پس از فراز و فرودهای انتخابات اخیر شوراهای اسلامی شهر و روستا سرانجام، با سرمایه های اجتماعی اصلاحات و حسن اعتماد مردم به تبع توصیه های سید بزرگوار؛ اقبال قدرت رو به اصلاحطلبان نمود و کرسی های شورا و شهرداری تهران در ید اختیار آنان قرار گرفت. کرسی هایی که به لحاظ تراز آثار و تأثیرگذاری آنها در افکار عمومی و حساسیتهای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مردم، چه بسا از درجه اهمیت کمتری نسبت به کرسی های هیئت وزیران برخوردار نبوده و نخواهد بود.
براستی میتوان انتظار داشت، انتخاب و انتصاب محمدعلی نجفی بعنوان شهردار تهران از نقطه نظر دانش، نبوغ، توانایی های مدیریتی و سوابق قابل قبول در جایگاههای مختلف دولتی و حاکمیتی در نظام جمهوری اسلامی و بخصوص تجارب ارزنده ایشان در حوزه سازمان بودجه بندی و مدیریت و برنامه ریزی و نگرش سیستماتیک و ارگانیک به مسائل؛ بواقع این انتخاب از سوی شورای شهر تهران، انتصاب شایسته ای به چشم آید. لیکن تا اینجا شرط لازم فراهم شده است ولی شروط کافی که به عملکرد پس از این انتخاب و انتصاب وابسته است، چه خواهد بود و چگونه خواهد شد؟!
مهمترین قسمت کار شهرداری، کادر آن و نسبت آنان با مدیریت شهری است! به چه میزان کیفیت منابع انسانی در نیروهای ستادی و صف از نقطه نظر تأمین منابع لازم و ضروری و ارائه با کیفیت خدمات مورد انتظار مردم و مهمتر از همه قرار گرفتن آن در سطوح استانداردها مورد توجه واقع شده است. اگرچه در میان انتصابهای شهردار، برخی انتصابها از جمله معاونت منابع انسانی شهرداری تهران که در آن لحاظ فرهیختگی، تخصص و تحصیلات عالیه مرتبط و توجه به چهره ی جوان بودن با رویکرد اصلاحطلبی، انتصاب با وجه متمایزی میتوانند ارزیابی شوند؛ و همچنین شناسایی و حفظ کادر مدیریتی شهردار پیشین که از تجارب و شایستگی های علمی و مدیریتی برخوردار هستند، تصمیم مدبرانه ای در جهت نگرش ملی و عملکرد فراجناحی محسوب می گردد، اما بهره مندی از منابع انسانی در کادر مدیریت شهری با رویکرد اصلاح طلبانه؛ بویژه در سطوح ستادی و برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک و همینطور در حوزه های عملیاتی مواجه شونده مستقیم با مردم، بلاشک دارای درجه اهمیت فزاینده ای میباشد.
اینک پرسش اساسی و استراتژیک آنست که داعیه اصلاحطلبان در مدیریت شهری چیست و چه میتواند باشد؟
با توجه به اینکه فرصتها به سادگی بدست نمی آیند و زود هم از کف میروند، بایسته و شایسته اینست که در همین اوان کار ظرف مدت زمان حداکثر 6 ماهه، چشم انداز مدیریت آتی شهر تهران و افق شهرداری بر پایه مبانی تئوریک علمی درست و دقیق ازجمله اصول شهرسازی و دقت نظرهای جامعه شناسی و غیره، الگوهای متعادل خدمات شهری و توسعه پایدار، پایه گذاری و تبیین گردند. در همین راستا تأسیس اتاقهای فکر در سایه شهر تهران، متشکل از اساتید دانشمند و صاحب نظر بعنوان مرکزی برای اندیشیدن و تولید فکر و ایده پردازی و تصمیم سازی برای بهرهمندی مدیران ارشد شهرداری، امری ضروری به نظر میرسد.
در مورد نحله مدیریتی، انگاره و تبارشناسی مدیران شهرداران پیشین تهران و بازخورد عملکرد آنان، امروز میتوان داوری نمود. هویت عرضه شده توسط احمدی نژاد و تبار مدیران منصوب وی و منتسب بایشان بر مبنای یک سری شاخصه ها شناخته می شوند. بعنوان مثال احداث دوربرگردان ها در خیابانها و بزرگراهها، موج توالت سازی های عمومی در اماکن مختلف شهر، توزیع قند و شکر در میان هیئات و تکایا، ایجاد سقاخانه ها و خلاصه برخی منشها و رفتارهای نمادین و منحصر به فرد ایشان و سازمان یافتگی هایی با اهداف درخور آنان، فارغ از اغراض سیاسی مد نظر او و عقبه اش، بواقع رویکرد و نوع نگرش و هویت مدیریتی آنها را سابق بر این در شهر به نمایش گذارده بود و البته آثار آنها نیز تا مدتها پابرجا میماند.
یا در مورد انگاره ها و نمادهای منعکس کننده هویت مدیریت شهری منتسب به قالیباف را میتوان با شاخصه هایی نظیر یکسری پروژه های عمرانی در توسعه شهری مانند احداث بزرگراهها ، روگذر- زیرگذرها از جمله پروژه امام علی یا پل طبقاتی صدر، تونل نیایش و توحید، ساخت فضاهای سبز و گل و چمن کاری، یا پروژه های نمادینی مثل پل طبیعت، رونمایی از طرح تفصیلی شهر تهران و غیره و ذالک؛ و از سوی دیگر رویه عملهایی از قبیل : تراکم فروشی های بی مهار و بی رویه، از بین بردن قنوات و اکوسیستم تحت الارضی، انهدام برج باغها، افزایش لجام گسیخته آلودگی هوا، زمین خواری و رانت خواری شهری، بی انضباطی های مالی و بودجه ای و بوجود آوردن بدهی های سنگین چند ده هزار میلیارد تومانی بر روی دوش شهر، استخدام های بی رویه و غیر اصولی، افزایش خیل پرسنل و هزینه های پرسنلی و جاری شهرداری، کاهش بهره وری در خدمات شهری، ایجاد تشریفات زائد دفتری و مناسبات ریاکارانه و نوچه پرورانه حوزه ریاستی، ریخت و پاش در اموال بیت المال و در یک کلام تئوری غارت ؛ و موارد دیگری خوب یا زشت از این دست را میتوان برشمرد که همگی بازمانده منسوب به مدیریت شهری دوران قالیباف هستند و خواسته یا ناخواسته بنام وی در تاریخ شهر تهران ثبت شده اند و آثار مثبت یا سوء آنها از این پس بر روی دست شهروندان باقی می ماند.
... واما فی الحال، باید دید و پرسید؛ اکنون اصلاح طلبان چه بر روی میز گذارده اند و در چنته خویش چه به ارمغان آورده اند؟ آنان در سال 1400 چه الگویی و چه هویتی و چه چهره ای در برنامه ریزی ها و سامانه مدیریتی شهر به خلق الله عرضه خواهند نمود؟! چه روحی از اصلاحات به پیکره شهر تهران دمیده میشود؟ اولویتهای آنان چه بوده است؟ و خلاصه اینکه دست آخر شهر را چگونه میخواهند به مدیران پس از خود تحویل دهند؟ در دوره مدیریت آنها شهر در روز و شب چگونه بر مردمانش سپری گشته است؟ و مهمتر از همه ی اینها اینکه در انتها با اعتماد مردم و در پاسخ به حمایت زعیم اصلاحطلبی چگونه عمل کرده اند؟
آنچه که از همه بیشتر به چشم می آید قطعاً ارزیابی رویکردها و نحوه مواجهه جبهه اصلاحات و نمایندگان آنها در قدرت، با شعارها و آرمانهایی است که سر داده شده و داعیه پیش از این آنها بوده است؛ چه بخواهند و چه نخواهند همه در بوته آزمون دوباره و به محک افکار عمومی گذاشته شده است و گذاشته خواهد شد. بی تعارف بعد از پایان دولت هشتم در سال 84 و اتمام دوران دوم خرداد و دولت خاتمی؛ شاید این اولین فرصت دوباره پیش روی اصلاحات در ایران باشد. مهمترین قسمت جغرافیایی اصلاحطلبان و حرکت بر روی لبه تیغ قدرت، رفتار به مثابه استراتژیک و نه تاکتیک آنان بر استواری و تاب آوری عملی و رفتاری بر پایه شعارها و آرمانهای کلیدی منسوب به آنان است. آرمانهایی نظیر پاکدستی و پاکدامنی و فسادگریزی، مردم سالاری دینی و شایسته سالاری (تمرکز بر منابع اصیل انسانی)، اصلاح و تدبیر امور، ایجاد رویه عملهای توسعه پایدار، درآمدزایی مانا، پیشگیری از ریخت و پاش ها و هدر رفت منابع و از این جمله شعائر ادعا شده ... ؛ که این هنجارها و ارزشهای داعیه مدار اصلاح طلبی باید با الگوهای گفتاری و رفتاری جریانها و سردمداران آنها بر سر تصاحب قدرت و راندن بر مسیر مصالح ملی و توسعه خواه و مردم پسند و مرضی رضای حق، همخوانی و همنوایی داشته باشد.
این امر بدیهی است که کردار و عملکرد منتخبان لیست شده و توصیه شده به مردم و از طرفی مدیران بر کرسی نشانده شده بدست طرفداران اصلاحات و احزاب و گروههای متبوع آنها، آنهم در فضای رسانه ای امروز و با وجود دشمنان سرسخت اصلاحات در ایران که در صف انتظار انگ و برچسب زدن به تارک اصلاح طلبی نشسته اند؛ مسئولیت و امانت خطیری را بر دوش پذیرفته اند و هم آنان بهتر از هر کس دیگری باید بدانند که اصلاحات دیگر نه باید فرصت سر خاراندن داشته باشد و نه دست از پا خطا کردن و به بی راهه رفتن؛ لذا چینش و آرایش نیروهای بر اریکه نشسته و احیاناً خدای ناکرده شیوع رفتارها و کنشهای متضاد و متغایر با انتظارات مردم و مدعیات زعمای اصلاحات ، شروع فروپاشی دومینوی صندلی های مکسوبه قدرت میباشد.
نگارنده این سطور بر این باور است که قبل از هر کسی این خود جبهه اصلاحات است که باید از درون خویشتن بجوشد و بلادرنگ نسبت به اشتباهات و سوء استفاده ها و سودجویی های احتمالی واکنش سریع نشان داده و مواضع شفاف بگیرد.
واما سخن پایانی اینکه در جهت پیشگیری از هر گونه انفعال در مقابل انکسار قدرت و بازیافت راهکارهای تعامل فعالانه و همگرایانه با حاکمیت نهادهای انتصابی و دستیازی به مدل پیشرفته و تعادل بخش قوا در فراهم ساختن شرایط پذیرش منطق اصلاحات در ایران؛ و قبولاندن آن در پازل سلایق حاکم در نهادهای قدرتمند انتصابی وابسته به رهبری نظام، حرکت در مسیر ژرفی است که تنها با خرد جمعی و زمینه سازی فضاهای گفتگو و آشتی و تعامل و کمک به رویش نیروهای سیاسی با اصالت و نام و نشاندار در جناح مقابل و بستر سازی پیوستن آنان به جریان اصلاح طلبی و توسعه خواهی میسر می گردد. بنابراین در راستای گشایش راههای درخشان و امیدبخش برای ساختن زندگی و آینده ی مردم بویژه زنان و جوانان، همگرایی اندیشمندان و عقلای قوم از هر دو طرف امری الزامی و حیاتی است. برای حیات و فعالیت سیاسی و اجتماعی مدیریت در نظام جمهوری اسلامی ، بخصوص در کنار بحرانهای خارجی؛ مدیریت آنجا که در مواجهه با بحرانهای داخلی رخنه کرده در جان نظام ، نظیر مدیریت بحرانهای متمرکز در نهادها و سازمانهایی چون سازمان تأمین اجتماعی، اداره مالیات، دستگاه قضایی و از جمله شهرداری تهران که برون داد آنها در حال حاضر آزاردهنده ترین مراکز در مراجعات مردمی هستند؛ بی تردید به یک وفاق و هماهنگی ملی بین قوای سه گانه و قوای امنیتی و نظامی و انتظامی به منظور رسیدن به راهکارهای حل بحران و در غایت بوجود آوردن رضایتمندی در میان مردم محتاج است.