ماجرای مرگ مشکوک علیرضا پهلوی چیست؟
شاید علیرضا پهلوی را تنها کسی بتوان شمرد که از بسیاری جهات به پدرش شباهت داشت. هر چند کوتاه زیست ولی هیچگاه لباس نظام را ترک نکرد ــ برخلاف برادرانش ــ و عموماٌ با همین لباس در مجامع مختلف حاضر میشد.
به گزارش جی پلاس، علیرضا برادر تنی محمدرضا از تاجالملوک (ملکه مادر) به سال ۱۳۰۱ به دنیا آمد ـ سه سال کوچکتر از شاه ــ به دنیا آمدنش همزمان با قدرت گرفتن رضاخان سردارسپه بود. هنگامی که برادرش به ولیعهدی رسید سه ساله بود. وی مانند سایر برادران پر تعدادش با نگاه پدرسالارانه به مدرسه نظام سپرده شده. و در آخرین ایام حضور رضاشاه برسر قدرت در سال ۱۳۲۰ از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. البته در مقطعی که محمدرضا در سویس تحصیل میکرد وی مدتی در همان مدرسه حضور داشت. در سال ۱۳۲۳ و پس از مرگ پدرش برای تکمیل معلومات نظامی از طریق قاهره به فرانسه جنگزده رفت و حتی طبق نوشتههای رسمی مدتی با نظامیان فرانسوی علیه آلمانها جنگیده است که باید در درستی این امر دقت بیشتری کرد. پس از مدتی از پایان جنگ جهانی در فرانسه ماند و در سال ۱۳۲۶به ایران بازگشت. حسین فردوست یار غار محمدرضا در دوره ولیعهدی وی را آیینه تمامنمای رضاخان میداند چنانکه مینویسد: «از نظر خصال و شخصیت، شباهت تام و تمامی به رضاخان داشت. فردی بیرحم و خشن و بدون منطق بود و انگلیسیها روی این خصوصیات او شناخت دقیقی داشتند و میدانستند که امکان اینکه در شخصیت او بعداٌ یک شکوفایی ایجاد شود وجود ندارد و لذا محمدرضا را از نظر شخصیت بر علیرضا ترجیح میدادند». از لحاظ شخصی هم مانند پدرش در دوره زندگی قزاقی، زندگی بیبندباری در پیش گرفت، چنانکه پس از شهریور ۱۳۲۰ از چگونگی زندگیش داستانهای راست و دروغی در جراید و نشریات جنجالی و آزاد شده آن زمان دیده میشد. همسر وی خانمی لهستانی به نام کریستیان شولوسکی بود که از آوارگان جنگ جهانی در پاریس بود. هر چند که ملکه مادر و دربار پهلوی هیچگاه این وصلت را به رسمیت نشناختند و هیچگاه در تریبونهای رسمی به رسمیت اعلام نکردند ولی حاصل این ازدواج پسری به نام علی پاتریک بود، در دربار بزرگ شد و ملکه مادر وی را بسیار دوست میداشت. همراهان ملکه یادآور میشدند که ملکه مادر وی را پس از مرگ پسرش تنها یادگار وی میدانست. همانطور که اشاره شد وی تقریباٌ تنها فردی از پهلویها بود که به نظامیگری علاقه داشت و همین امر موجب شد که در کودتای ۲۸مرداد به عنوان یکی از عوامل آن شناخته شود. زندگی کوتاه وی ــ ۳۲ساله ــ چندان فراز و نشیب زیادی ندارد و تنها مسئلهای که به عنوان مسئلهای غامض به آن اشاره میشود نبود جانشین برای محمدرضا پهلوی و برسر زبان افتادن نام علیرضا به عنوان ولیعهد و سپس نحوه مرگ وی به علت سقوط در کوههای اطراف تهران است. نداشتن ولیعهد خود به بحرانی در حکومت شاه تبدیل شده بود. اگر واقعاٌ شاه پسردار نمیشد آینده جانشین وی معلوم نبود چه میشد. با توجه به اینکه در خاندانهای سلطنتی ایرانی در طول تاریخ توطئههای خانوادگی برای جانشینی به فراوانی دیده میشود. پس این امر دور از ذهن نیست که شاه گوشه چشمی هم به این خطر هر چند خفیف داشته باشد. در دو مقطع زمانی مسئله جانشینی علیرضا مطرح شد بار اول وقتی بود که رضاشاه به سمت تبعیدگاه خود روان بود و انگلیس و دول بیگانه به عنوان اهرمی برای فشار بر شاه جدید و همگامی بیشتر وی با خود مسئله ولایتعهدی علیرضا را مطرح کردند و برای بار دوم در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت و ناتوانی شاه، انگلیسیها شایعه جانشینی علیرضا را بر سر زبانها انداختند. هر چند دلیل و سند محکمی ارائه نشده است ولی این امر در افواه عمومی جدی به نظر میرسید.
دیدگاه تان را بنویسید