اگر جنگ در درون پویایی تحولات سیاسی اجتماعی ایران مورد تحلیل قرار گیرد و مشاهده شود، از این حیث تاریخ نگاری جنگ دستخوش تغییر و تحول مفهومی و روشی خواهد شد. از این منظر به همان میزان که تحولات اجتماعی فراز و نشیب دارد، نگاه به جنگ هم تحت تأثیر قرار می گیرد. پرسش ها تغییر کرده و عمیق تر می شوند، روایت های جدید ساخته می شوند و مهم ترین اتفاقی که رخ می دهد این است که؛ دیگر تنها با روایت های تاریخی پیشین نمی توان به نیازهای نسل جدید پاسخ داد من همواره در متن ها و سخـنرانی هـایـم با پرسش های جامعه و اینکه «ماهیت این پرسش ها چیست؟» درگیر بودم، اکنون احساس می کنم که تحول اساسی در این پرسش ها در حال وقوع است. در واقع امروز بواسطه این پرسش ها، گویی که جنگ توسط نسل جدید و توسط جامعه در حال بازبینی و روایت دوباره است.

پایگاه اطلاع رسانی جماران - امین کریم‌الدینی: m-doroodian.ir یکی از جدی‌ترین سایت‌های شخصی تاریخ نگاری جنگ است که تقریباً مورد مراجعه اکثر تاریخ نگاران جنگ است. در سایت او از تحشیه امیر شمخانی بر یک یادداشت تا مناظره‌های مکتوب او با ابراهیم یزدی تا یادداشت‌های میهمان، از برجسته‌ترین صاحبنظران و تاریخ‌نگاران جنگ را می‌توانیم مشاهده کنیم. مناظره‌های مکتوب او با ابراهیم یزدی گرچه با اقدام برای انتشار مجموعه کتاب‌های پنج جلدی «پاسخ به پرسش‌های اساسی جنگ» آغاز شده بود اما در سال گذشته یک بار دیگر شکل جدی‌تری به خود گرفت. این مناظره دامنه وسیعی از مهم‌ترین پرسش‌های طرح شده درباره جنگ را به بحث گذاشت. به طور کلی سایت او را با هفت دسته‌بندی می‌توانیم بشناسیم. پرتکرارترین مطالب آن در دسته، روش، نظریه و نقد و بررسی قرار می‌گیرد. پس از آن تجزیه و تحلیل مسائل و رخدادهای سیاسی و عملیات‌ها. البته همچون گفت‌و‌گوها و سخنرانی‌ها و نوشتارهایی در حاشیه، کمترین حجم را به خود اختصاص می‌دهند. حجم یادداشت‌های میهمان البته در تجزیه و تحلیل مطالب سایت قابل توجه است. با درودیان بیش از هرچیز درباره نقد و بررسی مسائل جنگ و توانمندی‌ها و ناتوانی‌های تاریخ نگاران در پاسخ به پرسش‌های امروزین درباره جنگ سخن گفته‌ایم. او که نگارنده مجموعه مجلدات پاسخ به پرسش‌های اساسی درباره جنگ است، هشدارهای پندآموزی در این باره دارد.


می‌خواهیم از اینجا آغاز کنیم که برای آقای درودیانی که در مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، کارهای بسیار زیادی کرده‌اند، ایجاد سایت چه ضرورت و فلسفه‌ای داشت؟
درگیر شدن با سایت یک اتفاق بود اما به لحاظ روشی اتفاق خیلی خوبی بود. بنده در این چند سالی که وارد مباحث روش‌شناسی مطالعه جنگ ایران و عراق شده‌ام، در سطح متفاوت و به تعبیری عمیق‌تر به مباحث جنگ توجه کرده‌ام. سایت این امکان را می‌دهد که اگر مسائلی را قبلاً به گونه‌ای دیگر می‌فهمیدم و الان فهمم از مسأله تغییر کرده است، آن را اصلاح و تکمیل کنم.
نکته دیگر اینکه به دلیل اینکه بیشتر رویکرد نقد و بررسی را نسبت به جنگ می‌پسندم، سایت امکان گسترده‌تری را در این زمینه به من داده است چنانکه از بیش از دویست مطلبی که بارگذاری شده است، بیش از پنجاه مورد آن شامل نقدها می‌شود و در این میان عملیات‌ها کمترین آمار را دارد که در گزارش آنالیز موضوعی مطالب سایت بخوبی قابل بررسی است.
مروری بر محتواهای منتشر شده در سایت شما نشان می‌دهد که چند بحث را در تاریخ نگاری جنگ پیش می‌برید. نخست بحث روش‌مندی و دیگری پاسخ به پرسش‌های امروزین جامعه. محورهای مناظره مکتوبی که شما با آقای ابراهیم یزدی انجام دادید، در واقع حول بخشی از مهمترین پرسش‌های امروزین جامعه بود. در عین حال متن این مناظره مسلماً بخشی از مستندات تاریخی امروز و آینده دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق خواهد بود. شاید این، نخستین باری بود که مناظره‌ای با چنین صراحت در فضای رسانه‌ای ما بدون هیچ مانعی طرح می‌شد اما به نظر می‌رسد در هر دو حوزه هم طرح پرسش‌ها و هم روش، تحولاتی باید صورت بگیرد.


اتفاقاً در مورد نقد و بررسی سایت، همین‌ مباحث جالب خواهد بود که به چه چیزهایی پرداخته شده، به چه چیزهایی پرداخته نشده است و به چه چیزهایی باید بیشتر پرداخت؟


نقطه قوت شما در این سایت این است که نگاه منظومه‌وار و میان‌رشته‌ای دارد و در عین حال زمینه محور پیش می‌رود. اما واقعیت این است که تحلیل‌هایی که ما الان در جامعه داریم، حتی در روایت مملو از نقصان‌های بنیادین است، معنای آن، این است که ما در زمینه‌محور کردن روایت‌ها و ارائه یک تحلیل زمان‌محور از جنگ، مشکلاتی بس فراوان داریم. پرسش این است که چرا شما و همکاران شما نتوانسته‌اید این فاصله را پرکنید؟
من فکر می‌کنم علت این است که باورهای مردم متأثر از عوامل مختلفی شکل می‌گیرد. ما اصطلاحاً رسماً به جنگ می‌پردازیم و بخشی از باورهای توده مردم را هم همین‌ داده‌ها شکل می‌دهد، اما در این میان لایه زیرینی وجود دارد که بسیار پویاست؛ لایه‌ای که در فضای مجازی هم گاهاً می‌بینیم. برای نمونه در مورد شهدای غواص‌ روایت‌های خاص خود را ارائه داد. در رابطه با غواص‌ها اتفاق خیلی بزرگی که رخ داد و برای خود من خیلی تکان‌دهنده و هشدارآمیز بود، به این نتیجه رسیدم که جامعه برای نخستین‌بار دارد به جای پرسش از جنگ، جنگ را روایت می‌کند و روایت جدیدی را می‌سازد. در سایت با انتشار یادداشت «کربلای 4 چگونه وارد تاریخ شد؟» به این موضوع پرداخته‌ام. این موضوع برای من خیلی عجیب و تکان‌دهنده بود و اگر آن را باور کنم، در روش‌ها و بحث‌هایم خیلی اثرگذار خواهد بود.
چه چیزی در این روایت بیشتر برای شما تکان دهنده بود؟
در روایت جدید مهم نیست که در واقعه تاریخی کربلای 4 آن شب چه اتفاقی افتاده است، الان جامعه یکسری داده‌هایی را از آنچه درباره جنگ گفته می‌شود، گزینش کرده و طبق آنها روایت خودش را می‌سازد. به نظر من این مهم‌ترین تغییری است که در روند تاریخ‌نگاری جنگ در حال وقوع است. من همواره در متن‌ها و سخنرانی‌هایم با پرسش‌های جامعه و اینکه «ماهیت این پرسش‌ها چیست؟» درگیر بودم، اکنون احساس می‌کنم که تحول اساسی در این پرسش‌ها در حال وقوع است. در واقع امروز بواسطه این پرسش‌ها، گویی که جنگ توسط نسل جدید و توسط جامعه در حال بازبینی و روایت دوباره است.
ممکن است نمونه‌ای را در این مورد به بحث بگذاریم مثلاً همان روایت 175 شهید غواص؟
در مورد 175 شهید غواص، به گفته سردار باقرزاده، تنها یکی از این شهدا دست‌بسته بوده است و ایشان پس از اظهارات اولیه طی مصاحبه‌ای این موضوع را اصلاح کرد اما جامعه روایتش را روی 175 دست بسته قرار داده است یعنی دیگر نمی‌گویند یک نفر بلکه می‌گویند 175 غواص شهید دست‌بسته. این اتفاق مهمی است که در حال رخ دادن است.
به نظر من علت شکل‌گیری روند جدید این است که جنگ بخشی از پویایی‌های تحولات اجتماعی ایران را تشکیل می‌دهد و این مهم‌ترین بخش مغفول در بررسی تحولات سیاسی- اجتماعی ایران و تاریخ‌نگاری‌ جنگ است. من در یادداشتی در سایت با عنوان «تکمله‌ای بر دو پایان؛ جنگ ایران و عراق، بحران هسته‌ای» دو موضوع را با هم مقایسه کردم. آنجا نوشتم که با وقوع جنگ صورت‌بندی تحولات سیاسی اجتماعی ایران یک دهه تحت تأثیر قرار گرفت و نحوه پایان جنگ دهه بعد را شکل داد. یعنی به مدت بیست سال جامعه ایران و تحولات آن تحت تأثیر شروع جنگ، ادامه‌ و نحوه پایانش قرار داشته است. اما هیچ جا ما به این نمی‌پردازیم. یعنی اگر واقعاً برداشت‌های ما درست باشد، بخشی از مسائلی که در دوم خرداد سال 1376 اتفاق افتاد، در واقع در چارچوب همان تحولات سیاسی- اجتماعی صورت گرفت که متأثر از نحوه پایان جنگ بود. از سوی دیگر بیشترین گفتمان انتقادی نسبت به پایان جنگ و مباحث آن، بعد از این تاریخ شروع می‌شود به این معنی که جامعه به یک خودآگاهی جدید درباره مسائل اساسی جنگ رسیده است که با صورت‌بندی‌ و تحلیل‌هایی که ما رسماً و به شکل تبلیغاتی از جنگ می‌کنیم، تفاوت دارد.
این نوع نگاهی که ما به جنگ داریم، ممکن است هنوز در حوزه تخصصی و نخبگی جنگ، مورد توجه و نهادینه نشده باشد. ولی نظر من این است که اگر جنگ در درون پویایی تحولات سیاسی اجتماعی ایران مورد تحلیل قرار گیرد و مشاهده شود، از این حیث تاریخ‌نگاری جنگ دستخوش تغییر و تحول مفهومی و روشی خواهد شد. از این منظر به همان میزان که تحولات اجتماعی فراز و نشیب دارد، نگاه به جنگ هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد. پرسش‌ها تغییر کرده و عمیق‌تر می‌شوند، روایت‌های جدید ساخته می‌شوند و مهم‌ترین اتفاقی که رخ می‌دهد این است که دیگر تنها با روایت‌های تاریخی پیشین نمی‌توان به نیازهای نسل جدید پاسخ داد. چراکه در میان اطلاعاتی که در جامعه منتشر شده است، نسل جدید در چارچوب نظام مفهومی که در ذهن دارد، خودش از داده‌ها گزینش می‌کند و روایتش را از جنگ و بسیاری از پدیده‌های دیگر می‌سازد.
مثلاً اینکه در هیچ کجای جنگ این اتفاق نیفتاده است که عملیاتی در عین اینکه لو رفته باشد، فرمانده دستور بدهد که بروید و عملیات را انجام دهید؛ اما جامعه در مورد کربلای 4 از شنیده‌های خودش به این باور رسیده بود که عملیات با وجود لو رفتن، انجام شده است! حالا شما هزار دلیل بیاور، او اما براحتی باور خود را تغییر نمی‌دهد. جالب این است که در مورد عملیات کربلای 4 من خودم در قرارگاه، راوی آقای محسن رضایی بودم و شاهد بودم که حدود 3 ساعت بعداز عملیات و با روشن شدن این موضوع که دشمن هشیار است، دستور توقف عملیات داده شد، اما این‌ گونه نیست که با گفته من، باورهای جامعه تغییر کند، اصلاً دیگر این‌ نوع داده‌ها، مرجعیت و موضوعیت برای باورپذیری ندارد، چرا که جامعه خودش براساس یک سری داده‌ها به چیزی رسیده و براساس آن تحلیل می‌کند.
اما واقعیت این است که جامعه اگر در دامنه و سرعت تحلیل، پویایی دارد؛ اگر متناسب با پویایی‌های جامعه و رشد سیاسی جدیدی که حاصل می‌شود؛ بازخوانی پرسش‌ها و روایت‌های خود را در دستور کار قرار می‌دهد و اگر فضای مجازی امکان این پویایی را صدچندان فراهم می‌کند؛ اما هنوز، تحلیل‌ها مبتنی بر شنیده‌ها و به دور از روش‌مندی و قاعده‌مندی است. فاصله زیادی میان تحلیل‌های افواهی و مبتنی بر شنیده‌ها و تاریخ نگاری علمی وجود دارد و این به روشنی نشان دهنده عقب ماندگی علم تاریخ نگاری جنگ است.
هر جامعه‌ای روایت‌های تاریخی خود را دارد؛ اما وقتی عالمان تاریخ ضعیف عمل می‌کنند، ‌آنگاه می‌توان پرسید این روایتی که جامعه به خودی خود و منفک از عالمان تاریخ می‌سازد، تا چه حد از پشتوانه‌های روشمند و پویا، یا غیرعلمی و عقب‌مانده است و بعد اگر عقب‌مانده است، این ناشی از چیست؟ آیا بخشی از آن ناشی از آن نیست که فضای نخبگان ما یک مقداری خالی از تعهد علمی و روشمندی است؟
اگر بخواهیم تبیین جامعه‌شناختی از مسأله جنگ و از پرسش‌ها و پاسخ‌هایش داشته باشیم، نظر من این است که ما اصلاً تا یک دوره‌ای «پرسش از جنگ» را به رسمیت نمی‌شناختیم یعنی یک زمانی که بنده نقد بعضی پرسش‌ها را می‌نوشتم، همه می‌گفتند «شبهات جنگ». من می‌گفتم شبهه مربوط به بحث‌های اعتقادی است. در مطلبی که در سایت منتشر شده است؛ توضیح داده‌ام که شبهه چیست و مسأله چیست و باید بدانیم که جامعه ما مسأله دارد.
بنده خودم تابه‌حال در هر جلسه‌ای از مجموعه جلساتی که تابه‌حال در آنها شرکت داشته‌ام اعم از جلسات در میان دانشگاهیان، نخبگان، مردم عامی، کسبه و... که در میان این افراد همه جور آدمی پیدا می‌شد از کمونیست گرفته تا هر گرایشی که شما تصور کنید، من هیچ کجا ندیدم که اگر مسائل جنگ را با استدلال بیان کنیم، یعنی اگر شکست خورده‌ایم یا پیروز شده‌ایم به واقع با دلیل، آنها را بیان کنیم، ابهامی باقی بماند. یعنی ندیدم که در آخر چنین جلساتی بگویند که مسأله ما حل نشده است.
پس باید این موضوع را به بحث گذاشت که اگر شما به شخصه می‌توانید، چرا جریان تاریخ نگاری جنگ که خود یکی از عناصر آن هستید؛ چنین موفقیتی نداشته است؟
می‌خواهم با بهره‌گیری از این تجربه‌ به این نتیجه برسیم که با مسأله عمومی جامعه هم باید به همین صورت برخورد کنیم. اما ما با آن به این شکل برخورد نکردیم. به عنوان مثال عملیات کربلای 4 لو رفته است، به جای اینکه دلایلش را بیان کنیم، به‌عنوان مثال می‌گوییم نهضت آزادی عامل لو رفتن عملیات بوده است، در صورتی که نهضت آزادی اصلاً دارای چنین ظرفیت و قدرت نفوذ و هدف‌گذاری برای جمع‌آوری اطلاعات نبوده است. این تعبیر غلطی که از این مسأله می‌شود، امکان دارد در تبلیغات سیاسی جا بیفتد اما مسأله جامعه به این صورت در واقع جواب داده نشده است. بنابراین مسأله به حیات خودش ادامه می‌دهد و به مرور فربه می‌شود و تبدیل به روایت می‌شود. به این دلیل که با آنها به شکل مناسبی مواجه نشده‌ایم. در اینجا قاعده‌ای که وجود دارد، این که؛ اگر به مسأله‌ای در زمان مناسب خودش رسیدگی نشود، دچار عقب‌ماندگی خواهیم شد، حال آنکه قبل از اینکه جامعه در مورد مسأله‌ای به مشکل بخورد، باید به آن رسیدگی و پاسخ داده شود.
دلیل این تأخیر در بررسی و پاسخ به پرسش‌ها را چه می‌دانید؟
واقعیت این است که نسلی که بیشتر در جنگ حضور داشته‌، مخاطب ما بوده‌اند بنابراین جواب درستی به پرسش‌های نسل جدید ندادیم و در واقع پرسش‌های آنها را به رسمیت نشناختیم که اتفاقاً به همین دلیل هم [میان این دو نسل] دچار یک شکاف شده‌ایم که وجود آن همزبانی را دشوار کرده است.
نتیجه این شکاف این است که حتی اگر آقای رضایی و آیت‌الله هاشمی حرفی می‌زنند و حتی اگر این حرف از همه منظر درست باشد، جامعه گاه به آن اعتماد نمی‌کند و همواره این‌طور فکر می‌کند که چیزهایی هست که هنوز گفته نشده و این نشانه بی‌اعتمادی جامعه است. یا من حتی در مورد لو رفتن عملیات کربلای 4 در همین سایت مقاله‌ای نوشتم و گفتم که اصلاً من آن شب عملیات شاهد این بودم که چه اتفاقی افتاد که بلافاصله بعد از شروع عملیات، فهمیدند عملیات لو رفته و فوری دستور توقف آن را دادند. اما جامعه الان چه فکری می‌کند؟ حالا آقای رضایی دائم بیاید قسم و آیه بیاورد که همین بوده است، اما چون جامعه به روایت‌های پیشین بی‌اعتماد شده است، همواره فکر می‌کند که چیزهای دیگری هم هست که این‌ها نمی‌گویند. در اینجا مسأله فراتر از سؤال داشتن یک عده و پاسخگویی عده‌ای دیگر است که با این کار مثلاً سؤال‌ها برطرف شود. امروز این مسأله، خود به یک مسأله پیچیده تبدیل شده است. یعنی مسأله‌های پاسخ نیافته، تبدیل به مسأله جدید شده و در آخر تبدیل به روایت‌ها می‌شود. این گونه روایت‌هایی که ساخته می‌شود، کار را بسیار پیچیده می‌کند. روایت‌ها باید براساس داده‌های تاریخی و اسنادی که وجود دارد و کسانی که درگیر آن واقعه بوده‌اند توضیح داده شوند، اما وقتی جامعه روایتی را می‌سازد که در عین استناد به داده‌های تاریخی، نه شاهدان و عاملان واقعه تاریخی جنگ آن را می‌پذیرند و نه توضیحاتشان برای نسل جدید قانع‌کننده است.
در این حالت چه کار باید کرد؟ شما خودتان پاسخ به پرسش‌های جنگ را کلید زدید؟
بله، اوایل سال 78 بود که پرسش‌ها متأثر از تحولات دوران اصلاحات دهه 70 در حال شکل‌گیری و ظهور و بروز بود و من احساس کردم که گویی جامعه یک سری پرسش دارد که تأثیرگذار است و باید به آنها بپردازیم.
چرا تأثیرگذار بود؟
تأثیر آن به این دلیل بود که سؤال آن دوره از اپوزیسیون سیاسی و منازعاتی که در دو سطح ساختار سیاسی و جامعه شکل گرفته بود، در حال حرکت به سمت جامعه و نهادینه شدن بود.
نقد و بررسی پرسش‌های جنگ چه تأثیری داشت؟
بخشی از تأثیر آن بر واکنش‌های نهضت آزادی بود که موتور محرک طرح اولیه پرسش‌ها بودند. به‌عنوان مثال نهضت آزادی در سایتی که داشت، به مدت یک سال سه تا سؤال مربوط به جنگ را در ستون سمت راستش گذاشته بود. در آن کتابی که بنده نوشتم و نسخه‌ای از آن را با واسطه به آقای یزدی هم رساندم، گفتم؛ آقا! اگر شما نقدی بر کتاب دارید برای ما بنویسید که ما در چاپ کتاب، آن نقد را هم بنویسیم ولی پاسخ ندادند. حتی تا همین امروز این کار را انجام نداده‌اند و در هیچ کجای دیگر هم چنین نقدی ننوشته‌اند درصورتی که ما استقبال می‌کردیم. در عین حال نهضت آزادی پرسش‌های طرح شده را از روی سایت حذف کرد. بحث اخیر ما هم در همین ارتباط بود. در واقع ادامه همان مناظره‌ای بود که با آقای ابراهیم یزدی داشتیم که البته آقای ابراهیم یزدی دیگر مایل به ادامه نشد و از آن طرف هم خیلی از مخاطبان اصلاً متوجه نمی‌شدند که ما به هم چه می‌گوییم!
چرا شما این رویه را در تاریخ نگاری مثلاً عملیات کربلای4 فاقد اثر پیشین می‌دانید؟
پدیده‌ای که در ارتباط با کربلای 4 به آن اشاره می‌کنم، یک پدیده جدید است. یعنی پرسش‌ها از اپوزیسیون به درون جامعه آمده، در جامعه نهادینه شده و تبدیل به پدیده جدیدی شده است. در واقع مسائل و پرسش‌ها به روایت‌های جدید تبدیل شده است. کارکرد پرسش‌های پیشین امروز، در خودشان نیست، بلکه در درون جامعه است و تأثیر خودش را در جامعه گذاشته است. یعنی پرسش‌های اپوزیسیون سیاسی، در نسل جوان نهادینه شد و باز به این دلیل که ما به آنها نپرداختیم، الان دیگر این پرسش‌ها آن پرسش‌هایی نیست که اپوزیسیون طرح می‌کرد، دیگر خاستگاهش هم آن نیست، پرسش‌ها هم الان عوض شده است. یعنی در آنها تحول ایجاد شده است.
این چه نگرانی ای را برای شما به بار می‌آورد؟ یعنی اگر قرائت درستی از تاریخ نداشته باشیم چه اتفاقی می‌افتد؟
پاسخ در پرسش خود شماست. تاریخ یعنی امر تجربه شده توسط یک جامعه. یعنی در روال زندگی یک آدم اگر تجربیاتی که در انتهای زندگی‌اش دارد، با آنهایی که در ابتدای زندگی داشته است، یکی باشد، که زندگی سامان نمی‌گیرد. تفاوت آدم‌ها هم در زندگی‌شان به دلیل تفاوت در درس‌هایی است که در زندگی‌شان گرفته‌اند و شاکله فکر آن‌ها، مناسبات و دوستانشان، روال مالی و همه چیز را در آنها شکل می‌دهد. در مورد جامعه هم همین است. یعنی اگر امروزِ شما با گذشته هیچ نسبتی در درس‌آموزی نداشته باشد که نمی‌شود. اگر آدمی که در زمان مجردی زندگی‌ای دارد، بعد از ازدواج هم همان روال را بخواهد ادامه دهد، پس جایگاه زندگی متأهلی او در کجا قرار می‌گیرد؟ و این نشان می‌دهد که این تحول هیچ تأثیری روی شما نداشته است. در جامعه هم همین‌طور است؛ یعنی وقتی شما یک‌بار در مورد جنگ غافلگیر می‌شوید، بیست ماه خاک بخشی از مناطق و شهرهای مرزی اشغال می‌شود، باید کاری کرد که دیگر در تاریخ این ملت چنین اتفاقی نیفتد. حالا وقتی شما می‌آیید به جای فهم این موضوع اصلی و اساسی، وقت خود را روی حواشی بی‌مورد و در اغلب موارد غیرواقعی، متمرکز می‌کنید، اصل موضوع فراموش می‌شود و انگار ما اصلاً متوجه این مسأله نبوده‌ایم که درس‌های تاریخی جنگ، برای ما چه بوده است. موقعیت جنگ یا تهدید، بارها و بارها تکرار می‌شود، اما ملت‌ها هویت تاریخی دارند. ما باشیم یا نباشیم ایران هست، این مردم هستند، این سرزمین هست و زندگی می‌کنند، این تاریخ هم هست. چراکه تاریخ متعلق به ملت است و متعلق به کس دیگری نیست. تصور کنید اگر 500 سال دیگر، مردم بگویند ما در برابر این جنگ دفاع کردیم، آن را منحصر به گروه خاصی که نمی‌کنند، یعنی اگر می‌گویند اجداد ما؛ این «ما» یک هویت جمعی به این حادثه تاریخی می‌دهد و اصلاً نمی‌تواند هویت ایرانیان جدا باشد. چراکه این سنت‌های تاریخی است که هویت می‌دهد و در امتداد این تاریخ‌مندی است که جایگاه و موقعیت یک جامعه تعین تاریخی پیدا می‌کند.
پرسش این است که آیا هویتی که ملت ایران باید از خودش داشته باشد، این است که خود را یک ملت درهم شکسته و شکست‌خورده و به غارت رفته بداند؟ اگر ملت ما چنین ادراکی از خودش داشت که پای میز مذاکره در مقابل شش قدرت جهانی، این‌گونه خود را نشان نمی‌داد. قدرت‌هایی که زمانی حتی بردن نامشان به تن ما رعشه می‌انداخت، همین که می‌گفتیم انگلیس گفته و آنها خواسته‌اند این کار انجام شود، کافی بود که آن کار را انجام دهیم! اما، آیا الآن این گونه فکر می‌کنیم؟ خب این از کجا ریشه گرفته است؟ از این مبارزات، از این پیروزی‌ها، از این اعتماد به نفس در مبارزه با قدرت‌ها حاصل شده است.
امروز اگر سردار سلیمانی در منطقه تصمیماتی اساسی می‌گیرد، ریشه این‌ها در کجاست؟ ریشه آن در اینجاست که این آدم در جنگ تربیت شده است. بنابراین اگر ما به این مباحث توجه نکنیم، مثل آدمی است که همه زندگی‌اش را تبدیل به یک دسته اسکناس کرده و حالا همه را در یک سطل ریخته و آتش می‌زند. سرمایه‌های ملی ما سرمایه‌هایی است که جامعه ما با خون پای این‌ها ایستاده است. آن شهیدی که ما از او حرف می‌زنیم، صرفاً از این جهت نیست که به مقام لقاء الهی دست یافته است، بلکه از این بابت هم هست که این جامعه برای ایستادگی پای چیزهایی خون داده و عزیزانش را داده تا به اینجا رسیده است. بنابراین ما اگر این مسائل را محل دعواهای سیاسی‌مان کنیم که چیزی گیرمان نمی‌آید! این نوع نگاه به ما این اجازه را نمی‌دهد که ما برای آینده درس بگیریم.
من معتقدم که این‌طور نیست که یک ملتی تنها با فعل دفاع کردن تاریخ خود را می‌سازد. برای تاریخ‌ساز بودن یک ملت، صرف یک عمل دفاع کفایت نمی‌کند، بلکه مرحله دوم این تاریخ‌سازی، صیانت و حفظ آن است که اگر نتوانست در این باره به موفقیت دست یابد، این نشان می‌دهد که آن جامعه در این مورد، مسأله دارد و قادر به این امر نیست. انگار شما نسبت به درآمدی که دارید، نیمی از راه را رفته‌اید، اما اینکه آن را در میان افراد خانواده‌ات توزیع کنی، بخشی از آن برای آینده، بخشی برای بهداشت و... این بخش را فراموش می‌کنید. اما اگر نتوانید این کار را انجام دهید، دستاورد شما ناقص است. یعنی طرح تاریخ‌سازی را ناقص به انجام رسانده‌اید و این خاص جنگ میان ایران و عراق نیست. شما توجه کنید که ما نسبت به کدام پدیده تاریخی که داشته‌ایم، درست برخورد کرده‌ایم؟ همه وقایع اساسی تاریخ معاصر ایران دستخوش دوگانگی در روایت و مناقشات سیاسی شده است، چرا؟

منبع: iran-newspaper.com

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.