پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

مصاحبه با دکتر سیدضیا هاشمی، رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران

دولت در حوزه تبلیغات دینی نباید جایگزین تبلیغات دینی خودجوش و مردمی باشد

مصاحبه کننده: محمد فکری

براساس نامه مورخ 12 تیر 61 شورای عالى تبلیغات اسلامى خطاب به حضرت امام خمینی(س) این شورا با مشورت جامعه مدرسین و همکارى دفتر تبلیغات قم در تیر ماه سال 60، تشکیل شده و پس از معرفى و تأیید حضرت امام(س) فعالیت خود را آغاز کرده است. این شورا در قدم های بعدی ضمن تاسیس سازمان تبلیغات اسلامى، دفتر تبلیغات قم و دفتر انتشارات وابسته به جامعه مدرسین را زیر پوشش مالى خود قرار داده و تاکنون به فعالیت خود ادامه داده است.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به همین مناسبت و با هدف بررسی آسیب‌ها و بایدهای تبلیغات دینی گفتگویی را با دکتر سیدضیا هاشمی استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ترتیب داده است. دکتر هاشمی در حال حاضر ریاست موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران را عهده‌دار است و این موسسه که از زمان تاسیس آن در سال 1337 تاکنون هزاران تحقیق و طرح اجتماعی مهم و ارزشمند را به انجام رسانده به تازگی با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی سلسه نشست‌های سنجش دینداری را برگزار کرد و علاوه بر این همکاری‌های تحقیقاتی دیگری هم با سازمان تبلیغات اسلامی داشته است.

چه دلایلی باعث شد که امام خمینی(س) فرمان تشکیل سازمان تبلیغات اسلامی را صادر کنند؟

انقلاب سال 1357 انقلابی اسلامی بود و هدفش هم تحقق آرمان‌های اسلامی در کشور ایران بود. کشور ایران هم کشوری اسلامی است که از قرن پیش و به خصوص از چند قرن اخیر فرهنگ و هویت اسلامی در تار و پود آن تنیده شده است بنابراین انقلابی که بر مبنای آموزه‌های دینی اسلامی شکل گرفته و در راس آن یک مجتهد روحانی قرار گرفته طبیعی است که ارزش‌ها و آموزه‌های دینی برایش خیلی مهم باشد. شعارهای انقلاب اسلامی یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی هم این ویژگی را دارد. آرمان‌هایی چون تحقق احکام دینی و تحقق عدالت با رویکرد دینی و سایر آرمان‌های منعکس شده در شعارها نشان می‌داد که مردم خواهان اجرایی شدن آموزه‌های دینی در جامعه هستند. اساسا در تحلیل انقلاب اسلامی یکی از عوامل برانگیزاننده مردم برای حضور در اعتراضات علیه رژیم پهلوی دور شدن کشور از فرهنگ و مبانی دینی بود. اتفاقات روی داده در جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی، تغییر تاریخ، تغییر ظاهر جامعه و پوشش مردم، تلاش برای غربی‌سازی جامعه، بی‌توجهی به دین در حوزه رسمی، بی‌توجهی به مبانی دینی در حوزه آموزش، در انتصاب مسئولین کشوری و اجرایی و ... همه اینها مسائلی بود که مردم را برای اعتراض علیه نظام تحریک و ترغیب می‌کرد. اتفاقاتی مثل 15 خرداد نشانگر جهت‌گیری دینی انقلاب اسلامی است. بنابراین انقلابی که بذرش در 15 خرداد 1342 پاشیده شد و بعد از آن رهبران دینی در رشدش نقش تعیین‌کننده داشتند و با دغدغه‌های دینی در آن مشارکت داشتند طبیعی بود که تحقق آموزه‌ها و مبانی دینی را در دستور کار خودش داشته باشد. بین مردم هم این توقع وجود داشت که شکل‌گیری جمهوری اسلامی باعث شود جامعه، جامعه‌ای دینی‌تر باشد. اما می‌دانیم که تحقق چنین جامعه‌ای مستلزم شناخت دین است به این معنا که مردم بتوانند با آموزه‌های دینی آشنایی بیشتری داشته باشند، اگر از نظر دینی ما هدف جامعه و فرد را سعادت بدانیم این سعادت فردی و کمال اجتماعی از طریق شناخت دین، عمل کردن به دین و پیاده شدن آموزه‌های دینی میسر می‌شود بنابراین وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و یک نظام بر اساس اصول دینی شگل گرفت این توقع بود که تبلیغات دینی که به طور سنتی در جامعه وجود داشت و حول محور روحانیت و حوزه علمیه سازماندهی می‌شد در شرایط جدید بتواند سامان بهتری پیدا کند و برنامه‌ریزی دقیق‌تری صورت بگیرد به گونه‌ای که سطحش گسترده‌تر باشد و دقیق‌تر باشد و عوارض منفی کمتری داشته باشد. هر پدیده اجتماعی ضمن اینکه جنبه های مثبتی دارد ولی عوارض و حاشیه‌هایی دارد که تاثیر منفی بر آن می‌گذارد بنابراین تبلیغات دینی سنتی حول محور روحانیون نیز ضمن اینکه مزایایی چون خودجوش بودن و مردمی بودن داشت اما عوارضی هم داشت از جمله اینکه از ضعف‌هایی در ارتباط با توجه به اقتضائات زمانی برخوردار بود به این معنا که بعضا دیده می‌شد تبلیغاتی که در سطح جامعه به عنوان تبلیغات دینی صورت می‌گیرد نمی‌تواند جوابگوی سوالات قشر جوان و نسل جدید جامعه باشد، نسلی که در تعاملات گسترده و در معرض پدیده‌های مدرن سوالات جدید دارد و ابهاماتی برایش ایجاد می‌شود؛ توقع بود که تبلیغات دینی بتواند در تعامل با نسل جدید شبهات و سوالات جدید را پاسخگو باشد و اساسا انطباق آموزه‌های دین با شرایط جدید جامعه را نشان بدهد یعنی بتواند نشان دهد که دین مجموعه‌ای از آموزه‌هایی است که می‌تواند مسئله امروز جامعه را حل کند. بنابراین این مسئله که دین آیا صرفا یک منظومه فرهنگی و معرفتی است که برای قرون گذشته طراحی شده یا اینکه دین می‌تواند نشانگر راه در هر دوره‌ای باشد، این مستلزم یک بازنگری و بازخوانی در حوزه تبلیغات دینی بود. البته امام نگاهش این نبود که تبلیغات دینی اتکای خود بر توده‌های مردمی را از دست بدهد بلکه امام راحل اعتقاد بر این داشتند که تبلیغات دینی کماکان باید مردمی- حوزوی بماند ولی در عین حال بتواند ارتقا پیدا کند و ضعف‌های خود را برطرف کند به خصوص در حوزه اقتضائات زمان، یعنی اینکه بایستی تبلیغات دینی به گونه‌ای باشد که نشان بدهد دین می‌تواند با اقتضائات زمان امروز در جامعه مدرن سازگار باشد. این بود که سازمان تبلیغات اسلامی یا مراکز دیگر مورد تاکید امام راحل بود. با این نیت تشویق و ترغیب می‌شد که بتواند ضعف‌ها و خلأهای موجود در زمینه تبلیغات دینی را برطرف کند. تصور و توقع این بود که این ساماندهی و سازماندهی تبلیغات دینی بتواند ضمن حفظ مزایا و امتیازات تبلیغات دینی در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی مردمی بودن، خود اتکا بودن، غیردولتی بودن، خودجوش بودن و برخورداری از انگیزه‌های دینی؛ در عین حال برنامه‌ریزی شده و به روز باشد و بتواند پاسخگویی و همراهی کافی با نسل جوان را داشته باشد و بتواند به سوالات و شبهات جدید جواب دهد و بنابراین بایستی بتواند از ابزارهای جدید هم استفاده کند یعنی تبلیغاتی که پیش از این عمدتا از طریق شفاهی یعنی سخنرانی و منبر و خطابه بود بتواند از ابزارهایی مثل کتاب، رسانه‌های تصویری و رسانه‌های جدید هم به شکلی بهتر استفاده کند، اینها همگی مستلزم آن بود که یک سازماندهی جدیدی شکل بگیرد و از امکانات و دستاوردهای جدید تکنولوژیک و علمی روز هم بتواند برخوردار باشد.

در صحبت‌هایتان تا حدی به لزوم مردمی و غیردولتی بودن تبلیغات دینی اشاره کردید، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هم همیشه تبلیغات دینی ما غیردولتی بوده ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد دولتی شدن این تبلیغات دینی و حتی شکل‌گیری سازمانی دولتی برای انجام تبلیغات دینی هستیم؛ فکر می‌کنید این امر چه آسیب‌ها و پیامدهایی دارد؟

معتقدم در جامعه اسلامی، دولت نمی ­تواند بی­ توجه به حوزه دین و ترویج دین باشد. بنابراین خواه ناخواه دولت می­ بایست در این زمینه ایفای نقش کند. اما ایفای نقش دولت نباید مانع ایفای نقش نهادهای اجتماعی غیر رسمی باشد. بنابراین ورود دولت به حوزه تبلیغات دینی نباید جایگزین تبلیغات دینی خودجوش و مردمی باشد، اما می­‌تواند مکمل آن باشد. در واقع، دولت در حوزه­ فرهنگ باید یک تسهیل‌گر باشد و باید مشوق و مقدمه­ ساز تبلیغات دینی موثر باشد. به عنوان مثال اگر دولت بخواهد محتوای تبلیغات دینی را سامان‌دهی و نظارت کند ممکن است تبلیغات دینی از پویش لازم و گویش طبیعی محروم باشد، اما دولت می­‌تواند تسهیلاتی برای گسترش منشورات دینی فراهم کند و به نوعی تبلیغات مخل و مروج خرافات را کنترل کند. بنابراین شکل­‌گیری اجتماع دینی، تقویت اجتماعات دینی، ترویج آموزه­‌های دینی و ترویج فرهنگ دینی باید توسط نهادهای مردمی و گروه­های مختلف مردمی با محوریت مساجد، تکایا، هیأت­های مذهبی، روحانیون محل و علمای بلاد باشد. اما در حوزه چاپ، در حوزه نشر و در حوزه آموزش رسمی دین حتی از قبل از انقلاب مکانی برای ایفای نقش دولت وجود داشت. همانطور که می­‌دانید قبل از انقلاب هم کتب دینی و کتب تعلیمات دینی چاپ می­‌شده است و مولف آنها علمای دین بودند. علمایی مانند مرحوم دکتر باهنر در این زمینه به ایفای نقش می­‌پرداختند. طبیعتاً جامعه و نظامی که عَلَمِ دین به دوش می­‌کشد و ساختارش، قانون اساسی­‌اش و بنیادهایش دینی است انتظار می­‌رود ایفای نقش جدی­تری داشته باشد. یعنی اینکه کتاب­ها، متون و معلمینی که به آموزش معارف دینی می­‌پردازند باید بتوانند با عرفان بیشتری و با دقت مضاعف و کارآمدتری ایفای نقش کنند. در چنین نظامی انتظار می­‌رود رسانه ها و به ویژه تلویزیون که به تنهایی قدرت و پوششی بیش از سایر رسانه ها دارد کمک کننده باشند. البته اگر تلویزیون به عنوان نماینده یا مامور حکومت بخواهد متکفل کامل تبلیغات دینی باشد این امر قطعاً به نفع تبلیغات دینی نیست، اما اگر مکمل و تقویت کننده دین باشد نقش مثبتی خواهد داشت. بنابراین تبلیغات دینی رسمی به گونه­‌ای که تسهیل‌گر، کامل ­کننده و تقویت‌کننده تبلیغات دینی مردمی باشد می­‌تواند یک ابزار سازنده و مفید و کارگشا برای تبلیغات دینی باشد.

به نظر شما تبلیغات دینی چه اقتضائات و ویژگی­های خاصی دارد که دیگر انواع تبلیغات ندارند؟

اقتضائات تبلیغات دینی برگرفته از خود دین است؛ دینداری ابعاد مختلفی دارد؛ یک بعدش، بعد رفتاری است. اساساً بخشی از ابعاد دینداری جلوه آشکار و بخشی از آن جنبه ذهنی دارد. باورهای دینی، عواطف دینی، علایق دینی حوزه آشکاری ندارند، بنابراین تبلیغات دینی هم باید ناظر به رفتارها و تجلیات دینی باشد و هم باورها، نیات و علایق درونی. ما نمی­‌توانیم تصور کنیم که هرجا رفتارهای ظاهری دینی و نمادهای ظاهری دین گسترش پیدا کرد آنجا لزوما دینداری افزایش پیدا کرده است، به خاطر اینکه بعد اصلی دین نیت­‌مندی دینی و اخلاص عمل و رفتار مبتنی بر نیت صادق و سالم است، پس تبلیغات دینی باید به گونه­‌ای باشد که بتواند رفتار نیت­‌مند مخلصانه را شکل بدهد. این امر را با تبلیغات تجاری مقایسه کنید که تنها بعد رفتاری ظاهری دارد. تبلیغات دینی اقتضائات خودش را دارد و مانند تبلیغات تجاری یا تبلیغات سیاسی و یا با تبلیغات فرضاً ورزشی نیست و با آنها کاملا متفاوت است. اگر در تبلیغات دینی ظرافت­ها و دقت­های دینی دیده نشود ممکن است به ضد خودشان تبدیل شوند. اگر تلاش کنیم که به هر شکلی پیام‌های دینی از سوی مخاطبان مورد پذیرش قرار بگیرد ممکن است نتیجه اش نوعی ظاهرگرایی و یا تظاهر مخرّب باشد. پس ما باید این امر را در نظر بگیریم که تبلیغات دینی از قبیل آموزش دینی و تربیت دینی باید ناظر به ابعاد مختلف دینداری باشد و اگر ابعاد مختلف دینداری در آن دیده نشود و اگر تبلیغات یک سویه باشد ممکن است اتفاقاً دینداری را ترویج نکند و دینداری ناقص و بدتری را ترویج کند. ما در دین یک اصل مهم داریم که نیت است، اگر ما افراد را به نماز خواندن و یا به شرکت در نماز جماعت جهت گسترده شدن صفوف نماز ملزم کنیم ولی نماز خواندن با پرهیزگاری همراه نباشد، مانع رفتارهای زشت و ناپسند نشود، اگر نماز خواندن و روزه گرفتن با خصوصیات اخلاقی و اعمال دینی همراه نباشد، ماندگار نخواهد بود و نمی­‌تواند نسل در نسل منتقل شود.

تبلیغات دینی در طی قرون مختلف سبب ماندگاری دین در جامعه شده است و حتی باعث گردیده که نتایج اجتماعی هم داشته باشد. اگر عنصر دین در جامعه ما نبود، ثبات اجتماعی هم نبود، حرکت و نوآوری هم نبود. این فرهنگ دینی است که باعث گردیده جامعه به علم آوری و علم آموزی ترغیب شوند. اما در مواقعی که دین ابزاری برای تظاهر شده و ریاکاری در آنجا رواج یافته، جامعه هم عقب می­‌ماند. بنابراین تبلیغات دینی مثل تربیت دینی باید به گونه­‌ای باشد که منجر به حرکت، کنش­ها و رفتارهای دینی سالم شود. در واقع در چنین شرایطی شاهد جامعه‌­ای سعادتمند خواهیم بود. هدف دین رساندن فرد به سعادت است.

مهمترین کمبودها و آسیب­های تبلیغات دینی در جامعه ما چیست؟ تبلیغات دینی در جامعه ما موثر بوده؟

تبلیغات دینی از جهاتی آثار مثبتی داشته و در جاهایی ناکامی­هایی. این سودمندی‌ها و ناکامی­ها را باید در کنار یکدیگر نگریست. به نظر من اتفاقاتی که بعد از انقلاب اسلامی در حوزه تبلیغات دینی روی داد بسیار قابل توجه است. برخلاف بسیاری از تحلیل­گران که نسبت به تبلیغات نوعی ارزیابی منفی دارند من اینگونه فکر نمی­‌کنم. تبلیغات دینی ما افق­ش بسیار وسیع­تر شده و حتی افق گسترده ایرانی و جهانی پیدا کرده است مثلاً مواد تبلیغاتی مانند کتاب، جزوه، فیلم، سایت­های تبلیغی، سی دی که در کشور ما تولید می­‌شود در اقصی نقاط جهان هم توزیع می­‌شود.

رسانه­‌های ما، در سطح جهان مخاطب پیدا کرده اند، بسیاری از شیعیان جهان که به طور سنتی نسبت به ایران همدلی دارند بعد از انقلاب همدلی گسترده­‌تری داشته اند مثلاً فیلم­های تلویزیونی ما در عراق، بحرین، کویت، لبنان، افغانستان و حتی در آمریکا و اروپا مخاطبان گسترده­‌ای پیدا کرده‌اند یعنی بسیاری از شیعیان احساس می­‌کنند که سریالی مانند امام علی یا سریال امام رضا برای آنها می­‌تواند بسیار جذاب باشد. من خود در سفرهایم به عربستان شاهد این بودم که دانشجویان آنجا می­‌گفتند زمان پخش فیلم مختار را محال است که از دست بدهند و حتی آنها با حرص و ولع بیشتری نسبت به دانشجویان ایرانی نسبت به دین و امور مربوط بدان تحقیق می­‌کنند. ما قبل از انقلاب این سریال ها را نداشتیم پس توسعه رسانه­‌ها و توسعه کتب تبلیغات دینی در صف داخلی و خارجی یکی از نتایج تبلیغات دینی بعد از انقلاب است.

نکته دیگر در مورد استفاده از تکنولوژی­های مدرن است. ما اکنون سایت­های دینی بسیار گسترده­‌ای داریم و مخصوصا در حوزه چاپ و نشر بسیار وسیع هستند، نشریات علمی متعددی داریم که قبلاً نداشتیم، مراکز علمی- پژوهشی گسترده‌ای در این زمینه داریم، نشریات و کتبی که در طول سالها چاپ می­‌شوند قابل مقایسه با قبل نیست. همین الان با مراجعه به سایت‌های دینی قم و تهران می­توان شاهد تفاوت‌های آنها با قبل بود. حتی می­توان یک مقایسه درباره نسبت این سایت ها با سایر انتشارات انجام داد، می­توان مشاهده نمود که چقدر در این زمینه توسعه صورت گرفته است. حتی با مقایسۀ حجم انتشارات دینی به کل حجم انتشارات ایران و جهان می­توان دید که رشد قابل توجهی به وجود آمده است. این موارد جهات مثبتی است که در حال شکل گرفتن هستند. جنبۀ دیگر تلاش برای منطبق شدن با اقتضائات زمان و پاسخگویی به سوالات و شبهات امروز است، در این زمینه خلأهای بسیاری وجود دارد، به عنوان مثال فکر می­کنم هنوز در هم‌زبان شدن با قشر جوان و روشنفکر نیاز به زمان بسیاری داریم. یعنی بخش قابل توجهی از جوانان علاقمند و مصلح ما در جهان هنوز نمی‌توانند به راحتی پاسخ­های خودشان را پیدا کنند.

نکتۀ دیگر اینکه هنوز بخش عمده­‌ای از تبلیغات متناقض با رفتارها و آموزه‌های دینی هستند و حتی گاهی اوقات ما نوعی مناسک‌زدگی را می‌بینیم. البته مناسک دینی بسیار بسیار مهم و محترم است اما باید توجه داشته باشیم که مناسک دینی در کنار اعتقادات و باورهای دینی، ایمان دینی و تعلقات و معنویت دینی یک منظومه کامل را تشکیل می‌دهند. ما جریان معنویت‌گرایی را در سطح جهان می‌بینیم اما هنوز عرفان شیعی به معنای کامل و به حد کفایتش منعکس نمی­‌شود و تبلیغ نمی‌­شود. ما در حوزه‌ مباحث اعتقادی هنوز با جسارت کافی وارد نمی­‌شویم، هنوز برخی سوالات در سطح جامعه وجود دارند که فکر می‌کنم مبلغان باید به استقبال‌شان بروند و اجازه بدهند سوال و شبهه مطرح شود و پاسخ­هایی برای آنها پیدا کنند. نباید از سوالات و شبهات بهراسیم، باید استقبال کنیم و من فکر می­کنم که برای استقبال از این سوالات و برای پرداختن به آنها ما هنوز جای کار داریم. مثلاً در عرصه­ عزاداری کتاب­های فراوانی هست که نوحه­‌های دینی را چاپ می­کنند، اینها در جای خودشان محترم و ارزشمند هستند اما این کتاب‌ها و یا سایر کتاب‌های حدیث هنوز جای کار دارند، این احادیث که مایه­‌های دینی و فرهنگی جامعه ما هستند متناسب با سنین مختلف نیستند و هر قشری نمی­تواند با احادیث ارتباط برقرار کند، ما نمی­توانیم انتظار داشته باشیم قشر دانشجو از اصول کافی بهره زیادی ببرد، ولی می­توان از اصول کافی احادیثی که قابل فهم و راحت هستند همراه با توضیحات لازم و ترجمه مناسب در اختیار قشر دانشجو قرار داد. ما برای تبلیغات دینی باید بیش از این از علوم روز یعنی جامعه‌شناسی، روان شناسی، علوم تربیتی و... استفاده کنیم البته به این معنا نیست که استفاده نکرده ایم بلکه ما روحانیون زیادی داریم که در این حوزه تخصص پیدا کرده‌اند و از آنها استفاده می­کنند ولی اگر حقیقتاً بخواهیم با تبلیغات مسیحی مقایسه کنیم می­ بینیم هنوز کار زیادی داریم. من فکر می کنم مبلغان ما بیش از این می­توانند در حوزه­ دین از هنرهای تصویری، سینما و رسانه ها استفاده کنند.

نکته­ی مهم دیگری که وجود دارد تناسب بین عناصر تبلیغ است. تراکم تبلیغات در حوزه­‌های خاص و یا تبلیغات مستقیم جزو آسیب‌هایی هستند که فکر می­کنم در زمینه تبلیغات دینی وجود دارند. اینکه مثلاً زیر پل‌های شهر آیات قران را می‌نویسیم این لزوماً منجر به ترویج قران نمی­‌شود، این کار خیلی صوری و مستقیم است و یک جاهایی حتی ممکن است وهن آیات قرآن شود و جایگاه و حرمت آن آیات حفظ نشود، بنابراین باید تبلیغات غیرمستقیم، اثرگذار و منطقی در دستور کار قرار بگیرد. باید تبلیغات دینی در حوزه‌هایی مورد توجه قرار گیرد که کمتر بدان‌ها پرداخته شده است، برای مثال در حوزه جوانان و کودکان اگرچه نسبتاً به 30 سال قبل اتفاقات مهمی افتاده اما هنوز جای کار بسیاری دارد.

نکته­ی دیگر اینکه در زمینه پاره­‌ای از مسائل اجتماعی رایج هنوز کار زیادی داریم، تبلیغات صوری مستقیم غالباً اثر منفی می­گذارد. ما نمی­توانیم به صرف اینکه حکم الله است در تریبون­ها و رسانه­‌های مختلف آن را مطرح کنیم، باید حق آن را ادا کنیم، ادا کردن حق این پدیده­‌ها این است که آن را با فهم مناسب و با ابزار مناسب انعکاس دهیم بنابراین اینگونه نیست که مثلاً گوینده تلویزیون حدیثی را بخواند و بگوییم این کار یک تبلیغ دینی است. حتی می­تواند به گونه‌ای با مردم به اندازه عقل و فهمشان گفت‌وگو کند یعنی ما باید بدانیم که برای هر فرد چه نوع خوراکی تبلیغاتی تهیه کنیم.

پس چند نکته را باید در نظر داشته باشم: تناسب بین عناصر تبلیغی، تناسب بین مفاد تبلیغی با ابزار تبلیغی، پرهیز از تراکم در حوزه­‌های خاص، پرهیز از تبلیغات مستقیم و بخصوص تبلیغات شعاری و مقولاتی از این قبیل و نکته بسیار بسیار مهم این است که مبلغ در هر سطحی باید بتواند اعتماد مخاطب را جذب کند؛ این مبلغ چه یک خطیب باشد، چه یک معلم، چه یک گوینده تلویزیون و یا حتی یک رسانه اگر امری نادرست به افراد معرفی نماید موجبات بی‌اعتمادی مخاطب نسب به وی می‌شود و اثر منفی بر ذهن مردم می­گذارد. همانطور که یک خطیب و روحانی می­توانند موفق باشد و مردم به آنها اعتماد کنند می­توانند به همان اندازه موجبات بی‌اعتمادی مردم را نیز به همراه داشته باشند و حتی فساد جامعه را با خود یدک بکشند.

در جامعه ما گروهی به نام روشنفکران دینی وجود دارند که دین تبلیغی توسط آنها تفاوت­هایی با دین تبلیغی توسط روحانیون دارد، فکر می­کنید که این تفاوت­ها در دین تبلیغی این دو گروه چه پیامدهایی برای جامعه دارد و یا این تفاوت در تبلیغ دین از سوی این دو گروه برای جامعه مفید است یا خیر؟

ما در رابطه با روشنفکران دینی و مبلغان سنتی می­توانیم به دو گونه برخورد کنیم: یا یک نوع همسازی بین این دو ایجاد کنیم که من خودم اعتقاد به این بخش دارم و یا یک نوعی تقابل بین آنها ایجاد نماییم. در رویکرد اول، می­توانیم این دو گروه و این دو نگرش را به عنوان مکمل هم قرار دهیم یعنی اینکه مبلغان سنتی می­توانند تمرکز بیشتری بر احساسات و عواطف داشته باشند، پیوند قلبی بیشتری با آموزه­‌های دینی داشته باشند و مخاطب را به این امر راهنمایی کنند که رفتارهای دینی تری داشته باشند. در این مرحله اخلاق و باورها مهم است اما در بخش دیگر یعنی روشنفکران تمرکزشان بر باورمندی و استدلال است. در واقع برخورد آنها برخورد عقلی با دین است و رفتارها و تعلقات دین در موضع دوم قرار دارند. در حالیکه در گروه اول کانون تمرکز بر عواطف و رفتارهای دینی است و باورمندی استدلالی به دین اگرچه مورد توجه است اما در اولویت دوم قرار دارد. بنابراین ،این دو می­توانند مکمل هم باشند یعنی هر کدام لازم نیست به نفع دیگری کنار بکشند یا میدان را ترک کنند. مشروط بر اینکه نگاه هر دو نگاه جامعی باشد. هیچیک دین را به عنوان یک مقوله یک بعدی و تک ساحتی نگاه نکنند. البته موضع دیگری که متاسفانه در بخشی از دوره­‌های تاریخی معاصر برجسته شده است و هنوز هم در آن یکسری تناقضاتی دیده می­شود این است که روشنفکر دینی، مبلغ سنتی را به نوعی تحجر متهم می­کند و مبلغ سنتی نیز روشنفکر دینی را متهم به نوعی نگاه بیرونی به دین و نگاه ناقص به دین متهم می­کند. در چنین شرایطی روشنفکر معتقد است که اساساً تا برخورد استدلالی نباشد جایی برای تعلقات و عواطف دینی نیست و اگر برخورد عقلی نسبت به دین باشد بقیه امور اصلاً مهم نیستند چون اصل به باورمندی و اعتقاد است و آن اعتقاد بدون تحلیل عقلی و استدلالی نمی­تواند صورت بگیرد. نگاهی که مثلاً گفته می­شود اشک ریختن در ماتم اهل بیت به اصطلاح از نگاه روشنفکر دینی مهجور واقع می­شود نگاه دیگر از این سو، مبلغ سنتی نگاهش این است که اساساً کسانی که اینگونه فکر می­کنند که نماز مقوله­‌ای مانند سایر مقوله­‌های فرهنگی - اجتماعی است به این امر توجه ندارند که دین با تمام وجود انسان سروکار دارد؛ به این امر توجه ندارند که دین در ذهن انسان جای دارد. از نگاه مبلغان سنتی روشنفکران دینی اساساً با یک نگاه تطبیقی و مقایسه­‌ای و با مبنا قراردادن آموزه­‌های غیر دینی به دین نگاه می­کنند و پایگاه و خاستگاه فکری و علمی آنها خارج از روحیه دینی قرار دارد. بنابراین اینها هرگز نمی­توانند حاملان دین باشند. پس می بینیم این دو گروه بیشترین و شدیدترین دشمنی­‌ها را با هم دارند. مبلغ سنتی خطرناک­ترین دشمن برای روشنفکر دینی و روشنفکر دینی که وظیفه­ خود را نقد جامعه دینی می­داند مهمترین خطر برای دینداری از سوی مبلغان سنتی هستند. در نگاه منصفانه­‌تر و منطقی­تر اینها لزوماً با هم تعارض ندارند اینها می­توانند در گفت و گو با هم مکمل هم قرار بگیرند. یعنی بالاخره هر یک از آنها بدون آن دیگری نمی­تواند انسانهای دینداری را تربیت کند.

نکته­‌ای که در اینجا وجود دارد این است که تقدم با کدام نگاه است؟ آیا نگاه استدلالی بر دین تقدم دارد یا نه؛ اول باید تعلقات عاطفی و قلبی فراهم شود و بعد استدلال­های عقلانی؟ هر یک از اینها استدلال­هایی دارند. در یک جامعه دینی ما قبل از آنکه استدلال­های عقلانی داشته باشیم دیندار هستیم یعنی قبل از اینکه به سن بلوغ برسیم از 10 - 15 سالگی شروع به نمازخواندن می­کنیم. آیا ما در واقع استدلال­های عقلانی داشتیم آیا بر اساس براهین فلسفی دیندار شدیم یا نه. در این جامعه دینی ما با فطرت درونی این دین را پذیرفته­‌ایم. خوب پس به لحاظ زمانی تقدم با عواطف و تعلقات است اما این به معنای آن نیست که بعد استدلال عقلانی می­‌بایست مکتوم و در حاشیه قرار گیرد. می­‌توان از همان دوران کودکی استدلال­های عقلانی هم برای دین آورد. مثلاً جهان خالقی دارد و این خالق بشر را به عنوان نماینده­­ موجودات در جای خاصی نشانده و ماموریت داده است که با دیگران ارتباط برقرار کند و پیام و کلامی برای بشریت داشته باشد و رسولان الهی را جانشینانی قرار داده که نسبت به دیگران امتیازاتی دارند. اینها سوالات خوبی می­توانند باشند که برای سنین مختلف و گروه های مختلف می­توان استدلال­هایی آورد. بنابراین اینها منافی هم نیستند. در دین استدلال­های عقلانی هم باید باشد و در مورد دین هم می­شود بحث و گفتگو کرد. پس در جامعه دینی هم می­‌بایست بحث و نقد حتی در مورد خود آموزه­‌های دین جریان داشته باشد؛ امری که در مکتب امام صادق(ع) بود، امری که اولیای دین به آن تاکید داشته اند. کتابی داریم به عنوان توحید مفضّل که از طرفداران امام صادق(ع) بود و در این کتاب استدلال­هایی که در برابر ملحدین به کار برده بود نوشته شده است. بنابراین آنچنان که واضح است خود امامان در گفت و گو با مخالفین استدلال می­کردند و ابایی نسبت به اینکه سوالات و شبهات مطرح بشود نداشتند، بنابراین می­توان گفت در یک جامعه­‌ای که تبلیغات سنتی در آن رواج دارد روشهای استدلالی و عقلی هم در ترویج دین باید مورد توجه قرار بگیرد. بنابراین روشنفکران دینی می­توانند به عنوان بخشی از مبلغان دینی به رسمیت شناخته بشوند و مورد قبول واقع بشوند. ضمن اینکه روشنفکر دینی هم می­تواند بپذیرد دینداران در سطوح مختلف به دانش و تعقل و استدلال مختلف نیاز دارند و می­توانند از جاذبه‌­های قلبی و عاطفی هم بهره بگیرند. به عنوان مثال شما ببینید علمای بزرگ ما، فلاسفه ما در زیارت ائمه پیشگام هستند مانند علامه طباطبایی که فیلسوف و در روش های عقلی پیشگام است اما مانند یک روستایی به حرم می­رود و ضریح را می­بوسد و یک رابطه عاطفی برقرار می­کند. حتی خود امام خمینی(ره) و بسیاری از بزرگان در مورد مکه و مدینه تعلق خاطر بسیاری دارند و پیوندشان را به طرقی نشان می­دهند. امام خمینی(ره) یک فیلسوف و رهبر انقلابی است ولی با این حال بعد عاطفی و قلبی و عرفانی و مناسکی هم دارد. پای منبر و موعظه می نشیند و اشک می ریزد آنچنان که یک شهروند عادی این رفتار را دارد. بنابراین می­ بینیم در جامعه با تنوعی در فضای فرهنگی و با علائق مختلفی در زمینه­‌های اجتماعی و فرهنگی و... مواجه هستیم. این دو بخش به عنوان دو گروه دغدغه دار می­توانند مکمل هم باشند و لزوماً این تعارضات را به عنوان محور تعاملات خود قرار بدهند.

با توجه به نهادهای پنج گانه­ جامعه که جامعه شناسان در نظر می­‌گیرند یعنی سیاست، آموزش، اقتصاد، دین و خانواده؛ فکر می­کنید در بین این نهادها کدامیک بهتر می­تواند دین را تبلیغ کند؟ بطور کلی‌­تر این پنج نهاد چگونه می­توانند تبلیغ دینی انجام دهند؟

نهادهای اجتماعی تنها مختص به این پنج مورد نیست ضمن اینکه می­توان این پنج مورد را نیز محدودتر کرد. مضاف بر اینکه اصلاً آیا دین می­ تواند یکی از این نهادها باشد یا اینکه در نهادهای مختلف هم می­ تواند حضور داشته باشد بسیار سوال برانگیز است. به عنوان مثال، خود خانواده کارکرد آموزش دینی دارد یا در حوزه اقتصاد؛ دین بسیار بسیار پر رنگ است. با توجه به اینکه دین کارکردهای مختلفی دارد می ­توان گفت در نهادهای مختلف هم حضور دارد. ما نمی­‌توانیم نهادی اجتماعی در نظر داشته باشیم که در آن دین وجود نداشته باشد. آموزش و پرورش به دلیل جامعه­‌پذیر کردن افراد نقشی محوری دارد، آموزش و پرورش در یک کشور دیندار نقش انتقال و جامعه پذیری دینی را هم عهده دار است. همچنین ما احکام اقتصادی داریم حلال و حرام داریم، بخشی از درآمدها حلالند و بخشی حرام­ند، درآمد حلال باید وجود داشته باشد. اینها همه مبتنی بر آموزه­‌ها و جهت گیری­های دینی هستند. این به معنای آن نیست که لزوماً دین همه زندگی است. زندگی ما عرصه های رفتاری دارد اما روح همه این رفتارهای سیاسی- اقتصادی- اجتماعی و... جهت­گیری دینی است.

همان طور که گفتم تبلیغات دینی باید جامع و کامل باشند و عناصر مختلف دین را در نظر بگیرند. اگر صداقت برای یک فرد لازم است برای یک گروه و سازمان دولتی هم لازم است. اگر ایثارگری و فداکاری در تعاملات فردی لازم است پس در تعاملات بین المللی هم لازم است. حقیقتاً تبیلغات دینی زندگی آرامتر، زندگی سعادتمندانه­‌تر و سعادتمندی پایداری را می­تواند فراهم کند. من نمی ­توانم دانشجوی دینداری باشم که محاسن دارم و ظاهر دینی دارم ولی در امتحان تقلب می­کنم و نسبت به وظیفه دانشجویی خود سهل انگاری می­کنم، نمی­توانم استاد دینداری باشم ولی این دینداری در تعهدات اخلاقی خودش را نشان ندهد، من نمی­توانم کاسب دینداری باشم ولی گرانفروشی کنم و غش در معامله کنم. بنابراین تجلیات رفتار دینی خود می­تواند بهترین تبلیغ دین باشد. تبلیغ دین فقط می­خواهد منشأ نور را توضیح دهد اگر در این منشأ نور، نوری نباشد تبلیغ معنایی ندارد آنجا که اکراه بیاید دیگر دینی نیست اگر اکراه بیاید دیگر شما نمی­توانید و نباید با اکراه دین را ترویج کنید. با اکراه این محال ذاتی است که بتوان دین را ترویج داد چون دینداری طی طریق سعادت است. به زور نمی­‌شود آدمیان را وارد طی طریق سعادت کرد. آنجایی که زور بیاید دیگر سعادتی نیست، طریقتی نیست. اگر جامعه و فرد دیندار باشند آنگاه منشا نوری که صورت می­گیرد برای اینکه تبلیغ مطرح شود کافی است. اما این منشأ نور کجاست؟ آیا فقط در مسجد است؟ در کتب دینی است؟ خیر در همه رفتارهاست. در صنعت، کشاورزی و حوزه­‌های مختلف. دانشگاه، شهر، خیابان، پلیس و...

به عنوان مثال اگر پلیس دیندار باشد چون در عرصه تجلی جامعه است بهترین عنصر می ­تواند برای تبلیغ دین باشد. پلیسی که صادق است و حافظ امنیت مردم است بهترین نماد و مروج دینداری است. اگر ما مدعی دینداری باشیم اما پلیس مظهر حفظ امنیت نباشد با دیدن پلیس ما نمی­‌توانیم احساس آرامش داشته باشیم.

استادان مان اگر مظهر یک عالم دینی نباشند، روحانیون­ مظهر و جلوه­گاه دین نباشند، سیاستمدار، مدیر و بازاری­مان و... اگر نتوانند جلوه­‌گر دین باشند طبیعتاً تبلیغات دینی تنها به شعار تبدیل می­ شوند ولی اگر دین در حوزه­‌های مختلف باشد اگر در آموزش، خانواده، سیاست، نظام و... عمل دینی باشد خود به نوعی تبلیغ دینی هم خواهد بود. وقتی امام بسیج دینی تشکیل داد همه مردم فهمیدند که باید از کشور دفاع کنند و این بزرگترین تبلیغ دینی بود. پس کسی که واقعاً آموزه­‌های دینی را ببیند جذب دین و کسی که تنها جنبه­ ظاهری و شعاری دین را ببیند طبیعتاً از آن هراسان می­شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.