محمد شکری
!S1!
1- آنچه در مقام نظر به عنوان یک «مساله» یا «معضل» پدید می آید، اگر نگوییم همیشه، غالباً متاخر از نوعی مواجهه عملی شکل می گیرد. در این میان و به ویژه برای ما ایرانی ها، «مساله حجاب» نیز مستثنی نیست. تاریخ معاصر ما، در کمتر از نیم قرن شاهد دو اتفاق عملی و بسیار مهم بود. از 1314 که فرمان کشف حجاب در حکومت پهلوی اول اجرا شد تا 1359 که بخش نامه اجباری شدن حجاب در حکومت جمهوری اسلامی اعلام شد، و از آن زمان تا به امروز، رسائل و مقالات بی شماری در قدح و مدح، یا شرح و جرح هر کدام نوشته شده است. از این رو، نمی توان در مورد مساله حجاب سخن گفت و این دو اتفاق را که به نوعی سرچشمه های معاصر باز-تعریف این مساله اند نادیده گرفت.
2- گذشته از عنایتی که می بایست به زمینه های تاریخی داشت، خود مساله حجاب از دو راهی های بنیادینی می گذرد. دو راهی ها و دوگانه هایی هر کدام ما را به سمتی کاملا متفاوت سوق می دهد. مثل اینکه اساساً حجاب مقوله ای عقلی و مواجهه ما با آن نتیجه گرایانه است و یا شرعی و وظیفه گرایانه؟ و اگر واجب شرعی است وجوب آن مطلق و اصلی است یا مشروط و تبعی؟ و یا اینکه در جامعه اسلامی که باید نمونه اعلای یک جامعه مدنی باشد، حجاب حق زن مسلمان است یا تکلیف او؟ و نهایتا اینکه پدیده حجاب را باید به عنوان یک پدیده فرهنگی بررسی نمود یا یک پدیده شرعی؟
3- مساله حجاب، جزو اموری است که جدای از تحلیل محتوایی و احیانا ساختاری، به قضاوتی درمورد نحوه عملیاتی شدن آن نیز نیازمند است. پاسخگویی به این مساله که اگر حجاب توجیه عقلانی دارد آیا می توان آن را برای شهروندان الزامی نمود یا خیر، به همان اندازه اهمیت دارد که خود عقلانی بودن یا نبودن حجاب. گذشته از این، نحوه و حدود این الزام آوری نیز از آن رو که با حوزه عمومی در جامعه اسلامی در می آمیزد بی اندازه قابل توجه است. مسائلی از قبیل شکل، جنس، رنگ و اندازه حجاب و البته مخاطبان آن، در این زمینه می گنجند. به تعبیر دیگر، حجاب به یک معماری صحیح، از طرح نقشه ابتدایی تا نظارت مرحله به مرحله نیازمند است.
4- اصطلاح «فرهنگ سازی» که شاید بیش از هرچیز درمورد مساله حجاب به کار می رود، چنانچه به عنوان یک روش واقعاً عملیاتی نیز پذیرفته شود، در آخرین بخش این روند قرار می گیرد. این برونداد عملی که متاسفانه معمولاً قبل از همه مسائل بنیادین فوق در دستور کار قرار می گیرد، بدون وضوح بخشی به بندهای پیشین امکان پذیر نیست. این کار عموماً زمانی ممکن است که امر مورد نظر از توان توجیه و استدلال کافی نزد مخاطب برخوردار شده باشد. فرهنگ سازی را باید به عنوان پلی برای گذر از ساحت نظر به ساحت عمل دانست نه معجزه ای برای عملیاتی شدن هر آنچه به صورت دستوری و از بالا به پایین ارائه می شود و از همین رو تنها در دو موقعیت کلی موثر است: نخست زمانی که فرد اقناع می شود که فعل او ناصواب بوده است و باید آن را تصحیح کند، اما میان اعتقاد جدید او و سبک زندگی سابق و محیط و شرایط فعلی وی فاصله ای وجود دارد که این گذار را از نظر به عمل ناممکن می سازد. اینجاست که فرهنگ سازی نقش پلی را ایفا می کند که شرایط جدید را برای عملی شدن اعتقاد جدید فراهم می کند. این کار، فرهنگ سازی در مقام تغییر است. دومین کاربرد آن نیز پس از توجیه عقلانی امر مطلوب امکان پذیر می شود، با این تفاوت که این بار اعتقاد مورد پسند، منطبق با سبک زندگی مخاطب است اما بیم آن می رود که تلاش مسموم نظام های ایدئولوژیک رقیب برای مقابله با آن، با تغییر سبک زندگی مخاطب همراه شود. کاربرد دوم را می توان فرهنگ سازی در مقام تثبیت نامید. در این مورد، فرهنگ سازی همچون نوشدارو است، که پس از مرگ سهراب بی اثر است.
تلاش ما در جمع آوری این پرونده، که بی شک کاستی های فراوانی در آن به چشم می خورد، این است که به نحوی با نگاه به این نقشه راه، از گوشه و کنار مساله حجاب، سخن موافقان و مخالفانی که عالمانه و با جدال احسن در این خصوص سخن می گویند منعکس کنیم. هرچند ناگفته های بسیاری در آن دیده می شود که متناسب با هزینه های زمانی و انسانی محدود، دور از انتظار نیست، ولی آنچه می تواند در آینده به تعمیق و تدقیق این مسائل کمک کند، باز خورد مخاطبان و فرهیختگانی است که دغدغه ای در این خصوص احساس می کنند.