خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم‌‎ ‎‌یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است؛ اینجانب از‌‎ ‎‌دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقۀ‌‎ ‎‌ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی‌‎[16]‎‌ برای بستگی به من در طول زندگی من‌‎ ‎‌صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل‌‎ ‎‌خواهانم. و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از‌‎ ‎‌بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم. ‌

امام خمینی(س) در تاریخ 28 آذر 1366 طی نامه ای عرفانی-اخلاقی به فرزندشان مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی، ضمن بیان توصیه هایی اخلاقی، خطاب به او می گویند: پسرم!‌‎ ‎‌تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ـ ایّدهم الله تعالی ـ وارد نیستی، این‌‎ ‎‌سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ‌‎ ‎‌غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد‌‎ ‎‌تهمت و آزار و افتراء واقع شود.

‌‌بسم الله الرحمن الرحیم ‌

‌‌الحمدلله ربّ العالمین الذی لا رحمن و لا رحیم غیره، و لا یُعْبَدُ و لا یُستَعانُ إلاّ منه، و لا‌‎ ‎‌یُحْمَدُ سِواهُ، و لا رَبَّ و لا مُربیَ إلاّ إیّاه، و هو الهادی إلی الصراط المستقیم و لا هادی و لا‌‎ ‎‌مرشد إلاّ هو و لا یُعْرَفُ إلاّ به، هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن. و الصلوة و السلام علی‌‎ ‎‌سیّد الرُّسُل و مُرشِد الکلّ الذی ظَهَر من غیب الوجود إلی عالم الشهود و أتمَّ الدائرة و‌‎ ‎‌أَرْجَعها إلی أوَّلِها، و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سِرُّالله و معادنُ حکمة الله و‌‎ ‎‌هداةُ ما سِوَی الله .‌‎[1]‎

‌‌    ‌‌و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دورۀ عمر قریب به نود‌‎ ‎‌ساله اش در غرقاب ضلالت و سُکْر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العُمُر‌‎[2]‎‌ را به سوی‌‎ ‎‌قَعْر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست‌‎ ‎‌و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ و خم علوم رسمی ـ که سر به سر قیل است و‌‎ ‎‌قال‌‎[3]‎‌ ـ خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصای معاصی او کند.‌‎ ‎
‌‎‎‌این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سُبُل‌‎[4]‎‎ ‎‌ـ علیهم سلام الله ـ راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا‌‎ ‎‌گرفته نجات یابد. ‌

 

‌‌     ای پسر عزیزم احمد ـ سلّمک الله تعالی ـ در این اوراق نظر کن و ‌‌اُنْظُرْ إلی ما قالَ وَ لاتَنْظُرْ‎ ‎إلی مَنْ قالَ‎[5]‎‌ من خود آن چه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم‌‎ ‎‌که برای تو تنبّهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و‌‎ ‎‌بالاتر و پایین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از‌‎ ‎‌او جلّ و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است.‌‎ ‎‌از این مخلوقاتِ میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند‌‎ ‎‌که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علا ـ کفر. ‌

‌‌     پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه‌‎ ‎‌چیز را از دست می دهی، یکی از مکاید‌‎[6]‎‌ شیطان که شاید بزرگ ترین آن باشد که‌‎ ‎‌پدرت بدان گرفتار بوده و هست ـ مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد ـ‌‎ ‎‌استدراج‌‎[7]‎‌ است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ ترین دشمنان اوست او را از‌‎ ‎‌فکر اصلاح خود باز می دارد و امید می دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری‌‎ ‎‌از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را با‌‎ ‎‌وعده های پوچ از این فکر باز می دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آنگاه که جوانی رو‌‎ ‎‌به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این‌‎ ‎‌وسوسۀ شیطانی از او دست نکشد و وعدۀ توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و‌‎ ‎‌شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که‌‎ ‎‎‌دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی‌‎ ‎‌خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح، به دور‌‎ ‎‌نگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل‌‎ ‎‌علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.‌

‌‌     پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی‌‎ ‎‌نیفتد. عزیزم! ادعیۀ ائمۀ معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانند‌‎ ‎‌و خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و‌‎ ‎‌اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می کنند؛ چون حق ـ جل و علا ـ‌‎ ‎‌را نشناخته اند. پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور می کنیم. آنان که در‌‎ ‎‌پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال،‌‎ ‎‌کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صَحْو قبل از‌‎ ‎‌محو‌‎[8]‎‌ یا بعد از محو‌‎[9]‎‌ که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ما‌‎ ‎‌و همه کس غیر از اولیاء خُلَّص از آن کوتاه است. ‌

‌‌     پس سخن را از آن که در خورِ مِثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم‌‎ ‎‌ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او ـ علیهم السلام ـ بدان برسی‌‎ ‎‌آغاز کنم و آن چیزی است که در ‌‌فِطْرَةَ الله ِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها‎[10]‎‌ جمیعاً حاصل است یعنی‌‎ ‎‌فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن‌‎ ‎‌شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها‌‎ ‎‌و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد‌‎ ‎‌و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و‌‎ ‎‌فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اُخروی چون علما و‌‎ ‎دانشمندان و عارفان و اولیا و انبیا ـ علیهم السلام ـ همه و همه عین توجه به واحد کامل‌‎ ‎‌مطلق است؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به‌‎ ‎‌سوی آن کمال مطلق. و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی ـ ‌‌بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‎[11]‎‌ ـ واقعیم،‌‎ ‎‌دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اوّل قدم که مقدّمۀ رفع حجب است آن‌‎ ‎‌است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خِدْر‌‎[12]‎‌ طبیعت که تمام وجود ما را از‌‎ ‎‌سرّ و عَلَن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این «یقظه»ایست که بعض‌‎ ‎‌اهل سلوک، منزل اول دانسته اند،‌‎[13]‎‌ و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن‌‎ ‎‌مقدّمۀ دخول در سیر است. و رفع همۀ حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اوّل‌‎ ‎‌منزل توحید است. و اگر به قدم عقال‌‎[14]‎‌ عقل پیش رویم، آن هم با همۀ عقال، همین نغمه‌‎ ‎‌را دارد و گوید کمال مطلق همۀ کمالات است و الاّ مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و‌‎ ‎‌جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریّت، عین شرک است اگر‌‎ ‎‌نگویم الحاد است. ‌

 

‌‌     عزیزم! اوّل باید با قدم علم، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد‌‎ ‎‌حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم‌‎ ‎‌به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر‌‎ ‎‌موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می جویید‌‎ ‎‌چون کمال است می جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم‌‎ ‎‌که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم‌‎ ‎‌بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطۀ محدودیت و‌‎ ‎‌نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیثِ کمال آن است نه نقص. و اگر‌‎ ‎‎‌قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن؛ و‌‎ ‎‌لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند. قدرت مطلق،‌‎ ‎‌موجودِ مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ای است از آن موجود مطلق و به هر‌‎ ‎‌چه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی دانی؛ و اگر بقدم وجدان همین‌‎ ‎‌مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این‌‎ ‎‌گنجینه ای است که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق‌‎ ‎‌رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است؛ در این حال از‌‎ ‎‌عیب جوییها و هرزه درایی های دشمنان لذت می بری؛ چه که از محبوب است نه از‌‎ ‎‌اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق. ‌

‌‌     پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم: ‌

‌‌     تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او ـ جلّ و‌‎ ‎‌علا ـ و دعا و تأیید حضرت بقیة الله ـ ارواحنالِتُراب مَقْدَمِه الفداء ـ و ملت انقلابی ایران ـ‌‎ ‎‌که جانم فدای یک یک آنها ـ دست رد به سینۀ همه قدرتهای شیطانی زده است، نظامِ‌‎ ‎‌بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت‌‎ ‎‌کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و‌‎ ‎‌دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا‌‎ ‎‌در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفتۀ آنانند؛ و با بلوک غرب سر پنجه نرم‌‎ ‎‌کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان‌‎ ‎‌است از اوج قدرت نمایی به پایین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را‌‎ ‎‌باز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته. ‌

‌‌     و اکنون همه خصوصاً امریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای دربند‌‎ ‎‌و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند‌‎ ‎‌موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این‌‎ ‎‌جمهوری به سر می برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلامِ قدرتمند تنها قدرتی‌‎ ‎‎‌است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدایی که‌‎ ‎‌منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس‌‎ ‎‌خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج‌‎ ‎‌نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و‌‎ ‎‌دست اندرکاران آن در دشمنی بسر می برند و در فکر محو آثار آنند، با این اوضاع و‌‎ ‎‌احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اَهلاً وَ سَهْلاً» گویان به‌‎ ‎‌مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند! ‌

 

‌‌     این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت؛ و‌‎ ‎‌یک وسیلۀ بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بُعْد فرهنگی است.‌‎ ‎‌فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام‌‎ ‎‌ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هر‌‎ ‎‌فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اَصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را‌‎ ‎‌مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان‌‎ ‎‌ندانند. به بهانۀ آنکه قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت ادارۀ امور را‌‎ ‎‌ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز‌‎ ‎‌این مطلب را تکرار کرده و می کنند. ‌

‌‌     در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه های‌‎ ‎‌دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهد‌‎ ‎‌و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم،‌‎ ‎‌احکام الهی را ـ که برای همۀ قرون است ـ با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت‌‎ ‎‌نبی اکرم(ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه‌‎ ‎‌داشت. و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به‌‎ ‎‌آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا حسد و دسیسه های‌‎ ‎‌شیطانی ‌‌[‌‌مخالفت می کنند‌‌]‌‌ با موعظه حسنه و طریقۀ نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ‌‎ ‎

‌‎‌و امیرالمؤمنین و سایر ائمه معصومین ـ علیهم صلوات الله ـ فهماند که این کجرَوی ها اگر‌‎ ‎‌خدای نخواسته بجایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی ـ که می خواهد اسلامِ مظلومِ‌‎ ‎‌در طول تاریخ را تجدید کند ـ وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان‌‎ ‎‌به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود. ‌

‌‌     و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم. پسرم!‌‎ ‎‌تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ـ ایّدهم الله تعالی ـ وارد نیستی، این‌‎ ‎‌سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ‌‎ ‎‌غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد‌‎ ‎‌تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر‌ ‌‌آنان کم جرمی نیست؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و‌‎ ‎‌مهیا باشی؛ اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت‌‎ ‎‌بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست‌‎ ‎‌برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن‌‎ ‎‌بندگان خود. پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و‌‎ ‎‌آرزوی بیشتر بکن. ‌

‌‌     پسر عزیزم! بارها به من گفتی که دربارۀ تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها‌‎ ‎‌است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی؛ لکن من اگر در این‌‎ ‎‌ورقه بر خلاف آنچه گفتی دربارۀ تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک‌‎ ‎‌نفر مسلمان یا بندۀ خدا برای من، مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم‌‎ ‎‌دربارۀ او نگویم. ‌

‌‌     من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک‌‎ ‎‌اینجانب در بیرونی مشغول ادارۀ امور من بوده تا الآن که این ورقه را می نویسم قدمی یا‌‎ ‎‌قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیۀ گفتارهای من یا‌‎ ‎‌نوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او‌‎ ‎‌محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به‌‎ ‎‌او و بعض اعضای دفتر ـ حفظهم الله ـ و به اشخاصی که متکفّل رسانه ها بوده اند و هستند‌‎ ‎‌اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند‌‎ ‎‌من در جریان این امور بوده و هست و تاکنون اتفاق نیفتاده که کلمه ‌‌[‌‌ای‌‌]‌‌ را بدون رجوع‌‎ ‎‌به من اضافه یا کم کند «وَالله ُ عَلی کُلِّ ذلِکَ شَهِیدٌ».‌‎[15]‎

‌‌    ‌‌خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم‌‎ ‎‌یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است؛ اینجانب از‌‎ ‎‌دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقۀ‌‎ ‎‌ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی‌‎[16]‎‌ برای بستگی به من در طول زندگی من‌‎ ‎‌صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل‌‎ ‎‌خواهانم. و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از‌‎ ‎‌بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم. ‌

‌‌     خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعۀ خود را از ما دریغ‌‎ ‎‌نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم. خداوندا! این جمهوری اسلامی و‌‎ ‎‌دست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما را در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا و‌‎ ‎‌مفقودین و شهدای عزیز را با خانوادۀ آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و‌‎ ‎‌مفقودین ما را که به وطن خود بازگردان، به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات‌‎ ‎‌وسلم.‌

‌‌تاریخ 27 ربیع الثانی 1408‌

‌‌روح الله الموسوی الخمینی‌

  • ـ ستایش، ویژۀ خدایی است که پروردگار جهانیان است، آنکه غیر از او نه بخشاینده است و نه مهربان، و پرستیده نشده و یاری خواسته نمی شود مگر از وی، و ستایش نمی شود آنچه جز اوست، و نه پروردگار و نه مربّی است مگر او، و اوست راهنمای به راهِ راست و راهنما و ارشادگری نیست جز او، و شناخته نمی شود مگر به خودش، اوست اوّل و پایان و آشکار و پنهان.     و درود و سلام بر آقای پیامبران و ارشادگرِ همگان که از غیب هستی و وجود به جهان آشکار و شهود، ظاهر شده است و دایرۀ هستی را تمام نموده و آن را به ابتدا و شروع آن بازگردانیده است، و درود و سلام بر خاندان پاکِ وی باد، کسانی که ایشان مخزنهای سرّ خدایی هستند و معادن حکمتِ الهی و راهنمایان آنچه که جز خداوند است.
  • ـ دوران پیری و کهولت.
  • ـ مصرعی است از این بیت مشهور شیخ بهایی:علم رسمی، سر به سر قیل است و قال           نه از او کیفیّتی حاصل، نه حال
  • ـ سُبُل جمع سبیل: راه، طریق.
  • ـ تصنیف غررالحکم، ص 58.
  • ـ دامها.
  • ـ کسی را به نعمت های داده شدۀ به او مغرور ساختن و بدان واسطه از حق غافل نمودن.
  • ـ اشاره است به مقام هوشیاری عبد به منزلت عبودیّت پیش از آنکه فانی در حق تعالی شود.
  • ـ اشاره است به مقام هوشیاری حاصل از بقای به حق، بعد از فانی شدن در او.
  • ـ سوره روم، آیۀ 30: فطرت إلهی که مردم را بر آن آفرید.
  • ـ بعضی از این ظلمتها، بالای بعضی دیگر است.
  • ـ پرده، حجاب.
  • ـ شرح منازل السائرین، عبدالرزّاق کاشانی: 34. و منظور از بعض اهل سلوک، خواجه عبداللّه انصاری است.
  • ـ آنچه که با آن شتر یا اسب را به جایی می بندند.
  • ـ و خدا بر همۀ آن شاهد و گواه است.
  • ـ آقای حسن صانعی.

منبع: صحیفه امام، جلد20، صص 436-443

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.