یکی از مسئولان سابق وزارت امور خارجه خاطره خود از دیدار میرحسین موسوی با فیدل کاسترو را بیان کرد.
به گزارش جماران، سید محمد صدر طی یادداشتی در روزنامه الکترونیکی امید ایرانیان نوشت:
در زمان نخستوزیری آقای مهندس موسوی، سال ۱۳۶۲، اولین هیات بلندپایه ایران در سطح رییس دولت سفری به نیکاراگوئا و کوبا داشت که من نیز در هیات همراه نخستوزیر حضور داشتم. در آن زمان آقای اورتگا، رهبر جنبش ساندنیستها، رییس جمهور نیکاراگوئا بود و آقای فیدل کاسترو هم رییس جمهور کوبا.
در هاوانا استقبال وسیعی از هیات ایرانی کردند، به خصوص اینکه انقلاب ایران بسیار جوان بود و پنج سال بیشتر از استقرار جمهوری اسلامی ایران نمیگذشت، اما با احترام تمام از هیات ایرانی استقبال کردند. به خصوص به این لحاظ که مواضع دو طرف در مورد مبارزه با امپریالیسم و همچنین انقلابی بودن دو دولت، مشترک بود، میتوان گفت که کوباییها برای هیات ایرانی سنگ تمام گذاشتند.
آنچه من به یاد میآورم این است که همه آنچه در مورد خضوع فیدل کاسترو به عنوان رهبر یک کشور شنیدهبودیم، به عینه مشهود بود. تمامی مردم از هر جایگاه و مقامی او را با نام فیدل صدا میکردند، هیچ عنوان و لقب اضافهای برای خطاب کردن او نیاز نبود. ارتباط او با مردم ارتباط نزدیک و راحتی بود.
به یاد میآورم که یک بار کاروان خودروهای دیپلماتیک برای رفتن به محل ملاقات با هفت یا هشت خودرو در حال حرکت در هاوانا بود. من و همکاران در خودروی دیگری نشستهبودیم و فیدل کاسترو و مهندس موسوی در یک خودرو کنار یکدیگر بودند. وقتی که به مقصد رسیدیم، دیدیم که خودروی روسای دو دولت در میان کاروان نیست. از هر کسی پرسیدیم که چه اتفاقی افتاده کسی خبری نداشت. نزدیک یک ساعتی منتظر ماندیم تا عاقبت خودروی حامل فیدل کاسترو و مهندس موسوی به ما رسید.
از مهندس پرسیدیم که چه شد؟ کجا رفتید؟ ایشان گفتند «که همینطور که در حال حرکت بودیم از فیدل کاسترو پرسیدم که شنیدهام که مدارس شما کارگاههای عملی دارد و به دانشآموزان حرفه و کار عملی آموزش میدهید.» مهندس از او توضیح خواستهبود و او در پاسخ گفتهبود که «دوست داری برویم یکی از همین مدارس را ببینیم؟» مهندس موسوی هم موافقت کردهبود و همانجا مسیرشان را عوض کردهبودند و از کاروان دیپلماتیک جدا شدند به بازدید از مدرسه رفتند.
مهندس موسوی تعریف میکرد که خود کاسترو درون مدرسه کامل برای او مراحل کار و بخشهای مختلف را توضیح دادهبود و با خنده میگفت که اینجا در مدرسه بچهها همه با فیدل کاسترو بازی میکردند و از سر و دوشش بالا میرفتند و با ریشهایش بازی میکردند.
خاطره دیگری که به یاد میآورم، از سفر به نیکاراگوئا است، که این هم به آقای کاسترو مربوط میشود. جایی که فهمیدیم با فیدل کاسترو با وجود کمونیست بودن و بیخدا بودنش، اعتقاداتی قلبی هم دارد. در یک مهمانی صبحانه که وزیر خارجه وقت نیکاراگوئا، آقای میگوئل دسکوتو بروکمن، وزیر خارجه وقت نیکاراگوئا، که بعداً رییس مجمع عمومی سازمان ملل متحد هم شد، ترتیب دادهبود، خاطرهای عجیب برای ما تعریف کرد.
آقای دسکوتو خودش یک کشیش بود که در دولت اورتگا به مقام وزارت خارجه رسیدهبود، او تعریف میکرد در یکی از ملاقاتهای با فیدل کاسترو نشستهبودیم که ناگهان فیدل کاسترو در میان مذاکرات سکوت کرد و از من خواست که برای او از خدا بگویم. من هم شروع به صحبت مفصل در مورد خدا کردم، ناگهان دیدم که اشک از دیدگان کاسترو جاری شدهاست. موضوع بسیار عجیبی بود، برای آدمی که مارکسیست بود و انقلاب کمونیستی کردهبود.
نکته دیگری هم که در مورد کاسترو از دوستان در دولتهای بعدی شنیدهبودم. یک هیاتی از ایران بعد از فوت حضرت امام خمینی (ره) به کوبا رفتهبود و این دوست میگفت که در گفتگوها، کاسترو جایی اشاره کردهبود که دوست دارم مانند امام خمینی، ساده و بیآلایش و بدون آنکه از مال و منال دنیوی چیزی داشتهباشم و وابستگی مادی داشتهباشم به دنیا. البته تاکید کردهبود که در طول دوران ریاست جمهوری هدایای بسیار زیادی برای من آوردهاند، که همه آنها را به موزه اهدا کردهام و دوست دارم که مانند امام خمینی سبک از این دنیا بروم.
البته نکات مثبت زیادی داشت ، اما انتقادهایی هم به او وارد بود، چون حکومت کوبا یک حکومت کمونیستی بود، در چنین حکومتی کمتر به آزادیهای فردی و اجتماعی اهمیت دادهمیشود و به نوعی دیکتاتوری میل میکند، که متاسفانه این شکل حکومت چه در آن زمان و چه اکنون هنوز در کوبا ادامه دارد.