تفکر با تعارف درست نمی شود و علم و بصیرت و دانایی چیزی نیست که با محدودیت و بزن و بکوب و قلع و قمع و ناسزا و فحش بدست آید. این که هر عالمی را به خاطر اندک انحرافی ـ بزعم ما ـ یا اشتباهی سکه یک پول کنیم، و بلایی سرش بیاوریم که نتواند سرش را بلند کند، روش درستی است؟

ححت الاسلام رسول جعفریان طی یادداشتی نوشت: ما در حرف برای دفاع از تفکر خیلی شعار داده ایم اما درست به همان اندازه بلکه بیشتر در عمل به تفکر نه بلکه بیش از آن به جهالت وفادار بوده ایم.
به گزارش جماران در این یادداشت آمده است: ما مسلمانان همیشه گفته ایم تفکر خیلی ارزش دارد، علم بسیار مهم است، دانایی ارزش زیادی دارد و دین ما در این باره تأکید زیادی می کند. شواهد فراوانی هم داریم. شواهدی از قرآن، احادیث نبوی و بویژه احادیث علوی که در باره علم بسیار زیاد و قابل افتخار است. این ادعای ما بسیار پرسروصداست و تقریبا در تمام متون قدیم و جدید آن را تکرار کرده ایم. درآمد بسیاری از کتابهای حدیثی و فلسفی ما با بیان ارزش علم آغاز می شود.

آیا واقعا و عمیقا وفادار به علم هستیم؟ آیا از علم تفسیری داریم که واقعا عالمانه و روشنگرانه است یا آن که پای آن را بند هزار و یک شرط می کنیم و اجازه نمی دهیم در مسیر طبیعی خودش حرکت کند؟ آیا صدها پیش شرط برای آن می گذاریم تا مبادا مسیری برود که ما نمی پسندیم یا واقعا به لوازم آن پای بندیم و بر این باوریم که اگر مسیر توسعه را برود راهش همان است که خیر و صلاح واقعی ما در آن است؟
دیروز در رساله ای که یک نویسنده از قرن سیزدهم هجری (محمد کاظم هزارجریبی) نوشته چنین خواندم: «اگر یک نظر کنی، خواهی دانست که هر کفر و فسق و ظلم و خلاف حق که در عالم هست، همه آنها به سبب ترک تفکر ناشی شده است و می شود.». در ابتدای رساله اش هم گوید: «این رساله ای است در مذمت بی فکری و ترک تعقل و آن که ترک فکر باعث حرمان جنان و استحقاق نیران می گردد»
آیا جمله ای زیباتر از این هست؟ حالا سوال این است که چرا تفکر در میان ما متوقف شده و نصف نیمه میان ما ارزش دارد؟ چرا در طول تاریخ حاکمانی داشته ایم که با تفکر میانه ای نداشته اند و برای فرهنگ و اندیشه و علم ارزشی قائل نمی شدند یا اگر می شدند صرفا در حد حرف باقی می ماند؟ چرا هر بار که کسی خواست تفکری داشته باشد، به بهانه های واهی او را قیچی کردیم و اجازه ندادیم تفکر در میان ما پا بگیرد؟
کار ما شگفت است. وقتی خواستیم از سوابق تمدنی خود صحبت کنیم نمونه هایی از حرمت نهادن به عالمان و علم بیان می کردیم اما چشم خود را به روی تمامی تهاجمی که به علم و عالم می شده و هر بی هنری به هر کاری گماشته می شده، می بندیم و از آن یاد نمی کنیم؟
راستی اگر علم این قدر بین ما ارزش داشت چرا باسوادان ما در تمام دوره های صفوی و قاجاری از دو سه درصد تجاوز نکرده است؟ مگر شرط اول علم سواد خواندن و نوشتن نیست؟ بیسوادی مطلق ما که هنوز هم طبق آمارهای منتشره نزدیک ده درصد است، مهم ترین ننگی است که قرنهاست مسلمانهای علم دوست گرفتارش بوده اند.
به نظرم یک جای کار عیب دارد و ما این عیب را متوجه نمی شویم. این که ما عیب را نفهمیم، مطلب مهمی نیست، خیلی وقت ها ماشین ما هم که خراب می شود، یا خودمان بیمار می شویم، مدتها طول می کشد تا حتی پزشک متخصص دریابد که عیب اصلی ما در کجاست. در این هم نباید شک کنیم که اگر برخی از این عیوب بماند و جدی هم باشد بالاخره بدن را از کار می اندازد.
مهم این است که ما تلاش کنیم عیوب خود را بشناسیم و درمان کنیم. بی توجهی ما به علم در طول بیش از هزار سال باید یک ریشه در یک عیب اصلی در مغز ما یا عرفیات ما یا هر چیز دیگری داشته باشد.
مشکل این است که ما کلیدهای اصلی پیشرفت و ابزارهای لازم برای پیشرفت را بدست نیاوردیم. یکی از آنها چشم مسلح برای دیدن ریزها و دورها بود. دیگری رفتن از عالم شیمی، در فضای خیالی کیمیا بود. در نجوم هم، همه عالم به این بزرگی را روی کمر یک گاو گذاشتیم و هیچ وقت جاذبه را نفهمیدیم. پزشکی ما از تقویت قوه باه فراتر نرفت و از عالم گیاهان جز مُلیّنات را نشناختیم. سهل است که یک دنیا گزاره آزمایش نشده و تجربه نگشته را به اسم علم پزشکی در کتابها آوردیم و گاه یک گیاه را برای صد بیماری تجویز کردیم.
راستی در حوزه سیاست و حقوق و آنچه آن نویسنده گفته است که هر فسق و ظلم و حق کشی ناشی از نداشتن تفکر است چه کرده ایم؟ اعتراف می کنم که در حوزه فقه و حقوق بیشترین تلاش را کردیم، اما آنجا هم یکسره پای تفکر را به پیش فرضها بستیم. بالاخره این ما نبودیم که بردگی را بدور انداختیم و دیگران آمدند و ما را مجبور کردند که برده نگیریم. حال این که خودشان صدها جنایت دیگر کرده اند و همان هم ناشی از تجاوز و جهالت بوده، بماند. اما به هر حال ما برای برکندن این معضل تفکری نداشتیم و حتی یک نفر هم در طول زمان دراز تمدن ما نگفت که این کار غیر انسانی است. یک قرن طول کشیده تا حق مردم را به رسمیت بشناسیم و هنوز هم گاه و بیگاه در آن تردید می کنیم. تفکر چیست؟‌ آیا واقعا به لوازم آن باور داریم؟
تفکر با تعارف درست نمی شود و علم و بصیرت و دانایی چیزی نیست که با محدودیت و بزن و بکوب و قلع و قمع و ناسزا و فحش بدست آید. این که هر عالمی را به خاطر اندک انحرافی ـ بزعم ما ـ یا اشتباهی سکه یک پول کنیم، و بلایی سرش بیاوریم که نتواند سرش را بلند کند، روش درستی است؟
مهم نیست که روزی صد بار کلمات ستایش آمیز از دانایی را تکرار کنیم مهم این است که چه قدر در عمل به آن و تبعات آن وفاداریم. آیا چیز قابل ملاحظه ای از درآمد ناخالص ملی را به رشد علم اختصاص می دهیم؟ آیا واقعا و عمیقا به مفهوم علم و تفکر باور داریم؟‌ آیا به جز ساختمان سازی و کار سخت افزاری برای دانشگاه ها به هوا و فضای داخل آن و استاد و آزمایشگاه و کتاب و مقاله و مجله و .... نرم افزارهای مورد نیاز هم بها می دهیم؟


منبع: خبرآنلاین

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.