کل دهستان چاهدگال با بیش از 20 روستا فاقد حتی یک دبستان ابتدایی دخترانه است. در فقدان هر نظام حمل و نقلی مطمئن و ارزانی، دختران برای رسیدن به همین مدارس موجود نیز باید با پای پیاده، مسافتهایی طولانی را در جاده طی کنند، در زیر تیغ آفتاب 40 درجه یا در میانه طوفانهای شن. فقدان معلم زن در مدارس دهستان، و نیز عمومیت به کارگیری مردان جوان غیربومی در غالب سرباز- معلم نیز باعث شده که مدارس، فضایی مردانه داشته باشند و همین مسئله در کنار مسائل بالا، مزید بر علت میشوند برای بازماندگی از تحصیل دختران چاهدگال.
پایگاه خبری جماران؛ گروه محلی شیکِن: ناامیدترین آدم زندگیمان را در همین اهالی چاهدگال دیدیم: زهرا، دخترکی 12 ساله. لابد میپرسید چاهدگال کجاست؟ دهستانی از توابع شهرستان فهرج. کمکی کرد؟ خوب، اگر کرمانی نباشید احتمالا دلیلی ندارد که آن را بشناسید. اصلا بگذارید طور دیگری آدرس بدهم: اگر مثلثی را در جنوب شرقی ایران تصور کنید که بم، زاهدان و ایرانشهر سه ضلع آن را تشکیل داده باشند، چاهدگال تقریبا در وسط آن واقع شده است، در مرز استانهای بلوچستان و کرمان. منطقهای بلوجنشین که چندین ماه سال را درگیر طوفانهای شن است و مردم در کنار همه مشغلههایی که دارند باید بیابان را هم نگه دارند و پس برانند که پیشروی نکند. با هر طوفانی، لشگر شنها میآیند و جاده و نخلستان و خانه و موتور آب و هر چه سر راهشان باشد را تصرف میکنند، مگر نه اینست که تاکنون چند روستا را کلا خالی از سکنه و متروکه کردهاند؟
و اما قصه زهرا، دخترک بلوچی که مثل هزاران دختر دیگر در این منطقه و در گوشهگوشه ایران و حتی جهان، از تحصیل، بازمانده بود. اینکه علتش چیست مفصل است و در ادامه به آن میپردازیم ولی مسئله اینجاست که او در ابتدای زندگی، تا به آن اندازه ناامید بود. از روستا رفته بودند و در کوههای مسجد ابوالفضل که ییلاق قدیم عشایر این منطقه است، چادر زده بودند و دخترک، بیش از آنکه از نداشتن آب گِله کند و تلف شدن گَله، از درسی که نیمهکاره رها شده بود مینالید و از محکومیتش به زیستن در «بدبختی تا آخر عمر»؛ این، عین تعبیری بود که خودش استفاده میکرد...
برای ما قصه از اینجا آغاز شد، از تلنگر این دخترک. ما درواقع، در راستای مسئولیت اجتماعی یک نهاد خصوصی و در هماهنگی با بخش دولتی، مامور به اجرای پروژههای خُرد معیشتی از نوع اجتماعمحور شده بودیم اما او به ما یادآوری کرد که آموزش، بخش زیربنایی و اجتنابناپذیر هر پروژه توسعهای و معیشتی است، اگر که دغدغه پایداری وجود داشته باشد. این شد که چند نفر با دغدغه از درون و بیرون جامعه چاهدگال، ذیل «گروه تسهیلگری شیکِن» دور هم جمع شدیم و مدرسهای را به عنوان هدف انتخاب کردیم. میخواستیم ببینیم با اتحاد و همسوسازی افراد و گروههای درگیر، چه حجمی از مشکلات را میتوان کنار زد؟ «دبستان ایثار» روستای یوسفآباد چاهدگال را هم از آن رو برگزیدیم که هم بزرگ بود و مرکزیتی برای روستاهای اطراف داشت و هم ظاهرش بیشتر شبیه تصویری بود که از مدرسه داشتیم.
گام اول، «نیازسنجی آموزشی» بود، مطالعهای که تسهیلگران محلی آموزشدیده «شیکِن» با استفاده از تکنیکهای ارزیابی مشارکتی، آن را انجام دادند. پای صحبت معلم و مدیر و والدین و کودکان، نشستند و با هم از مدرسه بازدید کردند، با نیروهای دغدغهمند و متخصص بومی گپ زدند و حاصل آن، گزارشی مکتوب از مسائل آموزشی به شکل دستهبندی و اولویتبندیشده بود. در این گزارش، موارد زیر مطرح شد: توجه به زیباسازی مدرسه، ایجاد فضای سبز و سایه در حیاط، حل مسئله نداشتن سرایدار و رسیدگی به وضعیت نظافت مدرسه، راهاندازی سرویسهای بهداشتی و حل مشکل آب آنها، حل مشکل برق و به تبع آن سرمایش و گرمایش فضا، حل مشکل کمبود کلاس با توجه به تغییر نظام آموزشی پس از ساخت مدرسه، رفع کمبود تجهیزات آموزشی و آزمایشگاهی، به روزرسانی و هوشمندسازی تجهیزات از جمله جایگزینی تختههای سیاه قدیمی، ایجاد فضایی به عنوان انبار
جهت جلوگیری از انباشت وسایل در فضا، تامین سرویس ایاب و ذهاب برای دانشآموزانی که از دیگر روستاها به مدرسه میآیند، حل مسئله مختلط بودن مدرسه خصوصا برای دانشآموزان پایههای پنجم و ششم.
گام دوم، اضافه شدن خیران به گروه بودند. آنها با دیدن اینکه برای مدرسه ایثار، طرح مطالعاتی مشارکتی تدوین شده است و با مطالعه طرح، مشتاق شدند که حامی مالی مدرسه باشند. تهیه و ارسال وسایل بازی چون میز پینگپونگ، فوتبالدستی، دارت و...، وسایل کمکآموزشی (میکروسکوپ، کیتهای آموزشی و...)، رنگ و ابزار نقاشی جهت شادسازی فضا کمکهای ارسالی آنها بود که تغییر محسوسی در شرایط مدرسه ایثار ایجاد، و یک حساسسازی اولیه کرد.
گام سوم، تشکیل انجمن اولیا و مربیان بود که فضای گفتگو، همفکری و همکاری را تقویت نمود. تشکیل انجمن به دلیل نداشتن تجربه قبلی و نیز حجم مشکلات و تعارضات، کار دشواری بود ولی با انجام شدن آن، کارها سرعت بهتری گرفت. انجمن با تامین اعتبار و نیروی انسانی از سوی خود، اقدام به تعمیر، راهاندازی و نظافت سرویسهای بهداشتی مدرسه کرد. مشکل آب سرویسها نیز توسط آنها حل شد. همچنین جلساتی با پرسنل مدرسه درباره مشکلات درسی دانشآموزان و علل و راهکارهای آنها برگزار نمودند.
گام چهارم، دعوتی عمومیتر برای کمک به ارتقاء فضای مدرسه بود که در هماهنگی با اداره کل آموزش و پرورش شهرستان فهرج صورت گرفت. جشنواره «رنگآمیزی مدرسه با بچهها» در همین راستا برگزار شد. اداره با اعزام یکی از نیروهای توانمند خود در زمینه هنر، و در اختیار قرار دادن مدرسه، زمینه را برای برگزاری این رویداد فراهم کرد. مدیر مدرسه از شب قبل، دعوتنامه برای والدین ارسال کرد و برنامه را توضیح داد. انجمن اولیا و مربیان نیز به سهم خود اطلاعرسانی نمود. گروه تسهیلگری شیکِن نیز در هماهنگی با خیرین، تجهیزات مورد نیاز را فراهم کرد و با کمک گروههای زنان فعال در روستاها، پذیرایی برنامه را با خوراکیهای محلی عهدهدار شد. در روز جشنواره، حدود 100 دانشآموز 6 پایه در مدرسه حاضر شدند و در قالب گروههایی به رنگآمیزی و نقاشی بخشهای مختلف پرداختند. ابتدا، بخشهایی که بیشتر نیازمند توجه بودند (مانند درب ورودی زنگزده، تانکر خراب گوشه حیاط و...) شناسایی شده و بچهها جهت زیباسازی آنها بسیج شدند. در گام بعد، دیوارهای حیاط بین آنها توزیع شد. تلاش بر آن بود که هیچ مداخلهای صورت نگیرد و از بچهها خواسته شد آرزوهایشان را بکشند تا هر بار که در حیاط، آنها را میبینند برایشان یادآوری شود و تلاش بیشتری انجام دهند.
به درخواست والدین و توسط نماینده آنها، یکی از دیوارها هم به جدول ضرب اختصاص یافت که گفته میشد دانشآموزان در آن، ضعفی اساسی دارند. در ادامه، چند نهال خرما در باغچههای دورتادور حیاط کاشته شدند به امید ایجاد سایه در آینده و با هدف حساسسازی دانشآموزان نسبت به نگهداری محیط مدرسه و فضای سبز آن.
جارو و نظافت کلاسها و تمیزسازی حیاط، آخرین گامی بود که در پایان برنامه توسط گروه شیکن برداشته شد. کثیفکاریهای حاصله نیز به پیشنهاد گرافیست حاضر در تیم، توسط بزرگترها به شکل دیگری رنگآمیزی شده و تبدیل به فرمهای جذابی گشتند، از جمله چند صندلی چوبی که نقش زیرپایی بچههای کوچکتر را داشت. در این جشنواره، کودکان، روز شادی را تجربه کردند، رنگ تعلق به فضای مدرسه زده و آن را از آن خود نمودند، به آرزوهایشان تجسم بخشیدند و به محیط، این فرصت را دادند که نقش یادآوری خود را بهتر ایفا کند. علاوه بر اینها، تعدادی از مادران به مدرسه آمده و از نزدیک، شرایطش را مشاهده کردند و به این وسیله، ضرورت به میان آمدن آنها و تشکیل شاخه مادران انجمن اولیا و مربیان نیز مطرح شد.
گام پنجم، حل مشکل سیمکشی برق مدرسه است که سرمایش و گرمایش و تامین دمای آسایش در این اقلیم کویری سخت، کاملا در گرو آنست. رسیدن به راهکاری بیهزینه جهت تفکیک جنسیتی مدرسه برای مقاطع بالاتر، و نیز طراحی مسیری جهت سرویس ایاب و ذهاب دانشآموزان از دیگر برنامههای گروه شیکن است که در همکاری با انجمن اولیا و مربیان، آموزش و پرورش و خیرین، آنها را دنبال خواهد کرد.
مدرسه ایثار یوسفآباد تا تبدیل شدن به فضایی شاد و جذاب، هنوز فاصله دارد و در صورت رسیدن به این هدف نیز، آن تنها یکی از هزاران مدرسه مناطق محروم ایران است که نیاز به احیا و توانمند شدن دارند. هدف شیکن، الگوسازی است و در این راه، خوشبختانه توانسته از ظرفیت همراهی جامعه محلی و بدنه اداری شهرستان، نهایت استفاده را ببرد اما در این بین، عزمی ملی و توجه سیاستگذاران نیز ضرورت دارد. تامین هزینه و مایحتاج و نیز رفع مشکلات سختافزاری مدارس آنقدرها هم که به نظر میرسد کار دشواری نیست اما متاسفانه نمیتواند زهرا و دیگر دخترکهای 12 ساله بازمانده از تحصیل ما را در مدرسه نگه داشته یا به آن بازگرداند، زیرا دلیلی که آنها از تحصیل بازمیمانند، اغلب نرمافزاری است. مختلط بودن مدارس، آن هم در منطقهای که به لحاظ فرهنگی، سن بلوغ و ورود به چرخه بزرگسالی به مراتب پایینتر است از مهمترین دلایل آن محسوب میشود. کل دهستان چاهدگال با بیش از 20 روستا فاقد حتی یک دبستان ابتدایی دخترانه است. در فقدان هر نظام حمل و نقلی مطمئن و ارزانی، دختران برای رسیدن به همین مدارس موجود نیز باید با پای پیاده، مسافتهایی طولانی را در جاده طی کنند، در زیر تیغ آفتاب 40 درجه یا در میانه طوفانهای شن. فقدان معلم زن در مدارس دهستان، و نیز عمومیت به کارگیری مردان جوان غیربومی در غالب سرباز- معلم نیز باعث شده که مدارس، فضایی مردانه داشته باشند و همین مسئله در کنار مسائل بالا، مزید بر علت میشوند برای بازماندگی از تحصیل دختران چاهدگال، و نیز عاملی میشوند جهت بریده شدن پای مادران از مدرسه و کمک به آنها. علیرغم همه تلاشی که مسئولین آموزش و پرورش شهرستان میکنند و همدلی و همراهیای که با گروهها و فعالیتهای مشارکتیای از این دست دارند اما به نظر میرسد خود همین نهاد در کلیت برنامههای توسعهای کشور نیازمند توجهی بیشتر و جدیتر باشد.
دختران چاهدگال، این مادران فردا، بیش از زمینهای تشنهِ باران این دشت، تشنه مدرسه و آموزش هستند.