در تابستان سال 1370، مصادف با یازدهمین هفته دفاع مقدس، یادگار حضرت امام ، مرحوم حاج سید احمد خمینی در گفتگویی با روزنامه جمهوری اسلامی به ذکر خاطراتی از حضرت امام پیرامون دفاع مقدس پرداخت.آن چه خواهید خواند متن این گفتگو است.
***
در آستانه یازدهمین سالگرد دفاع مقدس قرار گرفتهایم خواهشمند است بفرمایید که جنابعالی چگونه از شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان باخبر شدید و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟
* بسمالله الرحمن الرحیم ، بهطور کلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی همان زمانی که امام در پاریس تشریف داشتند یکی از مسائلی که پیشبینی میشد این بود که اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید میکند. ما معتقد بودیم که منافقین و چپیها در داخل مسائلی بوجود میآورند چون از اینجا (ایران) هم فردی که نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد. وی از ایادی شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یک شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من کاری داشتید تماس بگیرید و آن شماره متعلق به تلفنی بود که در اطاقی پهلوی اطاق بختیار بود.
مسئلهای که مطرح شد این بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند. وی این مسئله با یکسری از مسائل داخلی را به بنده گفت که ما خودمان هم همانطور حدس میزدیم. ایشان میگفت در ترکمن صحرا درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای کردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینکه این مسائل را حدس میزدیم احتمال هم میدادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتد. درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود که جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشاتی مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود که عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینکه عراق به ایران تجاوز کرد و چند فرودگاه را بمباران کرد یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترک به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم. ایشان هیچ عکسالعملی که ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش کردند. آن موقع به قدری ما درگیر بودیم که فرصت زیادی نداشتیم چون نمیدانستیم که جنگ، جنگ کوتاه است یا طولانی میشود. بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود که یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود و یا یک جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد به وضع داخلی کشور ما. یعنی اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند که قهراًً جنگ تمام شده است اما اگر برعکس باشد ما بایدبرای یک جنگ تمام عیار آماده شویم. چون ما میدانستیم که آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم چون کسانی که از این اوضاع مطلع بودند غالباً از کشور فرار کرد بودند و آن عدهای هم که مانده بودند دلخوشی از ما نداشتند که بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
* بدون تردید شما در طول دوران دفاع مقدس از همه کس به امام نزدیکتر بودید و از موضعگیریهای ایشان در مقاطع مختلف جنگ خاطرات بسیاری دارید. لطفاً خاطرهای را از آن دوران تعریف کنید؟
تلخترین خاطرهای که به یاد دارم پذیرش قطعنامه، و شیرینترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زمانی اعلام شد که ساعت حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه مرتبه و هر مرتبه حدوداً نیم ساعت قدم میزدند و رادیو هم در دستشان بود چون ما از قبل میدانستیم که رزمندگان اسلام در حال انجام این کار هستند و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود که خیلی هم شدید بود.
امام در حال قدم زدن بودند که گوینده رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام کرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه کردم و متوجه شدم که احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی که خیلی تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمیشد و از مسائلی هم که شیرین بود خیلی خوشحال نمیشد .
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شطالعرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
به جرأت میتوان گفت از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس، ارزشها روحیات و فرهنگ ارزشمند و گرانقدری است که رزمندگان اسلام در صحنههای نبرد و میادین خون و شهادت به نمایش گذاشتند. از نگاه شما برای پاسداری از این ارزشها و بهرهگیری از آنها در مقابله با تهاجم فرهنگی استکبار باید چه تدابیری اتخاذ شود؟
مسئلهای که به ذهن میرسد این است که اگر جنگ نبود این خطری را که دو یا سه سال پس از پایان جنگ ما با آن مواجه بودیم ممکن بود زودتر دچار شویم. یکی از اثرات بزرگ جنگ، تثبیت انقلاب بود یعنی در سایه جنگ بود که انقلاب تثبیت شد و ضد انقلابها رانده شده و به دست نیروهای انقلاب از نظام کنار گذاشته شدند و روی هم رفته آنچه که مهم است همان تثبیت انقلاب است. من نمیگویم که اگر جنگ نبود انقلاب شکست میخورد اما اگر جنگ نبود بعد فرهنگی و مکتبی بودن انقلاب ما، در دنیا شناخته نمیشد و جنگ موجب شد که اکثر خبرهای دنیا در هشت سال جنگ در مورد ایران از رسانههای گروهی پخش میشد. قدرت انقلاب، تفکر امام، برخورد انقلاب با ارزشهای ترسیم شده از سوی غرب و.... در لابلای جنگ به دنیا منتقل شد. وقتی اینطور شد، در تمام دنیا نیروهای اسلامی و هستههای مقاومت که نقاط بسیار قوی ادامه جنگ بودند پدید آمد.
اگر شما میبینید که در جریان سلمان رشدی، مسلمانان دنیا به خیابانها میریزند و فتوای امام چنان واکنشهایی بوجود میآورد، این آگاهی است که در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آنها منتقل شده است. چون امام که محور تمام اخبار بودند تفکرشان تفکر اسلامی بود. اسلام و دیدگاههای اسلامی امام به بهترین وجه در آن دوران برای تمام دنیا و مسلمانانی که در اقصینقاط جهان هستند مخابره شد.
امروز شما میبینید که انقلاب ما همان انقلاب است اما چون جنگ نیست و موضعگیریها، موضعگیریهای جنگی نیست رسانههای غربی حرفهای کمرنگ ما را پررنگ میکنند و اگر خدایی نکرده اشتباهی در صحبتی باشد آن را پررنگ میکنند و ما مورد خاصی نداریم که خبرگزاریها بر سر آن رقابت کنند. مثل آسوشیتدپرس، رویتر و... لذا موضع ما در مقابل اسرائیل، ارتجاع منطقه و... نیز در میان خبرها و گزارشات بیان میشد. وقتی حرف امام منتقل میشود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» و «ما دندانهای آمریکا را در دهانش خرد میکنیم» و.... توسط خبرگزاریها منتقل و به وسیله رادیوها، تلویزیونها، مطبوعات و... بیان میشد و باعث میگردید که مسلمانها خویشتن را بازیابند. این درست است که حرف امام بود اما سیم ارتباطی حرف امام با تکتک مسلمانان دنیا، جنگ بود. وقتی ما یک موشک به عراق میزدیم در حقیقت این خط رابط یا حاملی میشد برای انتقال افکار امام به جهان. وقتی بچههای ما با یک قایق به ناوهای غولپیکر حمله میکردند آنها میگفتند جنگهای امروز جنگ الکترونیک است و قایقی که سه نفر در آن نشستهاند و یک «آر.پی.جی» بر دوش دارند به سمت یک ناو میرود و به آن حمله کرده و ضربه میزند هرچقدر هم که این ضربه کوچک باشد یک حال خاصی پس از شنیدن این خبر در مسلمانان دنیا پدید میآید و این فکر منتقل میشود که با دست خالی هم میتوان کارهایی کرد. این چیزها باعث شد که انقلاب ما شکل بگیرد و حرفهای ما زده شود و آن چیزی که امروز ما رویش حرف داریم این است که ما بسیجی به دست آوردیم این ارزشها نباید خدشهدار شود. لذا باید سعی کنیم که آنچه نظر بنیانگذار این انقلاب بوده در نظر داشته باشیم و به سمت اهداف امام برویم.
* جنگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی از یک سو و جبهه استکبار و ایادی منطقهای آن از سوی دیگر چه نتایج و تبعات سویی را به همراه داشته است؟
* جنگ نه از نظر مادی بلکه از نظر معنوی ابهت غرب را شکست جنگ اگر نبود پیام امام به گورپاچف معنا نداشت و جنگ موجب شد که این برداشت که با فرهنگ غرب و آن چیزی که به عنوان اسوه و اساس حرکتهای مادی یعنی دیدگاههاست و با آنها نمیتوان جنگید جنگ ما این تصور را باطل کرد والا ما میدانیم که اگر آمریکا بخواهد ما را نابود کند او خیلی اسلحه دارد و ما نداریم اما اینکه ملتی به خاطر اینکه اسلحه ندارد چیزی نگوید را در دنیال باطل کرد.
در شرایط بمباران و موشکباران و.... حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرایط چه برخوردی داشتند؟
* وقتی جنگ شروع شد مدتی طول کشید تا کار به بمباران شهرها کشید. در ابتدای جنگ از ستاد مشترک کسی آمد که مربوط به تیم مهندسی بود و یک مکان ضد بمب و مستحکم برای امام درست کرد اما حضرت امام فرمودند من به اینجا نمیروم و هرچه هم که من گفتم حداقل شما بیایید و اطاق مذکور را ببینید ایشان فرمودند من از همین بیرون آنجا را دیدهام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی که تهران زیر موشکباران دشمن قرار گرفت در اطاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد میکردند.
وقتی هم که من خیلی اصرار کردم ایشان قسم خوردند که من این کار را نخواهم کرد و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان میگفت اگر بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل کشته شوند و من در اطاق ضد بمب زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمیخورم. من زمانی میتوانم مردم را رهبری کنم که زندگی من مثل آنها باشد و همه در کنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم که سالها پیش وقتی مأمورین ساواک به خانه ما ریختند که امام را بگیرند مادر من در حیاط ایستاده بود که من از خانه بیرون دویدم و ایشان به من گفت «پدرت را بردند اگر میخواهی او را ببینی زودتر برو» کلاً مادرم و خواهرانم اهل این حرفها نیستند و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. نکته دیگر این است که امام اصلاً مایل نبودند که یک چنین صحبتهایی در آن زمان بشود.
یک نکتهای به خاطرم آمد که برایتان نقل کنم. یک روز که تهران شدیداً زیر بمباران و موشکباران بود مادرم وارد اطاق شدند و دیدند که یک پتویی کج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا زدند که بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست کنیم و امام از این حرف خندهاش گرفت.
*کدامیک از رفتارهای ویژه حضرت امام میتواند به عنوان یک الگوی خاص مورد استفاده جوانهای مذهبی واقع شود؟
*به نظر من مهمترین خصلت امام دو چیز بود یکی صداقت و دیگری صمیمیت، یعنی امام هرگز این گونه نبود که یک جایی حرفی بزند و جای دیگر همان حرفش را عوض کند. رفتار امام در بیرون از خانه و درون خانه یکی بود و فقط در خانه کمی رسمیت ایشان کم رنگ میشد. بارها شده بود که من وقتی وارد خانه میشدم میدیدم که ایشان مشغول بازی با کودکان هستند و با مردم هم خیلی صمیمی و صادق بودند. حتی تا وقتی که مادرم سر سفره نمیآمد امکان نداشت که ایشان غذا بخورند.
*نظر امام در مورد نیروهای مسلح چه بود؟
حاج احمد:امام در نیروهای رزمنده از همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی با موهای سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام بودند. اینها آدمهایی بودند که از جان و مالشان گذشتند به دنبال دستور امام وارد مبارزهای شدید شدند. از سپاهیها هم به عنوان بچههای انقلاب نام میبرد و خیلی به آنها علاقه داشت. و در مورد ارتش هم همه میدانیم که ایشان از اول مدافع این برادرها بودند. حتی زمانی که صحبتهایی در مورد انحلال ارتش بود ایشان شدیداً مخالف بودند