چرا باید جامعه ما به نقطه گسیختگی اجتماعی و فروپاشی اعتباری و حرفه ای و از هم پاشیدگی عنصر اعتماد متقابل سازمانها و نهادهای حاکمیتی ، دولتی و حتی بخشهای خصوصی و عامل انسانی متبوع آنان دچار شده باشد.
به گزارش جماران، حسین احمدی در کانال تلگرامی خود نوشت: امروز از شهرک مان از همان ایستگاه مبدأ، سوار اتوبوس شدم. مسافری هم در اتوبوس نبود بجز من؛ متوجه شدم راننده در محل ایستگاه دوم که هیچ مسافری نایستاده بود، طبعا کسی هم نبود که بخواهد پیاده بشود، نگه داشت و تازه به این هم اکتفا نکرده و دربها را هم باز و بسته کرد!
از او پرسیدم چرا وقتی نه کسی برای پیاده شدن هست و نه فردی برای سوار شدن حالا اینکه وایستادی هیچی ! چرا دیگه دربها را بیخودی باز و بسته کردی؟!
پاسخ او به من این بود که به ما گفتند تحت هر شرایطی شما وایستید! و دربها را هم باز کنید!
می گفت کنترلمان می کنند که اگر رعایت نکنیم ، مسئولین امر باخبر میشوند و جریمه مان می کنند!
با خودم می اندیشیدم که یا باید سیستم های اتوماتیک و مکانیزه طراحی کرد و دیگر موارد شبیه مورد فوق الذکر را هم نمیشود مستثنی کرد؛ اتوبوس، خودکار طبق برنامه ای که به حافظه خوان اش سپرده اند باید عمل نماید.
بدیهی است این بطور اعمّ و اتمّ میسّر نمی افتد و حکما و قهرا عامل انسانی بسیار نقش مؤثّری در انجام وجدانی و با صحت کارها دارد.
ولی در شرایطی که فرمان را به دست عامل انسانی سپرده ایم ، چرا باید به او حکم کنیم مثل سیستمهای اوتوماتیک و مکانیزه وار رفتار کند! و ایشان را نیز تهدید هم بنمائیم!
از منظر دیگر بویژه در مورد عوامل انسانی عالم و متخصص که در امر تخصصی او کار بطور اختصاصی در ید و اختیار اوست. مثلا جان انسانی که زیر تیغ دستان طبیب در اتاق عمل بیمارستان قرار دارد. یا طرح و اجرا و کنترل و نظارت بر احداث ساختمانهایی که در دستان مهندسان قرار دارد.
چرا با وجود خیل عظیم فارغ التحصیلان دانشگاهی آنهم در حرف مهندسی، با کمال تأسف باید شاهد آن بود که عدم مهارتها، ضعف های ساختاری و ناهماهنگی های بین سازمانی و از طرف دیگر بی مبالاتی، مناسبات فساد آمیز، اضمحلال اخلاق حرفه ای و فقدان وجدان کاری؛ موجب و مسبب اتلاف منابع و آسیب پذیری جانی و مالی هموطنان مان گردد.
اینروزها که با سانحه جانسوز و دهشتناک زمین لرزه ازگله استان کرمانشاه مواجه هستیم و در سوگ جان باختن هم میهنان عزیزمان نشسته ایم؛ آوار و واژگونی برخی ساختمانها از جمله فاجعه فروریزی بیمارستان خود گواه بر دغدغه فوق میباشد.
مقصود نگارنده از حکایت پیش گفته صرفا برای نتیجه گیری کلی تر نسبت به معضل اجتماعی عدم اعتماد و اعتبار سوزی منابع انسانی بکار گمارده شده است.
چرا باید جامعه ما به نقطه گسیختگی اجتماعی و فروپاشی اعتباری و حرفه ای و از هم پاشیدگی عنصر اعتماد متقابل سازمانها و نهادهای حاکمیتی ، دولتی و حتی بخشهای خصوصی و عامل انسانی متبوع آنان دچار شده باشد.
خرد و کلان روابط انسانی و اجتماعی و توجه به مؤلفه های فرهنگی در جامعه ما ؛ و از سوی دیگر گسست معنادار فی مابین بزرگان و سران و رئوس نظام سیاسی حاکم ، از دزدی ها و اختلاسهای ریز و درشت نهادمند گرفته، تا بی عملی عالمانمان و فروکاستگی اخلاق حرفه ای برخی متخصصان مان تا بی مسئولیتی های کارمندان جزء ادارات در بروکراسی حاکم ... همه و همه بازگویه ی ترک های عمیق رو به واژگونی نظام سیاسی و اجتماعی حاکم میباشد.
سران و بزرگان حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران، اینهمه ناهمبستگی ها و بی انگیزگی ها و عدم انسجامهای اجتماعی و تنزل های فرهنگی و سقوط های اخلاقی و فروکاستگی های مسئولیتی را تا دیر نشده است ، جدّی بگیرند.
بر روی گسلهایی نشسته و تحریکشان مینماییم که زلزله اش بناهای بسیاری را تخریب خواهد نمود. پیش لرزه های اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی مدتهاست می آیند و میروند به فکر زلزله اش باشیم.