پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

نیم نگاهی به تعامل امام خمینی با حوزه نجف؛

مدارا و مدیریت

حسین محمددوست دانشجوی کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی

نجف؛ حوزه ی هزار ساله
داستان شکل گیری حوزه پرآوازه نجف به قرن پنجم هجری قمری(449) و مهاجرت شیخ طوسی از بغداد به نجف باز می گردد.
این حوزه دیرپا هرچند تاریخچه ای پر فرازو نشیب داشته اما در برخی از اصول هم چون عدم دخالت در امور سیاسی و حفظ حوزه های علمیه به عنوان یگانه پایگاه مدافع شریعت و ترویج آن در میان مردم در طول تاریخ ثابت قدم بوده و اگر در تاریخ معاصر نیز رگه هایی از رهبری سیاسی هم چون دعوت به قیام علیه قوای روس یا نهضت مشروطه مشاهده می شود به حرکتی خلاف جریان آب تعبیر گشته است. در باب تعامل ایرانیان با حوزه دیرپای نجف می توان گفت گذشته از اینکه قاطبه‌ی علمای طراز اول آن ایرانی تبار بودند از بعد تاریخی نیز بعد از افول «مکتب اصفهان» به دنبال سقوط دولت صفویه توسط افاغنه، شاهد شکوفایی مجدد و روزافزون حوزه های علمیه دیار عراق عرب هستیم.

!P2! تاسیس حوزه علمیه قم توسط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری منجر به ایجاد فضایی شد که بعدها رژیم پهلوی با هدف تضعیف حوزه قم و تلاش برای عدم شکل گیری آن، رویارویی حوزه نوپای قم در برابر حوزه کهنسال نجف را تلقین نموده و برای بهره برداری سیاسی به نفع خود تلاش نماید. به نحوی که رژیم پهلوی اول با مستمسک قرار دادن این نکته، اقدام به تبعید علمای بزرگ و مبارزی هم چون آیت الله حسین قمی، آیت الله سید عبدالله شیرازی و آیت الله کاشانی به عراق کرد تا علاوه بر دور ساختن ایشان از فضای سیاسی کشور، با تبلیغاتی غیر واقعی اذهان عمومی توده مردم را منحرف ساخته و به این باور دامن زند که روحانیون به فضایی علمی و دینی کوچ کرده‌اند. افزون بر دسیسه چینی حکام عصر، رویارویی دو نظام حوزوی قم و نجف ابعادی درونی نیز داشت تا آنجا که آیت الله سید صدرالدین صدر، عالم ارشد حوزه علمیه قم به نزد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی مرجع عامه شیعیان می رود و از وضعیت بغرنج مالی حوزه قم می نالد با پاسخ منفی آیت الله اصفهانی مبنی بر عدم استفاده از وجوهات برای طلاب قمی مواجه می شود.

براساس همین سنت نیز نجف در دوران اقامت امام در این شهر (نیمه دهه ی چهل و پنجاه شمسی) روی خوشی به حوزه ی قم نشان نمی داد و متقابلا نظر چندان مساعدی نسبت به حوزه نجف در اذهان طلاب قمی وجود نداشت. آیت الله اشرفی شاهرودی در این باره می گوید: «... بین حوزه ی نجف و قم تقریبا یک حالت تقابل و تضادی در آن زمان بود، حتی زمانی که امام به نجف آمدند و در آنجا حضور داشتند گرچه این تقابل خیلی بروز نداشت ولی در اذهان بود که حوزه ی نجف قمی ها را قبول نداشتند و می گفتند حوزه ی قم در فن فقه و اصول خیلی اهتمام نمی ورزند. قم نیز حوزه ی نجف را تخطئه می کرد که اینها تا اندازه ای متحجرند، فکرشان با مسائل اجتماعی سازگار نیست.»(گفتگو با آیت الله اشرفی اصفهانی، نشریه نگاه حوزه، صص5-6)

علاوه بر تفاوت مشرب فکری حوزه نجف که برخلاف حوزه قم متمایل بر حجیت نقل بر عقل بود و توجه چندانی به مقاصد الشریعه نداشت، زعامت دینی آیت الله محسن حکیم نیز از جنبه ای منحصر به فرد بود؛ رسول جعفریان در این باره می گوید:« شاید این نخستین بار در دوره اخیر بود که مرجعیت عظمای شیعه در اختیار یک مرجع عرب قرار گرفته بود... به صحنه آمدن آیت الله حکیم به مثابه یک مرجع عرب و تلاش وی برای کشاندن طلاب عرب به حوزه نجف، تا حدودی سامان ایرانی حوزه را تغییر داد.(رسول جعفریان،تشیع در عراق، مرجعیت و ایران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،صص81-83) » علاوه بر آیت الله حکیم که زعامت دینی حوزه نجف را برعهده داشت، آیت الله خویی که وزنه ی علمی حوزه محسوب می شد در کنار آیت الله شاهرودی اضلاع مثلث مرجعیت حوزه نجف را تشکیل می دادند. !S2!

الف) ورود امام به عراق؛ روزهای پر ابهام(مهرماه 1344)

«ما را سوار هواپیما کردند، در حالی که اصلا نمی دانستیم کجا می رویم. ناگهان در فرودگاه گفتند اینجا بغداد است، ما حتی پول نداشتیم سوار تاکسی شویم و به کاظمین برویم. من مجبور شدم ساعتم را پیش راننده ی تاکسی گرو بذارم تا پول تاکسی را حساب کنم و در حرم امام موسی کاظم(ع) از یکی از دوستان قرض گرفته تا کرایه ی تاکسی را داده و ساعت را پس بگیرم.»

(به نقل از حاج‌آقا مصطفی خمینی- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی،مصاحبه با آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی،ص12)

پس از قریب به یکسال تبعید امام خمینی در ترکیه، رژیم پهلوی غافلگیرانه اما حساب شده ایشان را به عراق تبعید کرد. تبعیدی که حرف و حدیث های زیادی با خود داشت. نقلهایی که مبین اجماع نانوشته ای بود. حجت الاسلام سید محمود دعایی درباره نظر حاکمیت پیرامون تبعید امام به عراق می گوید:«... به هر حال رژیم در بن بست قرار گرفته بود. نقل است که در یک جلسه مهم شورای عالی امنیت وقت، دکتر اقبال پیشنهاد داده بود که شما اگر بتوانید ایشان را از ترکیه به عراق و حوزه ی علمیه نجف تبعید کنید، چند فایده دارد: یکی اینکه علاقه مندان به ایشان خوشحال می شوند که ایشان تبعید به آن معنا نیست بلکه در محیط معنوی و حوزوی به سر می برند و از طرفی به محیطی ایشان را تبعید کرده اند که فعالیت های سیاسی مثل ایران را بر نمی تابد و در نتیجه ایشان منزوی خواهد شد. اگر بخواهد همین حرکاتی را که در این جا انجام داده در عراق هم انجام بدهد با عکس العملهای منفی مراجع موجود و حوزه ی علمیه نجف مواجه می شود و آنها با او درگیر خواهند شد؛ و اگر سکوت بکند، که سکوت خواهد کرد، منزوی می شود. ملایی در کنار ملاهای نجف! درس می دهند و کارشان را انجام می دهند...»(امام در نجف، گفت وگو با حجت الاسلام دعایی، فصلنامه مطالعات تاریخی،سال سوم،شماره ی 11،زمستان 84،صص11-12). از سوی دیگر نقل قولهایی که پیرامون نظر آیت الله شریعتمداری می شد شایان توجه بود:« نقشه کشیده بودند امام را به ترکیه تبعید نمایند. حتی آقای شریعتمداری گفته بود که بهتر است آقای حاج میرزا عبدالله مجتهدی که هم ترکی بلد است و هم رفیق قدیمی امام است، به همراه ایشان برود تا تنها نباشد.»(خاطرات آیت الله صادق خلخالی، ج۱، ص ۱۱۹)
می توان گفت با در نظر گرفتن مجموعه نکات مذکور، رژیم پهلوی قصد داشت موتور محرکه نهضت اسلامی، امام خمینی را از مرکز تحولات سیاسی دور کند و ایشان را وارد محیطی با چالشهای درونی اما به ظاهر آرام سازد.

امام پس از چند روز زیارت درکاظمین، سامرا و کربلا به نجف مشرف شدند. استقبال از امام و همراهانشان طی سفر در نوع خود بی سابقه بود اما ایشان که از حساسیتهای موجود در دیار عراق آگاه بود ضمن تاکید بر عدم افراط گرایی از سوی اطرافیان خود نظیر چاپ عکس، سر دادن شعارهای تند در مراسم استقبال و... پیوسته تاکید می کردند که حضورشان در عراق، حضوری هم چون یک طلبه ی عادیست. لذا در نظر گرفتن این ملاحظات توسط امام منجر به این شد که در همان روزهای ابتدای حضورشان در نجف، مراجع ثلاث که چندان میانه خوبی با سیاست نداشتند به دیدار امام خمینی بروند. پیرامون دیدار علما با امام، ذکر نکاتی از دیدار آیت الله خویی و آیت الله حکیم خالی از فایده نیست. آیت الله خویی که در همان روز اول حضور امام در نجف به دیدار ایشان رفت در لحظه مواجه با امام به شدت گریست و آیه شریفه ی مربوط به داستان حضرت یوسف و شرح ملاقاتش با برادرانش را قرائت کرد. اما دیدار آیت الله حکیم که مرجع عامه عصر بود از آن حیث که شایعه ای قوی مبنی بر مخالفت ایشان با امام بر سر زبانها بود از حیث سیاسی بسیار مهم می نمود. در این دیدار آیت الله حکیم پیرامون برپایی زودتر کلاسهای درس و اقامه نماز در یکی از مساجد نجف به امام تاکید زیادی کردند. علیرغم تاکیدات زعیم حوزه نجف، امام با درایت خاص خود قصد نداشت به زودی کلاسهای درس خود را دایر کند تا موجبات حساسیت را فراهم کند، بنابراین پس از گذشت حدود10 روز از ورودشان به نجف، بعد از اصرار مکرر جمعی از طلاب، ایشان تصمیم خود را مبنی بر برگزاری کلاس درس گرفتند.
ب) سالهای صبر و استقامت( از آبان ماه 1344 تا مهرماه 1357)

«...لکن جنابعالی که از وضع نابسامان ما اطلاع دارید، و از اختلاف اجتهاد وآرا در جمیع امور واقف می باشید، تصدیق بفرمایید که این امر با آنکه در راس اصلاحات است در راس مشکلات نیز هست .اینجانب در رجوع از حبس سابق در نظر گرفتم که کاری که مقدمه این نحو امور و طلیعه تفاهم بین حضرات است انجام دهم . بعضی اصلا در شور هم حاضر نشدند، و بعضی که در ظاهر صلاح دیدند عمل نکردند. و کسانی هم به اعذار مختلفه متشبث شدند. و بالجمله وقتی ما بیدار خواهیم شد که بکلی کار از کار گذشته و راه چاره مسدودگردیده . دیگران برای مقاصد باطل خود مشغول کار و مجتمع هستند، و ما در حق خودمتفرق و مختلف الارا و الاهوا هستیم.»

بخشی از نامه امام خمینی به آیت الله سید روح الله خاتمی- صحیفه امام- جلد2-ص68-21 اسفند 1344)

جایگاه امام خمینی به عنوان مرجع تقلید نیازمند مولفه هایی برای تثبیت بود که برگزاری کلاسهای درس امام و توزیع مساوی شهریه میان طلاب بدون توجه به تابعیت آنها ( برخلاف رویه رایج در میان سایر مراجع) به این مهم کمک شایانی می کرد اما مشکلات خاص حوزه نجف به زودی جلوه گر شد. حاج احمد آقا، یار دیرین امام از آن روزها نقل می کند:« مقدس نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلوة دادند … آنها کتاب ها و اعلامیه های امام را که با هزاران مشکل تهیه می شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می گرفتند و داخل چاه یا رودخانه ها می ریختند… شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم. اما خدا می داند در این مدت از دست اهل اینجا چه کشیدم؟!» ( مجموعه آثار یادگار امام، ج۱، صص ۳۴۵ الی ۳۴۷).

علی رغم تلاشهای مداوم امام برای جلوگیری از بروز اختلاف میان بیوت مراجع و سوءاستفاده ساواک، نظیر ارجاع تمامی مسائل سیاسی مرتبط با عراق به آیت الله حکیم و حضور عالمانه شهید مصطفی خمینی در کلاس سایر مراجع ، رابطه ی سازنده ای میان بیت امام با برخی مراجع برقرار نشد. طیف بندی علمای نجف نسبت به امام خمینی را می توان در سه بخش ذیل توصیف کرد.
الف) موافقین: اگر قائل به تفسیری موسع از موافقین امام باشیم به نحوی که موافقین نظری حرکت عدالتخواهانه امام را نیز، همراه ایشان فرض کنیم می توانیم از علمایی چند نام ببریم.

از جمله علمای موافق مشرب سیاسی امام خمینی می توان به آیت الله سید عبدالله شیرازی اشاره کرد. مرجع کهنسالی که سابقه مبارزاتش به اواخر قاجاریه و مبارزه با استعمار انگلیس باز می گشت. ایشان در جریان قیام مسجد گوهرشاد در دوره پهلوی اول از جمله روحانیونی بود که دستگیر و زندانی شد. بعدها آیت الله شیرازی به علت تنگناهایی که رژیم برایش ایجاد کرده بود راهی نجف گردید و همچنان با صدور اعلامیه به موضع گیری علیه سیاست های حکومت پهلوی پرداخت. در دوران تبعید امام خمینی نیز یگانه مرجعی بود که بی چون و چرا حامی ایشان بود. آیت الله خاتم یزدی از یاران امام درباره روابط آیت الله شیرازی و امام خمینی می گوید:« بعد از حضور امام در نجف نیز آن مرحوم همگام و همصدا با حضرت امام، منتهی مستقلا، به جنایات رژیم ستم شاهی اعتراض کرد. شاید مرحوم سید عبدالله شیرازی تنها مرجع نجف بود که بی هیج چون و چرا حضرت امام و مشی ایشان را قبول داشت و تقریبا هیچ مشکلی برای حضرت امام پیش نیاورد، ضمن اینکه در مبارزه علیه دستگاه پهلوی پیشقدم بود و اعلامیه هایی را که بر ضد رژیم صادر می شد، به راحتی امضا و تایید می کرد.»( خاطرات آیت الله خاتم یزدی-صص181-182)

آیت الله میرزا حسن بجنوردی که از لحاظ علمی در سطح مرجعیت قرار داشت نیز از جمله ی افرادی بود که در زمره دوستداران نهضت امام خمینی شمرده می شد و شهید مصطفی خمینی در کلاسهای درس ایشان شرکت می کرد.

اما موثرترین عالم پشتیبان امام خمینی(س) در نجف، شهید آیت الله سید محمد باقر صدر بود. ایشان از جمله افرادی بود که پس از آغاز نهضت اسلامی در سال 1342 از طریق اطرافیان آیت الله حکیم به ایشان فشار آوردند که از نهضت امام خمینی حمایت کنند و حرکت ایشان را تایید نمایند، اما از آنجایی که آیت الله صدر از شاگردان نزدیک آیت الله حکیم و آیت الله خویی بود پس از رحلت آیت الله حکیم اقدام به تایید و تقویت آقای خویی و معرفی ایشان به عنوان فقیه اعلم کرد که این امر منجر به ایجاد دلخوری در میان یاران امام خمینی شد. علی رغم گرایش فقهی ایشان به آیت الله خویی، شعله ور شدن شعله های انقلاب اسلامی این شهید مجاهد را به امام خمینی نزدیک تر کرد. آیت الله خاتم یزدی در این باره می گوید:« آیت الله صدر با تغییر بینش به امام خمینی روی آورد و خویش را رو در روی رژیم شاه قرار داد و انقلاب حرکت مردم ایران را ستود و در همین مرحله جمله ی معروف و ستایش آمیز خود درباره ی امام خمینی فرمود:«ذوبوا فی الامام خمینی کما ذاب هو فی الاسلام» در امام خمینی ذوب شوید همچنان که او در اسلام ذوب شده است.»(خاطرات آیت الله خاتم یزدی-صص188-189) !S1!

سرانجام در طیف موافقین، باید از شیخ نصرالله خلخالی یاد کرد که علی رغم مخالفتش با فعالیتهای سیاسی امام خمینی مدافع شأن علمی و فقاهتی ایشان بود. شیخ نصرالله خلخالی به عنوان یکی از ارکان حوزه ی نجف مقدمات حضور و تثبیت امام خمینی در نجف را فراهم کرد و مدرسه ی آیت الله بروجردی را برای اقامه نماز در اختیار ایشان قرار داد هر چند نگران فعالیت های سیاسی امام بود و اینگونه اقدامات امام را مناسب شأن ایشان نمی دانست. مرحوم حجت الاسلام شریعتی از نزدیکان امام خمینی که روابط حسنه‌ای با آقای خلخالی نیز داشت می گوید:« شیخ نصرالله خلخالی با مبارزات امام مخالف بود و دوست داشت امام درس بدهد. برای همین به پیراسته (سفیر رژیم پهلوی در عراق) گفته بود شما آقای خمینی را به عراق بیاورید من او را کنترل می‌کنم. همه کارهای امام در عراق را ایشان انجام داد و مدرسه آقای بروجردی را در اختیار ایشان گذاشت و به امام هم اصرار کرد که به نام ایشان شهریه بدهد ولی امام قبول نکرد. ولی به هر حال شیخ نصرالله با اقدامات سیاسی امام مخالف بود و حتی از طرح بحث ولایت فقیه و انتشار آن عصبانی شد. البته همه اینها از روی دلسوزی بود. »(مصاحبه حجت السلام شریعتی با سایت جماران)

ب) ممتنعین: بدون شک مهمترین و فربه ترین طیف روحانیون نجف در برابر امام از لحاظ عملی و نظری این طیف بودند. ممتنعینی که کفه‌ی مخالفتشان با نظر و عمل امام سنگین تر بود. لذا می توان این طیف را به دو دسته ممتنعین خاکستری و سفید تقسیم کرد. در صدر ممتنعین خاکستری باید از مراجع بزرگ وقت آیت الله حکیم و آیت الله خویی نام برد و آیت الله شاهرودی را از جمله ممتنعین سفید دانست.
آیت الله سید محسن حکیم، مرجع عامه عصر که خاطره تلخ شکست مردم عراق در برابر متجاوزین انگلیس در جریان جنگ جهانی اول را به خاطر داشت، اساسا قائل به دخالت گسترده علما در امور سیاسی نبود و طبق سنت مألوف حوزه نجف به «سلطنت مشروطه» اعتقاد داشت. ایشان در سالهای آغازین نهضت امام خمینی طی تلگرامی مخالفت خود را با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام کرد و در جریان حمله نیروهای پهلوی به مدرسه فیضیه نیز طی تلگرامی به 32 نفر از مراجع خواستار هجرت علما به عتبات شد که با پاسخ منفی امام خمینی مواجه شد. آیت الله خاتم یزدی درباره علت پاسخ منفی امام به آیت الله حکیم می گوید:« این درخواست که به معنی خالی کردن میدان از سوی انقلابیون و مبارزان قم بود و به عنوان یکی از خطاهای سیاسی آقای حکیم تلقی گردید، با پاسخ منفی حضرت امام و یارانش رو به رو گشت.»( خاطرات آیت الله خاتم یزدی- ص95)پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و تلاش یاران امام برای جلب حمایت علما از امام، شیخ نصرالله خلخالی طی دیداری با آیت الله حکیم تقاضای حمایت ایشان از امام خمینی را مطرح می کند که آقای حکیم طی برخوردی سرد به وی می گوید: « من عراقی هستم و با اوضاع ایران کاری ندارم»(خاطرات آیت الله خاتم یزدی،ص95)

قابل تامل ترین نکته در تعاملات امام خمینی با آیت الله حکیم، روایتهای بعضا ضد و نقیض نقل شده از دیدار دوم این دو مرجع تقلید است. حجت الاسلام سمامی دیدار مذکور را اینگونه شرح می دهد:« آقای خمینی به آقای حکیم فرمودند: شنیدم کسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف ببرید و در ضمن قضایای ایران را از نزدیک لمس کنید.آقای حکیم در جواب گفت: من از تمام قضایا کاملا واقف هستم.آقای خمینی فرمودند: گمان نمی کنم که از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما کوتاه نمی‌آمدید.آقای حکیم در جواب گفتند: آنچه وظیفه شرعی بود بجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یک عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می کنند که خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.آقای خمینی فرمودند: شاید مطلع نباشید که آمریکا و انگلستان می خواهند دول اسلامی را محو و نابود کنند و فعلا از ایران شروع کردند. تمام منافع ایران را می برند و می خواهند خون این ملت ها را بمکند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام کردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.آقای حکیم فرمودند: بلی آن طور که شما می گویید صحیح است، ولی راه ایستادگی و مقاومت با آن ها آن طور که شما اقدام کردید درست نبود. چون ما که سلاح و قدرت نداریم. سلاح و قدرت ما همین مردم هستند. این ها هم حرکتشان از طرف باد است (یعنی با باد می آیند و با باد می روند.) و ما تجاربی از انقلاب 1920 عراق داریم و می دانیم که چگونه با ما انگلیسی ها رفتار کردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به کجا منتهی شد. خیلی محتاطانه باید حرکت کرد و به اندک غفلت ممکن است مسلمان ها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را در مقابل این مسائل مسؤول می دانم. بعضی از قضایا را که شما بیان کردید ما تحقیق کردیم آن طور نیست.آقای خمینی فرمودند: البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نکردم و من مدارک مستدل دارم.» سیر روابط امام و آیت الله حکیم در اواخر عمر آیت الله حکیم، پس از روی کار آمدن حزب بعث(1347) و تلاش حزب بعث برای اخراج ایرانیان، جنبه همدلانه تری پیدا کرد. رژیم بعث عراق در اردیبهشت 1348 طی یورشی به حوزه نجف اقدام به دستگیری بسیاری از طلاب ایرانی کرد. این امر موجبات اعتراض آیت الله حکیم به شورای فرماندهی عراق را فراهم کرد. متعاقب آن، رژیم بعث به بهانه حل مشکل طلاب ایرانی از ایشان تقاضای میانجی گری میان دولت ایران و عراق را کرد که مورد پذیرش آیت الله حکیم قرار گرفت. مجموع مذاکرات رخ داده منجر به توقف اخراج ایرانیان شد اما از سوی دیگر روزنامه های عراقی که توسط دستگاه تبلیغاتی حکومت عراق هدایت می شدند در پروژه ای دیگر با حمله به ایرانیان و متهم ساختن آنان به مداخله در امور اقتصادی عراق، آیت الله حکیم را عامل نابسامانی اقتصادی و بیکاری مردم عراق معرفی کردند. رژیم بعث که از این اقدامات قصد تضعیف نهاد مرجعیت را داشت با شایعه پراکنی های گسترده فرزند آیت الله حکیم را نیز متهم به جاسوسی کرد و با یورش به خانه این مرجع تقلید اقدام به دستگیری فرزند ایشان کرد. اتفاقات رخ داده منجر به انزوای آیت الله حکیم شده بود به نحوی که مراجع وقت جرات حمایت علنی از ایشان را نداشتند، در این شرایط امام خمینی با هوشمندی و درایت، به حمایت از مرجع عامه عصر پرداخت و خاطرات حمایت خود از آیت الله بروجردی را در اذهان زنده کرد. حجت الاسلام محتشمی پور خاطرات خود از آن روزها را می گوید:«رعب و وحشت و اضطراب بر نجف خیمه زد. نه تنها مردم، بلکه طلاب، علما و روحانیون بزرگ نجف هم جرات رفت و آمد به منزل آقای حکیم را نداشتند. حضرت امام تصمیم گرفتند با یک حرکت اصولی آن فضای رعب و وحشت را بشکنند و لذا به نمایندگی از سوی خود آیت الله حاج آقا مصطفی را به ملاقات آیت الله حکیم فرستادند... خبر ملاقات و دیدار آیت الله مصطفی خمینی به نمایندگی از طرف حضرت امام با آیت الله حکیم و ابلاغ پیام امام و بحث و مذاکره درباره اوضاع جاری با ایشان به سرعت منتشر شد و نقل مجالس و محافل گردید. این دیدار و تبادل نظر روزهای بعد برای بار دوم و سوم تکرار گردید و باعث شد که فضای رعب آلود و ملتهب نجف به کلی آرام گیرد.»(خاطرات حجت الاسلام محتشمی پور-صص144-145)

مواضع آیت الله خویی، دیگر رکن مرجعیت حوزه نجف، پیرامون نهضت امام خمینی نوسانات بیشتری را پشت سر گذاشت، ایشان در سالهای ابتدای نهضت (1342و1343) قاطع ترین اعلامیه ها علیه حکومت شاه را صادر کرد:« آیا شایسته است که چند نفر از افراد منحرف با مقدسات این ملت بازی کنند؟ ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند دعوت می کنیم با دشمنان دین و وطن به طریق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنانش از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهده علمای عالی قدر است که مسلمانان را در وظیفه ی مقدسی که در پیش دارند رهبری کنند...» (اعلامیه آیت الله خویی مورخ 16/2/1383 هجری قمری)

اما به مرور زمان با سرکوب ظاهری قیام مردم آیت الله خویی به چهره ای دلسوز برای رژیم پهلوی در سالهای بعد تبدیل شد و طی تلگرافهایی در قامت یک ناصح به نصیحت هویدا پرداخت. مرحوم آیت الله عباسعلی زنجانی در باره ی این تغییر رویه می گوید:«من الان دقیقا در خاطرم نیست از چه تاریخی یک مرتبه یک تغییر رویه ای در بیت آقای خویی به وجود آمد و کم کم اطرافیان آقای خویی از جمله بعضی از فرزندان ایشان شروع به بدگویی از نهضت و بی مهری نسبت به امام کردند و اعلامیه ها قطع شد، می گفتند اگر نهضت برای اسلام است چطور فقط ثمره و آثارش برای یک نفر است.»(خاطرات آیت الله عمید زنجانی،صص 132-133)

!P1! پس از فوت آیت الله حکیم نیز که دور جدید اخراج ایرانیان مقیم عراق از سر گرفته شد(1350) و موجبات واکنش شدید امام خمینی را به دنبال داشت، آیت الله خویی موضعی منفعلانه در قبال این واقعه از خود نشان داد. آیت الله سید جعفر کریمی از یاران امام در این باره خاطره ای نقل کرده اند که به آشکار شدن موضوع کمک شایانی می کند:« وقتی آیت الله خویی از سفر درمانی لندن برگشتند، جهت استراحت به منزل خود در کوفه رفتند. حضرت امام به همراه آیت الله شیخ نصرالله خلخالی به منزل ایشان رفتند، بعد از احوالپرسی حضرت امام قضیه را مفصلا تعریف کرد و فرمود: در غیاب شما من با نمایندگان دولت صحبت کردم. متاسفانه آنها خواب بدی برای حوزه دیده اند و ما باید برای حوزه ای که مرحوم شیخ طوسی پایه گذاری اش کرد و چشم امید جهان اسلام است فکری بکنیم. آنها می خواهند به سخت ترین وضعی بساط حوزه را برچینند. امام توقع داشتند که آیت الله خویی قول مساعدت و همکاری بدهند. لکن براساس نقل مرحوم آقای نصرالله خلخالی زمانی که امام از اتاق بیرون آمدند، خیلی متاثر شدند و فرمودند: آقای حاج شیخ ما آمدیم با آقا صحبت کردیم اما مثل اینکه آقا اینجا نبودند و صحبت ها را جدی نگرفتند.»(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیت الله سید جعفر کریمی)

هرچند تز سیاسی آیت الله خویی بیشتر به «سلطنت مشروعه» نزدیک بود، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن حمایت از نهضت امام خمینی، مردم را به انداختن رای مثبت به نفع جمهوری اسلامی در رفراندوم تشویق کرد و در دوران خفقان آمیز صدام نیز علی رغم فشارهای گسترده هرگز حاضر به حمایت از رژیم بعثی نشد.

آیت الله شاهرودی دیگر مرجع شهره عصر با وجود اینکه نه نفیا و نه اثباتا در امور مبارزاتی اقدام می کرد، مورد علاقه ی خاص امام خمینی بود، آیت الله خاتم یزدی پیرامون این مناسبات این مرجع تقلید با امام خمینی می گوید:« درباره ی ملاقات آقای شاهرودی و امام نیز آنچه گفتنی است، این است که مرحوم آقای شاهرودی مطابق معمول با نقل داستان ها و حکایت هایی که بعضا خنده دار هم بود، از گفتگو درباره ی موضوعات سیاسی که اهمیت بیشتری داشت، خودداری نمود. ایشان که از زرنگی خاصی برخوردار بود، آرا و افکارش را به ویژه در زمینه ی مسائل سیاسی و اجتماعی کتمان می کرد، به همین جهت دوستی می گفت من پنجاه سال در نجف بودم و تا آخر نتوانستم پی ببرم که آقای شاهرودی چه جور آدمی است.»(خاطرات آیت الله خاتم یزدی- ص78)

ج) مخالفین: در راس این طیف، آیت الله سیدمحمد روحانی قرار داشت. مرجعی که هنگام ورود امام به نجف به دیدار ایشان نرفت و طی دوران حضور امام در نجف بیشترین تنش میان بیت این دو مرجع وجود داشت. تلاشهای وی که در بازه ای نیز با اتهام وابستگی آیت الله روحانی به ساواک و رژیم شاه از جانب مبارزین پاسخ داده شد؛ اتهامی که اثبات نشد و حمید روحانی در همان سالها در کتاب نهضت امام خمینی این واقعه را تشریح و به عدم ارتباط آیت الله روحانی با ساواک اذعان کرد.

آیت الله روحانی بیشتر بر تخریب وجهه‌ی فقاهتی و علمی و حتی وجهه مذهبی امام متمرکز بود. آیت الله محمد هادی معرفت در این باره می گوید: «کلاس درس امام ابتدا خیلی شلوغ شد، به طوری که هر چه طلبه ایرانی غیر ایرانی بودند، آمدند به کلاس درس امام که در مسجد شیخ انصاری بود.تعداد آنها به هزار نفر می رسید.اما آنها که اهلیت درس ایشان را نداشتند آرام آرام کم شدند و نیامدند تا تعداد آنها به یک دهم رسید.»(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیت الله معرفت، صص12-13). البته در فضای ضد کمونیستی آن زمان نجف، متحجرین نجف مبارزین علیه رژیم شاه را به کمونیست بودن متهم می‌کردند و منشاء این شایعات از بیوت مراجعی چون آیت الله روحانی بود، مرحوم حجت الاسلام شریعتی در این باره می‌گوید: « مخالفت آیت الله روحانی با امام یکی به دلیل رقابت‌های موجود در حوزه و دیگری هم تز ایشان بود که هر جریان مخالف شاه را الهام‌گرفته از توده‌ای‌های کمونیست و چپ می‌دانست. مثلا ما را عضو جبهه ملی و حزب توده می‌دانستند و قبول نداشتند که کسی با شاه مبارزه کند ولی چپ نباشد. خلاصه اینکه ایشان سردمدار مخالفین امام در نجف بود.» (مصاحبه مرحوم شریعتی با سایت جماران)

از مخالفین جدی امام در سطوح پایین تر می توان به افرادی هم چون ممقانی، ابراهیم طباطبایی و شیخ محمد رشتی اشاره کرد.

در مجموع می توان گفت حضور حصرگونه امام خمینی(س) به مدت 14 سال در نجف، علیرغم مشکلات عدیده ای که بیشتر آنها منبعث از تفاوت مشرب فکری علمای حاضر در آن عصر بود و همین امر منجر به سوء استفاده رژیم پهلوی و رژیم بعث می شد، با درایت هوشمندانه و تأمل برانگیز امام خمینی(س) و تلاش ایشان در راستای مدیریت اوضاع آشفته سیاسی نجف که متکی بر دو استراتژی موازی آگاهی بخشی به عامه مردم از یکسو و تربیت شاگردان، نگارش و تدریس مباحث مهمی چون حکومت اسلامی برای خواص از سوی دیگر بود، منتهی به نتیجه گشت و رنج دوران تبعید و حصر به آزادی و جمهوری اسلامی منجر شد.

حسین محمددوست
دانشجوی کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.