پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گزارش جماران از دستفروشان انقلاب؛

بر بساطی که بساطی نیست

دو قرن سکوت، بوف کور، مرشد و مارگاریتا، کویر و صد ها جلد کتاب رنگارنگ عبور و مرور مردم و خودروها را از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر کند کرده اند.

 به گزارش جماران، بساط فروشی در خیابان های پر رفت و آمد تهران پدیده جدیدی نیست. اگر در اواخر دهه چهل  و در غروب یک شب تعطیل به تهران و دروازه قزوین می رسیدید، با ردیف طولانی از دست فروشان مواجه می شدید که چراغ زنبوری روی چرخ دستی شان شما و دیگر مسافران تازه به تهران رسیده را وحشت زده می کرد.

گزارش نویسی هم از بساط فروشان تهرانی قدمتی به اندازه روزنامه نگاری در ایران دارد اما نکته عجیب این جاست که هیچکس با قطعیت درباره خوب و یا بد بودن حضور این دست فروشان در یکی از نوستالژیک ترین خیابان تهران سخن نمی گوید. خیابانی که دو پایانه مسافربری تهران را از شرق به غرب متصل می کند. معبری که از دیرباز به دلیل وجود دانشگاه تهران، همواره مرکز فروش کتاب بوده است. بساط فروشان این خیابان  نیز عمدتا کتاب فروش هستند. البته طبعا بیشتر کتاب هایی که این دست فروشان ارائه می کنند در چاپخانه های غیرقانونی و بدون مجوز تولید شده اند. کتاب هایی که به هر دلیلی یا مجوز نشر ندارند یا اصلا اجازه چاپ به آنها داده نمی شود.

دو قرن سکوت، بوف کور، مرشد و مارگاریتا، کویر و صد ها جلد کتاب رنگارنگ عبور و مرور مردم و خودروها را از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر کند کرده اند. پیاده رو ها هم وضعیت مناسبی ندارند. خیل عظیم تراکت پخش کن ها، پایان نامه و تحقیق فروشان و همچنین دادزن های میدان انقلاب را که رد می کنید با پیاده روهایی مواجه می شوید که نیمی از آن را بساط کتاب های دسته دوم، با چینشی خاص تصاحب کرده اند. به غیر از بساط کتاب، بساط فروش تابلو، کیف وکفش وچرخ دستی های فروش زیورآلالت نیز در جای جای پیاده روها و بخشی از تقاطع های خیابان انقلاب و خیابان های عمودی آن به چشم می خورد. تقاطع خیابان های فخر رازی، 12 فروردین، ابوریحان و دانشگاه با خیابان انقلاب، نقاطی است که رفت و آمد در ساعاتی از روز با مشکل مواجه کرده است. مشکلی که سالهاست ادامه دارد و برای بیشتر مردم تهران تبدیل به عادت شده است.

خیابان انقلاب

اگر از تقاطع خیابان انقلاب و فخررازی عبور کرده باشید، پیکان سفید رنگ با صندوق عقب همیشه باز را مشاهده می کنید که صاحب جوان آن کتاب ها را پشت ماشین قدیمی اش بساط کرده است. بساطی که بخشی از خیابان و پیاده رو را تصاحب کرده است. کمی آنطرف تر دو جوان 25 ساله کتاب های دسته دوم خود را در پیاده روی ضلع شرقی خیابان فخر رازی زوی زمین پخش کرده اند.

«بعضی موقع ها گیر الکی میدن ولی خب با صحبت حلش میکنیم» راننده پیکان بعد از گفتن این جمله لبخند می زند و می گوید:« چند سالی می شود که بساطم را اینجا پهن می کنم گاهی اوقات ماموران شهرداری برایم مزاحمت ایجاد می کنند، اگر با صحبت قانع نشدند به اجبار کتاب هایم را جمع می کنم». هنگام گفتن کلمه صحبت به اسکناس هزار تومنی در جیبش اشاره می کند.

دو جوان آنطرف خیابان تمایلی به صحبت ندارند و با پرخاشگری به سوالات واکنش نشان می دهند.«این سوالارو فقط خبرنگارا می پرسند! نکنه خبرنگاری؟ خبرنگارا کاری جز نون بریدن بلد نیستند»

خیابان انقلاب

«من چند ساله که اینجام. شهرداری هیچ وقت بهم گیر نداده. انقد گیر نمیدن که به شک افتادم زنگ زدم 137 و خودم رو شاکی بساطی های انقلاب معرفی کردم. 137 بهم گفت چرا میخوای کاسبی مردم رو تو این اوضاع بد اقتصادی کساد کنی، ولشون کن، بذار نون ببرن سر سفره زن و بچشون» این جملات را یکی از اغذیه فروشان دوره گرد که با چرخ دستی اش در تقاطع یکی از خیابان های منتهی به انقلاب کاسبی می کند، می گوید. او معتقد است شهرداری به طور عمد با دستفروشان خیابان انقلاب کاری ندارد. وقتی از او که چرخ دستی اش مسیر رفت و آمد مردم و جای یک ماشین را اشغال کرده پرسیدم تاکسی های خطی این جا به جایی که اشغال کردی اعتراض ندارند، گفت:  اونا حق ندارن سر چهار راه وایسند.

وضعیت در تقاطع خیابان انقلاب و منیرجاوید (اردیبهشت) نیز به همین شکل است. یک طرف خیابان تابلوی کوچکی در میان انبوهی از کتاب های دسته دوم جلب توجه می کند. «هرکتاب 5هزارتومان» کتاب ها چیدمان خاصی ندارد و کنار خیابان پخش شده اند به طوری که تابلوی پارکینگ موتور در میان کتاب ها قرار گرفته است! آن طرف خیابان جوانی با پوست تیره و جثه ای بزرگ، چرخ دستی اش را که پر از ساعت و زیورآلات است در تقاطع خیابان انقلاب قرار داده است. او نیز مانند اکثر همکارانش نه تنها تمایلی به صحبت ندارد حتی بعد از تهدید و بد و بیراه گفتن با سوت بلندی باقی دوستان دستفروشش را از حضور من در آنجا مطلع می کند. دیگر هیچ یک از دستفروشان تمایلی به صحبت ندارند!

خیابان انقلاب

مردمی که هر روز از این مسیر رفت و آمد می کنند نظرات جالبی دارند. محمد یکی از دانشجویان دانشگاه تهران است که هر روز از این مسیر رفت و آمد می کند. او می گوید:«بساطی های انقلاب کم کم تبدیل به یکی از نمادهای خیابون انقلاب شدند و همه به وجودشون عادت کردیم. من تا حالا هیچ وقت ازشون خرید نکردم ولی به نظرم وجودشون لازمه!» یکی دیگر از عابرین نیز می گوید:« رفت و آمد سخت هست ولی خب این بنده خداها از همین راه کسب درآمد می کنند. جمعشون کنن برن دنبال کارای خلاف خوبه؟»

وقتی به کناری می ایستی و تردد مردم را نگاه می کنی که چطور از لابه لای بساط فروشان به زحمت راهی برای عبور پیدا می کنند، بد بودن اینگونه بساط فروشی را بیشتر حس می کنی اما از طرفی چهره هیچ یک از مردم به زحمت افتاده عصبانی و یا ناراحت نیست. گویی مردم دعوت شده اند به نمایشگاهی از آثار مجوز نگرفته و یا خیلی قدیمی نویسندگان مغضوب و یا کتاب هایی خمیر شده که هیچگاه فرصت چاپ قانونی را پیدا نکرده اند.گویی آنها به وجود نمایشگاه کتاب های زیر زمینی و غیرقانونی در یکی از اصلی ترین خیابان های پایتخت عادت کرده اند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.