جوانان ما با بحران دینداری روبرو نیستند. بلکه انتظار واقعبینانهای که از جوان در دوره رشد سنی این دوره داشتیم درمورد حدودا 90درصد آنها صادق بود.
جامعه اسلامی، با توجه به نسبت دوگانه ای که از سویی با شهروندان و از سوی دیگر، با دین اسلام دارد، از دو جنبه قابل مطالعه است: نخست مطالعه ای در باب رابطه و جایگاه احکام اسلامی در تنظیم قوانین و هنجارهای این جامعه، و دوم، دیدگاه و نحوه ی کنش اجتماعی شهروندان مسلمان در این جامعه ی اسلامی. شناخت این جامعه، به نحو نظری و تجربی، گرچه شاید در برخی زمینهها، حقایقی نامطلوب - اما موجود - را در این جامعه نمایان سازد، اما می تواند با تجهیز ما به نگاهی مبتنی بر واقعیت، تصمیم گیری و سیاست گذاری ها را تصحیح کند و راه حلهای مناسب را جایگزین راه حل های برآمده از نگاه نادرست به جامعه سازد.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران قصد دارد طی پرونده ای با عنوان «نگاهی به جامعه اسلامی»، با استفاده از اندیشه محققین برجسته ی کشور، به این مهم بپردازد. مصاحبه ای که در ادامه می خوانید اولین مصاحبه از این پرونده می باشد.
دکتر محمدرضا طالبان، عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی، کتابی را تحت عنوان «دین پژوهی تجربی» به کمک موسسه چاپ و نشر عروج منتشر کرده است. این کتاب که مجموعه 11 مقاله در مطالعه تجربی- نظری حیات اجتماعی دین در میان ایرانیان است، توانسته است نظر بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کند.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، گفت وگویی را به بهانه چاپ این کتاب ارزشمند انجام داده و به دین پژوهی تجربی و مصائب انجام آن در ایران، پرداخته است.
شما اثری به نام دین پژوهی تجربی دارید که مورد استقبال برخی محافل علمی قرار گرفته است. چرا به این موضوع پرداختید؟ چه خلا و مساله ای در این مورد احساس کرده بودید؟
البته من در مقدمه این کتاب که شما در معرفی آن در سایت جماران به آن اشاره داده اید گفته ام که کتاب من مجموعه ای از مقالات است و نه یک کتاب تالیفی منسجم. این کتاب بر آمده از یک دغدغه شخصی است. از سال 74 که من فوق لیسانس جامعه شناسی گرفتم، از آنجایی که معلم تربیتی بودم و وظیفه اصلی من تربیت دینی نوجوانان را ایجاب می کرد، مانند همه معلم های تربیتی این دغدغه را داشتم که اصلا کار ما در این چندین سال موفق بوده است؟ به واسطه فوق لیسانسی که داشتم و یادگیری به سه پیمایش که یکی از آنها ملی و دوتای دیگر در سطح آموزش و پرورش بود پرداختیم که آن را در مجلات مختلف پخش کردیم. بعد از دریافت دکترا هم پیمایش دیگری را در سطح کل خانواده های ایران انجام دادم که چند مقاله دیگر از دل آنها در آمد و به این دلیل که بعدا مورد استفاده دوستان بود اما یکجا جمع نشده بود تصمیم به تالیف آنها در یک کتاب گرفتم. البته این کتاب برخی از کارهای دیگر من را که دین پژوهی نظری است در بر ندارد. این کار فقط در بردارنده تحقیق های تجربی و تحلیل های تجربی است.
در دهه هفتاد که آقای خاتمی ریاست جمهوری را در اختیار داشت، بسیاری از علما، ائمه جمعه و مسئولین ستاد اقامه نماز و... دائما در تریبون های مختلف از این امر شکایت می کردند که دینداری جوانان کاهش یافته و رو به نزول است. چون این ادعا مربوط به یک واقعه بیرونی است، یک ادعای قابل تحقیق به حساب می آمد. این را هم ناگفته نگذارم که شاخص غالب این سخنرانان، نماز بود. ما تصمیم گرفتیم ببینیم این ادعا درست است یا بر اساس مشاهدات غیرنظاممند، مولفه های غیرمنطقی و یا اصلا انگیزه های سیاسی گفته میشود. مجموعه این دغدغه ها باعث شد دست به کار شویم و حاصل آن را در این کتاب می بینید.
شاخصهای شما در پیمایشها و پرسشنامه ها چه بود؟
صرف نماز را نمیتوان نماینده کامل دینداری گرفت. از لحاظ فقهی هم شهادتین است که فرد را وارد حوزه اسلام میکند. ما معتقدیم دین مجموعه تعالیم و دستوراتی است که برای هدایت بشر آمده و لاجرم باید مناسب با حیطه های وجودی انسان آمده باشد. حیطه های وجودی انسان هم مطابق گفته حکما و دانشمندان به سه بخش اصلی تقسیم میشود: شناختی، عاطفی و رفتاری. دینداری هم در همین سه حیطه جلوه میکند. پس باید هر سه بعد را درنظر میگرفتیم. شاید به این نتیجه برسیم که جوانان در بعد رفتاری در جاهایی ضعیفترند اما در بعد احساسی و شناختی اینگونه نباشد. البته ما شرطهای اساسی را به حساب میآوردیم. اگر کسی خدا را قبول نداشت یا خدا را قبول داشت اما پیامبر خدا را قبول نداشت باقی سوال ها را از او نمیپرسیدیم؛ چون این شرط ورود به جرگه دینداران است.
نسبت دینپژوهی تجربی با دینپژوهی در معنای عام آن چیست؟ چه خصیصههای ویژهای در دین پژوهی تجربی مطالعه میشود و روش تحقیق در این حوزه (تجربی) چیست؟
نسبت این دو، عموم و خصوص مطلق است. یعنی دین پژوهی اعم است از دین پژوهی تجربی، و دیگر بررسیهای کلامی و فلسفی و... . دین پژوهی تجربی کاری به حقانیت ذاتی و نظری دین ندارد و به تحقق خارجی آن در فرد، نهادها و سیستمهای اجتماعی و خارجی مثل سازمانها، شهرها و کشورها دارد و کاری به تحلیل و استدلالهای کلامی و فلسفی ندارد.
شما جز بخش مناسک و اعتقادات به بخش احساسات هم میپردازید؟
بله.
چگونه این مولفه را مورد تحقیق تجربی قرار میدهید؟
ما نحوههای تجزیه هر بعد را به سوالات مربوط به آن در 60 صفحه کتاب آوردهایم. اما اجمالا باید بگویم این ابعاد زیر شاخهها و زیرمجموعههایی دارد. آنچه در بعد احساس مطرح است چیزی است که آن را تجربه دینی نامیدهاند و آن را بعضا اساس دینداری میدانند. ما بر اساس دلالتهایی که این احساس در نماز، زیارت خواندن و نذرکردن متجلی است بررسی میکنیم. مثلا خود نذر کردن با ادای نذر فرق دارد. ادای نذر در بخش اعمال جای میگیرد اما خود نذر کردن بر آمده از یک احساس دینی و تمسک به آن امر متعال تجربه شده است. ما در سوالات از افراد میپرسیم تا چه حد این احساسات را داشتهاند که البته مدل سوال شدن آن مفصل است.
نمود و واکنش و بازخورد بیرونی تحقیقات شما تا کنون چگونه بوده است؟
تاکنون زیاد پیش آمده که من را در سطح وزیر، معاون وزیر و پژوهشکدههای مختلف قم و تهران بخواهند. زمانی که من در آموزش و پرورش بودم اکثر این تحقیقات به دست معاون وزیران و مدیر کلها رسیده بود و از آن استفاده کرده بودند. ما در مقابل مخالفان این تحقیقات همیشه میخواستیم پاسخ این تحقیقها را با تحقیق بدهند. همیشه به عدهای از روحانیون قم هم که با این تحقیقات مخالف بودند میگفتیم که ما آماده ابطال شدن نتیجه تحقیقات تجربی هستیم، به شرطی که فقط نفی نکنید و با تحقیق معتبرتری این را رد کنید.
نتیجه تحقیقات شما، به زبان ساده، چه چیزی را نشان میداد؟
نتیجه این تحقیقات میگفت که جوانان ما با بحران دینداری روبرو نیستند. بلکه انتظار واقعبینانهای که از جوان در دوره رشد سنی این دوره داشتیم درمورد حدودا 90درصد آنها صادق بود. البته باید بدانیم که انتظار یک مجتهد را از جوان نباید داشته باشیم، بلکه بیشتر در سطح احساسات و تجربه دینی است که اکثریت قاطع آنها از دینداری برخوردارند. البته در بخش مناسک فردی مثل نماز این مشکل دیده می شود اما مورد به مورد در مناسک فردی و جمعی شاخصها متفاوت است. مثلا در نماز جماعت و نماز جمعه درصد حضور پایین تر بود اما در مراسم عاشورا درصد بالایی.
پس چرا این دغدغه برای مسئولین همیشه به چشم می خورد؟
برای ما مشخص شد که جوانان در دینداری خود مشکل عمدهای ندارند، اما چرا برخی از مسوولین ما این همه مشکل میبینند؟ وقتی در جلسات مختلف با برخی از بچه مذهبی ها شرکت داشتیم به ما میگفتند این تحقیقات درست نیست یا دانش آموزان راست نمیگویند و وقتی تحقیقات خودمان را با تحقیقاتی که انگلهارت در 12 کشور دنیا انجام داده بود مقایسه کردیم، به این نتیجه رسیدیم که مشکل مسئولین شاکی، دینداری بما هو دینداری نیست، بلکه ما قرائت خاصی از دینداری را مد نظر داریم. ما یک خرده فرهنگ مذهبی به نام خاص بودیم . برخی از کسانی که پس از انقلاب ابزارهای حکومتی را دست گرفتند و با داشتن ابزارهای حکومتی سعی میکردند خرده فرهنگ خود را تکثیر دهند. این عده، یعنی مومن از لحاظ ایمان و حامی سیاستهای اجرایی. چون میدیدند چندان اقبالی به این نقشپذیری نبود و برخی از مسئولین حتی در فرزندان خودشان هم چنین اقبالی نمیدیدند، فرافکنی میکردند و میگفتند دینداری جوانان آمده پایین. در حالی که آنچه رو به کاهش بود اقبال به دین نبود بلکه نسل جوانی بود که ما میخواستیم آنها را عضو این قرائت خاص کنیم اما نشد. البته با این تعریف - یعنی افراد حامی - باید بگوییم مشکل به درستی وجود دارد. یعنی از دانشآموزان سال آخر تنها 29 درصد با این اوصاف حامی این قرائت خاص محسوب می شوند.
این آمار در ابتدا چند درصد بوده که به 29 درصد رسیده است؟ باقی آمار ارائه شده هم تا وقتی از درصد قبلی خبر نداشته باشیم نمیتوانیم وصف افزایش یا کاهش را روی آن بگذاریم.
از آنجایی که تحقیقات قبلی در این زمینه نداریم این مشکل وجود دارد. ما فقط یک تحقیق در زمان شاه داریم که مرحوم اسدی درمورد جمعیت نمازخوانها به عمل آورده است و بسیاری از محققین به آن ارجاع می دهند و موفقیت حکومت ایران را بررسی میکنند. آن تحقیق برای مثال میزان بینمازهای ما را 30 درصد نشان میداده و اکنون این رقم به 40 درصد رسیدهاست و این نشانه ناموفق بودن سیاستهای مذهبیگرایی حکومت است. البته حکومت هم میتواند به این استناد کند که اگر فعالیتهای من نبود این رقم، با توجه به سیل تهاجمات فرهنگی و... به 60 درصد میرسید. این دفاع هم دفاعی غیرمنطقی نیست. جدای از این به هر ترتیب باز هم 29 درصد خیلی کمتر از اعداد و ارقامی است که در ذهنها بود، هر عددی هم که قبل از آن بوده باشد.
بسیاری از مخالفین دینپژوهی تجربی معتقدند روانشناسی دین و مطالعه آماری و کمی دین، به عنوان یکی از موارد فرعی دین پژوهی تجربی، از ساحت ایمانی و قدسی دین میکاهد. آیا این امر درست است و این کار در تمامی موارد یک اتفاق نامطلوب به حساب میآید؟
همانطور که گفتم، علوم تجربی، مانند روانشناسی و جامعهشناسی، وقتی وارد دینپژوهی میشوند کاری به حقانیت نظری دین ندارند، بلکه موضوع پژوهش آنها دین مردم است نه دینی که خدا فرستاده است. البته که این دو بی ارتباط به هم نیستند اما یکی هم نیستند. یعنی مسائلی در دینداری مردم وارد میشود که شاید دین نفی کرده باشد و اموری را دین گفته باشد اما در دین مردم مغفول مانده باشد. در دین خودمان نگاه کنید: آمده است الغیبة اشد من الزنا؛ یعنی غیبت از زنا بدتر است. اما اگر بروی خواستگاری از یک خانواده مومن و بگویی من یک بار زنا کرده ام با لگد تو را بیرون میکنند! اما اگر بگویی من یک بار غیبت کردم اتفاقا میگویند چقدر مومنی که فقط یک بار غیبت کردهای و برای آنها مقدس میشوی. در فرهنگ دینی غیبت بدتر از زناست اما در فرهنگ ما به هیچ وجه این امر پذیرفته نیست.
پس وقتی بخواهیم درباره دین گزارههایی تجربی بگوییم، باید در عالم واقع و از روش تجربی صحت و سقم آن را بررسی کنیم. کار این پژوهشها این است که به ما شناخت سیستماتیک از وضعیت حقیقی بدهند؛ هر چند شاید خود من هم از نتایج آن دلگیر شوم. اما از آن لحاظ که توانستهام جامعه را بشناسم باید خوشحال باشم. پس از این تحقیقات است که می توانم تصمیم درست برای جامعه بگیرم. هیچ قداستی هم زیر سوال نمی رود. تحقیقی که من سال 88 به عمل رساندم و یک پیمایش ملی بود و اتفاقا از نظریات شهید مطهری و شهید بهشتی برای مولفه بندی شاخص های دینی در آن استفاده کرده بودم. وقتی این تحقیق حروف چینی شد و به وزارت علوم فرستاده شد برای چاپ، به من این خبر رسید که یکی از روحانیون آنجا گفته است که احکام خدا را در این تحقیق به همه پرسی گذاشته اند. یا یک نفر دیگه گفته بود که اگر ما مثلا بگوییم چه درصدی نمازجمعه می روند و چه درصدی نمی روند، این زشت است و این کار اصلا قابل چاپ نیست.
نکته این است که ما برای رسیدن به حقایق تجربی، باید با روش تجربی وارد عمل شویم. مثلا من میخواهم ببینم شما چند سال دارید. نمی توانم با قرآن و نهج البلاغه این سوال را پاسخ بدهم. یعنی با توجه به اینکه مرجع پاسخ سوال من چه چیز است باید روشی متناسب با آن مرجع اتخاذ کنیم. یعنی پاسخ شما ربطی به آن مراجع ندارد نه اینکه جایگاه آن مراجع پایین باشد. این را خیلی افراد متوجه نمی شوند.
به عنوان یک سوال حاشیه ای، اما به عنوان یک جامعه شناس بگویید، چرا این خرده فرهنگی که نام بردید نتوانست موفق شود و آیا اگر این علمکرد را نداشت، وضع بهتر بود یا بدتر؟
باز هم باید به مقاله ای که در این کتاب دارم اشاره کنم، یعنی تعهد مذهبی و تعلق سیاسی. اما اجمالا باید بگویم ما در جامعه شناسی با دو نوع جامعه پذیری مواجهیم: جامعه پذیری اولیه و جامعه پذیری ثانویه. اولی بسیار مهم است و شخصیت ساز است. روانشناس ها می گویند شخصیت انسان اساسا تا شش سالگی و در خانواده شکل می گیرد. پس از آن فرد به مدرسه می رود که در آن با نوعی جامعه پذیری ثانویه که هدف گذاری آن توسط دولت شکل می گیرد مواجه است. در این زمان هرچه اضافه می شود از فیلتر جامعه پذیری قبلی رد می شود. یا مثلا گروه همالان و همسالان که نقش آنها در جامعه پذیری و تبعا جامعه پذیری دینی، خیلی بیشتر از نهادهای دولتی است. همه نهادهای دولت به جامعه پذیری ثانویه دسترسی دارند. حال اگر این دو جامعه پذیری با هم هماهنگ باشند خیلی خوب تقویت می شود. اما اگر من دانشجو بودم و استادی داشتم که علیه ارزش های من هرچه می خواهد بگوید، من تاثیر پذیری بسیار کمی از او خواهم داشت. مگر افرادی که دچار تعارض شناختی شده اند و در موقعیت بحرانی انتخاب ارزش و تغییر ارزش ها هستند و می خواهند ارزش های قبلی خود را نفی کنند. پس اگر تغییری بخواهد حاصل شود باید از مکانیسم جامعه پذیری اولیه وارد شوند.
در سنت دینی ما تا کنون، دین پژوهی های بسیاری بوده است اما در رصد موضوع و کشف روش می توان به همه آنها، به خصوص دین پژوهی به سبکی که از قرن دوم هجری تا چند دهه پیش انجام می شده، دین پژوهی یا اسلام پژوهی های سنتی گفت. آسیب شناسی اصلی شما درمورد موضوع و روش دین پژوهی های سنتی چیست؟
خب خیلی از این علوم بیشتر برای خود دین هستند تا دین پژوهی. مثل فقه و اصول و کلام و... که سعی دارند پاسخی را از جانب دین بدهند و حکم خدا را می خواهند کشف کنند یا حقانیت گزاره های دینی را اثبات می کنند. اما هدف دین پژوهی به معنی امروزی آن اصلا با هدف آن علوم فرق داشته است. در اصل هدف ما این است که شکلی که دین در هر جامعه به خود گرفته است را بررسی کنیم. هم این کار لازم است و هم آن کار. نباید به بدیل سازی فکر کنیم بلکه باید به تکمیل حوزه های خالی هرکدام بیاندیشیم.
از لحاظ نظری بزرگترین محدودیتی که دین پژوهی تجربی با آن مواجه است چیست؟ مثلا می گویند روش علمی روش کمی است اما به کیفیت نمی تواند برسد. بزرگترین نقطه ضعف دین پژوهی تجربی که باید توسط دیگر تحقیقات پرسیده شود چیست؟
ما در رشته خود تحقیقات را دو دسته می کنیم: تحقیقات پهنا نگر و تحقیقات ژرفا نگر. وقتی بخواهیم تحقیقی را در سطح کمی کلان انجام دهیم دیگر امکان بررسی آن در عمق را نخواهیم داشت. وقتی بخواهیم ببینیم چند درصد ایرانی ها نماز می خوانند چون درباره چند ده میلیون نفر مطرح می شود دیگر نمی توانیم به کیفیت نمازها هم بپردازیم. اما اگر بخواهیم این نمازها را به عنوان تجربه هایی که از نماز خواندن دارند بررسی کنیم روش هایی وجود دارد که با مصاحبه های عمیق می توانیم تجربیات زیسته افراد مذهبی را از نمازهایشان بررسی کنیم. ما همینجا الان دو تحقیق داریم. یکی درمورد مقایسه زائران جمکران و زائران حرم امام درمورد گرایش به مهدویت. ما در دو-سه هفته سیصد نفر از جمکران و سیصد نفر از حرم امام را به صورت اتفاقی انتخاب کردیم و برای بررسی نحوه گرایش به مهدویت مورد پرسش قرار دادیم. اما مصاحبه های دیگری هم داریم که درمورد جهانی زندگی کردن در جمکران است که طی یک سال تنها از 20 نفر در جمکران پرسیده شده است. حجم کار دوم با اینکه تنها از 20 نفر بود دوبرابر کار نخست، یعنی پرسش از ششصد نفر بود. این یک کار کیفی است و اولی یک کار کمی. کار دوم یک کار کیفی است اما نمی توان آن را لزوما به کل زائران جمکران نسبت داد. پس با توجه به هدف و موضوع، باید به روش مناسب آن پرداخت.
این سوال را از لحاظ عملی درمورد دین پژوهی در ایران هم قابل طرح است . بزرگترین مانع رشد دین پژوهی در ایران چیست؟ چرا پس از چند دهه مطرح شدن زمینه دین پژوهی این عرصه هنوز در ایران رشد و نمو نکرده و گفتمانی جدی شکل نداده است؟
این مساله بیشتر به این خاطر است که حکومت ما دینی است و حساسیت در این مورد زیاد است. یعنی قدرت دست نخبگان دینی است ولی متاسفانه اعتباری برای این تحقیقات قائل نیستند و حتی به آنها بدگمان اند. حدود 40 سال پیش، جامعه شناسی در امریکا به نام تراویس هیرشی، تحقیقاتی را درمورد نسبت دین داری با کاهش بزهکاری در نوجوانان دبیرستانی به عمل آورد. وی نتایج تحقیقات خود را در مقاله ای معروف به نام آتش جهنم به چاپ رساند و مدعی شد نتایج تحقیقات او می گوید هیچ نسبتی بین دین داری و کاهش انجام بزه ندارد و آنچه تاثیرگذار است، صرف نظر از دین داری و بی دینی، رابطه صمیمی و تاثیر پذیر از خانواده و مشغولیت زیاد با مدرسه (یعنی دلمشغولی نمره و درس خواندن) است. تا قبل از این مقاله باقی تحقیقات می گفت که همبسنگی منفی بین این دو وجود دارد. یعنی بین هرچه دین داری بیشتر، جرم و بزه کمتر. بعد از این تحقیق، کوهی از تحقیقات در امریکا و غرب متولد شد که همه در پی این بودند که بگویند هیرشی درست می گوید یا نادرست. مخالفین می گفتند که متغیرهایی در پیمایش هیرشی نادیده گرفته شده، دین داری از طریق چه مکانیسم هایی عمل می گند که هیرشی آنها را لحاظ نکرده و... . خود هیرشی هم بعد از ده سال مقاله ای چاپ کرد و اعتراف کرد که من مولفه های مهمی را نادیده گرفتم و باید بگویم که دین اثر دارد در کاهش بزه. اما همه اینها منوط بود به اینکه اول از همه اعتماد کردند به تحقیق و آن تحقیق برای آنها مهم بود، نه اینکه بگویند اینها دروغ دانش آموزان یا هیرشی است و او سکولار بوده و ... . اما اینجا اولا اصلا کسی جرات نمی کند چنین تحقیقی را چاپ کنند و ثانبا اگر هم چاپ کند چنان با او برخورد می کنند و به او انگ وابسته بودن می زنند و در جد و آباد او دنبال صهیونیست و بهایی می گردند که دیگر هوس چنین کاری به سرش نزند! اینگونه به هیچ وجه علم پیشرفت نمی کند.
دولت گذشته نیز با امضای چند نفر صورت جلسه ای درست کردند که مردم ایران به پیمایش راست نمی گویند و پیمایشگر ها هم داده سازی می کنند پس این پیمایش ها اصلا ارزشی ندارند و به همین سادگی دفتر طرح های ملی را بستند. لایحه بودجه برای این مصوب شده بود که هر دو سال پیمایش های ارزش ها و نگرش ها انجام شود اما چند نفر از این افراد در این باب علم را تخته کردند. کاری که اینقدر در آن سرمایه گذاری شده بود را به راحتی به باد دادند و کتاب های ارزشمند آنجا را هم به کارمندان دادند و ما فهمیدیم در میدان انقلاب به عنوان کتاب های دست دوم به فرو رفت.
تحقیق فردی مثل من را که خودم معلم دینی و قرآن هم بودم نمی گذارند چاپ شود، چون اعتمادی نیست دارد خاک می خورد. اگر چاپ می شد افراد اهل فضل آن را نقد می کردند. در هر صورت به جامعه شناسی مشکوک و بدبین هستند.
آیا می توان گفت اگر این روش تحقیق در بین حوزویان جا بیافتد نگاه وحدت بخش تری بین حوزه و دانشگاه در این زمینه ها شکل بگیرد؟
اجازه دهید من مثالی را بزنم که به دانشجویان دکترای خود در پژوهشگاه قم می گفتم. ما سال 58 در مهرآباد سرباز بودیم. ما پاسدار بودیم و کنار محل خدمتمان چند قبضه ضدهوایی بود که کادر نیروی هوایی بودند. آنجا برای خودشان باغچه سبزی درست کرده بودند و برای ناهار ترشی و ریحان و بساطی داشتند. روز 31 شهریور نیروی هوایی عراق با هواپیماهایی با ارتفاع کم فرودگاه را بمباران کردند و چند هواپیما منهدم شد و یکی از آنها را هم نزدند. من شاکی بودم و به آنها می گفتم یک عمر به شما حقوق دادند برای چنین ساعتی، اما شما یک ترقه هم در نکردید! حالا به این دوستان قم هم می گفتم شما سالهای سال در رشته جامعه شناسی تحصیل کردید و حقوق گرفتید، از دفتر همکاری حوزه و دانشگاه به پژوهشکده و حالا هم به پژوهشگاه ارتقا پیدا کردید، که مثلا جامعه شناسی اسلامی بسازید. اما باز هم این سالها که گیر و دار جامعه شناسی غربی بوده باز به ما غر می زنید که چرا جامعه شناسی اسلامی راه نیانداخته اید. یا موسسه ای در قم که مجتهدین را جذب می کند و علوم و انسانی دانشگاهی را آموزش میدهد و نهاد تعبیه شده ای برای همین کار است چرا جواب پس نمی دهند. من در این موسسه هم درس داده ام. مدیر این موسسه میگفت چون جو دانشگاه نا مناسب است ما بجای اینکه روحانی به دانشگاه بفرستیم، دانشگاه را در حوزه می آوریم و از افرادی که درس دینی را و خارج را هم خوانده اند وارد این رشته ها می کنیم تا علوم اسلامی به ما بدهند. ما هم منتظریم. من به آنها همواره همین را گفته ام که جامعه شناسی اسلامی دو بخش دارد که اتفاقا جامعه شناسی آن مقدم بر اسلامی آن است. من معتقدم آنها جامعه شناسی را به خوبی یاد نگرفته اند. آنها بخاطر تربیت آموزشی که داشته اند اصلا به دنبال کار تجربی نمی روند. مدل کار آنها فقط تحقیق در کتاب است. سوال ممکن است از کتاب دربیاید اما جواب را باید در میدان جامعه پیدا کرد. حتی رساله های دکتری آنها را هم ببینید این است: خانواده از دیدگاه نهج البلاغه، روش های برخورد با جرم از دیدگاه نهج البلاغه و قرآن و ... . به هرحال باید روش کار تجربی را پیش گرفت اما اگر ما هم این کار را می کنیم می گویند غلط است.