هدویان میگوید: مردم باور دارند آدمی که یکجا دروغ بگوید قطعا در جاهای دیگر هم دروغ میگوید. یعنی ممکن است تصور کنند در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ نیز به آنها دروغ گفته میشود.
محمد حسین مهدویان کارگردان جوان سینمای ایران بعد از تجربه موفق ساخت آخرین روزهای زمستان درباره شهید حسن باقری به سینما آمد و فیلم سینمایی ایستاده در غبار را درباره جاوید الاثر احمد متوسلیان کارگردانی کرد. ایستاده در غبار در جشنواره فیلم فجر سال گذشته جوایز بسیاری را کسب کرد و در زمان اکران نیز با استقبال مخاطبان همراه شد. با کارگردان این فیلم گفتگو کردهایم.
سینمای جنگ برای ما تا همین چند سال پیش یک سینمای سفارشی بوده که از دولت پول میگرفته تا قهرمانهایی بسازد که ممکن بود با هیچیک از الگوهای انسانی موجود در جامعه هماهنگی نداشته باشد. یک نگاه تقدسوار و حماسی به داستان جنگ. درنتیجه فیلمهای بسیاری ساخته شد اما فروخته نشد چون مخاطب نه آنها که جنگ را تجربه کرده بودند و نه نسلهای بعدی علاقهای به آن نداشتند. اما در یکی دو سال اخیر شاهد ساخت آثار متفاوتی بودیم. یکی از آنها هم میشود ایستاده در غبار که از قضا همان تعریف حماسی و تقدسوار را به شخصیت احمد متوسلیان دارد اما اینبار این تقدس آدم را دلزده و منزجر نمیکند حتی برخی از ویژگیهای شخصیتی او که ممکن است برای فردی مانند او یک نقطه ضعف باشد؛ تعبیری تقدسوار پیدا کرده و از شاخصهای مثبت او تلقی میشود. آیا این دو نوع برداشت متفاوت را میتوان تنها مرهون دو ساختار متفاوت بود یا اتفاق دیگری در داستان رخ داده که این دو قالب را این همه از هم دور کرده است؟
سینمای جنگی ما از ابتدا یک سینمای سفارشی بوده است
سینمای جنگی ما از ابتدا یک سینمای سفارشی بوده است بخش خصوصی اصلاً توان ساخت فیلم جنگی را ندارد زیرا نه میتواند از لحاظ مالی بودجه ساخت فیلم جنگی را تامین کند و نه اینکه از لحاظ فشارهایی که برای ساخت یک فیلم از طرف افراد و نهادهای مختلف میشود؛ میتواند مقاومت کند و حتی اگر توان شکست اقتصادی را داشته باشد بازهم نمیتواند در برابر فشارهای غیراقتصادی مقاومت کند. زیرا وقتی سرمایهگذار خصوصی وارد میشود، میخواهد به روایت منحصربهفرد خودش برسد.
امروز درباره جنگ و دفاع مقدس روایتهایی شکل گرفته و جا افتاده است و خیلی مشکل است که کسی بیاید و بخواهد روایت دیگری را مطرح کند. ما در فیلم ایستاده در غبار تقدسی که احمد متوسلیان داشت را بیان کردیم اما از کلیشهها دوری کردیم زیرا معتقدیم کلیشههایی که در مورد این مسئله رایج شده نه تنها به افرادی جنبه قدسی نمیدهد بلکه آنها را خندهدار نیز میکند.
بسیاری از فیلمهای جنگی مضحک شدهاند
در بسیاری از فیلمهای جنگی میبینیم که مضحک شدهاند و برای تماشاگر پذیرفتنی نیست اما متاسفانه توجه به این کلیشهها تبدیل به یک عادت در سینمای ما شده و از آنجا که برای فیلمهای سفارشی مسئله مخاطب مطرح نیست این کلیشهها به باور و اعتقاد تبدیل شده است و واکنش مخاطب نیست که تایید میکند که آیا این فیلمها پویا و زنده باشد بلکه سفارش و نقش سفارشدهنده است که تعیین میکند فیلم چگونه ساخته شود. حتی مسئله از این هم بدتر است زیرا گاهی نه سفارشدهنده میداند چه میخواهد و نه فیلمساز میداند چه فیلمی را میسازد. نتیجه هم این شده که فیلمهای جنگی منزوی شدهاند. ما تلاش کردیم در ایستاده در غبار چرخه را تغییر دهیم و دیدیم این کار شدنی است.
شبکههای اجتماعی؛ دنیای مجازی؛ ماهواره و کمابیش برخی کتابها و نشریات جوان امروزی را به هر اتفاقی مشکوک کرده است. او یاد گرفته چیزی را باور نکند از همین روست که بسیاری از آنها در مقدسات و دین هم شک میکنند. سفارش و توصیه دوستان؛ خانواده و معلمان هم در این حوزه کاملا بیتاثیر است. امروز فاصله زیادی میان قهرمان جوانان امروز با نسلهای قبلتر وجود دارد. او عاشق موفق شدن ضدقهرمانهاست. تکتیزاندازها؛ سارقان؛ آدمکشان؛ جاسوسان و دانشمندانی که کاری جز ایجاد هیجان و درگیر کردن مخاطب با خودشان ندارند. چون خود شما متعلق به این نسل هستید ابتدا درباره همین بینش اندکی توضیح دهید و سپس به این سوال که چرا چنین فیلمی که روایتگر جنگی است که بسیاری از جوانان فلسفه آن را زیر سوال میبرند و نوع زندگی قهرمانان و افراد درگیر با آن را نمیپسندند توانسته آنها را به سینما بکشاند؟ چرا دختران و پسران امروزی با آن لباسهای خاصی که شاید دیگران از اصطلاحاتی مانند تینیجر و حتی داف و پاف برای آنها استفاده کنند؛ برای دیدن این فیلم صف میکشند؟ برای دیدن قهرمانی که فاصله زیادی میان زندگی او؛ عقایدش؛ ایدیولوژیاش و حتی ظاهرش با آنها وجود دارد؟
مخاطبان از روایتهای رسمی خسته شدهاند
واکنشهای مردم به فیلم خوب بود نکته این است که اینگونه فیلمها را مردم سخت برای تماشا کردن انتخاب میکنند. اما آنها که فیلم را میبینند از آن راضی هستند. موضوع جنگ و دفاع از کشور فقط برای آدمهای مذهبی نیست. جنگ هشت ساله ما خاصیتهایی دارد که همه مردم به عنوان یک اتفاق مهم آن را تلقی میکنند. اینکه این باور به وجود آمده که فقط آدمهای مذهبی که دارای یک فکر سیاسی خاص هستند؛ جنگ برای آنها مهم است، یک فکر غلطی است که همه ما به آن دامن زدهایم. چه کسانی که طرفدار این فکر بودند وچه کسانی که با این فکر مخالف بودند. نسل جدیدی که امروز به وجود آمده؛ آدمهایی هستند که تفکرات متفاوتی دارند ولی دوست ندارند در این مسئله دخالت کنند زیرا تصور میکنند برای آنها مشکل ایجاد میشود. آنها علقههای خودشان را در طول سالها در دلشان نگه داشتهاند و روایتی که آنها از جنگ دارند با روایت رسمی که امروز غلبه پیدا کرده، متفاوت است به همین علت از هر روایت غیررسمی استقبال میکنند و ما نیز با همین باور ساخت فیلم ایستاده در غبار را شروع کردیم.
معتقد بودیم جنگ متعلق به یک دسته گروه یا جناح نیست بلکه برای همه است و در همین راه مخاطبِ هدفِ ما جوانان بودند. مخاطبانی که از روایتهای رسمی خسته شدهاند. من تلاش کردم داستانی را برای آنها تعریف کنم و امروز که واکنشهای خوبی نشان میدهند؛ جای خوشحالی است. البته معنی این حرفم آن نیست که گروهی از مخاطبینی که از قبل با نگاه خاصی به جنگ تعلق خاطر دارند را کنار بگذاریم. بلکه تلاش کردم درعین حال که آنها را پای فیلم نگه میدارم مخاطب تازهای نیز برای فیلمهای دفاع مقدس ایجاد کنم.
استقبالی که امروز شده بسیار خوب است. اگر این اتفاق نمیافتاد جای تعجب داشت. واقعیت این است که سینماروهای ما همین جوانان هستند و اگر ما در سینما؛ فیلم با موضوع جنگ میسازیم در واقع عاقلانه این است که به مخاطبی توجه کنیم که به سینما میآید.
اگر بخشی از موفقیت فیلم را مرهون ساختار و قالب روایی؛ متفاوت و مستندگونه آن بدانیم؛ این زمینه وجود دارد که ساختاری فیلمی مانند ایستاده در غبار برای فیلمهای دیگری که توسط خودتان یا کارگردانهای دیگر ساخته میشود؛ دنبال شود. در اینصورت فکر میکنید آن زمان هم چنین ساختاری جذابیت کافی برای مخاطب داشته باشد و آیا این روند را در فیلمسازی ادامه خواهید داد؟
سینمای محبوب من؛ تارانتینو، پولانسکی و هیچکاک است
من در روایتگری و فیلمسازی علاقه زیادی به واقعیتگرایی دارم و بسیار تصنعگریز و روایتگریز هستم. نه به این معنا که از سینمای داستانی خوشم نمیآید. سینمای محبوب من؛ تارانتینو، پولانسکی و هیچکاک است. سینمایی که خیلی نمایشیست. در موقع فیلم ساختن به شدت دوست دارم شبیه زندگی باشم و این مسئله را هم در فرم و هم در روایت رعایت میکنم. معنی آن این نیست که همیشه فیلم جنگی بسازم ولی احتمالاً حتی اگر فیلم اجتماعی هم بسازم بازهم لحن واقعی خواهد داشت. البته قطعاً تغییراتی خواهم داد تا این فرم با مخاطب بیشتر آشنا شود زیرا مخاطب با این فرم غریب است و شاید 20 سال بعد مخاطب با اینگونه فیلمها بیشتر رابطه برقرار کند. مثلاً فیلمهایی همچون هرت لاکر با معیارهای دهه بیست یک فیلم مستند محسوب شوند. ولی با تعریفهای امروز فیلمی همچون نانوک شمال یک فیلم داستانی است. امروز در سینمای دنیا رئالیسم و واقعگرایی شبیه رئالیسم خیلی طرفدار دارد. این روند اگر ادامه پیدا کند فیلمهایی شبیه به ایستاده در غبار با استقبال بیشتری همراه شود.
اما اینکه این روند عینا توسط دیگران تکرار شود؛ خیر ممکن نیست. به هر حال هر فیلمی تاثیر خود را میگذارد. آثاری مانند فیلمهای کیارستمی در فیلمسازان بعد از خودشان تاثیر زیادی گذاشتهاست. حتی سینماگرانی از آثار کیارستمی تاثیر گرفتند که فیلمهایش را دوست نداشتند البته مانند فیلمهای کیارستمی و کاملا کپی آنها را نساختهاند اما جوهری در فیلمهای کیارستمیست که روی آثار آنها تاثیر گذاشته است. این امر درباره سایر فیلمها نیز صادق است. حتی فیلمهای هندی و فارسی نیز بر روی فیلمهای بعدی خودشون تاثیر گذاشتهاند. من تلاش کردم یک امکان بیان تازه در سینما پیریزی کنم و امیدوارم آن جنبههای تجربهگرایی که ما در این فیلم داشتیم، برای سینمای ایران مفید باشد.
ما در زمانهای زندگی میکنیم که به افشاگریها اهمیت زیادی میدهیم. اصلا افشاگری بخشی از زندگیمان شده. دوست داریم پشت پردهی چهرههای سیاسی؛ هنری؛ مذهبی؛ ورزشی و مدیران و مسئولان کشور را واکاوی کنیم تا شاید موفق شویم چیز تازهای کشف کنیم و احتمالا جریانی هم برای آن بسازیم. این اتفاق را مرهون رسانههای غرب و آمریکایی هستیم که بنا به استعداد خودمان توانستیم آن را بسط و گسترش دهیم و حتی ابعاد خلاقانهای به آن اضافه کنیم تا آنجا که کاندیدای ریاستجمهوری در صحنه مناظره پای عکسها و اسنادی را وسط میکشد تا طرف مقابل را مات کند و بعد هم بگم بگم باب میشود. شاید بخشی از این فیلم هرچند کمرنگ چون به رابطه احمد متوسلیان با محسن رضایی میپردازد یا اتفاقاتی که ممکن است در بطن سپاه صورت گرفته باشد؛ یا اختلافات برخی فرماندهان جنگ با یکدیگر یا نوع رابطه سپاه با کردها را بتوان نوعی افشاگری نامید. در اینباره چه نظری دارید؟
به دلیل محدودیتها نتوانستیم از افشاگریهای فیلم در تبلیغات استفاده کنیم
وقتی مخاطب فیلم را میبیند این افشاگریها روی او تاثیر میگذارد اما ما به دلیل محدودیتهایی که در تبلیغات داشتیم، نتوانستیم از این بخشها برای تبلیغات فیلم استفاده کنیم. در بحث تبلیغات همچنین نتوانستیم به مخاطب بگوییم با چه فیلمی روبروست. اگر این امکان را داشتیم قطعا مخاطب ما بیشتر از امروز بود. بسیاری از اقلام تبلیغی فیلم ضد فیلم عمل کرد.
خاصیت انقلاب اسلامی افشاگری است
اما درمورد مساله افشاگری باید بگویم که افشاگری به امروز و دیروز محدود نمیشود خاصیت انقلاب اسلامی افشاگری است و زمانی که انقلاب پیروز شد یکی از مسائلی که روزهای اول انقلاب بسیار پررنگ بود افشاگری درباره وضعیت حکومت سابق بود. جامعه انقلابی به دنبال حقیقت بود و پیشنیاز کشف حقیقت افشاگری است. انگار بعد از پیروزی انقلاب فضایی باز شد تا حرفهای ناگفته تاریخ را بیان کنیم و همه دنبال نشان دادن اسناد خود یا بیان کردن روایتهای تازه از اتفاقات تاریخی بودهاند.
در زمانه ما نه تنها روحیه افشاگری از انقلاب و انقلابیون گرفته شده بلکه دوباره روایت رسمی سیطره پیدا کرده حتی افشاگری تبدیل به یک جرم شده است
در آن زمان پویایی انقلاب رابطه مستقیمی با افشاگری داشت اما در زمانه ما نه تنها روحیه افشاگری از انقلاب و انقلابیون گرفته شده بلکه دوباره روایت رسمی سیطره پیدا کرده است. حتی افشاگری تبدیل به یک جرم شده است.
اگر متوسلیان در بخشی از حاکمیت یا قدرت حضور دارد، برای این است که از قدرت؛ سوال بپرسد و حتی انتقاد کند
اگر احمد متوسلیان در بخشهایی از فیلم ایستاده در غبار براساس اسناد و مدارک افشاگری میکند؛ این رفتار او یک رفتار انقلابی است و امروز هم اگر این اتفاق یعنی افشاگری کاملا درست بیفتد، یک رفتار انقلابی است. اصولا بلند حرف زدن و حرفهای خود را رک و صریح گفتن یک روحیه انقلابی میخواهد و امروز سوالی که در ذهن خیلیها وجود دارد این است که چرا حرفهای افشاگرانه بهعنوان یک امتیاز منفی محسوب میشود. فیلم ایستاده در غبار در درون خود این بحث را مطرح میکند که آدم انقلابی یعنی کسی مانند احمد متوسلیان که نه تنها افشاگری میکند بلکه حقطلب است و به خود حق میدهد از هر فرد و هر چیزی سوال کند حتی از خودش. البته مساله اصلی این فیلم مردم هستند و اگر در درون بخشی از حاکمیت یا قدرت حضور دارد، برای این است که منافع مردم را حفظ کند و از قدرت؛ سوال بپرسد و حتی انتقاد کند و همین ویژگی احمد متوسلیان را تبدیل به قهرمان کرده است. جوانهای امروز ما هم قهرمانانی از این دست میخواهند و اگر اینگونه باشد آنها هم با انقلاب احساس نزدیکی میکنند.
متوسلیان مصلحتاندیشی نمیکند
درواقع من به دنبال روایت داستان زندگی احمد متوسلیان بودم نه افشاگریهای عجیب و غریب. اما میخواستم این را نشان دهم که بخشی از روحیه و رفتارهایی که متوسلیان را تبدیل به قهرمان کرده است، همین کنشمند بودن و سکوت نکردن در مقابل اتفاقات است. او مصلحتاندیشی نمیکند برعکس امروز ما که در دام مصلحت گرفتار هستیم و در بند مصلحتاندیشی کارهایمان را پیش میبریم. کسی مانند احمد متوسلیان مصلحتاندیش نبود.
شجاعت این است که حرف حق را بزنی و نترسی
جالب است بدانید که من دنبال افشاگری نبودم و در فیلم نیز افشاگری خاصی صورت نمیگیرد بلکه روحیه احمد متوسلیان است که در زمان خودش افشاگری میکند. این نکته مهم و جالبی است که با فیلم همراه شده و افشاگری که متوسلیان انجام میدهد امروز مورد نیاز است.
امروز آدمهایی که شجاعت متوسلیان را داشته باشند؛ بسیار کم هستند
امروز آدمهایی که شجاعت او را داشته باشند؛ بسیار کم هستند. شجاعت معنایش جنگیدن در میدان نبرد نیست بلکه شجاعت این است که حرف حق را بزنی و نترسی و حتی این شجاعت بسیار بزرگتر است که مصلحت را درنظر نگیریم.
ایستاده در غبار طبعا یک فیلم شخصیتمحور است نه رویدادمحور. در این سالهای اخیر نیز ساخت فیلمها و سریالهای شخصیتمحور هم در سینما و هم تلویزیون باب شده است که البته اغلب با نگاه کاملا داستانی به این موضوعات پرداختهاند. فکر میکنید ادامه این روند آیا جایگاه قهرمانهای جنگ را برای مخاطب تضعیف نمیکند. مثلا اگر قصد داشته باشید روی یکی دیگر از قهرمانهای جنگ متمرکز شوید؛ از چنین تکراری ولو آنکه قالب هم متفاوت باشد؛ نگرانی ندارید. چون سینما و تلویزیون ما علاقه زیادی به سری کاری دارد. مثلا وقتی یک هنرپیشه در یک اثر میدرخشد آنقدر از او استفاده میکند که مخاطب را دلزده میکند یا وقتی یک قالب دراماتیک یا ساختاری یا موضوع محتوایی در ارتباط با مخاطب موفق میشود؛ سریهای متعددی از آن ساخته میشود. این روند را در ساخت بخشهای دوم و سوم و انام برخی سریالها و فیلمها میتوانید به وضوح ببینید؟
تلویزیون هرگز به من پیشنهادی نکرده و نمیکند
تلویزیون اصلا به من پیشنهاد نمی کند که آخرین روزهای زمستان را بسازم زیرا این فیلمها دردسرهای زیادی دارند. بعد از ساخت این دو فیلم به من میگفتند فیلمهایی که ساختهای خوب است اما یک بخشهایی از آن باید تغییر کند و من نمیپذیرفتم زیرا مساله برای من فرم نیست بلکه استراتژی است که در فیلمسازی داریم به همین دلیل هرگز پیشنهاد ساخت به من داده نمیشد.
بعد از آخرین روزهای زمستان تلویزیون هرگز پیشنهاد نکرد درباره شهید دیگری فیلمی بسازم
بعد از ساخت فیلم آخرین روزهای زمستان و استقبالی که از آن شد و بارها از صداوسیما پخش شد؛ حتی تلویزیون هرگز به من پیشنهاد نکرد درباره شهید دیگری فیلمی بسازم زیرا تلویزیون باید برای این فیلمها پاسخگو باشد و به نوعیبرای تلویزیون دردسر دارد. به همین دلیل ترجیح میدهد کاری که مجبور است به خاطرش پاسخگو باشد یا تاوان بدهد را اصلا نسازد. تلویزیون بعد از آخرین روزهای زمستان نه تنها هیچ تمایلی برای ادامه ساخت نداشت بلکه با من نیز تماسی گرفته نشد.
تلویزیون به شدت گرفتار تشریفات است
این رفتار تلویزیون نشان میدهد به شدت گرفتار تشریفات است. در ظاهر از فیلمسازان تقدیر و تشکر میکند ولی عملا کاری برای تداوم یک تجربه فرهنگی موفق انجام نمیدهد به همین دلیل من هرگز منتظر این نیستم کسی پیشنهادی به من بدهد و از این امر هم خوشحالم زیرا دنبال تجربیات جدید هستم.
آقای مهدویان در مقابل قشری از فیلمسازان و نویسندگان که ازسوی دولت و حکومت همواره حمایت شدهاند؛ گروه دیگری هستند که نظرگاهها و دیدگاههای خاص خود را دارند که از قضا خیلی امکان عرضه آن را به دلیل بودجه یا مجوزهای لازم برای اجرایی شدن آنها ندارند. مثلا اگر از روایتی مانند پایی که جا ماند و دا حمایتهای همهجانبهای میشود همسایه احمد محمود و داستان دل دلدادگی شهریار مندنیپور با بیمهری روبرو میشوند حال آنکه آنها نیز جنگ و دفاع مقدس و البته آسیبهای ناشی از آنها را توصیف کردهاند. به اعتقاد شما چنین حمایتهای جانبدارانه و یکسویهای آیا جز دلسردی از نظام نتیجهای دارد؟
اجازه گسترش به روایتهای مختلف ندادن باعث دلسردی میشود و ناباوری درباره کل نظام به وجود میآورد
باید اجازه داد تا روایتهای متعدد و متنوع از جنگ و دفاع مقدس وجود داشته باشد و دیده و خوانده شود. برای اینکه هر پدیدهای جنبههای مختلف و متنوعی دارد نه یک جنبه و همه ابعاد را یک نفر یا یک نوع فکر و نگاه نمیتواند بیان کند. اگر میخواهیم حقیقت هر چیزی کشف شود باید اجازه بدهیم آن حقیقت از منظرهای مختلف دیده و روایت شود و از همه نیز باید حمایت کرد. اگر میگوییم جنگ برای ما مهم است. یک اتفاق تاریخی مهم که میخواهیم جاودانه بماند، راز ماندگاریاش این است که روایتهای متعدد از آن شکل بگیرد. هیچگاه با حمایت کامل از یک نوع روایت و نگاه نمیتوان آن را ماندگار کرد بلکه برعکس کمک میکنیم که از بین برود زیرا آن پدیده فقط در یک بعد رشد میکند درحالیکه هیچ عمقی ندارد. از طرف دیگر نتیجه اجازه ندادن به گسترش روایتهای مختلف باعث ایجاد دلسردی میشود و در میان مردم ناباوری درباره کل نظام به وجود میآورد.
آدمها دیگر منتظر نمینشینند تا فقط روایت شما را بشنوند
امروز در دنیای پر از اطلاعات آدمها دیگر منتظر نمینشینند تا فقط روایت شما را بشنوند و در بند حرفهای ما نمیمانند بلکه داستانهای تازهای کشف میکنند و بعد از کشف داستانهای تازه شاید تصور کنند ما راوی دروغگویی هستیم زیرا بخش مهمی از واقعیات را نادیده میگیریم. آنها با بدبینی نگاه میکنند و نتیجه میگیرند آدمی که یکجا دروغ بگوید قطعا در جاهای دیگر هم دروغ میگوید. یعنی ممکن است تصور کنند در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ نیز به او دروغ گفته میشود.
اکران اولین فیلم برای شما در بخش اکران چه نتایجی به دنبال داشت و آیا سیستم اکران برای فیلمهایی مانند ایستاده در غبار مناسب است؟
لابیهایی سینمایی خوب نیستند. قوانین بد و بهروز نشده نیز مزید بر علت است
تجربه جالبی برای من بود. نکتهای که مشخص است اینکه تعداد سالنهای سینما برای تعداد فیلمی که تولید میشود کفایت نمیکند. صد فیلم در سال تولید میشود درحالیکه کل سالنهای سینمای ایران اعم از ممتاز تا معمولی 300 سالن است. یعنی هر فیلم فقط 3 سالن برای نمایش دارد. هر فیلم متوسط بین هفت تا 10 هفته اکران میشود و بیشتر نصف فیلمها امکان اکران ندارد. وقتی ظرفیت اکران محدود میشود؛ اتفاقات دیگری میافتد و رقابتهای ناجوانمردانه و بد شکل میگیرد. لابیهایی شکل میگیرد که خوب نیست. در کنار این مسائل قوانین بد و بهروز نشده نیز مزید بر علت است.
امروز به وضوح قوانین شورای صنفی نمایش اجرا نمیشود
امروز به وضوح قوانین شورای صنفی نمایش اجرا نمیشود. قانونی وجود دارد که فیلمها باید کف فروش سرگروه خود را حفظ کنند اما بسیار شاهد هستیم که فیلمها در سایر سینماها بیشتر از سرگروه خود میفروشند. آیا زمانی که یک فیلم در سرگروه خود فروش خوبی ندارد ولی در سایر سینماها فروش خوبی دارد، باید آن فیلم از پرده پایین بیاید؟ سینماهای سرگروه به جز یک الی دو گروه سینماهای ورشکستهای هستند و فقط به واسطه سرگروه ماندن زنده هستند. به همین دلیل سینماهای سرگروه گزارش درستی از اکران رد نمیکنند. امروز اکران در سینمای ایران براساس قوانین شورای صنفی نمایش برنامهریزی میشود اما این قوانین برای بیست سال پیش است. وقتی ما اعتراض میکنیم به ما میگویند شما تازه از راه رسیدید این قانون قبل از شما بوده و بعد از شما نیز خواهد بود. درحالیکه وقتی امروز سیستمهای پیشرفته فروش مکانیزه وجود دارد و میتوان به راحتی به آمار نسبی از میزان استقبال و فروش فیلمها رسید دیگر نیازی نیست که میزان استقبال یک فیلم را براساس فروش سینمای سرگروه بسنجیم. میتوان بدون سینمای سرگروه برای هر فیلمی یک کف فروش نسبی تعیین کرد تا میزان استقبال ازیک فیلم مشخص شود. مثلاً سرگروه فیلم ایستاده در غبار سینمای زندگی بود که کف فروش آن از 13 میلیون آغاز و تا 16 میلیون افزایش یافته بود. اما در کنار همین پردیس زندگی، پردیس کوروش وجود دارد که کف فروش آن 24 میلیون تومان است. ایستاده در غبار در سینما پردیس زندگی به سختی به کف فروش خود میرسید اما در پردیس کوروش هفتهای 70 میلیون تومان بلیتفروشی داشت همین مثال نشان میدهد که معیار قرار دادن سینمای سرگروه برای ادامه دادن اکران یک فیلم غلط است. از طرف دیگر اینکه تهیهکننده سینمای سرگروه را تقویت کند؛ تخلف محسوب میشود. این عوامل باعث شده تا فیلمهایی همچون اژدها وارد میشود و سایر فیلمها که فروش خوبی دارند براساس قانون شورای صنفی نمایش امکان ادامه اکران نداشته باشند.
مشکل اینجاست که بخش مهمی از سالنهای سینما دست دولت و نهادهای دولتی مانند حوزه است
مشکل دیگر این است که بخش مهمی از سالنهای سینما از سیستم اکران در دست دولت و نهادهای دولتی است. بسیاری از سینماهای شهرستان در دست حوزه هنری است. یک قاعده کلی نیز وجود دارد که دولت نمیتواند کار اقتصادی بکند که سودآور باشد و تنها بخش خصوصی میتواند کار اقتصادی کند. امروز اگر صد سینمایی که در دست حوزه هنری است در دست بخش خصوصی بود بهتر میتوانستیم با آنها به توافق برسیم. زیرا بخش خصوصی براساس نیاز عرضه و تقاضا عمل میکند.
حوزه هنری نمیتواند داعیه تصدی موفق بر سینماها را داشته باشد
از همه مهمتر حوزه هنری نمیتواند داعیه تصدی موفق بر سینماها را داشته باشد. از طرف دیگر حوزه هنری میگوید ما سینماها را مدیریت میکنیم و سینماها در اختیار حوزه هنری است برای اینکه در سیاستگذاری سینما نقش داشته باشد و از فیلمهای ارزشی و انقلابی حمایت کند و شاهد هستیم تعدادی از فیلمها را تحریم میکند. از این منظر فیلم ایستاده در غبار یک فیلم انقلابی است که میتواند در سبد اکران حوزه قرار بگیرد اما بازهم این اتفاق نیفتاده است. وقتی ما این اشکالها را به سینماهای حوزه هنری میگیریم پاسخ روشنی به ما نمیدهند.
سیاستهای حوزه هنری در بخش اکران یک بام و دو هواست
سیاستهای حوزه امروز در بخش اکران یک بام و دو هوا است. من یک فیلم ساختهام و هیچ ادعایی ندارم اما نمیتوانم آنچه به نظرم درست است را نگویم. به برخی از دوستان میگویم شما زمانی که جوان بودید و تازه از گرد راه رسیده بودید، انقلاب کردید و بعد جنگ شد. در طول جنگ شما حتی افراد رده بالای ارتش را نیز قبول نداشتید و فقط میگفتید حرفی که میزنید درست است ولی همین که احساس مسئولیت میکردید و این احساس مسئولیت همراه با صداقت بود کار خود را انجام میدادید و مهم نبود چه سنی دارید و از چه تجربهای برخوردار هستید. من نیز امروز اگر حرفی میزنم احساس میکنم باید بگویم و به نوعی احساس مسئولیت میکنم. این روش باعث بیاعتمادی و سرخوردگی میشود زیرا آرام آرام آنها پیر و از کار افتاده میشوند و جوانهایی که فیلم میسازند آنها را جدی نمیگیرند.
منبع: ایلنا