دکتر محمد محمودی کیا عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی در یادداشتی برای جماران نوشت: طبعاً هرگونه اظهار موضع در خصوص چگونگی پاسخ نظامی به اقدام تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی از حیث کمی و کیفی و یا هرگونه تغییر احتمالی در موضوعات حاد همچون سیاست هسته‌ای کشور و یا هر موضوع دیگر مرتبط با بحران مذکور، می‌بایست صرفاً از سوی نهادهای متولی و مسئول در کشور ابراز شود تا مدیریت این دوره زمانی خطیر از دست مسئولان امر خارج نشود و اظهارات نسنجیده افراد غیرمسئول منجر به بهانه‌دادن به دشمنان و بدخواهان کشور نشود؛ چراکه به گواه تاریخ، تدبیرپردازان، سیاست‌گذاران و مجریان سیاست خارجی و دفاعی کشور در عمل اثبات کرده‌اند در خصوص امنیت ملی کشور نه دچار اهمال و کاستی می‌شوند و نه به دام جنگ روانی دشمن درمی‌افتند بلکه در نهایت دقت و با نگاهی جامع‌الاطراف به بهترین نحو ممکن از منافع ملی ایرانیان صیانت و حراست می‌کنند.

پایگاه خبری جماران: با پیروزی قاطع و مجدد دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده آمریکا، هم در سطح مجموع آرا ملی و هم آرا الکترال، بار دیگر بازار تحلیل‌های سیاسی از تأثیر این انتخاب بر کنش دولتمردان بعدی کاخ سفید از سوی کارشناسان و متخصصان روابط بین‌المللی از داخل و خارج از آمریکا داغ شده است. از جبهه داخلی، چهره‌های سرشناسی همچون فرانسیس فوکویاما، استاد ارشد در مرکز دموکراسی دانشگاه استنفورد، بر این باور است که دوره جدید ریاست‌جمهوری ترامپ شباهتی با دوره پیش او نخواهد داشت و می‌بایست منتظر سوگیری‌های جدید و انتخاب‌های غیرقابل‌ پیش‌بینی از سوی او در هر دو بعد سیاست داخلی و سیاست خارجی ایالات متحده بود.

 

فوکویاما، ترامپ را بزرگ‌ترین خطر برای لیبرالیسم در تمام ساحات مدرن و کلاسیک آن معرفی کرده و از دیدگاه حمایت‌گرایانه او در بعد تجارت خارجی در زمینه تعرفه‌ها اظهار نگرانی می‌کند. او معتقد است ترامپ در میدان سیاست، خواهان ایجاد تغییر در معادلات بازیگران بزرگ سطح نظام همچون چین و روسیه نیست و این هشدار را می‌دهد تا وی با همان قواعد و منطق بازی‌های تجاری در قبال بحران در دریای جنوبی چین و بحران در اوکراین به نفع یک بازی برد - برد آمریکایی، روسی و چینی تغییر راهبرد داشته باشد.

با این‌ همه، به عقیده فوکویاما این سیاست جنگ‌پرهیزی در سطح سیاست خارجی تنها می‌تواند یک استثناء داشته باشد و آن هم بحران کنونی در خاورمیانه است که شکلی فزاینده و تصاعدی به خود گرفته که این امکان وجود دارد آمریکا به طور تمام‌عیار از جنگ دولت نتانیاهو علیه حماس و حزب‌الله و ایران حمایت کند.

هر چند نگاه فوکویاما به ماهیت سیاست خارجی دولت دوم ترامپ در قبال بحران جاری در خاورمیانه، به سود نوعی مداخله مستقیم و کنش نظامی است، ولی از منطق اقتصادی، به حاشیه نشاندن این رویکرد پرهزینه‌ به سود گزینه کم‌هزینه‌تر فعلی همچون استمرار سیاست حمایت مالی و تسلیحاتی از نتانیاهو در قبال بحران مذکور بیشتر محتمل به نظر می‌رسد؛ چرا که مداخله مستقیم آمریکا در قبال بحران مذکور می‌تواند دامنه جنگ را به تمام منطقه و حتی فراتر از آن بکشاند که این مسئله می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری برای امنیت بین‌المللی و به طور ویژه امنیت اقتصادی و ثبات در بازار انرژی داشته باشد و قواعد حاکم بر دامنه منازعه را به شکلی غیرقابل‌ مهار تبدیل کند.

هر چند ترامپ در دور اول حضور خود در کاخ سفید اثبات کرد، قاطع‌ترین رئیس‌جمهوری آمریکا در حمایت از اسرائیل و مبدع سیاست‌های پر هزینه‌ای همچون به‌ رسمیت‌ شناختن پایتختی قدس برای رژیم صهیونیستی و انتقال سفارتخانه خود بدان شهر؛ و نیز تلاش برای عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و چهار کشور عربی است، ولی عوامل مختلفی همچون شکاف در دیدگاه رأی‌دهندگان جمعیت یهودیان ساکن در آمریکا با دیدگاه یهودیان ساکن در اراضی اشغالی منعکس‌ کننده یک واقعیت قابل اعتنا در حوزه سیاست خارجی دولت وی است به صورتی که حمایت پیشین از اسرائیل ممکن است در دوره جدید با چالش‌هایی از درون مواجه باشد؛ چنانچه به گواه برخی آمارها، درحالی‌که ۷۹ درصد یهودیان آمریکا به کاملا هریس رأی داده‌اند، بیش از ۶۰ درصد یهودیان ساکن اسرائیل ترامپ را بر هریس مرجح دانسته‌اند. این شکاف در دیدگاه یهودیان داخل و خارج از آمریکا می‌تواند دلالت بر احتمال فشار افکار عمومی جامعه یهودیان ساکن در آمریکا نسبت به سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت بعدی او نسبت به تحولات جاری در منطقه خاورمیانه باشد؛ هر چند او موفقیت بزرگی در جلب آرای آمریکایی‌ها داشته ولی این مخالفت احتمالی از سوی جامعه یهودیان آمریکایی نیز قابل چشم‌پوشی نیست.

با این حال و علی‌رغم تحلیل‌هایی که بر این باورند تا با روی کارآمدن دونالد ترامپ در جایگاه ریاست‌جمهوری ایالات متحده و در صورت استمرار جنگ غزه تا آن هنگام، ممکن است وی پاسخی سریعی و دردناک برای این بحران داشته باشد و با تسلط و نفوذی که بر نتانیاهو دارد برای مدتی شعله بحران در خاورمیانه را به سردی بگرایاند، راقم این سطور معتقد است ترامپ و تیم سیاست خارجی و امنیت ملی او به خوبی به این مسئله واقف‌اند که استمرار جنگ در خاورمیانه و گشوده شدن جبهه‌های جدید در وهله نخست با منافع آمریکا در منطقه در مغایرت و تعارض است و ورود مستقیم نظامی آمریکا به جنگ چه در جغرافیای اراضی اشغالی و چه در سطحی گسترده‌تر با ایران و دیگر اضلاع محور مقاومت هیچ دستاوردی برای آنها نخواهد داشت که آینده‌ای مبهم را در روبروی آنها قرار خواهد داد که طبیعتاً در آغازین روزها و ماه‌های روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا این‌گونه سیاست‌ورزی‌ها دور از انتظار است و دولت ترامپ در دور نخست ریاست خود بر هیئت حاکمه آمریکا نیز نشان داد تنها از آن دست اقدامات مواجهه‌جویانه حمایت می‌کنند که به جنگی تمام‌عیار منجر نشود؛ لذا شاهد بودیم برای مثال دولت وی بر منازعات کوتاه‌مدت و کم مقیاس با جمهوری اسلامی ایران توجه داشته و محتمل است این سیاست همچنان تداوم داشته باشد تا در صورت بروز هر گونه رویایی نظامی، ایران را از پاسخ گسترده و در افتادن بحران به یک مارپیچ فزاینده و غیرقابل مهار منع نماید.

با این توصیفات به نظر می‌رسد چند گزینه و سناریو برای آینده تحولات جاری در منطقه قابل طرح است. نخست آن که نتانیاهو به دنبال رسوایی‌های اخیر درز اطلاعات فوق‌محرمانه از دفترش و نیز عدم دستیابی به اهداف جنگ و اخراج گالانت از کابینه به دلیل انتقاد از مدیریت او و سهم نتانیاهو در شکست جنگ در غزه، و برای فرار از مخاطرات احتمالی برای آینده سیاسی خود تا پیش از روی کار آمدن ترامپ به دنبال راهی برای پایان‌دادن به جنگ باشد تا از این طریق نخستین موفقیت دیپلماتیک را به دولت ترامپ هدیه داده باشد؛ البته این پایان دادن فوری به جنگ نیز امری ساده نیست و بسیاری از مسائل از جمله سرنوشت نوار غزه و وضعیت حکمرانی در آن و آینده حماس در هاله از ابهام قرار دارد. احتمال دیگر آن است نتانیاهو تلاش نماید تا با وارد کردن مستقیم ایران به منازعه، دولت آینده آمریکا را ملزم به ورود در بحران کند تا با یک حمایت همه‌جانبه، ایران را تا مدت‌های طولانی از فهرست یک تهدید برای اسرائیل و غرب خارج نمایند.

با توجه به سناریوهای مذکور پیشنهاد نگارنده بر دو راهبرد در حوزه عمل متمرکز است؛ نخست اقداماتی که تا روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا قابلیت طرح و اجرا را دارد و دوم، اقداماتی که پس از استقرار دولت جدید در آمریکا باید بدان اندیشیده شود.

در بخش نخست پیشنهاد می‌شود طرح رژیم صهیونیستی برای گسترش دایره جنگ به خارج از اراضی اشغالی ناکام گذاشته شود و به این رژیم امکان طرح و عملیاتی‌کردن این نیات شوم داده نشود و این مهم از طریق تقویت قدرت دفاعی مقاومت در جنوب لبنان و مقاومت اسلامی در غزه در کنار تلاش‌های دیپلماتیک در مجامع بین‌المللی برای محکومیت رژیم متجاوز پیگیری شود. طبعاً هر چه منازعه در میدان نبرد زمینی متوقف و یا برد موشک‌های مقاومت تقویت شود، از حیث ترتیبات درونی، رژیم اشغالگر در پی افزایش سطح بحران‌های داخلی و تنش نیروهای سیاسی مخالف نتانیاهو بیشتر در موضع ضعف قرار گرفته و می‌توان انتظار داشست از شدت تهاجمات آن کاسته و زمینه برای رسیدن به یک طرح آتش‌بس چندجانبه فراهم شود. همچنین تشدید تنش‌های داخلی ناشی از اخراج گالانت از کابینه و افزایش اعتراضات نیروهای سیاسی رقیب و نیز شهرک‌نشینان نسبت به سیاست‌های جنگی دولت در درون اراضی اشغالی، فرصتی تاریخی در طول بحران موجود برای افزایش فشار به افراط‌گرایان حاکم در اسرائیل فراهم آورده است.

از همین منظر، تحرکات و شرارت‌های اخیر رژیم صهیونیستی و اقدام تجاوزکارانه نسبت به تمامیت ارضی جمهوری اسلامی، همگی دلالت از وخامت اوضاع جنگی در سرزمین‌های اشغالی و شکست آن رژیم در عرصه میدانی جنگ دارد که از همین رو دولت نتانیاهو تمام تلاش خود برای ورود جمهموری اسلامی به بحران را به کار بسته است و حتی احتمال عمل تجاوزکارانه دیگر در صورت اتخاذ سیاست صبر راهبردی از سوی ایران نیز از سوی آن وجود دارد اما حاکمان غاصب رژیم صهیونیستی به نیکی آگاه‌اند حمله دیگر به ایران، فضای بسیار مناسب‌تری برای تهران در حوزه پاسخ متقابل ایجاد خواهد کرد که چنانچه دیدگاهی حساب‌گرایانه در پشت تصمیمات رژیم غاصب باشد، از آن اجتناب خواهند کرد.

در صورت وقوع چنین اقدامی احتمال فراوان می‌رود دیدگاه فوکویاما مبنی بر همراهی و اجماع نظر میان دولت آتی در کاخ سفید و نتانیاهو در موضوع ایران صادق باشد که این امر طبیعتاً دامنه جنگ را بسیار فراتر از حد تصور خواهد گشود.

اما در حالت دوم، چنانچه این منازعه تا دو ماه آینده و تا زمان روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا همچنان استمرار داشت، با توجه به ماهیت کنش سیاست خارجی دولت ترامپ انتظار می‌رود وی و دولتمردانش در جستجوی یک راه‌حل سریع برای بحران با ورود فعالانه دولت‌های عربی و به طور دولت فعال در مذاکرات معامله قرن و صلح ابراهیم در غیاب کنشگری ایران، باشد که در این صورت می‌توان انتظار داشت این مذاکرات حول موضوعاتی چون پایان سریع خشونت‌ها در قبال اعطای برخی امتیازات به ‌طرف فلسطینی همچون بازسازی نوار غزه، آتش‌بس در شمال، ارائه راه‌حلی برای آوارگان، و در طرف مقابل، آزادی اسرای نزد حماس استوار باشد. این اقدام می‌تواند به تقویت جبهه عربی موافق با سازش و عادی‌سازی در برابر تضعیف و به‌حاشیه‌راندگی جبهه مقاومت منجر شود که در این صورت، زمینه منازعات آتی در منطقه به طور طبیعی فراهم خواهد شد؛ لذا هوشمندی کاملی برای حضور مؤثر جمهوری اسلامی در فرایند مذاکرات احتمالی باید اندیشیده شود.

تا به این مرحله از آینده‌نگاری مدیریت بحران بر کنشگری و قدرت طرح‌ریزی و سناریوسازی نتانیاهو و ترامپ تمرکز داشتیم، ولی این احتمالات می‌تواند سویه دیگری هم داشته باشد و آن متوجه قدرت مدیریت بحران از سوی جمهوری اسلامی ایران و دیگر اضلاع محور مقاومت است.

در سناریوی سوم، تا پیش از روی کار آمدن دولت ترامپ این احتمال وجود دارد تا مجموعه اضلاع محور مقاومت و به طور مشخص ایران، در دو ماه پیش رو، طرح نتانیاهو برای گسترش منطقه منازعه را غیر کارآمد کنند و با تمرکز هر چه بیشتر بر تحولات میدان و روی زمین، مانع از گسترش اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل شوند و تاب‌آوری دولت نتانیاهو در برابر فشارهای داخلی از طریق بالابردن هزینه سیاست جنگی به طور چشم‌گیری افزایش دهند و زمینه برای تحمیل یک شکست سیاسی و نظامی همچون آنچه در تابستان ۲۰۰۶ رخ داد را فراهم آورند؛ هر چند این احتمال نیز وجود دارد رژیم صهیونیستی برای امتناع از این احتمال، دست به اقدامات تجاوزکارانه پیش‌دستانه نسبت به منافع جمهوری اسلامی شود تا به هر نحو ممکن ایران را به طور تمام‌عیار در این جنگ وارد نماید.

اتخاذ یک دیپلماسی فعال در قبال تحولات اخیر و مدیریت سطح تنش، در کنار حضور قدرتمند در جبهه اسنادی و پشتیبانی از جنگ می‌تواند تا حدود قابل‌توجهی مانع از موفقیت برنامه نتانیاهو در این خصوص شود. شایان ذکر است این سناریو نیز با چالش‌های جدی مواجه بوده که از جمله آن اصرار نتانیاهو بر تداوم سیاست کشتار تا حصول به اهداف اولیه جنگ قابل اشاره است که به نظر می‌رسد اتخاذ رویکرد هر چه تهاجمی‌تر در دستور کار تیم جدید به رهبری کاتس در صدر وزارت جنگ آن رژیم باشد.

نظر به اهمیت موضوع و شرایط خطیری که امنیت و منافع ملی را متوجه خود ساخته پیشنهاد می‌شود صدای واحدی از موضع اصولی ایران به نظام بین‌المللی مخابره شود؛ طبعاً هرگونه اظهار موضع در خصوص چگونگی پاسخ نظامی به اقدام تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی از حیث کمی و کیفی و یا هرگونه تغییر احتمالی در موضوعات حاد همچون سیاست هسته‌ای کشور و یا هر موضوع دیگر مرتبط با بحران مذکور، می‌بایست صرفاً از سوی نهادهای متولی و مسئول در کشور ابراز شود تا مدیریت این دوره زمانی خطیر از دست مسئولان امر خارج نشود و اظهارات نسنجیده افراد غیرمسئول منجر به بهانه‌دادن به دشمنان و بدخواهان کشور نشود؛ چراکه به گواه تاریخ، تدبیرپردازان، سیاست‌گذاران و مجریان سیاست خارجی و دفاعی کشور در عمل اثبات کرده‌اند در خصوص امنیت ملی کشور نه دچار اهمال و کاستی می‌شوند و نه به دام جنگ روانی دشمن درمی‌افتند بلکه در نهایت دقت و با نگاهی جامع‌الاطراف به بهترین نحو ممکن از منافع ملی ایرانیان صیانت و حراست می‌کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.