ایران بپردازیم. اکنون تیم مذاکره ایران در ژنو مشغول مذاکره هستند، به نظر شما فدراسیون روسیه تا چه اندازه در به ثمر نشستن مذاکرات و رسیدن به مرحله کنونی موثر بوده است؟ آیا بحران اوکراین بر موضع روسیه و روند مذاکرات تاثیری گذاشته است؟

همچنان که اشاره شد، به صورت نسبی تفسیر مشابهی در تهران و مسکو در باب تحولات منطقه‌یی و بین‌المللی به ویژه در مورد سیاست توسعه‌طلبانه غرب وجود دارد. روسیه در مقاطع مختلف نشان داده که به این واقعیت واقف است که فشار فعلی بر ایران و برنامه هسته‌یی آن بخشی از راهبرد غرب برای همراستا کردن تهران با اهداف خود در خاورمیانه است. همین مساله، زمینه لازم برای نزدیک شدن مواضع ایران و روسیه را در مذاکرات هسته‌یی از جمله در قالب گفت‌وگوهای 1+5 و ایران فراهم می‌آورد. روسیه طی سال‌های گذشته پیوسته بر حق برخورداری ایران از انرژی صلح‌آمیز هسته‌یی تاکید کرده است. هرچند مسکو در برخی مقاطع با فشارهای تحریمی همراه شده اما در ارزیابی کلی از حضور آن در مذاکرات هسته‌یی، نمی‌توان منکر این واقعیت شد که این حضور در تخفیف یا تاخیر در برخی فشارها موثر بوده است. بر این اساس، جمهوری اسلامی ایران در مسیر مذاکرات از جمله برای نیل به توافق جامع هسته‌یی، تماس و رایزنی دوجانبه را با روسیه و همچنین چین را در دستور دارد، تا با استفاده از ظرفیت این کشورها، نسبت به تامین حداکثری منافع ملت ایران اطمینان حاصل کند. در مقابل نیز، روسیه به لحاظ شرایط بین‌المللی و اشتراک مواضع با ایران خصوصا در مخالفت با مداخلات غرب در امور منطقه‌یی همواره خواستار تبادل‌نظر با تهران در موضوعات مهم و اساسی بوده است. چرا که مسکو می‌داند که ایران یکی از پایه‌های اصلی امنیت و ثبات منطقه است و بر همین اساس، نقش موثر آن در برقراری امنیت در خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز جنوبی و حوزه خزر، مولفه‌یی مهم و تاثیرگذار برای روسیه محسوب می‌شود. با این ملاحظه و با توجه به اینکه هرگونه پیشرفت در حل و فصل مسالمت‌آمیز برنامه هسته‌یی، به تثبیت ثبات و امنیت در مناطق پیرامونی روسیه کمک می‌کند، مسکو بر حفظ موضع مستقل خود در این موضوع که همانا به رسمیت شناخته شدن حق ایران به استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌یی و حل و فصل اختلافات در این خصوص صرفا از طریق دیپلماسی است، اصرار دارد و سایر گزینه‌ها ‌از جمله فشار تحریمی بیشتر و اقدام نظامی علیه تهران را بارها و به‌صراحت رد کرده است. در عمل هم شاهد هستیم که متعاقب گشایش فضا برای حل مسالمت‌آمیز اختلافات بر سر برنامه هسته‌یی ایران، مسکو نیز با حمایت از این روند، رایزنی‌هایی را برای به ثمر نشستن آن از جمله در مذاکرات تخصصی در دستور قرار داده است. در این بین، این واقعیت قابل انکار نیست که مداخلات مستقیم و غیرمستقیم غرب در تحولات اخیر اوکراین، توسعه‌طلبی تهاجمی و پیش‌ذهنیت‌های ژئوپولتیک غرب علیه روسیه را برای مسکو هرچه بیشتر آشکار کرده و بر این اساس، انتظار همراستایی روسیه با کشورهای مخالف توسعه‌طلبی غرب از جمله ایران دور از انتظار نیست. اما باید توجه داشت که مسکو بر‌حسب رویکرد عمل‌گرایانه خود، توان تفکیک موضوعی در حوزه‌های تقابلی و توافقی خود با غرب را دارد و لذا، در این فرض که تحولات اوکراین باعث نزدیکی هرچه بیشتر مسکو به تهران می‌شود، نباید اغراق کرد. در این بین، این ایران است که می‌تواند با مهارت دیپلماتیک از فضای ایجاد‌شده برای تقویت منافع خود استفاده کند. البته، در این زمینه نیز باید عینی‌گرا بود و توجه داشت که دولت تدبیر و امید به‌صورت واقع‌بینانه در صحنه بین‌المللی رفتار می‌کند و روابط با روسیه از جمله در موضوع هسته‌یی، براساس واقعیت‌ها ‌و طبق جایگاه تعریف شده این کشور در سیاست خارجی کشورمان گسترش می‌یابد.

موضوع قرارداد نفتی از زمستان سال گذشته مطرح شد و موضع‌گیری‌های گوناگونی در رابطه با آن مطرح شد، این موضوع با اعتراض دولت ایالات متحده نسبت به مذاکرات ایران و روسیه درباره قرارداد نفتی تهاتر نفت و کالا به ارزش 20 میلیارد دلار که براساس آن روزانه 500 هزار بشکه نفت ایران در ازای خرید کالا به روسیه صادر خواهد شد، مواجه شد. لطفا کمی در رابطه با این قرارداد توضیح دهید.

در ابتدا باید به این واقعیت توجه داشت که با وجود ظرفیت‌های اقتصادی بسیار در روابط ایران و روسیه، سطح روابط اقتصادی طرفین نسبت به تعاملات سیاسی آنها بسیار اندک بوده و هست. در این بین، هرچند در بیشتر تحلیل‌ها ‌از ایران و روسیه در عرصه انرژی به عنوان رقیب یاد می‌شود تا شریک اما با توجه به ظرفیت‌های بالای دو کشور در این حوزه، می‌توان به این عرصه به عنوان زمینه مناسبی برای ارتقای سطح همکاری‌ها و تامین منافع متقابل نیز نگریست. هرگونه تعبیر از مذاکرات میان دو کشور تحت عنوان نفت در برابر کالا نادرست به نظر می‌آید. باید توجه داشت که طرفین به عنوان دو بازیگر تاثیرگذار در بازار جهانی انرژی خیلی پیش‌تر از طرح مساله تهاتر کالا و نفت، بر ضرورت تقویت همکاری‌ها ‌در این حوزه تاکید کرده و برای گسترش سطح تعاملات در این عرصه نیز توافق‌هایی داشته‌اند. آنچه در جریان است گفت‌وگو برای امضای موافقتنامه‌یی بزرگ در زمینه اقتصادی و بازرگانی است که بخش انرژی را نیز شامل می‌شود. با عنایت به حاکم شدن فضای مساعد بر کلیت روابط تهران و مسکو، زمینه خوبی برای گسترش تعاملات اقتصادی میان طرفین از جمله در بخش انرژی فراهم شده و طرف روس هم برنامه‌ریزی‌هایی برای تقویت حضور خود در بازار منطقه و بین‌المللی کرده و در این بین، همکاری با ایران در حوزه انرژی نیز بخشی از این برنامه‌هاست که البته، منافع آن را هر دو طرف دریافت خواهند کرد. اساسا، منطق اقتصادی حکم می‌کند ظرفیت‌ها ‌در این عرصه برای منافع متقابل مورد استفاده قرار گیرند. آنچه در جریان است مذاکرات برای تنظیم یک موافقتنامه اقتصادی برای گسترش همه‌جانبه روابط دو کشور است و همکاری در حوزه انرژی و تبادل آن بخشی از این موافقتنامه است. به اعتقاد اینجانب انرژی می‌تواند موتور محرکه روابط دو کشور باشد. این همکاری‌ها عرصه گسترده‌یی از راه آهن، برق، انرژی اتمی، طرح‌های مختلف در حوزه صنعـــت و معدن، کشـــاورزی، راه و مترو، هوا ‌- فضا، علوم و فناوری و تبادل کالا و صادرات و واردات میان دو کشور را شامل می‌شود. این مذاکرات نتایج خوبی را برای دو کشور در بر‌خواهد داشت و در چارچوب منافع ملی کشور ما خواهد بود. باید اشاره کرد که اخیرا چند شرکت روس برای مشارکت در پروژه‌های انرژی ایران اعلام آمادگی کرده و سفر نمایندگان برخی شرکت‌ها ‌از جمله لوک اویل و گازپروم نیز به ایران انجام شده که بخشی از مذاکرات آنها مربوط به از سرگیری پروژه‌های قبلی بوده و پروژه‌های جدید دیگر هم در مذاکرات آتی طرح خواهند شد. شایان ذکر است که در سطح کلان و در سطح مقامات عالی نیز مذاکرات و تماس‌هایی انجام شده و مجموعه‌یی از همکاری‌های اقتصادی در قالب یک یادداشت تفاهم در دست مذاکره است.

چشم‌انداز روابط سیاسی و اقتصادی تهران مسکو از نگاه سفیر ایران در روسیه چگونه است؟ آیا با روی کار آمدن دولت اعتدال در ایران شاهد بهبود مناسبات خواهیم بود؟

دولت هم‌اکنون در پی تعامل سازنده و مثبت با تمامی ملل و کشورهای دوست است و در این راستا، همسایگان و کشورهای منطقه در اولویت نخست سیاست خارجی دولت یازدهم قرار دارند. موضوع اساسی که حتما باید مورد توجه باشد، آن است که امنیت منطقه‌یی جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه بنا به ملاحظات جغرافیایی و همسایگی به هم گره خورده است و برهمین اساس باید تلاش کنیم تا از طریق تقویت پیوندهای اقتصادی و تجاری فی‌مابین، به تامین ثبات و آرامش در منطقه کمک کنیم. در خصوص تقویت روابط اقتصادی و تجاری با روسیه حتما نیازمند آن هستیم که الگوی نوین و متناسب را تدوین و تکمیل و از تمامی ظرفیت‌های موجود برای تامین منافع مشترک بهره‌برداری کنیم. با توجه به تحولات عرصه بین‌المللی در عمل نیز وجوه اشتراک دوکشور افزایش یافته و زمینه توسعه مناسبات در همه ابعاد بیش از گذشته مهیاست. حجم مناسبات دو کشور طی سال‌های 2013-2011 روند رو به کاهش داشته و در سال جاری نشانه‌های رشد روابط دیده می‌شود. آمار سال 2014 فعلا استخراج نشده است اما اطلاعات غیر‌رسمی حکایت از صعودی شدن کردار روابط می‌‌کند با تمهیداتی که صورت گرفته و اقداماتی که در ماه‌های اخیر انجام شده در آینده نزدیک همچنان که رییس‌جمهور در گفت‌وگوی تلویزیونی اشاره کردند شاهد تحول و جهش در روابط دو کشور خواهیم بود. کالاهای مبادله‌یی عمدتا شامل چوب و الوار، ماشین‌آلات و قطعات، دستگاه‌های صنعتی، ماشین‌آلات، فولاد و آهن، غلات، دارو، مواد شیمیایی و اقلام سلولزی، خشکبار، میوه‌جات و صیفی‌جات هستند. آنچه مهم است، اینکه روند کاهشی که مبادلات طی سه سال گذشته داشته متوقف شده و روند رشد آغاز شده است. چشم‌انداز روابط با روسیه در سال‌های آینده روشن و امیدبخش است. درحال حاضر اراده سطح عالی مقامات کشورمان بر تحکیم روابط با روسیه تعلق گرفته است و بر این مبنا طراحی شده که روسیه و ایران می‌توانند روابطی را تنظیم کنند که در جهت منافع دو ملت و ثبات منطقه و همچنین کمک به صلح و امنیت جهانی باشد. هرچند در سه سال گذشته حجم مبادلات اقتصادی تا حدودی تحت تاثیر تحریم‌ها قرار گرفته اما می‌توانیم بگوییم در حال حاضر مرحله متفاوتی را در روابط تجربه می‌کنیم و انتظار می‌رود در این شرایط جدید شاهد گسترش همکاری‌های دوجانبه به ویژه در عرصه مبادلات اقتصادی و فنی بین دو کشور باشیم. همچنین با توجه به توافقات هسته‌یی، به نظر می‌رسد که موضع روسیه نسبت به ایران نزدیک‌تر شده است و با توجه به نقاط اشتراک موجود بین دو کشور همچون مخالفت با مداخلات خارجی در امور منطقه، مبارزه با تروریزم و افراط‌گرایی در سوریه ، عراق و در نهایت منافع استراتژیک دو کشور در آسیای مرکزی و قفقاز، عملا فصلی جدید در روابط دو کشور آغاز شده است.

اجازه بدهید سوال آخر را به سفر ولادیمیر پوتین طی هفته جاری به امریکای جنوبی اختصاص بدهیم. به نظر شما این سفر صرفا جهت شرکت پوتین در اختتامیه جام‌جهانی فوتبال بود یا پیام دیگری نیز داشت؟

سفر رییس‌جمهور روسیه به امریکای جنوبی از زوایای مختلفی قابل ارزیابی است. توسعه روابط با منطقه امریکای جنوبی از سویی برای روسیه یک نوع وزن‌کشی استراتژیک است که در چارچوب آن نفوذ این کشور در منطقه‌یی که به صورت سنتی در آن حضور داشته و در دو دهه گذشته تا اندازه‌یی از مدار روسیه خارج شده است، تقویت می‌شود و از سوی دیگر به این وسیله گام‌هایی در راستای مقابله با یکجانبه‌گرایی و تقویت نظام چند قطبی که یکی از اصول سیاست خارجی روسیه کنونی است برداشته می‌شود. اگرچه برخی ناظران بر این باورند که ‌فدراسیون روسیه با تاخیر به سمت منطقه امریکای جنوبی رو آورده است اما در شرایطی که پس از حوادث اوکراین روسیه تحت فشار است نمایش جذابیت‌های اقتصادی‌اش حتی با اعطای امتیازات واقعیتی قابل توجه در عرصه بین‌الملل تلقی می‌شود. روسیه همزمان تلاش می‌کند روابط دوجانبه‌اش را با کشورهای آن منطقه توسعه دهد و هم بر اهمیت سازمان بریکس که نمودی از نظم چند قطبی است تاکید کند. به‌جز دستاوردهای دوجانبه برگزاری اجلاس سازمان بریکس نیز در مقطع کنونی حایز اهمیت است و روسیه به این وسیله نشان می‌دهد به موازات فشارهای امریکا و اروپا ظرفیت‌های عظیم و مستقل دیگری در جهان برای فعالیت است. بریکس شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی؛ سازمانی نوپاست که قدرت‌های نوظهور اقتصادی را کنار هم جمع کرده و نزدیک به 30درصد قدرت اقتصادی جهان را در اختیار دارد. ظهور بریکس و سازمان‌های مشابه آن نتیجه طبیعی تلاش برای احیای تعادل از دست رفته در جهان است؛ بی‌ثباتی و نا‌امنی که در نتیجه تلاش غرب برای حاکم کردن نظم تک قطبی در دوره انتقالی پدید آمده است.


منبع: اعتماد

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.